زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا

اختصاصی از زد فایل تحقیق در مورد حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا


تحقیق در مورد حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:13

 

 

 

 

عنوان: حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا

چکیده: وفا داری علی (ع) به سیره ی پیامبر (ص) در برابر آزاد منشی عمر در قبال سیره رسول خدا از ویژگی های سیاست امام علی (ع) است. علی (ع) وظیفه ی اصلی خویش را تمسک به نص می دانست در این مورد میان قرآن و سنت تفاوتی قایل نبود. او حتی در حرکات ظاهری خود نیز از رسول خدا تقلید می کرد و از اظهار رای در برابر رسول بیزاری می جست. امام علی یکی از وظایف اصلی حاکم جامعه را تعلیم دین به مردم می دانست. بر این اساس می گفت وی پرچم ایمان را در میان مردم استوار کرده و آنان را بر حدود حلال و حرام آگاه نموده است.

کلید واژه: 1) خلافت 2) ابوبکر 3) عثمان 4) عمر 5) بیعت 6) کتاب 7) سنت و سیره ی پیامبر

فهرست مطالب

مقدمه

علی و مشکلات علمی سیاسی خلیفه اول

علی و مشاوره های سیاسی خلیفه دوم

علی و رفع نیازهای علمی عثمان

علی و استمداد معاویه از آن

مرگ عثمان و حوادث خلافت علی (ع)

روی کار آمدن علی (ع)

حوادث بیعت

دفن عثمان

بیعت کردن کوفه

بیعت کردن یمن

مخالفان علی (ع)

انتخاب علی به رهبری جامعه

نتیجه

منابع و مآخذ


 

مقدمه

دستگاه قضایی نو بنیاد اسلام را رهبری می کرد. هر وقت این دستگاه با مشکلی رو به رو می شود فورا مساله را به آن حضرت ارجاع می داد و راه حل آن را خواستار می شود. گاهی نیز خود امام بودن آنکه کسی به وی مراجعه کند خلیفه وقت را که متصدی مقام قضاوت نیز بود راهنمایی می کرد و به اشتباه او در صدور حکم واقف می ساخت و با قضاوت های شگفت و قاطع خود موجی از تعجب در اذهان صحابه پیامبر پدید می آورد. هر گاه پای مصالح اسلام و مسلمانان به میان می آمد از هر نوع خدمت و کمک بلکه فداکاری و جانبازی دریغ نمی داشت و با چهره گشاده به استقبال مشکلات می شتافت. اهداف اساسی امام: پایداری اسلام و گسترش آن در جهان، آشنا ساختن امت به معارف و اصول و فروع دین، حفظ عظمت اسلام در نزد دانشمندان یهود و نسارا گروه گروه برای تحقیق درباره ی این آیین نو ظهور به مدینه می آمدند تا آنچه که راه به روی آن حضرت باز بود و دستگاه خلافت ممانعتی نداشت. امام علی (ع) در طول دوران حکومتش سعی در بوجود آوردن حکومت اسلامی و عدل و عدالتی که پیامبر در سیره و خداوند در کتاب آنها را تایید کرده بود را به اجرا در آورد و در این دوران که هر چند کوتاه بود سعی در تخریب عناصری که خلفا به اسلام وارد کرده بودند و همچنین ایجاد صلح و تعلیم دین اسلام در کل فتوحات و بلاد اسلامی را بر عهده داشت.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حکومت امیرالمومنین علی (ع) و مقایسه آن با سایر خلفا

دانلودمقاله علی (ع) از نگاه تاریخ

اختصاصی از زد فایل دانلودمقاله علی (ع) از نگاه تاریخ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

نام: علی (ع)
القاب: امیر المؤمنین، مرتضی، وصی، حیدره، یعسوب المؤمنین، یعسوب الدین.
کنیه ها: ابوالحسن، ابولحسین، ابوالسبطین،ابوالریحانتین، ابوتراب.
نام پدر و مادر: ابوطالب- فاطمه بنت اسد.
زمان ومحل تولد: سیزدهم رجب ده سال قبل از بعثت داخل کعبه معظمه متولد شد.
دوران امامت: 30 سال که چهار سال و نه ماه آن را عهده دار خلافت بود.
زمان و محل شهادت: صبح روز 19 رمضان سال چهل هجری در محراب عبادت، در مسجد کوفه توسط ابن ملجم مرادی ضربت خورد و در شب 21 ماه رمضان در سن 63 سالگی به شهادت رسید.
مرقد شریفش: در نجف اشرف در کشور عراق است.

جراحات سخت علی (ع)
علی در جنگ احد شصت و یک زخم برداشت و حضرت فاطمه زهرا (ص) به معالجه آن حضرت پرداخت اما چیزی نگذشت که با نگرانی به خدمت پیامبر رسیده و عرضه داشتند که وضع بدن علی طوری است که هر زخمی را می بندیم دیگری گشوده می شود و زخمهای تن او آنچنان زیاد و خطر ناک است که نگرانیم.
پیامبر )ص( و جمعی از مسلمانان به عنوان عیادت به منزل علی )ع( وارد شدند، در حالیکه بدن او یک پارچه زخم و جراحت بود. پیامبر با دست مبارک خود بدن او را مسح می کرد و می فرمود: کسی که در راه خدا این چنین ببیند آخرین درجه مسئولیت خود را انجام داده است. و زخم هایی که پیامبر دست روی آنها می کشید به زودی التیام می یافت.
علی )ع( در این هنگام گفت: الحمد الله که با این همه، فرار نکردم و پشت به دشمن ننمودم. خداوند در آیاتی از قرآن مجید به کوششهای او و فداکاریهای مجاهدان دیگر اشاره کرده است.

 

مقام و منزلت علی علیه سلام
جابربن عبدااله انصاری گفت: ما در کنارخانه خدا در خدمت رسول خدا ()ص() نشسته بودیم که علی به سوی ما آمد. هنگامی که چشم پیامبر )ص( به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما می آید. و سپس رو به کعبه کرد و گفت: به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارند.
بعد رو به کرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد، و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شماست، وفایش به عهد الهی از همه بیشتر، قضاوتش به حکم الله نزدیکتر مساواتش در تقسیم بیت المال از همه زیادتر، عدالتش درباره رعیت از همه فزون تر، و مقامش نزد خدا از همه بالاتر است.
جابر گفت در اینجا آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه نازل شد و پس از آن هنگامی که علی )ع( می آمد اصحاب پیامبر )ص( می گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول الله آمد.

 

زهد علی علیه السلام
سوید بن غفله گفت: بعد از آنکه امام علی )ع( به خلافت رسید، به محضر ایشان وارد شدم، دیدم امام )ع( روی حصیر کوچکی نشسته اند و در خانه ایشان جز حصیر چیز دیگری ندیدم. عرض کردم یا امیر المومنین بیت المال در دست شماست ولی از مایحتاج چیزی در این منزل نمی بینم!
فرمود: ای سوید شخص عاقل در خانه ای که از آنجا کوچ خواهد کرد اثاث تهیه نمی کند، برای ما خانه امنی است(آخرت) که بهترین مطاع و اثاث و کالای خود را به آنجا فرستادیم و ما هم به همین زودی به آنجا رهسپار خواهیم شد.
رشوه یا هدیه ؟
اشعث بن قیس برای پیروزی بر طرف دعوای خود در محکمه عدل علی (ع) متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفی پر از حلوای لذیذ به در خانه علی ()ع() آورد و نام آن را هدیه گذاشت علی (ع) برآشفت و فرمود: سوگواران بر عزایت اشک بریزند، آیا با این عنوان آ‚ده ای که مرا فریب دهی و از آئین حق بازداری؟ بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنجه در زیر آسمانهای آنهااست به من دهند که پوست جوی به ظلم از دهان مورچه ای برگیرم، هرگز نخواهم کرد، دنیای شما از برگ جویده ای در دهان ملخ برای من کم ارزش تر است، علی را با نعمتهای فانی و لذتهای زودگذر چه کار؟

 

نهج البلاغه
کتاب شریف و ارزشمند نهج البلاغه، مجموعه سخنان برجسته امام علی )ع( است که سید رضی متولد 359 هجری قمری از دانشمندان بزرگ شیعی می باشد آنها را انتخاب و جمع آوری نموده است و به آن نام نهج البلاغه یعنی راه و روش بلاغت داده است. نهج البلاغه را اخ القران گفته اند. کتاب نهج البلاغه دارای سه بخش می باشد که عبارتند از:
1- بخش خطبه ها: در این بخش علاوه بر خطبه ها، قسمت های مهمی از سخنان برگزیده آن حضرت که به منزله خطبه است گرد آوری شده است. تعداد این خطبه ها را طبق تنظیم سید رضی 239 و طبق شماره گذاری دیگر 241 خطبه نوشته اند.
2- نامه ها: در این بخش نامه های امام علی علیه السلام به فرمانداران و استانداران و بعضی اشخاص گرد آوری شده است. تعداد نامه ها و عهد نامه های نهج البلاغه 79 عدد می باشد.
3- کلمات قصار(کوتاه و حکمت آمیز): در این قسمت 480 جمله کوتاه و حکمت آمیز درباره موضوعان مختلف گرد آوری شده است.

• مصدر روایت: پیامبر اسلام (ص)
• راوی: ابان از سلیم
• زمان: سالهای سکوت
• مکان: مدینه
• موضوع: فضائل علی (ع)
• فضایل علی: مقام و منزلت او نزد خدا و رسول و امت اسلامی
• ولایت علی متمم و مکمل ایمان است، ایمان در ظرف ولایت قوام و دوام می یابد.
متن
ابان از سلیم بن قیس نقل کند که گفت: شنیدم که علی )ع( می گوید: از رسول خدا مرا ده مقام و منزلت است که هر کدام شان مرا بی نهایت خوشحال می سازد.
به حضرتش گفته شد: ای امیر مؤمنان! آنها را برای ما بیان کن!
فرمود: رسول خدا )ص( به من فرمود:ّ ای علی! تو برادری، دوست همدمی، تو وصی تو وزیری، تو جانشین من در خاندان و مالی و در هر چه و هر جا که نباشم هستی. مقام تو نزد من مانند مقام من نزد پروردگارم است، تو جانشینم در میان امتم هستی، دوست تو دوستم است و دشمن تو دشمنم، تو امیر مؤمنان و سرور مسلمانان پس از من هستیّ . سپس علی )ع( به اصحابش رو کرد و فرمود: ای گروه یاران! به خدا سوگند در هیچ کاری پا جلو ننهادم مگر به آنچه رسول خدا در آن با من عهد بسته بود. خوشا به حال کسی که دوستی ما خاندان در قلبش جای یافته است تا با دوستی ما ایمان در قلبش همچون کوه احد پا برجا و استوار شود و هر کس دوستی ما را در دل نداشته باشد ایمان در دلش محو می شود آن گونه که نمک در آب حل می گردد.
به خدا سوگند و باز هم به خدا سوگند! در میان جهانیان یادی از یاد من برای رسول خدا دوست داشتنی تر نیست و نماز بر دو قبله چون نماز من نیست چرا که هنوز کودک و نابالغ بودم که نماز می خواندم، و فاطمه پاره تن رسول خدا )ص( همسرم است، فاطمه ای که در زمان خویش چون مریم دختر عمران در زمان او است. و نکته سوم را به شما بگویم که : حسن و حسین فرزندان این امت هستند، آن دو نسبت به محمد )ص( مانند دو چشم نسبت به سر می باشند و من جای دو دست برای بدن را دارم و فاطمه جای قلب را در بدن دارد. ما همانند کشتی نوح هستیم که هر کس بر آن درآید نجات یابد و هر کس از آن عقب ماند غرق گردد.
- این روایت در منابع زیر نیز آمده است:
صدوق/خصال. باب 10،ح6،7،8+ صدوق/امالی48+ طوسی/ امالی 85+ بحار39/352،337،338

 



• مصدر روایت: پیامبر اسلام (ص)
• راوی: ابان از سلیم از سلمان، ابوذر و مقداد
• زمان نقل: سالهای سکوت (سال 16ه)
• مکان: مدینه
• موضوع: فضائل علی (ع)
• قلمر و آگاهی و دانش رسول خدا
• خویشاوندی پیامبر و علی
• فضائل علی
• مبانی امامت علی و آل (ع)
متن
ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس و او از سلمان و ابوذر و مقداد نقل کند که : گروهی از منافقان گرد هم آمدند و گفتند : محمد دارد ما را از بهشت و نعمتهایی که خداوند برای دوستان و بندگان فرمانبردارش آماده کرده و از دوزخ و خفت و خواری که خداوند برای دشمنان و بندگان نافرمانش فراهم ساخته خبر می دهد، اگر راست می گوید ما را از پدران و مادران ما خبر دهد و بگوید که بهشتی هستیم، یا دوزخی و از آنچه که دیر یا زود در همین دنیا روی خواهد داد.
این سخن به رسول خدا )ص( رسید، به بلال فرمود که ندای نماز جماعت دهد، مردم بسیار گرد آمدند تا که مسجد انباشته شد و جا بر آنان تنگ آمد. رسول خدا )ص( خشمناک بیرون شد و در حالی که دستها و پاهایش از پیراهن برون زده بود بر منبر شد، سپاس و ستایش خدای گفت و فرمود: ای مردم! من هم آدمی مانند شما هستم که فقط پروردگارم به من وحی می کند و مرا به آنجام رساندن پیامش مخصوص گردانیده و به نبوتش برگزیده و بدین سان مرا بر همه فرزندان آدم برتری داده و مرا هر آنچه بخواهد از غیب آگاه می کند، پس هر چه می خواهید از من بپرسید.
مردی مؤمن و خدا و رسول دوست، برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! من که هستم؟ فرمود: تو عبدالله بن جعفر هستی، رسول خدا ))ص(( او را فرزند پدرانش دانست. آن مرد خوشحال برجایش نشست.
سپس مردی منافق و بیمار دل و دشمن خدا و رسولش برخاست و گفت: ای رسول خدا! من چه کسی هستم؟
فرمود: تو فلانی پسر فلانی، چوپان بنوعصمه که بدترین شاخه قبیله ثقیف هستند می باشی. آنان نافرمانی خدا کردند، خداوند هم خوارشان نمود. آن مرد نشست و بدین سان خدای خوارش نمود و در برابر چشم همه رسوایش کرد، چرا که مردی پیش از این شکی نداشتندکه وی از دلاوران و بزرگان قریش است.
سپس فرد سومی برخاست که منافق و بیماردل بود گفت: ای رسول خدا! بهشتی ام یا دوزخی؟ فرمود: دوزخی هستی! آن مرد نشست و خداوند خوارش نمود و در برابر همه رسوایش کرد.
عمر بن خطاب برخاست و گفت: ما خوشنودیم که خداوند پروردگار ما و اسلام دین ما و تو ای رسول خدا پیامبر ما هستی، و به خدا پناه می بریم از خشم او و رسولش، از ما در گذر ای رسول خدا خدای از تو در گذرد، عیب ما را بپوشان خدای تو را بپوشاند. رسول خدا فرمود: خوب! بعد از این حرفها، سئوالی هم داری؟ عمر گفت: ای رسول خدا! خواهان عفو امت هستم.
علی بن ابی طالب ))ع(( برخاست و گفت: ای رسول خدا! نسبم را بفرما که من چه کسی هستم تا مردم خویشاوندی مرا با تو بدانند.
فرمود: ای علی! تو و من از دو شط نور خلق شدیم که از زیر عرش تابیده بودند و تقدیس خدای می کردند، و این دو هزار سال پیش از آفرینش خلق بود، سپس از آن دو شط نور دو قطره آب زلال سپید به هم پیچیده پدید آمد و سپس آن دو قطره آب زلال در اصلاب بزرگوار و ارحام پاکیزه و پاک منتقل گردید تا که نیمی از آن در صلب عبدالله و نیمی در صلب ابوطالب قرار گرفت و من شدم و تو شدی و این فرموده خداوند است که :ّ او است خدایی که آفرید از آب بشری را، و او را دارای سبب و نسب کرد، پروردگارت توانا استّ. ای علی! تو از منی و من از تو، گوشت تو با گوشتم، خون تو با خونم در آمیخته، تویی رابطه میان خدا و خلقش پس از من هر کس ولایت تو را انکار کند رابطه میان خویش و خدا را بریده است 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  57  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله علی (ع) از نگاه تاریخ

دانلود مقاله امام حسین (ع)

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله امام حسین (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


مقدمه
امروزه در دنیا همگان به دنبال مصلحی اجتماعی هستند تا از های و هور روزمره خود فایق آیند و دمی به آرامش بیاسایند. بیشتر افراد در برخوردهای روزمره خود به دنبال آن هستند که هم آینده دنیای خود را بسازند و هم آخرت اما این دو در کنار هم مانند آب و آتش اند که هیچ گاه به کنار هم گرد نمی آیند متاسفانه در دنیای سرمایه داری امروز کمتر فردی پیدا می شود که بخواهد به خاطر مردم قیام کند اما الگویی به عنوان نمونه والای تمامی آزادی خواهان مطرح است و آن حسین می باشد حماسه ای که او ایجاد نمود شاید دیگر تاریخ به خود نبیند امروزه اکثر افراد به جای آنکه علت قیام او را درک کنند به عزاداری و نوحه برای وی می پردازند اما آیا ارزش قیام حسین (ع) همین اندازه است؟ سالار شهیدان فردی است که می گوید: من در این قیام برای شما یک الگو هستم اما متاسفانه هیچ کس سعی ندارد تا مفهوم ایت قیام را درک کند اگر که همگان به مفهوم مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت برسند که به هیچ وجه تملق و چاپلوسی، دروغ و ریا، تلون و دورنگی ستم و جفا و … وجود نداشت استعمار انگلیس در قرون اخیر سعی داشته تا از اهرم هایی بین شیعه و سنی نفاق ایجاد کند یکی از این اهرم ها قیام امام حسین(ع) است که نه شیعه و نه سنی ارزش آن را درک نکرده اند بلکه فقط به گونه ای افراطی با آن برخورد می کنند شیعه تنها چیزی که از این قیام می داند سوگواری است و سنی سرکوب آن به عنوان یک قیام بر علیه دستگاه خلافت. و باز هم حسین تنهاست.
قیام حسین برای بعضی امروزه منبع درامدی شگرفت و صد البته مطمئن گشته در حالی کشاورزی این افراد هیچ چیز از حسین و حسینیان نمی دانند زیرا اگر می دانستند که قطعا به مبارزه ظلم می پداختند متاسفانه ما مردم جهان سومی یکی از ایرادات اصلی مان نداستن و نشناختن یک فرد در زمان خویش و تکویر وی به عنوان مخالف جامعه و سپس تکریم وی پس از مرگ تا سر حد یک بت است کاری که با حسین شد و هیچ کس او را نشناخت اما امروزه همه او را ستایش می کنند و باز هم حسین تنهاست.
حسین (ع) را می توان از دو بعد بررسی کرد:
1- به عنوان امام
2- به عنوان یک آزاد مرد
اما ما شیعیان نه به او به چشم یک امام می نگریم و نه به چشم یک آزاد مرد چه اگر او را امام می دانستیم که باید چون امام خویش ظلم را ریشه کن سازیم و از او پیروی کنیم و اگر هم او را یک آزاد مرد به شمار می آوردیم که این گونه نباید سرتعظیم در مقابل جباران زمان فرود آوریم پس باز هم می بینیم که ما حسین(ع) را درک نمی کنیم و شاید هم نمی خواهیم او را درک کنیم چون در این حال وظیفه ما سنگین تر خواهد شد و کسی که یارای کشیدن بار این مسئولیت خطیر را داشته باشد و باز هم حسین تنهاست…

 


مبحث حسین شناسی از چند جهت قابل بررسی است:
حسین به عنوان یک مارکسیست و به نوعی یکپارچه گوارا که بر علیه ظالم زمان قیام می کند و کشته می شود این تفکر منجر می شود که ارزش یک شخصیت بزرگ همچون حسین در حد یک مبارز پایین می آید متاسفانه چنین تفکری در سالهای اخیر خصوصا در سالهای نخست انقلاب در میان تفکر اندیشمند ما رواج داشت اما واقعا ارزش حسین این است؟ و باز هم حسین تنهاست….
اما شاید عجیب ترین دیدگاه به قضیه حسین مساله عقلانی است سوالاتی بااین مضمون که آیا کار حسین عقلانی بود؟ آیا این که هفتاد و دو نفر در مقابل یک لشکر قرار گیرند و با علم اینکه شکست می خورند به مبارزه بپردازند کار درستی است؟ آیا حسین به دنبال مقام و حکومت بود و یا شهرت؟
شاید برای من که قدرت درک مساله عاشورا را ندارم این سوالات طبیعی باشد اما هیچ کس قادر به درک ارزش معنوی حسین نیست از این رو کوتاه دیدگانی مثال من این چنین تفکری را در سر می پرورانند که کار حسین ارزش فکری ندارد اما آیا به راستی اینکه تو یک نیمروز به جنگ و بعد به ابدیت برسی برخلاف عقل می نماید و باز هم حسین تنهاست….
متاسفانه همه ما همه چیز را به دید عقل و منافع شخصی می نگریم امروزه ما تنها کار را بدان جهت انجام می دهیم که نفع و سودی برای ما به همراه داشته باشد اما اگر غیر این صورت باشد مسلما از انجام آن خودداری خواهیم کرد مساله امام حسین و قیام او هم دارای همین جنبه است حسین چون بهشت و شهرت و شهادت را می خواهد و به همین علت قیام کرده است!!! این نظریه هم از دیگر نظریه هایی است که در رابطه با امام سوم شیعیان مطرح است و از این رو باز هم حسین تنهاست….
نظریه بعدی که در نوع خود جالب هم می باشد از دیگر نظریات طیف کمونیست در رابطه با حسین بن علی است و آن اینکه حسین یک کمونیست است اما از این جهت که او سعی در ایجاد برابری اجتماعی (شعار جامعه کمونیست) داشته و از همین رو وی یک کمونیست به شمار می آید شاید هنگامی که این مطالب را می خوانید آن را مضحک قلمداد نمایید اما باور کنید که این ها همه نظریات گروههای مختلف در رابطه با حسین است و از این جه باز هم حسین تنهاست….
عقیده بعدی نسبت به این واقعه مساله کسب درآممد از عاشورا است کم نیستند امروزه افرادی که در روزنامه ها اقدام به درج آگهی مبنی برآموزش مداحی، اجرای مراسم سوگواری توسط مداح اهل بیت و … می کنند یعنی عملا اهل بیت و در راس آنان حسین به عنوان نماد مظلومیت تبدیل به یک منبع پر سود گشته اندحال این رواست که این افراد نام خویش را مداح کننده صفات ائمه قرار دهند؟ افرادی که از عاشورا لب تشنه ابوالفضل از علی ضربه این ملجم از زینب اسارت و… تنها می دانند و اگر بگویید مثلا کارهای حضرت زهرا را بیان کنید شاید تنها چیزی که به شما بگویند پهلوی شکسته او محسن در شکم او و مادر حسنین بودن وی را به شما بگویند و این است که حسین و یا نه…. اهل بیت تنهایند.
به هر حال این تحقیق تلاشی دارد بر حرکت حسین بن علی و تحلیلی هر چند مختصر بر شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم در ان زمان و عملکرد عاشوایی حسین که به راستی هر لحظه و هر قدم از این حرکت درسی به مراتب عالی و غیر قابل توصیف است تا چه در نظر آید و چه اندازه مقبول افتد.
محیط سیاسی زمان امام
پس از مرگ معاویه مسلمانان که از حکومت وی دل خوشی نداشتند در پی آن برآمدند تا از فرصتی که برای تثبیت حکومت یزید ایجاد گشته نهایت استفاده را ببرند و یک حکومت عدالت گستر را در تمامی بلاد اسلامی حکم فرما کنند بدیهی است که لازمه هر انقلابی و جود یک رهبر است و در آن زمان تنها کسی که مورد قبول تمامی مردم بود حسین(ع) بن علی بود روح مردم تشنه قیام اوست و تمامی آزادی خواهان به دنبال استقرار حکومت عادل او هستند ولی پیش از آنکه امام و مردم بخواهند پایه گذار نهضتی شوند یزید پیشدستی کرد و امام و چند تن دیگر را تحت فشار قرار داد تا با او بیعت کرده و حکومت وی را به رسمیت بشناسند یزید با قدرت سرنیزه همه را زیر فشار قرار داده و به نوعی می توان گفت که قیام امام باتهاجم یزید آغاز گشته است ما ابتدا باید علل قیام امام را به طور کامل توضیح دهیم که می توان آنها را به دو بخش از جانب دستگاه خلافت و از جانب خود امام دسته بندی کنیم.
از ناحیه حکومت
در حکومت یزید استبداد فردی به طور نمودی حاکم است و حرف اول و آخر را وی زده و باقی افراد غلامانی جان نثار هستند که تنها وظیفه شان اطاعت از اوامر یزید است حال باید به این نکته توجه کرد که چه دلیلی دارد فردی که تمامی اختیارات حکومتی را داراست فردی که به ظاهر هیچ خطری برای او ندارد را این قدر تحت فشار برای بیعت کردن قرار دهد به طوری که در نهایت امر او را به کشتن دهد در مورد دلایل یزید برای تسلیم کردن امام می توان سه جنبه را در نظر گرفت: اول تثبیت حکومت ، دوم عقده حقارت و سوم حس انتقام جویی.

 

1- تثبیت حکومت
در نگاه اول این سئوال مطرح می شود که یزید تمامی قوای حکومتی را در دست دارد حال چرا می خواهد از حسین(ع) بیعت بگیرد؟ در پاسخ این سئوال ذکر این نکته ضروری است که حکومت یزید از آنجا که بر پایه ظلم و جور استوار است به همین علت مردم از آن ناراضی هستند و در پی خلافت شخصی عادل می باشند از این رو حسین(ع) در میان امت از اهمیت والایی برخوردار می شود شخصیت او به قدری عظیم است که حتی اگر خودش هم حکومت را نپذیرد هر فرد دیگری را که او توصیه کند بی گمان مردم قبول خواهند کرد از این رو اگر چنین شخصیت عظیمی حکومت یزید را می پذیرفت یعنی عملا او را به رسمیت می شناخته و به همین دلیل حکومت یزید در بین مردم وجهه به دست خواهد آورد و مردم به این باور می رسندکه یزید همان فردی است که از جانب امام برای حکومت معرفی شده است.
2- عقده حقارت
در رژیم های دیکتاتور فردی که برمسند قدرت جای میگیرد فردی است که در پرتوی زر و زور و ظلم به این مقام نائل شده و به همین علت هیچ گاه در قلوب مردم جای ندارد حال اگر این شخصیت در مقابل فردی قرار گیرد که نامش بر لسان و قلب مردم است آن گاه طبیعی است که یک نوع عقده خود کوچک بینی احساس خواهد کرد وضعیت یزید صدالبته که بدتر از این هم بود زیرا آن هنگام که هنوز نطفه یزید انعقاد نیافته بود مردم حسین(ع) را سرور جوانان اهل بهشت می دانستند جد حسین(ع) پیغمبر خداست و جد یزید ابوسفیان فردی که تا آخرین لحظات فتح مکه کافر بود و حتی بعد از فتح مکه به علت رافت پیامبر زنده مانده بود پدر یزید معاویه است فردی که مسلمانان سال ها از ظلم و جور او به تنگ آمدند و پدر حسین(ع) علی فردی که تاریخ دیگر عادلی چون او را به خود نخواهد دید مادر یزید کجا یارای برابری با فاطمه را دارد؟ و این ها چیزیهایی است که یزید را می آزارد و به هیمن علت است که در مجلسی این آیه قرآن را می خواند: «خداوند حکومت را به هر کس که بخواهد می دهد و از هر کسی که بخواهد می گیرد» باری یزید چنین حقیر است که فردی فاسق چون او تفسیر قرآن می کند!!

 

3- حس انتقال جویی
تاریخ می گوید که از گذشته همواره میان دو طایفه بنی هاشم و بنی امیه که هر دو از بنی عبد مناف بودند نوعی رقابت وجود داشته است که این رقابت با ظهور اسلام گسترده تر شد. زیرا پیامبر از طایفه بنی هاشم بود و مبارزین با اسلام هم چون ابوسفیان از بی امیه این مبارزه تابدان جا پیش رفت که در جنگ بدر خسارات مالی و جانی زیادی بر بنی امیه وارد شد از جمله آنکه پس و پدرزن و برادر زن و عموی زن ابوسفیان در این جنگ کشته شدند. این حس انتقام جویی چنان در این خاندان رشد یافت که در جنگ احد زن ابوسفیان جگر حمزه سیدالشهدا را از شکم وی درآورده وخورد این جاست که می فهمیم کینه بنی امیه به بنی هاشم چقدر زیاد بود است از سوی دیگر با روی کار آمدن عثمان خلیفه سوم معاویه پسر ابوسفیان که به عنوان استاندار دمشق برگزیده شده بود توانست موقعیت خود را در راس حکومت دمشق تثبیت کند اهمیت این موضوع از آن نظر است که دمشق از جمله شهرهایی بود که در زمان پیغمبر فتح نشده بود و از این رو مردم این شهر با فرهنگ ناب اسلامی به طور کامل آشنایی نداشتند همین امر منجر به آن گشت که مردم معاویه را به عنوان فردی کاملا مسلمان بپذیرند و حرف های او را چه از روی اجبار و چه از روی علاقه حجت خویش قرار دهند از این رو معاویه یک نوع فرهنگ سازی غلط نسبت به خاندان بنی هاشم و خصوصاً علی و فرزندان وی ایجاد کرد تاآنجا که هنگامی که علی در محراب کوفه ضربت خورد مردم دمشق از ضربت خوردن او در محراب مسجد اظهار تعجب نمودند حال با این وضعیت شما تصور فرهنگ و دیدگاهی که نسبت به بنی هاشم و خصوصا فرزندان علی در یزید ایجاد شده است را بکنید یزید از دوران کودکی حس انتقام جویی از خون خاندان خویش که در بدر کشته شده بودند را در سر داشته است از سوی دیگر با فرهنگ سازی معاویه نوعی نفرت نسبت به فرزندان علی در وی ایجاد گشته است واو دائما در این اندیشه بود ه تا در فرصتی انتقام خویش را بگیرد و حال این فرصت ایجاد شده است کشتن حسین(ع) بهترین گزینه برای این تخلیه روحی است چنان که یزید وقتی سر امام حسن را در مقابل خویش دید این شعر را سرود:«لعبت هاشم بالملک فلا خبر جإ و لا وحی نزل» یعنی بنی هاشم به نام دین با سلطنت بازی کردند و الا نه خبری از غیب آمده و نه پیامی نازل شده است و این شعر خود به خوبی گویای وضع حال یزید بن معاویه نسبت به حسین(ع) است.

 

از ناحیه امام
حال باید عوامل و علل قیام اما را از جانب خود ایشان بررسی کنیم در ابتدای امر باید بدانیم که اصلا چرا امام بایزید بیعت نکردپاسخ این سوال چند مورد است که پیش از ذکر آنها چند نکته را یادآور می شود. اول آنکه ایمان حسین(ع) به اسلام یکایمان ریشه دار بود و در عمق جان او نفوذ کرده بود و امکان نداشت که خارج شود دوم آنکه به عقیده امام جهان از مواهب اسلام بی نیاز نیست و باید مکتب اسلام جهان گیر شود و بشریت به سوی یک زندگی کامل رهنمون یابد از این رو هر کاری که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به اسلام ضربه بزند غیر قابل توجیه بوده و باید با آن برخورد شود حال برویم به سراغ عللی که امام را مجاب می کرد حکومت یزید را نپذیرد:
1- این یک دروغ صریح است و امام دروغ نمی گوید
2- این کار برخلاف وجدان امام بود و امام کاری برخلاف وجدان خود انجام نمی دهد
3- این کار کمک به گناه و تجاوز بود زیرا تحمیل خلافت یزید تجاوزی بود که به حقوق مرم شده بود و قرآن کریم صریحاً ازکمک به گناه و تجاوز نهی کرده است
4- تصویب خلافت یزید توسط امام و به عنوان فردیکه می تواند حکومت او را نادرست اعلام کند باعث تایید حکومت و خلافت یزید می شود.
5- تصویب حکومت یزید عملا ضربه ای بود که به اسلام میخورد زیرا حکومت یزید نشان داده بود اسلام را فداء خواسته های خود می کند و از این رو امام قادر نبود به اسلام ضربه بزند
6- با پذیرفتن حکومت یزید امکان هرگونه جنبش اصلاحی از سوی امام صلب می شد زیرا وی ناچار بود به عهد وپیمان خود وفادار بماند و آن هم درست در زمانی که امکان انقلاب برای وی مهیا بود به این دلیل امام هیچ گاه قادر نبود حکومت یزید را تایید کند.

 

چرا برای تشکیل حکومت اقدام کرد؟
فساد همه جانبه حکومت بنی امیه باعث آن شده بود که نوعی بیماری مزمن و مهلک برجامعه اسلامی حکم فرما شود این بیماری چون سرطانی تمامی وجود قلمرو اسلامی را فرا گرفته بود و از این رو باعث ضربه خوردن بسیار شدید به جامعه گشته بود از طرفی اختناق بسیار شدید حکومت معاویه منجر به این شده بود که امکان هرگونه جنبش اصلاحی از سوی اصلاح طلبان سلب شود بنابر این نیاز بود که که هرگونه فعالیتی پس ازنابودی معاویه به اجرا گذاشته شود بدیهی است چنین جنبش آزادی بخشی باید به دست رئیس خاندان رسالت یعنی حسین بن علی(ع) صورت گیرد از آنجا که بنابه عهد و موقعیت موجود امام قادر به قیام در زمان معاویه نبود ایشان پس از مرگ معاویه و با مساعد یافتن شرایط اقدام به شروع برنامه اصلاحی خویش کرد حال بهتر است با هم روند ایجاد برنامه های اصلاحی امام را مرور کنیم.
استغاثه مردم
همانطور که مردم پس از مرگ عثمان در حضور علی خواستار به دست گیری زمام حکومت توسط او شده بودن حال در دوره پس از مرگ معاویه مردم همین خواست را از فرزند علی طلب کردند صدای استغاثه مرم کوفه که ناشی از اوج عدالت خواه آنان بود تا حجاز کشیده شد آنان با نامه های خود فریاد مظلومیت خویش را به گوش امام خود رساندند تا بدین وسیله بتوانند از زیرظلم و جور امویان رهایی یابند.

 

فرستاده شدن مسلم به کوفه
امام برای آنکه از اوضاع عمومی کوفه به طور کامل آگاه شود مسلم بن عقیل را برای بررسی اوضاع کوفه به آن شهر فرستاد مسلم در مورد اوضاع کوفه به بررسی پرداخت و پس از مدتی نتایج خویش را بدین شرح برای امام ارسال کرد: « برای تشکیل حکومت نیروی انسانی به حد کافی وجود دارد و اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه داوطلب پشتیبانی امام هستند و شما هرچه زودتر به سوی کوفه حرکت کنید» دراین هنگام بود که امام احساس مسئولیت بیشتری کرد وبر خودلازم دانست که برای زنده کردن اسلام اقدام کند و با تشکیل حکومت نیرومندی وضع موجود را تغییر دهد و اسلام و مسلمانان را از چنگ استبداد سیاه برهاند حال این سوال ایجاد می شود که آیا اصلا امام در این مبارزه بختی برای پیروزی داشت؟ پاسخ این پرسش مثبت است و می توان گفت عوامل پیروزی به طور کامل برای امام فراهم بود و درآن شرایط میتوانست در پرتوی ارتش خود اسلام و مسلمانان ضرب خورده از شمشیر بنی امیه را آزاد کند اما پیروزی امام تابع عواملی بود که ما در این جا به چند مورد اشاره می کنیم.
1- ضعف حکومت
اولین عامل ضعف حکومت بود زیرا حکومت یزید به چند دلیل از معاویه ضعیف تر بود: الف) هر حکومتی که می خواهد جانیشین حکومت ساقط شده قبلی شود در آغاز کار نوسان و تزلزلی دارد و مردم با دیده تردید به آن می نگرند و منتظرند تا ببینند آیا این حکومت قادر هست بر اوضاع مسلط شود یا خیر؟ ب) سو سابقه یزید منجر به آن شده بود تا بسیاری از سیاستمداران نسبت به لیاقت و کفایت وی دچار تردید شوند و حق هم با آنها بود زیرا در همان ابتدای روی کار آمدن یزید عبدالله زبیر در مکه دست به شورش زد و آنگاه یزید برای سرکوب او لشکری فرستاد عبدالله زبیر در برخوردی نیروهای یزید را مغلوب کرد و فرمانده آن نیروها را اسیر نمود و زیر ضربات شلاق کشت نفوذ عبدالله تا بدان جا پیش رفت که در سراسر حجاز دامن گیر گشت و علاوه بر عبدالله فردی به نام “نجده بن عامر” در یمانه اقدام به شورش نمود و یزید بن معاویه تاآن هنگام که زنده بود نتوانست قیام این دو تن را سرکوب کندج) دلیل دیگر ضعف حکومت یزید امام“ بود که نعمان بن بشیر حاکم کوفه نتوانست از جنبش مردم کوفه جلوگیری کند و حتی وی قادر نبود از مخفیگاه مسلم آگاه گردد و بعد از امام“ بود که عبدالله بن زیاد برای تسلط بر اوضاع ناچار به قتل و زندانی نمودن مردم کرد و این همه دلیل دیگری برای ضعف داخلی حکومت است وگرنه اگر یک حکومت بر اوضاع داخلی مسلط باشد نیاز به این همه قتل و شکنجه ندارد در رابطه با ضعف داخلی حکومت می توان به یک مورد دیگر هم اشاره کرد و آن این است که هنگامی که امام حسین(ع) از مکه حرکت کرد والی مکه در تعقیب امام بود تا او را دستگر کرده و به پیش یزید بفرستد و یا حتی امام را به شهارت برساند ولی هنگامی که سربازان حاکم مکه با مقاومت شدید امام برخورد کردند بازگشتند و بازگشت آنان خود گواهی بر این مدعا است که حکومت دارای ضعف می باشددر غیر این صورت حاکم مکه می توانست تمامی قوای خویش را برای دستگیری امام بسیج کند اما با خودداری از این عمل(که نشانه ترسی از مردم است) عملا ضعف حکومت را نمایان نمود.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  53  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله امام حسین (ع)

تحقیق در مورد عوامل پیدایش نهضت امام حسین (ع)

اختصاصی از زد فایل تحقیق در مورد عوامل پیدایش نهضت امام حسین (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد عوامل پیدایش نهضت امام حسین (ع)


تحقیق در مورد عوامل پیدایش نهضت امام حسین (ع)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه47

 

  سه عامل یاد شده در زیر، در پیدایش این قیام و نهضت اثر داشت:

1- درخواست بیعت از امام حسین (ع) براى یزید و وارد آوردن فشار به آن حضرت به این منظور؛

2- دعوت مردم کوفه از امام حسین (ع) به عراق؛

3- عامل امر به معروف و نهى از منکر که امام حسین (ع) از روز نخست از مدینه با این شعار حرکت کرد.

وصیت نامه اعتقادى - سیاسى امام

امام حسین (ع) پیش از حرکت از مدینه، وصیتنامه‏اى خطاب به برادرش «محمد حنفیه» نوشت و طى آن علت قیام و نهضت خود را اصلاح امور امت اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر، و زنده کردن سیره جدش پیامبر و پدرش على معرفى کرد. امام در این وصیتنامه پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، چنین نوشت: «...من، نه از روى خودخواهى و سرکشى و هوسرانى (از مدینه) خارج مى‏گردم، و نه براى ایجاد فساد و ستمگرى، بلکه هدف من از این حرکت، اصلاح مفاسد امت جدم و منظورم امر به معروف و نهى از منکر است و مى‏خواهم سیره جدم (پیامبر) و پدرم على بن ابی طالب را در پیش گیرم. هر کس در این راه به پاس احترام حق از من پیروى کند، راه خود را در پیش خواهم گرفت، تا خداوند میان من و این قوم داورى کند که او بهترین داوران است...»

چنانکه مى‏بینیم امام در این وصیتنامه، انگیزه قیام خود را چهار چیز اعلام مى‏کند:

1- اصلاح امور امت؛

2- امر به معروف؛

3- نهى از منکر؛

4- پیروى از سیره جدش پیامبر و پدرش على (ع) و زنده کردن سیره آن دو بزرگوار

پیام آوران قیام کربلا

هر قیام و نهضتى عمدتا از دو بخش«خون» و«پیام» تشکیل مى گردد.

مقصود از بخش خون، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است.

مقصود از بخش پیام نیز، رساندن و ابلاغ پیام انقلاب و بیان آرمانها و اهداف آن است.

در پیروزى یک انقلاب اهمیت بخش دوم کمتر از بخش اول نیست، زیرا اگر اهداف و آرمانهاى یک انقلاب در سطح جامعه تبیین نشود، انقلاب از حمایت و پشتیبانى مردم برخوردار نمى‏گردد و در کانون اصلى خود به دست فراموشى سپرده مى‏شود و چه بسا گرفتار تحریفها و دگرگونیها توسط دشمنان انقلاب مى گردد.

با بررسى قیام مقدس امام حسین - علیه‏السلام - این دو بخش کاملا در آن به چشم مى خورد، زیرا انقلاب امام حسین - علیه‏السلام - تا عصر عاشورا مظهر بخش اول یعنى بخش خون و شهادت و ایثار خون بود و رهبر و پرچمدار آن نیز خود حسین بن على - علیه‏السلام - در حالى که بخش دوم آن از عصر عاشورا آغاز گردید و پرچمدار آن امام زین العابدین و زینب کبرى - علیهما السلام - بودند که پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و یارانش را با سخنان آتشین خود به اطلاع افکار عمومى مى رساندند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا در آوردند.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عوامل پیدایش نهضت امام حسین (ع)

دانلودمقاله علائم مؤمنان در احدیپ نبوی و ائمه (ع)

اختصاصی از زد فایل دانلودمقاله علائم مؤمنان در احدیپ نبوی و ائمه (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 علائم مؤمنان در احدیپ نبوی و ائمه (ع)
دریافت مؤمن از حقیقت دنیا، فنا و نیستى است، بنابر این خوشیها و نا خوشیهاى دنیوى را پایدار نمى‏داند.به علاوه، خوشیها و ناخوشیها نقض مى‏شوند.اگر آدمى تحت تأثیر فرح و حزن دنیوى قرار گیرد، سلب فرح و حزن، عکس العمل نفسانى پدید مى‏آورد. کسى که تصور مى‏کند صد درجه خوشى کسب کرده، با از دست رفتنش صد درجه دچار ناراحتى مى‏شود و بالعکس.اما اگر میزان خوشى و ناراحتى‏ها تنزل پیدا کند تا به صفر درجه برسد، عکس العملى به همراه نخواهد داشت.
[و لا یغتابه]
مؤمن از مؤمن غیبت نمى‏کند.در تعریف غیبت آمده است:
[ذکرک اخاک بما یکره]
یعنى در غیاب برادرت یادآورى چیزى را که او دوست ندارد.
این تعریف اختصاص به زبان ندارد.کنایه، کتابت، اشاره، همه مصداق غیبت مى‏توانند باشند .چیزى که گفته مى‏شود مطلق است.مى‏تواند صفات نفسانى، افعال یا جهتى از جهات خلقت مؤمن را در بر گیرد.
غیبت از معاصى بزرگ است و آدمى را به سرعت به وادى جهنم مى‏کشاند.پیامبر اکرم (ص) فرموده :
[من مشى فى عیب اخیه و کشف عورته، کانت اول خطوة خطاها و وضعها فى جهنم]
کسى که به قصد [غیبت از برادر مؤمن و] کشف عیوب او گام بر مى دارد، اولین گامى که بر مى‏دارد در جهنم قرار مى‏گیرد.
[و کشف الله تعالى عورته على رئوس الخلائق]
خداوند تعالى عیوب او را در قیامت براى همگان آشکار مى‏کند.
حتى اگر مغتاب، توبه کرد و از برادر مؤمنش حلیت طلبید آیا نظیر کسى است که غیبت نکرده است.مطابق روایات پاسخ منفى است.در روایتى، وحى به حضرت موسى (ع) شد:
[من مات تائبا من الغیبة فهو آخر من یدخل الجنة] اگر کسى تائب از غیبت بمیرد، آخرین کسى است که داخل در بهشت مى‏شود.
در مقابل، کسى که از غیبت پشیمان شده و عملا آن را تکرار مى‏کند، اولین کسى است که وارد جهنم مى‏شود.
[و من مات مصرا علیها فهو اول من یدخل النار]
اولین کسى که داخل نار مى‏شود کسى است که اصرار بر غیبت داشته باشد.
[و لا یمکر به]
با برادر مؤمنش نیرنگ نمى‏بازد.
مؤمن، مؤمنان را مانند خود مى‏داند و چون نسبت به خود نیرنگ نمى‏زند، درباره مؤمنان نیز چنین رفتارى ندارد.پیوند ایمانى، وحدت روحى پدید مى‏آورد.در این روایت به عوامل هجران و بریدنها که در روایت قبل مطرح شده بود، اشاره شده است.غیبت، از مهمترین عوامل قطع ارتباطهاست.اگر انسان بفهمد که معاشر و رفیقش سر او کلاه گذاشته است، آیا تصمیمى غیر از قطع ارتباط مى‏گیرد؟
بنابر این مؤمن نه خود جدا مى‏شود و نه سبب جدایى را فراهم مى‏کند.
[و لا یأسف على ما فاته و لا یحزن على ما اصابه]
تأسف براى از دست رفته نمى‏خورد و محزون از به دست آمده نمى‏شود.
کلمه ماى موصوله در ما فاته و ما اصابه امور دنیوى است.در روایتى از امیر المؤمنین (ع) آمده است: [اذا فاتک من الدنیا شى‏ء فلا تحزن]
هنگامى که چیزى از دنیا از دستت رفت، پس اندوهگین مشو.
اما اگر از دست رفته، موضوعى معنوى بود، حزن در اینجا ممدوح است چنان که فرموده‏اند :
[و لا یفشل فى الشدة]
مؤمن در شداید، مست نمى‏شود.
فشل، مستى است که با ترس و اضطراب توأم است.در اصطلاحات معمولى هم که مى‏گویند کار فشل شد، یعنى به هدف نرسید.مؤمن در سختیها نه تنها نمى‏برد که کالجبل الراسخ است.یعنى مؤمن در حوادث هضم نمى‏شود.بلکه هاضمه‏اش به قدرى قوى است که حوادث در او هضم مى‏شود .
[و لا یبطر فى الرخاء]
در آسایش دستخوش شادمانى‏ها نمى‏شود.
بطر، شادى است که انسان را از خود بیخود کند، به طورى که نتواند قواى درونى و بیرونیش را مهار کند.زیرا بینشى عمیق به دنیا دارد.مؤمن مى‏داند که دنباله خوشیهاى دنیوى، رذایل نفسانى است.خوشیها زمینه مناسبى فراهم مى‏کند تا برخى رذایلى که در نهانخانه دل مخفى بودند، بروز و ظهور کنند.تا وقتى در آسایش نبود، این رذایل، قدرت خودنمایى نداشتند.مؤمن این‏حقیقت را با همه وجود حس کرده است که:
[البطر یسلب النعمة و یجلب النقمة]
خوشحالى زیاد نعمت‏ها را سلب و نقمت‏ها را جلب مى‏کند.
دریافت مؤمن از حقیقت دنیا، فنا و نیستى است، بنابر این خوشیها و نا خوشیهاى دنیوى را پایدار نمى‏داند.به علاوه، خوشیها و ناخوشیها نقض مى‏شوند.اگر آدمى تحت تأثیر فرح و حزن دنیوى قرار گیرد، سلب فرح و حزن، عکس العمل نفسانى پدید مى‏آورد.کسى که تصور مى‏کند صد درجه خوشى کسب کرده، با از دست رفتنش صد درجه دچار ناراحتى مى‏شود و بالعکس.اما اگر میزان خوشى و ناراحتى‏ها تنزل پیدا کند تا به صفر درجه برسد، عکس العملى به همراه نخواهد داشت.
در این زمینه خود حضرت مى‏فرمایند:
[کل سرور متنقض]
هر خوشحالى، نقض و شکسته مى‏شود.
[بقدر سرور یکون النقیض]
شکستها به مقدار سرور و شادمانى‏هاست.
یعنى به هر مقدار که آدمى خوشحال مى‏شود به همان مقدار مى‏شکند.بالاتر از این گاهى خوشیهاى نا پایدار، الم جاودانه به دنبال دارد.چه بسیار شادمانى که در پى آن حزن و اندوه جاودانه است.
[یمزج الحلم بالعلم و العقل بالصبر]
مؤمن حلم را به علم و عقل را با صبر در مى‏آمیزد.
اهل ادبیات تفاوتى میان خلط و مزج قایل‏اند.خلط، ترکیب دو شى‏ء است اما نه به گونه‏اى که از این ترکیب، شى‏ء سومى پدید آید.مزج، آمیختگى و ترکیبى است که اجزا در ترکیب منحل شده باشند.ترکیب حلم با علم و عقل با صبر از نوع ترکیب مزجى است.علم، ادراکات آدمى است و عقل، اعم از نظرى و عملى، نیرویى است که آدمى به واسطه آن، حق از باطل را تشخیص مى‏دهد .
عقل، قوه‏اى درونى و علم، ادراکاتى است که منشأ آن، خارج است.
حلم، آرامش نفس است آنگاه که با حوادث مکروه مواجه مى‏شود.به تعبیر دیگر اضطراب ندارد .صبر هم ثبات نفس است و اقسام گونه گون دارد، نظیر صبر در مصائب.و نقطه مقابل صبر، جزع است.صبر در شداید، که به ویژه در جنگ پدید مى‏آید که از آن به شجاعت تعبیر مى‏کنند و ضدش جبن و ترس است.صبر بر طاعات و ترک معاصى که ضدش را به فسق تعبیر مى‏کنند.صبر در کنترل شهوات که به عفت تعبیر مى‏شود.
صبر اهمیتش به حدى است که رأس ایمان شمرده شده است [ الصبر رأس الایمان ]
از رسول الله (ص) از حقیقت ایمان پرسیده شد.حضرت فرمودند: [هو الصبر]
ایمان، صبر است.
در توضیح این کلام فرمودند:
[لأنه اکثر اعماله و اشرفه]
براى آنکه اکثر و اشرف اعمال به این صفت مربوط است.
توضیح آنکه باعث دین دو چیز است.یکى به عقل نظرى و دیگرى به عقل عملى مربوط است.عقل نظرى ادراکات انسان در ابعاد عقیدتى است.ادراک کلیات است.اما عقل عملى، ادراک حسن و قبح است.آنچه عقل نظرى صحیح تشخیص داد، عقل عملى اراده مى‏کند و آن را به اعضا و جوارح عرضه مى‏کند.باعث دین در اینجا ثبات و صبر است.
در مقابل، باعث هواى نفس قواى حیوانى، شهوت و غضب و امثال اینهاست.صبر و ثبات موجب مى‏شوند که باعث هواى نفس نتوانند عقل نظرى و عملى را متزلزل کنند.آنها که نفوس قدسیه الهیه که در تصور من و شما نمى‏گنجند، از سرادقات اعلى خطاب مى‏شوند:
یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک
از این نفوس به نفوس مطمئنه توصیف مى‏کنند.
گروهى هم هستند که باعث هوا بر باعث دینشان غلبه دارد و آنان کفارند.
برخى هم بینابین هستند.گاهى باعث هوا مغلوب و گاهى باعث دین.متوسطین از نفوس زبان حالشان این است،
رب إنى مغلوب فانتصر
باعث دین و باعث هوا، هر دو داراى جنودى هستند.از جنود باعث دین به رحمانى و از جنود باعث هوا، به جنود شیطانى تعبیر شده است.در روایتى ازعلى (ع) آمده است:
[نعم وزیر العلم الحلم]
خوب یاورى است حلم براى علم
در روایتى دیگر شرط ثمربخشى علم را، حلم دانسته‏اند.
[لن یثمر العلم حتى یقارنه الحلم]
علم هرگز ثمر نمى‏دهد مگر وقتى که قرین حلم شود.
در روایتى دیگر على (ع) اهمیت حلم را در سطحى برتر مطرح فرموده‏اند.اساسا علم بدون علم را مصداق علم نمى‏دانند.
[لا علم لمن لا حلم له]
علم ندارد کسى که حلم ندارد.
زیرا علم بدون حلم، علم لا ینفع است.آنگاه دانستن مفید است که در کنارش آرامش نفس باشد تا دانستنى‏ها به کار گرفته شود.مى‏داند عملى را که انجام مى‏دهد، جهنمى است اما چون فاقد آرامش و ثبات است نمى‏تواند مقاومت کند.
[من غلب عقله شهوته و حلمه غضبه کان جدیرا بحسن السیرة]
حسن سیرت در کسى است که عقلش بر شهوتش و حلمش بر غضبش پیشى گرفته باشد.
چرا مؤمن علمش با حلمش و عقلش با صبرش ممزوج است؟ پاسخ این است که بینش مؤمن این امتزاج را تعلیم مى‏کند.مؤمن اهل مقایسه است.او باور دارد که پایدارى در برابر هواهاى نفسانى، اگر چه مقرون به فشار و تلخى است اما در مقایسه با صبر بر عقوبت الهى، بسى سهلتر است .رنج موقت را تحمل مى‏کند تا از درد جاویدان رهایى یابد.
[الصبر على طاعة الله اهون من الصبر على عقوبته]
صبر بر طاعات الهى سهل‏تر از صبر بر عقوبت الهى است.
قرین بودن حلم با علم این معنا را هم تفهیم مى‏کند که مؤمن در برابر جهل جاهل، حلیم است.
[تراه بعیدا کسله دائما نشاطه]
او را مى‏بینى در حالیکه کسالت از او دور و نشاطش دائمى است.
کسالت رخوت و سستى و کاهلى روح در مقابل شادابى روح است.
میان روح و جسم تناسب است.تألمات روحى بر روى بدن تأثیر مى‏گذارد و بالعکس بیماریهاى جسمى، روح را تحت تأثیر قرار مى‏دهد.البته برخى افراد تحت تأثیر ارتباطات روحانى به بیماریهاى روحى مانند افسردگى مبتلا نمى‏شوند.در امور دنیوى این مسئله کاملا محسوس است .طالبان جاه و مال که صبح تا شب مى‏دوند، آخر شب اگر چه اکثرشان از نظر جسمى کاملا خسته‏اند، اما روحشان نشاط دارد.
امیر المؤمنین (ع) در وصف مؤمن، کسالت را از او به دور مى‏دانند.روح‏مؤمن، تنبل نیست .شاد است و شاداب و آماده تلاش و حرکت.مؤمن اهل نشاط روحانى است.روایات در این زمینه فراوان است.امام صادق (ع) فرمودند:
[ایاک و خصلتین الضجر و الکسل]
از دو حالت پرهیز کن: اضطراب درونى که موجب عدم تحرک است و تنبلى.
[فانک ان ضجرت لم تصبر على حق]
چون اگر داراى حالت ضجر باشید، نمى‏توانید به هیچ حقى پایدارى کنید.
نه حق الله را مى‏توانى ادا کنى و نه حق الناس را و نه حق خودت را.
[و ان کسلت لم تؤد حقا]
و اگر روحیه کسل و تنبل داشته باشى نمى‏توانى حق کسى را ادا کنى.
در روایتى دیگر على (ع) از تنبلى هشدار مى‏دهند، زیرا:
[من کسل لم یؤد حق الله علیه]
کسى که سستى بورزد نمى‏تواند حق خدا را ادا کند.یعنى به واجبات عمل نمى‏کند.
در ضمن روایتى، روند اثر گذارى حالت کسالت مطرح شده است.امام صادق (ع) مى‏فرماید: [قال لقمان لابنه: للکسلان ثلاث علامات: یتوانی حتى یفرط.و یفرط حتى یضیع.و یضیع حتى یاثم]
لقمان به فرزندش فرمود.اهل کسالت داراى سه علامت هستند.سستى مى‏کند تا آنکه به کوتاهى منجر مى‏شود. ـ یعنى سستى کردنش باعث مى‏شود تا کوتاه بیاید. ـ وقتى کوتاه آمد، ضایع مى‏کند.آنگاه که تضییع کرد به معصیت و گناه دچار مى‏شود.
تنبلیها حقوق را ضایع مى‏کند.چنانکه على (ع) در نهج البلاغه فرموده‏اند:
[من اطاع التوانی ضیع الحقوق]
آنکس که از سستى اطاعت کند حقوق را ضایع گرداند.
مؤمن شاداب است، چون متصل به مبدأ پایدار و جاویدى است که زوال نمى‏پذیرد.ممکن است کسى را طلب مال یا جاه با نشاط کند، اما این گونه نشاطها زوال پذیرند.در روایات تأکید فراوان شده است که در عبادات، بویژه اعمال عبادى استحبابى، با نشاط به عبادت بپردازید.در روایت توصیه شده که براى پیدا کردن نشاط یکى از راهها این است که عبادت با خدا را همچون معامله‏اى در نظر آورد.همان طور که در مسائل دنیوى، در معامله‏اى که سودى عاید انسان مى‏شود، روح نشاط پیدا مى‏کند، و در مسائل عبادى چرا نباید چنین محاسبه‏اى کرد.
[ان کان الثواب من الله فالکسل لماذا]
اگر معتقدیم که در ازاى عبادات ثواب و پاداش است، پس کسالت چرا؟ ! [اتقوا الله و لا تملوا من الخیر و لا تکسلوا]
تقواى الهى پیشه گزینید و ملول و افسرده از کار خیر نشوید و تنبلى نورزید.
[فان الله عز و جل و رسوله غنیان عنکم و عن اعمالکم أنتم الفقراء إلى الله]
پس خدا و رسول از اعمال آدمیان بى‏نیازند.و شماها به خداوند محتاج هستید.
[انما أراد الله عز و جل بلطفه سببا یدخلکم به الجنة]
این است و جز این نیست که خداى تعالى از روى لطفى که نسبت به بندگان دارد، اراده کرده است که مؤمنین را داخل در بهشت گرداند.
على علیه السلام فرمود:
[بالعمل یحصل الثواب لا بالکسل]
با عمل، ثواب و پاداش تحصیل مى‏شود نه با تنبلى
[تأخیر العمل عنوان الکسل]
علامت کسالت، تأخیر انداختن عمل است.
از نظر تربیتى، بزرگان دستور داده‏اند که با تنبلى و کسالت، از اداى مستحبات چشم پوشى کنید.در واجبات هم دستور فرموده‏اند که نفس را قبل‏از عبادت، آماده سازید.یکى از بزرگان مى‏فرمودند: که خوب است قبل از نماز، انسان یکى دو دقیقه با خود فکر کند و در انعام الهى که خداوند به وى داده است توجه کند و حمد و شکر الهى کند و آنگاه به عبادت بپردازد .على (ع) در ضمن نامه‏اى به حارث همدانى مرقوم فرمودند:
[و خادع نفسک فى العبادة و ارفق بها و لا تقهرها]
نفست را در هنگام عبادت گول بزن و با آن مدارا کن و بر آن فشار و زور نیاور.
[وخذ عفوها و نشاطها]
وقتى آن حالت گذشت و شادابى در نفس پدید آمد، از آن بهره گیر.
[الا ما کان مکتوبا علیک من الفریضة]
مگر آنچه به عنوان واجب بر تو نوشته شده است.
یعنى در واجبات این حرفها نیست.
[و انه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها]
در واجبات ناگزیر از اداى آن هستى و در وقت و شرایطى که براى آن مقرر شده است باید انجام بدهى.
از مطالب فوق نتیجه مى‏شود که مؤمن تحت تأثیر فشارهاى جسمانى، افسردگى خاطر پیدا نمى‏کند .نقل است که یکى از انبیا به جایى مى‏رفت.در راه کسى را دید که دست و پایش فلج است و چشمانش هم کور و بر لب ذکرالحمد لله مى‏گوید.یکى یکى مغمى که خدا در حقش کرده بود مى‏شمرد .این شادابى روح به واسطه اتصال به مبدأ وجود است.اصولا آلام و دردهاى دنیوى با عبادات تخفیف پیدا مى‏کند.
الا بذکر الله تطمئن القلوب
یاد خدا به دلها آرامش مى‏بخشد.
[قریبا امله]
آرزویش نزدیک است.
مقصود از امل آرزوهاى دنیوى است که به طول امل نیز تعبیر کرده‏اند.
یعنى انسان معتقد شود که در دنیا سالها باقى خواهد بود.قهرا چنین تفکرى منجر به تحصیل توابع حب بقا در دنیا خواهد شد.توابع بقا چیست؟ پول، زندگى، تجارت.روشن است کسى که مى‏داند فردا مى‏میرد، محبتش به دنیا با کسى که فکر مى‏کند هزار سال عمر خواهد کرد متفاوت است .
استمرار بقا در دنیا، آرزوى مذموم است که با حب به توابع بقا همراه است.از نظر علمى، یک شاخه طول امل به رذیله عقلانى جهل و شاخه دیگر آن به رذیله شهوانى حب دنیا مربوط است.
آرزوى دراز دو اثر زشت دارد که موجب بدبختى انسان مى‏شود:
1.آدمى را از اعمال صالح باز مى‏دارد و به کارهاى زشت دچار مى‏کند.على (ع) فرمود: [اطول الناس املا أسوءهم عملا]
هر چه آرزوها بلندتر باشد، اعمال قبیح بدتر است.
[ما طال احد فى الأمل إلا قصر فى العمل]
هیچ کسى آرزوى دراز پیدا نکرد مگر آنکه کوتاه کرد در عمل.
[یسیر الامل یوجب فساد العمل]
آرزوهاى بیجا فساد عمل مى‏آورد.
2.باعث فراموشى مرگ مى‏شود.على علیه السلام فرمود:
[الامل ینسى الأجل]
آرزو حجاب اجل است مانع دیدن مرگ است.
در روایتى على علیه السلام فرموده‏اند:
[ان أشد ما أخاف علیکم خصلتان اتباع الهوى و طول الامل]
شدیدترین چیزى که بر شما مى‏ترسم دو خصلت است: تبعیت از هواى نفس و آرزوى دراز
[و اما اتباع الهوى فانه یعدل عن الحق]
اما پیروى از نفسانیات باعث مى‏شود که آدمى از حق باز بماند.یعنى چشمانى که آلوده و عملا کور است، نمى‏تواند حق را مشاهده کند.
[و اما طول الأمل فإنه یورث الحب للدنیا ثم قال الا ان الله تعالى یعطى الدنیا من یحب و یبغض]
اما آرزوى دراز، موجب حب به دنیاست.سپس فرمودند: همانا خداى تعالى دنیا را به هر کس، چه دوست بدارد یا ندارد، مى‏دهد.
اما کسى را که دوست دارد چیزى اضافه هم مى‏دهد:
[و اذا احب عبدا اعطاه الایمان]
بنده‏اى را که دوست بدارد به او ایمان عطا مى‏کند.
مطابق سخن على (ع)، مؤمن آرزویش اندک است.چون زندگى بدون آرزو امکان ندارد.آرزوى مؤمن، نزدیک است، یعنى مال امروز و به مقدار متعارف است.وقتى آرزو کم بود، دنباله‏اش آثارى پدید مى‏آید:
[قلیلا زلله متوقعا لأجله]
لغزشهایش کم و مرگ را محقق مى‏بیند.
طول امل دو اثر داشت: 1ـ عمل را فاسد مى‏کرد، 2ـ موجب فراموشى مرگ مى‏شد.
مؤمن آرزویش اندک است، به همین دلیل مبتلاى به آثار شوم طول امل نمى‏شود.از این رو، لغزشهایش اندک است و انتظار مرگ را مى‏کشد.دلبستگى به حق تعالى، مرگ را در نزد انسان به صورت رها شدن از آزارها جلوه مى‏دهد.انتظار مرگ براى مؤمن، در حکم فرج بعد از شدت است.دنیا دار ابتلا و اذیت و در نزد اولیا تلخ است.حقیقت دنیا، زشت و کریه است ومفارقت از آن آرزوى انبیاست.
[خاشعا قلبه ذاکرا ربه قانعة نفسه منفیا جهله]
مؤمن قلبش خاشع است ذاکر پروردگار است، نفس او قانع است و جهلش زدوده است.
قواى درونى انسان مطابق اصطلاح اهل معرفت، قلب و نفس و عقل است.قلب محور محبتها و احساسات آدمى است.نفس محور خواسته‏هاى حیوانى است، اعم از شهوت و غضب، و عقل محور ادراکات کلى است.در این روایت، امیر المؤمنین (ع) هر سه محور عقل و نفس و قلب را مطرح مى‏فرمایند .
خشوع امرى است قلبى، مؤمن قلبش خاشع است و اگر در ظاهر هم فروتنى دارد، این تواضع و فروتنى ناشى از همان خشوع قلبى است، اما خشوع مؤمن به چه کسى است؟ جمله بعد توضیح مى‏دهد :
[ذاکرا ربه]
به پروردگارش متذکر است.
ذکر در اینجا مطلق است و شامل ذکر باطنى و ظاهرى است.فروتنى قلب مؤمن از ذکر رب ناشى مى‏شود.
چرا حضرت، تعبیر رب به کار برده‏اند و کلمه الله را ذکر نکرده‏اند؟
رب، صفت ربوبیت و مقام تربیت است.مؤمن آنگاه که متذکر الطاف و مراحم حضرت حق مى‏شود، دلش خاشع مى‏شود.از نظر زمانى هم محدودیتى ندارد.مؤمن در همه زمانها ذاکر رب است، اما نفس مؤمن چگونه است؟ حضرت دردنباله روایت مى‏فرمایند:
[قانعة نفسه]
نفسش به آنچه دارد قانع است.
قناعت از ملکات فضایل نفسانى است.مؤمن به حد کفاف قانع است.اما کفافى که مقرون به رضا و خشنودى است.قناعت ضد حرص و فزون طلبى است.حرص از صفات جهنم است.آنگاه که به جهنم خطاب مى‏شود: هل امتلأت Tآیا پر شدى.
جهنم مى‏گوید: هل من مزید
آیا باز هم چیزى هست.
قناعت، در مؤمن یک اصل است، على (ع) فرمود:
[لن یلقى المؤمن الا قانعا]
هیچ گاه مؤمنى را نخواهى دید که قانع نباشد.
[القناعة علامة الاتقیاء]
قناعت نشانه اهل تقواست.
از نظر عقلى، على (ع) درباره مؤمن مى‏فرمایند:
[منفیا جهله]
جهل از مؤمن منفى است.
یعنى مؤمن، به علاوه جهل نیست، منهاى جهل است.جهل گاهى در برابر علم قرار مى‏گیرد و علم را اگر به معناى یادگیرى بدانیم، مؤمن از این نظر منفى از جهل است.مؤمن اهل یادگیرى است و اجازه نمى‏دهد چیزى برایش مجهول باشد.
دین آمیخته با نافهمى نیست، منافاتى ندارد که انسان متدین باشد و همه چیزهاى مفید را بداند.
زمانى به غلط میان دین و علوم، به ویژه علوم تجربى قائل به ناسازگارى بودند، اما این مطلب به صورت حیله‏اى از جانب اجانب مطرح شده بود.به بهانه تضاد علم و دین قصد ترویج بى دینى داشتند.در صورتى که متون دین چنین نسبتى را درست نمى‏داند.
على علیه السلام مى‏فرماید:
[الایمان و العلم اخوان توأمان و رفیقان لا یفترقان]
ایمان و علم دو برادرند که با یکدیگر توأمند و دو رفیقند که جدایى ناپذیرند.
على علیه السلام مى‏فرماید:
[تعلموا العلم و تعلموا مع العلم السکینة و الحلم فان العلم خلیل المؤمن و الحلم وزیره] علم را بیاموزید و بیاموزانید با علم آرامش و حلم را که علم دوست مؤمن و حلم وزیر اوست .
مقصود، علوم آموختنى است.گاهى هم جهل در برابر عقل قرار دارد.یعنى همان شعور باطنى که ادراک کلیات مى‏کند.چنان که در روایت مشهور کافى امام صادق (ع) جنود عقل را در برابر جنود جهل مطرح مى‏فرمایند.این عقل، اعم از نظرى و عملى است، به این معنى مؤمن اهل تفکر است.
در روایتى، امام على (ع) کمال ایمان را در سه چیز دانسته‏اند:
[ثلاث من کن فیه کمل ایمانه العقل و الحلم و العلم]
سه چیز اگر در شخصى باشد ایمانش کامل مى‏شود، عقل، حلم و علم
[للمؤمن عقل وفى و حلم مرضى و رغبة فى الحسنات و فرار من السیئات]
مؤمن عقل وافى دارد و بردباریست پسندیده و رغبت به حسنات داشته و از سیئات فرار مى‏کند .
جمله‏هاى این روایت با آنچه در سابق درباره طول امل بحث کردیم کاملا مناسبت دارد.عاقل هیچ گاه اعتماد به آرزوهاى بیجا نمى‏کند، طول امل ناشى از جهل است.چنان که در روایت آمده است:
[العاقل یعتمد على عمله و الجاهل یعتمد على امله]
عاقل بر عمل و جاهل بر امل تکیه مى‏کند. [سهلا امره]
کارش آسان است.
امر در اینجا مى‏تواند چند معنا داشته باشد:
1.از نظر امور دنیوى خیلى آسان زندگى مى‏کند.چنان که در روایتى درباره رسول الله (ص) تعبیر به خفیف المؤونة وارد شده است.
2.در برخورد با جاهل خیلى راحت تحمل مى‏کند.
3.اهل تکلف نیست و دیگران را هم وادار به تکلف نمى‏کند.
[حزینا لذنبه]
مؤمن در خصوص گناهانش اندوهناک است.
در جمله‏هاى سابق از حزن مذموم بحث کردیم.امیر المؤمنین (ع) با تعبیر [ و لا یحزن على ما اصابه ] این حزن را از مؤمن مبرا دانستند.اما حزن درباره گناهان را حزنى ممدوح تلقى فرمودند.چون آن حزن، حزن براى دنیا و این حزن جهت اخروى دارد.
ریشه این حزن فهم و بینش مؤمن است.آنگاه که مؤمن لذت معصیت را با سختیها و ناراحتیهاى آخرت مقایسه مى‏کند از گناهانش سخت پشیمان و اندوهناک مى‏شود، بنابراین حزن از معصیت ریشه عقلایى دارد.
در روایتى از على (ع) در این زمینه آمده است:
[لا توازى لذة المعصیة و فضوح الاخرة و الیم العقاب]
لذت معصیت با رسوا شدن در آخرت و عذاب الیم قابل قیاس نیست. [لا تهتکوا استارکم فیمن یعلم اسرارکم]
پرده درى نکنید در پیش روى کسى که اسرار شما را مى‏داند.
حزن ممدوح آثار مثبت سازنده‏اى در زندگى انسان دارد.
از جنبه عملى، حزن ممدوح سازنده است.این حزن جلب رحمت حق مى‏کند.رسول خدا (ص) در ضمن روایتى در این باره مى‏فرمایند:
[اذا کثرت ذنوب العبد و لم یکن له من العمل ما یکفرها ابتلى الله تعالى بالحزن لیکسرها .فان فعل ذلک و الا عذبه فى قبره]
آنگاه که گناهان بنده فزونى گرفت و اعمال حسنه‏اش توان پوشش سیئات را نداشت، حق تعالى وى را به حزن مبتلا مى‏کند.اگر این حزن اصلاحش کرد که کرد و گرنه خداوند او را در قبر و عالم برزخ عذاب مى‏کند.
شایان توضیح است که براى مؤمن عالم برزخ از دنیا و آخرت سخت تراست.چون در دنیا توبه وجود دارد و در قیامت شفاعت اما در برزخ شفاعت هم نیست.
در دنباله این روایت، حضرت رسول (ص) عذاب قبر را هم لطف الهى دانسته و در حکمت این لطف فرموده‏اند:
[فیلقاه الله عز و جل یوم یلقاه و لیس شى‏ء یشهد علیه لشى‏ء منه]
برآى آنکه مى‏خواهد پاکش کند تا وقتى در قیامت خداى تعالى را ملاقات کرد چیزى نباشد تا شهادت بر گناهان او دهد.
رسول الله (ص) در مدح حزن ممدوح فرموده‏اند: [ان الله تعالى یحب کل قلب حزین]
خداوند تعالى دوست مى‏دارد آدمى را که اندوهگین باشد.
حزن ممدوح در نسبت با عقاید و روابط روحانى با بحث محبت گره خورده است، به ویژه درباره شیعه که ارتباط محبتى شدید با ائمه اطهار (ع) دارد.
[اللهم إن منا شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا]
خدایا شیعیان ما از ما هستند و از باقیمانده طینت ما خلق شده‏اند.
یعنى رابطه تنگاتنگى از نظر حالات روحى، همچون فرح و حزن میان ائمه اطهار و شیعیان وجود دارد.
[یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا]
از شادى ما شادمان و از حزن ما اندوهگین مى‏شوند.
مطابق آنچه از مدارک دینى استنباط مى‏شود، در میان حزن رسول الله (ص) و على (ع) و ائمه شیعه (ع)، حزنى فوق شهادت صدیقه طاهره، حضرت زهرا سلام الله علیها، وجود ندارد.
[میتة شهوته]
مؤمن شهوتش مرده است.
عین این مضمون را على (ع) درباره عاقل به کار برده‏اند: [العاقل من امات شهوته]
عاقل کسى است که شهوتش را بمیراند.
شکى نیست که قوا و نیروهایى که خداوند به ما عنایت فرموده است، خیر است.شهوت و غضب نعم الهى‏اند، شهوت نیروى جاذبه و غضب قوه دافعه در انسان است.اگر این جذب و دفعها در بدن انسان نباشد، بقایى براى پیکره نخواهد بود.خیر بودن این قوا در این است که وسیله استکمال انسان هستند.تفاوت انسان و حیوان در نیروى عقل و قلب اوست.حد استفاده از شهوت و غضب را عقل معین مى‏کند.در روایات، آنگاه که در باب شهوت و غضب سخن گفته شده است، آنچه مورد نهى است غلبه شهوت است نه خود شهوت.خود شهوت به طور مطلق مذمت نشده است.
[ایاکم و غلبة الشهوات على قلوبکم]
بترسید از اینکه خواسته‏هاى نفسانى بر قلبهاى شما حاکم شود.
[فان عاجلها ذمیم و اجلها وخیم]
[طاعة الشهوة تفسد الدین]
[الانقیاد للشهوة أدوء الداء]
انقیاد در برابر شهوات، بالاترین دردهاست.شهوت اعم از شهوت جنسى است.مطلق میل و رغبت انسان به امور مادى را شهوت گویند.در تحلیل موضوع شهوت با سه مسئله کمیت مصرف شهوت، کیفیت و موضع و مقام استفاده روبرو هستیم.بنابر این اصل شهوت، ابزار تکامل معنوى انسان است، بحث درباره نحوه استفاده از آن است.چنان که على (ع) فرمودند:
[اغلب الشهوة تکمل لک الحکمة]
چیره شو بر شهوت تا حکمت برایت به کمال برسد.
[من ملک شهوته کان تقیا]
کسى که مالک شهوتش هست، پرهیزگار خواهد بود.
تقدم شهوت بر دین هلاک کننده است، بنابر این، رابطه انسان و شهوت از نوع رابطه حاکم و محکوم، مالک و مملوک و راکب و مرکوب است.
مردن در این روایت به معناى از بین بردن نیست.مقصود این است که در برابر حکم عقل و شرع، قواى غضب و شهوت در مالکیت باشند.چنان که وقتى قرآن کریم از غیبت سخن مى‏گوید به خوردن گوشت مرده برادر مثل مى‏زند.مقصود قرآن این نیست که آیا از شما کسى دوست دارد گوشت برادر، آن هم مرده‏اش را بخورد؟ ! مقصود این نیست که برادر مؤمن در وقت غیبت حضور ندارد تا از خودش دفاع کند.مگر آدمى غیبت کسى را که مى‏کند، مرده است؟ مرده که غیبت ندارد.مقصود این است که آن برادر مؤمن فاقد قدرت دفاعى‏است.همان طور که مرده از خود حرکتى ندارد و عکس العمل نشان نمى‏دهد، قواى حیوانى انسان مؤمن، در برابر عقل وى چنین حکمى دارند .
انسانى که شهوتش مرده نباشد و شهوت را بر عقلش حاکم کند، از نظر متون دینى، انسانى است اسیر و برده و مصداق انسان آزاد نیست.على (ع) بردگى شهوت را فوق بردگى ظاهرى تلقى فرموده‏اند :
[عبد الشهوة اذل من عبد الرق]
بنده شهوت خوارتر از بنده زر خرید است.
[مغلوب الشهوة اذل من مملوک الرق]
مغلوب شهوات خوارتر از برده است.
[کظوما غیظه]
خشمش را بسیار فرو مى‏خورد.
درباره این جمله، قبلا هم بحث شده است.در حقیقت این جمله به موضوع قبل مربوط است.همان طور که شهوت مؤمن در اختیار عقل است غضبش هم مرده است و در اختیار عقل و شرع است.اما چرا این جمله‏ها تکرار مى‏شود؟ حکمت آن در نکاتى است که فوق العاده براى سازندگى روح مؤثر است.
[صافیا خلقه]
خوى مؤمن مصفاست.صافى در مقابل کدر است.خوى مؤمن کدورت ندارد.کدورت بر اثر چه عواملى پدید مى‏آید؟ جمله‏هاى قبل در واقع روشن کننده این معناست.خوى مؤمن آنگاه کدر مى‏شود که شهوت و خشمش افسار گسیخته باشد، آنگاه که شهوت و غضب بمیرند کدورتى نمى‏ماند، مرحوم مجلسى فرموده‏اند که معناى سخن مولا این است که مؤمن برخوردهایش با نرمى است و خشونت در رفتار ندارد.این سخن درست است اما تمام نیست.این معنا یکى از شاخه‏هاى خوى مؤمن است .
[آمنا منه جاره]
همسایه مؤمن از وى در امان است.
یک زمان به مناسبتى به سراغ روایات مربوط به جار رفتم.حدود چهار تا پنج حدیث عجیب یافتم.همسایه مشمول هیچ یک از محیطهاى تأثیر گذار که بر شمردیم، نیست.همسایه نه قوم و خویش است، نه همدرس، نه همکار و نه رفیق.این رابطه، نوعى رابطه اجتماعى است که بسیار هم شایان توجه است.در روایتى از امام صادق (ع)، منقول از رسول خدا (ص)، خوب همسایه دارى کردن شاخصه ایمان شناخته شده است:
[اعمل بفرائض الله تکن اتقى الناس]
عمل به واجبات کن تا متقى‏ترین مردم باشى.
تا آنجا که مى‏فرماید: [و احسن مجاورة من جاورک تکن مؤمنا]
خوب همسایه‏دارى کن با کسى که همسایه تو شده است تا مؤمن شوى.
تعبیر، خیلى والاست.معلوم مى‏شود اگر این صفت نباشد، ایمان زیر سؤال مى‏رود.شخصى آمد خدمت رسول الله (ص) و عرض کرد خانه‏اى خریده‏ام و همسایه‏اى دارم که نه به وى امید خیرى دارم و نه از شرش آسوده خاطر، پیامبر (ص) دستور دادند که على (ع) و ابوذر و سلمان و گاه مقداد در مسجد با صداى بلند اعلام کنند:
[المؤمن من آمن جاره بوائقه]
مؤمن کسى است که همسایه‏اش از ظلم و شر او ایمن باشد.
[ضعیفا کبره]

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   19 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله علائم مؤمنان در احدیپ نبوی و ائمه (ع)