زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله از مصدق تا پهلوی

اختصاصی از زد فایل دانلودمقاله از مصدق تا پهلوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


- قانون مطبوعات مصوب دکتر مصدق و متمم آن
پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری مصدق، در پایان اولین جلسة هیئت دولت ، مصدق به اداره کل تبلیغات صریحا دستور داد ، هنگامی که در بارة وی مطلبی از رادیو پخش می شود ، الفاظ و عناوین را به کلی حذف کنند. به شهربانی دستور داد:« در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نوشته می شود ، هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد نباید مورد اعتراض قرار گیرد…….»
دکتر مصدق همچنین به سبب اختیارات فوق العاده ای که در تاریخ 20 مرداد1331 از مجلس گرفته بود؛ دومین قانون مطبوعات ایران را وضع و تصویب نمود.
قانون مطبوعات دکتر مصدق مشتمل بر 5 فصل و 46 ماده و 11 تبصره بود که فصل اول آن به تعریف روزنامه و مجله اختصاص یافته بود و بقیه فصول به ترتیب عبارت بودند از : حق جوابگویی و آئین نامه های مطبوعاتی، جرایم مطبوعاتی، تخلفات و بالاخره دادرسی مطبوعاتی و هیئت منصفه.پس از گذشت 4 ماه از اجرای قانون جدید مطبوعات، دولت دکتر مصدق برای نظارت بیشتر بر مدیران جراید تصمیم گرفت به مفاد سوم و هشتم قانون مصوب خود بیافزاید.

 

مصدق بار دیگر با استفاده از اختیرات فوق العاده دو مادة مزبور را اصلاح کرد ودر 20 خرداد1322 انتشار داد. هنوز دو ماه از عمر اصلاحیه نگذشته بود که با وقوع کودتای 28 مرداد1332 حکومت مصدق سقوط کرد.
بار دیگر فشار بر مطبوعات آغاز شد و روزنامه نگاران بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفتند. از جمله دکتر حسین فاطمی مدیر روزنامة باختر امروز به جوخة اعدام سپرده شد و امیر مختار کریم پور شیرازی مدیر روزنامة شورش را نیز پس از تحمل شکنجه در محوطة زندان با ریختن نفت به سر و رویش سوزاندند.
در این دوره حکومت نظامی بر قرار بود و مأموران حکومت نظامی می توانستند به ادارت روزنامه حمله ببرند و یا به چاپخانه ها بروندو روزنامه های زیر چاپ را جمع آوری و نابود کنند.
- قانون مطبوعات مصوب 1334
بلافاصله پس از پیروزی رهبران کودتا ، مجلس شورای ملی با تصویب قانونی، کلیه قوانین وضع شدة زمان مصدق را لغو کرد و لذا برای وضع قانون جدیدی در مورد مطبوعات یک کمیسیون مشترک از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا تورهای مجلس سنا تشکیل شد که نتیجة فعالیت آنها در 10 مرداد 1334 به صورت قانون مطبوعات ارائه شد.
قانون مزبور با قانون دکتر مصدق اختلافاتی داشت و شرایط نسبتا دشوارتری را برای اخذ مجوز انتشار پیش بینی کرده بود.به موجب این قانون ده ها نشریه به تعطیلی کشانده شدند و کسانی موفق به کسب مجوز انتشار می شدند که مورد اعتماد دولت بوده و « ساواک » آنها را تایید می کرد.
سومین قانون مطبوعات شامل 5 فصل : تعریف و تاسیس روزنامه و مجله، حق جوابگویی، آیین نامه های مطبوعاتی، جرایم، تخلفات و دادرسی مطبوعات و هیئت منصفه بود.
همچنان که اشاره شد قانون مزبور شرایط احذ مجوز انتشار را دشوارتر می کرد، از یک سو ماده 2 این قانون ،تاسیس روزنامه و مجله را منوط به اجازةوزارت کشور کرده بود و از دیگر سو در ماده 3 شرط لیسانسیه آورده شده بود و در غیر این صورت متقاضی می بایست مراتب فضل و دانشش از سوی شورای عالی فرهنگ گواهی شده باشد. اما با توجه به شرایط آن روز جامعه ایران که اولا میزان برخورداری از تحصیلات عالیه خیلی ناچیز بود و ثانیا شورای عالی فرهنگی به کسانی که مورد اعتماد آنها باشند گواهی اعطا می کرد و این ایجاد مانع برای تاسیس نشریه اغراد متعهد به شمار می رفت.
تبصره 3 این ماده دست دولت را در لغو امتیازاتی که در گذشته داده بود باز می گذاشت: « امتیازاتی که تا این زمان به روزنامه ها داده شده به قوت خود باقی است به شرط اینکه در چهار سال اخیر لااقل یک سال مرتبا منتشر شده باشد و صلاحیت اخلاقی صاحب امتیاز مورد تصویب کمیسیون مندرج در ماده« 5 » این قانون است. نظر کمیسیون در این مورد قطعی است. »
ماده 5 این قانون رسیدگی به درخواست های تاسیس روزنامه را در صلاحیت کمیسیونی متشکل از نمایندة وزارت کشور، نمایندة عالی رتبه فرهنگ، دادستان استان و یک روزنامه نگار به انتخاب وزارت کشور واگذار کرده بود.
در قانون سال 1334 برای اولین بار در تاریخ مطبوعات ایران فصلی به دادرسی مطبوعات و هیئت منصفه اختصاص داده شده بود. در این فصل جراید مطبوعاتی ، سیاسی و نحوة رسیدگی به آنها در حضور هیئت منصفه و موارد توقیف یا تعطیل روزنامه اعلام نظر شده بود.اما با آنکه بر اساس مواد این فصل –هر دو سال یک بار- هیئت منصفه باید انتخاب میشد جز دز یکی دو مورد بسیار جزئی « توقیف » نشریه و صدور حکم و اعلام مجازات برائت اعم از مدیر ، صاحب امتیاز ، سر دبیر یا نویسنده به موجب این قانون صورت نگرفت.

 

وابستگی کامل مطبوعات به دولت
وضیعت مطبوعات تا حدود سال های 41و 42 همچنان یکنواخت بود و نظارت دولت بر مطبوعات به صورت کاملا جا افتاده و منسجم اعمال می شد. فقط در دوران دکتر علی امینی از سال 39 تا 41 بود که فضای کشور برای فعالیت مطبوعات کمی مساعد شد و مطبوعات از آزادی نسبی برخوردار شدند ،اما در سال 41 پس از بازگشت شاه از سفر آمریکا و راضی کردن سران کاخ سفید به اجرای برنامه های خود، ابتدا علی امینی را از کار برکنار و اسد الله علم را که از نزدیکان مورد اعتماد و وفادارش بود به نخست وزیری برگزید، دولت علم آزادی نیم بند مطبوعات را که در خلال سال های 39 تا 41 وجود داشت، گرفت، یک بار دیگر فشار و خفقان بر کشور حاکم شد.
در سال 1341 دولت علم تصویب نامه ای را در جلسه مورخ 25 اسفند ماه امضاء کرد که مشتمل بر هفت ماده بود و بر اساس آن امتیاز کلیه روزنامه ها و مجلاتی که شمارة نسخه های آنها به ترتیب از پنج هزار و سه هزار کمتر بود لغو می گردید، این مصوبه همچنان اعلام می کرد که روزنامه ها و مجلاتی که امتیاز آن برای شهرستانها داده شد و در همان شهرستان به طبع می رسد از مقررات مذکور در این تصویب نامه مستثنا شده است.

 

در اجرای این مصوبه یورش بزرگ به مطبوعات در فروردین سال 1342 به بهانه کم بودن شمار نسخه های چاپ شده جراید و نشریات رویداد و جهانگیرتفضلی وزیر مشاور و معاون تبلیغات دولت علم به دستور محمد رضا شاه حدود 75 روزنامه و مجله را توقیف کرد.
شاید بتوان به جرئت گفت که از این تاریخ تا آغاز اوج گیری انقلاب اسلامی ایران هیچ نشری ای مجوز نیافت مگر اینکه کاملا در اختیار دولت و جناح های حاکم باشد و یا اینکه مطالبش به قدری تخصصی باشد که هیچ رنگ و روی سیاست و مسائل و مشکلات اجتماعی نداشته باشد. در عین حال سرسپردگی و بی طرفی نشریات حکومت از اعمال نظارت سازماندهی شده و منظم بر کار مطبوعات دریغ نداشت، به طوری که ویژگی بارز مطبوعات در طول سال های 42 تا اوج گیری انقلاب اسلامی را می توان « سکوت » دانست.
مطبوعات از این تاریخ تا سال های اوج گیری انقلاب اسلامی به سوی غیر سیاسی شدن پیش رفتند. پس از حوادث سال 1332 تب روزنامه نگاری غیر حرفه ای پائین افتاد و به دنبال آن به تدریج و در پرتو شرایط تازه که اصولا نوعی وحدت کلمه در حرکت سیاسی به وجود آورد، کاملا احساس می شد که محیط جدید نیاز چندانی به تنوع و تعدد فراوان در ژورنالیسم غیر حرفه ای سیاسی ندارد.
گرایش به سوی حرفه ای شدن و صنعتی شدن مطبوعات به صورت طبیعی ایجاد سازمان های مطبوعاتی را در پی داشت. « انجمن مطبوعات» در کسوت کار فرمایان و صاحبان کسب و کار ، سندیکای خبرنگاران و نوسندگان مطبوعات « در مقام مدافعان ژورنالیزم حرفه ای در مرحله نخست مطالبه کنندگان رفاه هر چه بیشتر وارد عرصة عمل شدند. »
پانزده سال بعد مطبوعات کشور به سمت وابستگی محض سوق داده شده و از هیچ خدمتی به دولت و حکومت پهلوی فروگذار نکردند.( طی 50 سال اخیر در هیچ دهه ای چون سال های 53-1343شمسی مطبوعات به دولت خدمت نکرده و در اشاعه نظریات و برنامه های آن « انجام وظیفه » نموده اند.)
وابستگی مطبوعات به دولت و کمک های مادی او نیز بسیار محسوس و جنبه نظارت و هدایت و حمایت از سوی وزارت اطلاعات به طور کامل بر مطبوعات اعمال می شد‌:

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله از مصدق تا پهلوی

دانلودمقاله ظهور و سقوط دولت و رژیم پهلوی

اختصاصی از زد فایل دانلودمقاله ظهور و سقوط دولت و رژیم پهلوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 مقدمه :
به روز بیست و چهارم در ماه اسفند، از سال یک هزار و دویست و پنجاه و شش خورشیدی(1256)، در روستای "آلاشت" از روستاهای بخش ( امروز شهرستان) سواد کوه که در استان مازندران واقع است، کودکی به دنیا آمد که او را "رضا" نامیدند و به سنّت دیرینه ی ایلات و عشایر ایرانی، "رضاخان" خطابش کردند.
پدرش از سربازان آن روزگاران بود و سپاهیگری برای آن خاندان سنت دودمانی به حساب می آمد و بی گمان به همین جهت بود که رضاخان نیز از نوجوانی به "قزاقخانه" روی آورد و به شغل سپاهیگری اشتغال ورزید.
رضاخان، در نیروی نظامی ایران آن روز که با نام "قزاقخانه" شناخته می شود درجات و مقامات نظامی را، یکی پس از دیگری طی کرد تا به درجه ی "میرپنجی" نائل آمد.
از دوران جوانی و گذار تاریخی زندگی وی در قزاقخانه اطلاع دقیقی در دست نیست و اگر چه گفته اند در بسیاری از جنگهای محلی شرکت داشته و برای سرکوبی شورش های سرکشان، به اطراف و اکناف مملکت اعزام می شده، همچنین برای درهم فرو ریختن آشوب جنگلیان به گیلان و رشت، رهسپار گردیده است ولیکن در هیچ یک از این موارد، چگونگی قضایا، روشن نیست و در این میان آنچه در وقایع آن روزگاران ثبت شده اینست که رضا خان با فرمانده روسی قزاقخانه که "استارو سلسکی" نامیده می شده اختلاف عقیده داشته و او را در ادای وظیفه نظامی، نسبت به ایران خائن می دانسته است.
و بر اثر ابراز رشادت و دلاوری های فراوان، مورد توجه فرماندهان و مورد احترام زیردستان خویش قرار داشته است و چون در تیراندازی با مسلسل زبردست بوده به "رضاخان شصت تیر" ملقّب گشته است ...
جای پای "رضاخان" از آنجا در تاریخ ایران به چشم می آید که وی با درجه ی "میرپنجی" به مقام فرماندهی آتریاد همدان رسید. و با عنوان "میرپنج رضاخان" در آن شهر تاریخی، به اداره اموری پرداخت که به فرماندهی وی واگذار شده بود.
چندی بعد میرپنج رضاخان، با افرادی که در اختیار داشت از همدان، به سوی تهران حرکت کرد و در روز سوم حوت(اسفند) 1299 خورشیدی وارد تهران شد و قدرت را به دست گرفت.
متعاقب این واقعه که از آن با عنوان کودتای 1299 یاد می آورند، نخست به لقب "سردار سپه" نائل آمد و پس از کوتاه مدتی به دنبال چندین مانور ماهرانه ی سیاسی به سلطنت ایران رسید و بر تخت پادشاهی تکیه زد.
پیرامون علل توفیق وی دراین مبارزه ی سیاسی گروهی از نویسندگان و سیاستمداران به گونه گون اظهار نظر و ابراز عقیده کرده اند.
یکی می نویسد: بر پیشانی رضا شاه پهلوی ،مارک MADE IN FNGLAND نقش بسته بود.
دیگری پیروزی رضا شاه را بر اثر "ضرورت تاریخ و نیاز اجتماع" تلقی می کند.
آورده اند که دکتر مصدق گفته است:
" رضا شاه گفت: مرا، انگلیس ها بر سر کار آوردند ولی نفهمیدند با چه کسی طرف هستند."
حاج میرزا یحیی دولت آبادی نوشته است که:
رضا شاه گفت: "مرا انگلیس ها بر سر کار آوردند ولی چون به قدرت رسیدم، به وطنم خدمت کردم."
در سال 1914 میلادی آتش جنگی سهمگین بدانسان مشتعل شد که بسیاری از کشورهای جهان را به خاکستر کشید و به همین جهت (جنگ خانمانسوز بین الملل) عنوان گرفت.
در آتش افروزیهای این جنگ جهانسوز و ویرانگر که چهار سال، تا 1918میلادی به طول انجامید، بسیاری از حکومت ها- مانند حکومت عثمانی در خاورمیانه- از میان رفتند و بعضی از کشورها هم دستخوش انقلاب و دگرگونی شدند که بارزترین نمونه ی آن، روسیه ی تزاری بود.
در هنگامه ی سهمگین جنگ که شعله های سرکش آن، خانمانها را به خاکستر و ویرانه مبدّل می کرد، به سال 1917 میلادی کمونیست های روسیه، به پیروزی رسیدند و سلطنت خاندان رومانف و "تزاریسم" روسیه را به انقراض کشیدند و در آن دیار، از کشوری نو، سخن گفتند که "کشورشوراها" خوانده شد و چندی بعد با نام رسمی "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" صفحه ی تازه ای در جغرافیای سیاسی جهان پدید آورد و از انقلاب خود که به همت کارگران و کشاورزان، به ثمر رسیده بود جهان سرمایه داری را، نخست به وحشت و سپس به مخاطره افکند.
به ویژه که سران انقلاب روسیه و بیشتر از همه (تروتسکی) به صدور انقلاب در سراسر جهان پای می فشرد و عقیده داشت که آتش انقلاب باید پیوسته در اشتعال باشد و حتی لحظه ای خاموشی و درنگ نپذیرد.
پس کشورهای سرمایه داری آن روزگاران همانند انگلستان، فرانسه، امریکا، ایتالیا و ... که اقتدار و فرمانروائی خود را گرفتار خطر می دیدند و سیستم حکومتی خویش را در سراشیبی سقوط مشاهده می کردند، بر آن شدند که کمربندی از نیروی نظامی و در واقع قدرت آتش و خون، به گرد کشور تازه بنیاد گرفته ی "شوروی" بکشند.بدین امید که انقلاب کمونیستی در همان کشور محصور بماند و به دیگر کشورهای جهان سرایت نکند.
در جهت اجرای چنین سیاستی بود که پس از به پایان رسیدن جنگ بین الملل اول، تحولی شگرف، در سیستم حکومت های بسیاری از کشورهای جهان پدیدار گشت که یکی هم حکومت ایران بود.
لازم می دانیم به کوتاهی یاد آور شویم که سلطنت رضا شاه تنها معلول سیاست انگلستان و فقط محصول برنامه ریزی های آنان نبود بلکه علل عمده تر و اساسی تر و موثر آن، همان اقتضای سیاست جهانی بود که تشکیل حکومت های نظامی را در بسیاری از کشورهای جهان ضرور گردانید و در ایران هم سبب توفیق رضا شاه در بنیاد گذاری یک سلسله ی سلطنتی نوبنیاد و انقراض سلسله ی سلطنتی قاجاریه گردید.
به اعتقاد ما علل و عوامل ده گانه ای که از این پس تشریح خواهد شد از مهمترین عوامل سقوط سلطنت رضا شاه شمرده می شود و سایر مسائل در درجه ی بعدی از اهمیت قرار می گیرد،که عبارتند از:

1- مذهب و رهبران مذهبی
2- رضا شاه و افکار عمومی
3- جواهرات و اندوخته های خوانین
4- کناره گیری رجال کار آزموده و نیکنام، از امور مملکتی
5- بی وفائی با وفاداران
6- حکومت پلیسی و اثرات آن
7- املاک اختصاصی
8- قانون در برابر رضا شاه
9- عشایر ایران و مساله ی تخته قاپو
10- تمدید قرار داد نفت.

شکی نیست که اثر بخشی همه ی عوامل در به وجود آوردن یک "موجود"، یکسان و در یک اندازه و میزان نیست و ممکن است در پیدایش "پدیده" ای عاملی بیشتر و عامل دیگری کمتر اثر داشته باشد؛ با این همه آنچه مسلّم است، اینست که هیچ عاملی به تنهایی نمی تواند موجب پیدایش یک "پدیده" باشد.
بنابر این اصل منطقی، ما نمی توانیم علل سقوط سلطنت رضا شاه پهلوی را در ده موردی که به نظر رسیده است منحصر بدانیم و منکر اثر آفرینی عوامل بسیار دیگری باشیم که هر یک کم وبیش، به احتمال در سقوط سلطنت رضا شاه پهلوی، موثر بوده اند.

سردار سپه و مذهب
از همان نخستین روزهایی که رضا شاه، گام در میدان سیاست نهاد و پس از واقعه ی کودتای سوم حوت (اسفند) 1299 خورشیدی که با لقب "سردارسپه" به روی فردای ایران دیده گشود، به این نکته پی برد که تا از "مذهب" نیرو نگیرد و از پشتیبانی مذهب برخوردار نباشد، ممکن نیست به مقاصد خود برسد و بر اریکه ی قدرت، تکیه بزند.
شکی نیست رضا شاه از "دهائی" خدا داده، نصیبی وافر داشت و چنانکه در خاطرات "کحال زاده" دیده می شود، از همان آغاز فعالیت های سیاسی خود، هدفی بس بزرگی را تعقیب می کرد و نیل به مقام و منصب آنهم در حدّ وزارت جنگ، هرگز او را راضی و قانع نمی ساخت. شاید به همین دلیل بود که از آغاز، در صدد صید رهبران مذهبی و توده های معتقد به مذهب و اجرای مراسم مذهبی برآمد و پا به پای مردم کوچه و بازار، به عزاداری و سوگواری پرداخت تا بتواند مدارج ترقی را در سایه ی پشتیبانی مذهب و جلب حمایت توده های ملت، یکی پس از دیگری طی کند و به اوج عظمت دست یابد.

دام غرور!
اما همین که رضا خان شصت تیر، خود را در مقام شهریاری و صاحب عنوان رسمی "اعلیحضرت قدر قدرت" نگریست و اطمینان یافت که سرها در پیشگاهش خم می شود و جز "بله قربان" و قربان اطاعت می شود" دیگر سخنی از سوی خدمتگزاران به گوشش نمی رسد، یکباره گذشته را به فراموشی سپرد و از نیروی سحرآفرین و معجزه گر مذهب، غافل نشست و پنداشت که دیگر نیازی به تائید و پشتیبانی از هیچ سوئی و از جانب هیچ مقام و قدرتی ندارد و اکنون که بر سریرسلطنت تکیه گرفته است، هیچ قدرتی اگرچه قدرت عظیم مذهب باشد، قادر نیست او را از اوج عزت به پرتگاه مذلت کشاند و اعلیحضرت شهریاری را به ترک ایران و بدرود با یار و دیار و اقامت در یک جزیره ی دور افتاده، آن هم درآنسوی دنیا، ناگزیر گرداند.
دراین میان شاید این فکر را در رضا شاه تقویت کرده بودند و یا خود از نوجوانی و ایام جوانی در این اندیشه بوده که مذهب مانع پیشرفت ملت و مملکت است و ارتجاع مذهبی است که نمی گذارد ایران آباد گردد و ایرانیان همانند مردمی که در ممالک متمدن غربی زندگی می کنند از مزایای زندگی امروزین که مرهون ره آوردهای علم و صنعت و حرکت تدریجی و تکاملی تمدن و تجدد است، برخوردار گردند و کسوت کهنه و مندرس دیروزین را به دور اندازند و با پرندین جامه ی دنیای جدید، پیکر خویش را آراسته گردانند.
فی المثل وقتی دستور می داد در روزهای سوگواری قمه نزنند؛ قفل بندی را به دور اندازند؛ و یا در روزهای عاشورا "تعزیه" گردانی نکنند و به نام مذهب "کارناوال" های "تراژدی"!! و "درام"!! به راه نیاندازند، ناگهان با مقاومت و هیاهوی گروهی از مردم مومن ولی بی اطلاع و در عین حال زود باور و ساده دل، روبرو می شد و تصوّر می کرد این گونه اعمال، به اساس، بنیاد و فلسفه ی وجودی مذهب بستگی دارد و ناگزیر برای ریشه کن ساختن این سلسله از تظاهرات قرون وسطائی و احیاناً وحشیانه، باید مذهب را از ریشه و اساس برافکند و بیخ و بن اسلام را به یکباره خشکانید، تا جامعه ی ایران از این قید و بندهای شرم آور برهد و راه سعادت و عظمت را در پیش گیرد.
غافل از این که رهبران بزرگ مذهب و پیشوایان روشن بین و "آیات عظام" نیز خود با تظاهراتی از این دست، که اگر چه نه حرام، دست کم از اعمال مکروه و ناپسندیده به حساب می آید، موافقتی ندارند ولی به جلوگیری از آنها، از بیم غوغای مردم فریبان، فرمان نمی دهند چرا که به مصلحت نمی بینند.
این طرز تفکر که در نهانخانه ی "ضمیر" رضا شاه خلجان داشت و پیوسته وی را آزار می داد، سرانجام باعث شد که رضا شاه تیشه به دست گیرد و با تیشه ی خود برافراشته، ریشه ی سلطنت خویش را قطع کند، به گمان این که به قطع کردن ریشه ی مذهب، توفیق تواند یافت.

سفر به ترکیه
به دنبال این وقایع، حوادث دیگری رخ داد؛ رضا شاه به ترکیه سفر کرد و چون پیشرفت های آن کشور را دید و مشاهده کرد که مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) در مدتی اندک، کشور خویش را به سوی ترقی و تعالی پیش رانده است، در صدد برآمد که بعضی از کارهای او را سرمشق قرار دهد و چون می دید که "آتاتورک" مذهب را از سیاست جدا کرده و در قانون اساسی ترکیه جدید، جایی به مذهب نداده است، او هم بر آن چه ازین پیش، بدان توجه داشت، راسخ تر شد و چون به تهران آمد پس از چندی دستور داد که لباس های مردمان یکسان (لباس متحد الشکل) شود و مردم کلاهی لبه دار بر سر بگذارند که این کلاه، به کلاه پهلوی، موسوم گردید که همانند کلاهی بود که سپاهیان فرانسوی برسر داشتند.
تغییر لباس و کلاه، شورشی در شهر مشهد، به زعامت مذهب و به پا درمیانی شیخی سخنگو به نام "بهلول" به وجود آورد که به کشته شدن عده ای انجامید. پس از آن چادر را هم از سر زنان فرو کشیدند و "کشف حجاب" کردند و اندک اندک دستارها را از سر برخی برداشتند و روضه خوانی و تعزیه خوانی را به کلی ممنوع ساختند و موجباتی فراهم آوردند که رهبران مذهبی از هر گونه فعالیت اجتماعی و مردمی بازماندند، چرا که با تاسیس سازمان ثبت اسناد و املاک و دفاتر اسناد رسمی، امکان مداخله در حل و فصل دعاوی و معاملات ملکی مردم را از آنها سلب کردند و با تشکیل سازمان اوقاف، یکی دیگر از منابع درآمد زای ایشان را، به نظارت دولت در آوردند. این امور و کارهای دیگری از این قبیل، هر گونه رابطه و پیوندی را که میان شاه و رهبران مذهبی وجود داشت از هم گسیخت و این خود لغزشی بود که رضا شاه مرتکب آن شد و بی آنکه خودش در یابد، دشمنانش از همین رهگذر، وی را به سوی پرتگاه سوق دادند.

سازمان های مذهبی
اسلام، به ویژه در سیمای "تشیّع" به سازمانی بس گسترده، استوار و در همان حال سنگری نفوذ ناپذیر برای مبارزه با دشمنان تکیه دارد که در عنوان "حوزه های علمیه" متمرکز شده و از "مدارس علوم دینیه" جلوه گرفته است.
رضا شاه از سازمانی چنین دقیق، وسیع و پیروزی آفرین، بدانسان که شایسته می نمود، آگاه نبود و به آنچه در ظاهر می دید و یا از کارگزاران خود می شنید بسنده می کرد و چون در باره قدرت مذهب گرفتار برداشت های ذهنی خویش بود و به اصالت و نفوذ مذهب در میان مردم اعتقاد نداشت، نمی توانست این نکته را دریابد که سازمان های مذهبی، بی وقفه ولی در پنهان و دور از چشم معاندان، در کار "سربازگیری" فعالیتی مستمر و همیشگی دارند و سربازهای خود را به صورت "آخوندهای روستانشین" به گوشه و کنار کشور گسیل می دارند.
آخوندهای ده نشین، از همان گام نخستین، به هر روستا که مسکن می گزیدند، تبلیغات بر ضد رضا شاه را آغاز می کردند و در نهان و بی آن که توجه ماموران حکومت را به خویشتن جلب کنند، کوشش می کردند که میان مردم، به ویژه روستانشینان، با حکومت و شخص رضا شاه، سدی به وجود آورند که هرگز از میانه برداشته نشود و سازگاری مردم با شاه، دیگر امکان پذیر، نباشد.
نتیجه این شد که در مدتی کوتاه ، رضا شاه، پایگاه ملی و مردمی خود را از دست داد و برای قاطبه ی مردم ایران، به ویژه روستانشینان به صورت "شمر" و "یزید" در آمد و هر گونه راه دوستی و پیوند الفت میان شاه و ملت، مسدود گردید.
رضا شاه سرمست از غرور و خود کامگی، بی خبر از این خطر، وقتی به خود آمد که دو همسایه ی شمالی و جنوبی از دوسوی، به خاک میهن تجاوز کرده بودند و برکناری وی را خواستار می شدند.
آن روز رضا شاه از خواب گران بیست ساله بیدار شد و برای اولین و آخرین بار به این واقعیت رسید که اگر پایگاه مردمی داشت و اگر مردم ایران به پشتیبانی او به پای می خاستند و برضد دشمنان وطن خود شورش و هیاهو می کردند و خواستار بقای سلطنت وی می گردیدند، هرگز اشغال کنندگان ایران، نمی توانستند شاه را به جلای وطن ناچار گردانند.
ولی دیگر این بیداری نابهنگام سود بخش و عقده گشا نبود.
رضا شاه و افکار عمومی
مردم که می دیدند در تمام کارهای اجتماعی همانند انجمن بلدیه (شهرداری) و حتی انجمن های خیریه، در شهرستانها فرماندارها با نظارت فرماندهان نظامی و در پایتخت، مسوولان دولتی راساً تصمیم می گیرند و به مردم اعتنائی ندارند، از مشارکت دراین گونه کارها به تدریج دلسرد و دلزده شدند و همه را به رضا شاه و دستیارانش وا گذاردند.
دراین میان باریک بینان نکته سنج هم، مهر خموشی بر لب زده بودند؛ زیرا از یکسو بر جان خود بیمناک بودند و از سوی دیگر می گفتند اگر قرار باشد که مجلس قانونگذاری به دست معدودی هوچی و یا سیاستمدار حرفه ای و یا دغلکاران مردم فریب اداره شود که جز باج گیری و جاه طلبی محرکی برای خدمتگزاری ندارند، همان بهتر که "دموکراسی رضا شاه" به صورت دموکراسی هدایت شده (دموکراسی دیریژه) امور مملکت را به دست گیرد و مردم را از هیاهوی عوامفریبان خودخواه و بعضاً سودجو، آسوده گرداند و اجازه ندهد که کشور بار دیگر گرفتار "هرج و مرج" گردد.
اما بدبختانه رضا شاه و یارانش بدین حدّ قانع نبودند و پس از چندی شاه به تصاحب املاک مردم پرداخت و برنامه سازان اقتصادیش، به سوی کسب و کار مردم "خیز" برداشتند و سرمایه گذاری در معاملات داخلی را هم در قلمرو فعالیت های دولت درآوردند و بدین منظور کمدی "شرکت های سهامی" را در دست اجرا گذاردند و خرید و فروش روزانه مردم را نیز، خود به دست گرفتند.
"داور" سازنده ی "دادگستری نوین" که از عوامل موثر انقراض سلطنت قاجاریه و تاسیس سلسله ی سلطنتی پهلوی بود، پس از یکی دو بار شرکت در کابینه ی آن روزگاران، در مقام وزیر فوائد عامه و وزیر عدلیه، به مقام وزارت مالیه رسید. وی شخصیتی مورد علاقه و اعتماد رضا شاه، به شمار می رفت.
داور تصمیم گرفت به تقلید از چند کشور اروپایی که با دیکتاتوری نظامی اداره می شدند، اقتصاد مملکت را هم به دست دولت بسپارد و نه تنها واردات و صادرات را در انحصار دولت در آورد بلکه در خرید و فروش انواع نیازمندیهای همگانی هم عناصر وابسته به دولت را مداخله دهد و در واقع بازار مصرف داخلی را به صورت یک موسسه دولتی در اختیار بگیرد.
بدین منظور به تاسیس شرکت هائی پرداخت که تعداد آنها به تدریج از بیست شرکت هم تجاوز کرد. شرکت هائی از قبیل شرکت قماش، شرکت قند و شکر، شرکت فرش، شرکت برنج و چند شرکت دیگر از آن جمله بود که پیش از آن، معمولاً کالاهای قلمرو داد و ستد این شرکت ها توسط افراد جامعه و با سرمایه های خصوصی انجام می گرفت و زندگی تاجران و پیشه وران و مغازه داران و گروهی انبوه از مردم ایران، از این رهگذر تامین می گردید.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  77  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ظهور و سقوط دولت و رژیم پهلوی

آشنایی با تاریخ معماری پهلوی

اختصاصی از زد فایل آشنایی با تاریخ معماری پهلوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

آشنایی با تاریخ معماری پهلوی


آشنایی با تاریخ معماری پهلوی

آشنایی با تاریخ معماری پهلوی در قالب فایل پاورپوینت به همراه نمونه های معروف و عکس


دانلود با لینک مستقیم


آشنایی با تاریخ معماری پهلوی

پاورپوینت پهلوی اول

اختصاصی از زد فایل پاورپوینت پهلوی اول دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت پهلوی اول


پاورپوینت پهلوی اول

قابلیت ویرایش : دارد 

تعداد صفحات اسلاید : 75

عکس این پاورپوینت(کلیک کنید)

برای خرید برید پایین!

راهنمای خرید

درخواست یا سفارش پاورپوینت : تلگرام یا پیامک : 09392481506

 http://ppt10.sellfile.ir


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت پهلوی اول

پاورپوینت قابل ویرایش پهلوی دوم

اختصاصی از زد فایل پاورپوینت قابل ویرایش پهلوی دوم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت قابل ویرایش پهلوی دوم


پاورپوینت قابل ویرایش پهلوی دوم

این پروژه شامل یک پاورپوینت قابل ویرایش مربوط به معماری معاصر  از رشته معماری میباشد . دارای 46 اسلاید بوده و موضوع پهلوی دوم میباشد .

معماری در دوره پهلوی دوم(1320-1357) : 

معماری ایران در دوره ی پهلوی اول، سه جریان معماری بود:

 معماری اواخر قاجار،مدرنیسم و سبک نئو کلاسیک باستان گرا( سبک ملی).

این جریانات در دوره پهلوی دوم به یک جریان غالب و تأثیر گذار معماری مدرن تبدیل می شود.

معماری مدرن شکل گرفته در این دوره، عمدتاً از مجرای کارهای معماران و اندیشه های جریان ساز اروپا از جمله : سبک بین المللی ، مدرسه باؤهاؤس ، کارهای لو کوربوزیه، فرانک لویدرایت ، ریچارد نویترا، آلوارآلتو، جیمز استرلینگ و ... حمایت می شد. 

ماحصل آن صورت ایرانی معماری مدرن بود که به عنوان معماری ” شبه  مدرنیستی" نام گذاری گردید.

در دهه های 1340 و1350 خورشیدی معماری ایران، همان معماری مدرنی بودکه در بین " سبک بین المللی" و " بوم  گرایی" وطنی مثله شده بود. اکثر تألیف وطنی این جریان را تحت تأثیر اندیشه ها و مباحث مطرح شده ی اروپای بعد از مدرن، عمدتاً مباحث مطرح شده در "پست مدرن" ، می دانند. به نظر راقم این سطور، جو شکل گرفته در ایران دهه ی 50 خورشیدی را نمیتوان با مباحث مطرح شده بعد از مدرن که با واژه ی "پست مدرن" نام گذاری می شود، یکی دانست.

دهه های 1340 و 1350 خورشیدی را از بسیاری جنبه ها میتوان نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر ایران دانست. این دوران، اوج گرمی بازار" بومی گرایی" و " تاریخ گرایی" در محافل علمی کشور بود و عمدتاً از دو عامل مهم حمایت میشد:

عامل اول، محدودیت هایی که در زمینه ی فعالیت های سیاسی و آزادی بیان در ایران از اواسط دهه ی 1340 خورشیدی به بعد و جود داشت، روشن فکرانی که رفتار و سیاست های نظام اقتدار گرا را بر نمی تابیدند، جویای راه ها و شیوه های غیرمستقیم برای مخالفت خود با حکومت باشند .

عامل دوم این که موفقیت جنبش های جوامع جهان سوم در مقابله با قدرت های غربی، خود، انگیزهی نیرومندی برای این گروه از روشنفکران در ادامه ی راه و اصرار بر گفتمانشان فراهم آورده بود.

در محیط های دانشگاهی افرادی نظیر سید فخرالدین شادمان، جلال آل احمد و احمد فردید موفق شدند بسیاری از روشنفکران ایران را قانع کنند که بیماری اجتماعی مو جود ایران، آنچنان که پیشینیان آن ها در قرن پیش تصور می کردند، دیگر " عقب ماندگی " نیست، بلکه " غرب زدگی " است . بنابراین آنان به جای تقلید کامل از غرب یا تلاش برای رسیدن به پای آن، خواستار ترک گفتن غرب شدند.

 


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت قابل ویرایش پهلوی دوم