زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد 40 حدیث 37 ص

اختصاصی از زد فایل تحقیق در مورد 40 حدیث 37 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

حدیث یکم

عاق والدین

قال پیامبر اکرم (ص) :

بابانِ مُعَجَّلانِ عُقوبَتُهُما فیِ الدنیا الْبَغْیُ والْعُقُوقُ .

پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

دو چیز است که کیفر آنرا در دنیا می دهند ظلم و بد رفتاری با پدر و مادر .

(نهج الفصاحه ـ ص 216 ـ حدیث 1072 )

حدیث دوم

صله رحم

قال پیامبر اکرم (ص) :

صِلَهُْْ الرَّحِمِ تَزیدُ فیالْعُمرِ و تَرْفَعُ میتَهَ السُّوء

پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

پیوند خویشان عمر را افزونی دهد و از مرگ بد جلوگیری کند.

(نهج الفصاحه ـ ص390 ـ حدیث 1838)

حدیث سوم

طـلاق

قال پیامبر اکرم (ص) :

تَزَوجَّوُ اوَلا تُطَلقِّوُا فَاِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الذَّوّ اقینَ وَ لا الذَّوّاقَاتَ


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد 40 حدیث 37 ص

اهداف غایی تربیت اسلامی را از دیدگاه قرآن و حدیث

اختصاصی از زد فایل اهداف غایی تربیت اسلامی را از دیدگاه قرآن و حدیث دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اهداف غایی تربیت اسلامی را از دیدگاه قرآن و حدیث


اهداف غایی تربیت اسلامی را از دیدگاه قرآن و حدیث

گرد آوری شده در 25 صفحه با فرمت ورد قابل ویرایش

چکیده

مفهوم «تربیت» درتعالیم وحی و سنت نبوی، بر پرورش استعدادهای درونی انسان و فراهم ساختن زمینه رشد استعدادهای آدمی دلالت می کند. به عبارت دیگر، در تربیت، عنایت و اهتمام به پیشبرد تمایلات فطری و استعدادهای متنوع متربی لحاظ شده؛ و تربیت نیز، در صورتی ثمربخش است که با عمل و کوشش متربی همراه باشد.

غالب متفکران در تبیین اهداف ، به افقهای دور دست وادی تربیت و عنوان هدفهای غایی یا دراز مدت ، اهمیت ویژه ای می دهند و آن ها را دارای اولویت می دانند و در مراتب بعدی به ارائه هدفهای میانی (میان مدت ) و نیز هدفهای مرحله ای (کوتاه مدت ) می پردازند.

اصول تربیت یکی از مقوله‏های بحث‏انگیز تربیت است؛ به‏گونه‏ای که افراد مختلف به‏دلیل در اختیار نداشتن تعریف و ملاک صحیحی از اصول، بحثها و مفاهیم گوناگون و نامتجانس تربیت را تحت عنوان اصول طبقه بندی کرده‏اند. لذا برای سر و سامان دادن به بحثهای پراکنده درباره اصول تربیت و به‏کارگیری اصول در تعیین اهداف، روشها، محتوی و ارزشیابی فرایند تربیت، ارائه تعریفی دقیق از اصل تربیتی ضروری است.

در مقاله حاضر برآنیم که به بررسی تربیت از دیدگاه قرآن کریم ،حدیث،سنت و سیره و بررسی تربیت از دیدگاه نهج البلاغه پرداخته و اهداف غایی تربیت اسلامی را از دیدگاه قرآن و حدیث مورد بررسی قرار دهیم. و در نهایت به دیدگاه های فلسفه اسلامی در تعلیم و تربیت متقدم و متاخر پرداخته و نقش تربیت دینی را در اخلاق فردی و اجتماعی مورد بازنگری قرار دهیم.

کلیدواژه :

 تربیت اسلامی،دین،اسلام،نهج البلاغه،فلسفه،اخلاق

 


دانلود با لینک مستقیم


اهداف غایی تربیت اسلامی را از دیدگاه قرآن و حدیث

دانلود تحقیق درباره بحث در حدیث کمیل از امیرالمومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه

اختصاصی از زد فایل دانلود تحقیق درباره بحث در حدیث کمیل از امیرالمومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درباره بحث در حدیث کمیل از امیرالمومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه


دانلود تحقیق درباره بحث در حدیث کمیل از امیرالمومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 25

 

بحث در حدیث کمیل از امیر الومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه

أعُوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحِیمِ

وَ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَی‌ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ

وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَی‌ أعْدَآئِهِم‌ أجْمَعِینَ مِنَ الآنَ إلَی‌ قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ

وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

متن‌ روایت‌ کمیل‌ از «نهج‌ البلاغة‌» سیّد رضیّ رحمة‌ الله‌ علیه‌ و شرح‌ فقرات‌ آن‌ بطور اختصار:

 یکی‌ از أدلّة‌ ولایت‌ فقیه‌ که‌ هم‌ از جهت‌ سند و هم‌ از جهت‌ دلالت‌ می‌توان‌ آنرا معتبرترین‌ و قوی‌ترین‌ دلیل‌ بر ولایت‌ فقیه‌ گرفت‌، روایت‌ سیّد رضیّ أعلی‌ الله‌ مقامه‌ در «نهج‌ البلاغة‌» است‌ که‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ به‌ کُمَیل‌ بن‌ زیاد نَخعیّ فرموده‌اند.

 فَفِی‌ «نَهْجِ الْبَلا َ غَةِ» مِنْ کَلاََمٍ لَهُ عَلیْهِ السَّلاَمُ لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِیّ:

 قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ: أَخَذَ بِیَدِی‌ أَمِیرُالْمُؤمِنِینَ عَلِیُّ بنُ أَبِی‌ طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلا َ مُ فَأَخْرَجَنِی‌ إلَی‌ الْجَبَّانِ؛ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَآءَ ثُمَّ قَالَ: یَا کُمَیْلُ! إنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا؛ فَاحْفَظْ عَنِّی‌ مَا أَقُولُ لَکَ.

 «کمیل‌ بن‌ زیاد می‌گوید: أمیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ أبی‌ طالب‌ علیه‌ السّلام‌ دست‌ مرا گرفت‌ و به‌ سوی‌ صحرا برد. همین که‌ در میان‌ بیابان‌ واقع‌ شدیم‌، حضرت‌ نفس‌ عمیقی‌ کشید و سپس‌ به‌ من‌ فرمود: ای‌ کمیل‌! این‌ دلها ظرفهائی‌ است‌ و بهترین‌ این‌ دلها، آن‌ دلی‌ است‌ که‌ ظرفیّتش‌ بیشتر، سِعه‌ و گنجایشش‌ زیادتر باشد. بنابراین‌، آنچه‌ را که‌ من‌ بتو می‌گویم‌ حفظ‌ کن‌ و در دل‌ خود نگاه‌دار!» سپس‌ میفرماید:

 النَّاسُ ثَلا َ ثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی‌ سَبِیلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ؛ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ، یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَـُوا إلَی‌ رُکْنٍ وَثِیقٍ.

 «مجموعه أفراد مردم‌ سه‌ طائفه‌ هستند: طائفة‌ أوّل‌: عالم‌ رَبّانی‌ است‌. گروه‌ دوم‌: متعلّمی‌ است‌ که‌ در راه‌ نجات‌ و صلاح‌ و سعادت‌ و فوز گام‌ برمی‌دارد. و دستة‌ سوّم‌: أفرادی‌ از جامعه‌ هستند که‌ دارای‌ أصالت‌ و شخصیّت‌ نبوده‌، ومانند مگس‌ و پشّه‌هائی‌ که‌ در فضا پراکنده‌اند می‌باشند.

 این‌ دسته سوّم‌، دنبال‌ کننده‌ و پیروی‌ کننده از هر صدائی‌ هستند که‌ از هر جا برخیزد؛ و با هر بادی‌ که‌ بوزد در سمت‌ آن‌ حرکت‌ می‌کنند؛ دلهای‌ آنان‌ به‌ نور علم‌ روشن‌ نگردیده‌؛ و قلبهای‌ خود را از نور علم‌ مُنَّور و مُستَضیی‌ و روشن‌ نگردانیده‌اند؛ و به‌ رُکنِ وثیق‌ و محلِّ اعتمادی‌ که‌ باید إنسان‌ به‌ آنجا تکیه‌ زند، متّکی‌ نشده‌ و پناه‌ نیاورده‌اند.»

 یَا کُمَیْلُ! الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ؛ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ، وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ؛ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَ الْعِلْمُ یَزْکُوعَلَی‌الاْءنْفَاقِ؛ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ.

 «ای‌ کمیل‌! علم‌ از مال‌ بهتر است‌؛ علم‌، تو را حفظ‌ و نگهداری‌ می‌نماید، ولی‌ تو باید مال‌ را نگهداری‌ کنی‌؛ مال‌ بواسطة‌ خرج‌ کردن‌ و إنفاق‌، نقصان‌ و کاهش‌ می‌یابد؛ ولی‌ علم‌ در أثر إنفاق‌ و خرج‌ کردن‌ زیاد می‌شود و رشد و نُموّ پیدا می‌کند؛ و نتیجه‌ و آثار مال‌، به‌ زوال‌ آن‌ مال‌ از بین‌ می‌رود.»

 وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ. وقتی‌ خود مال‌ از بین‌ رفت‌، پدیده‌ها و آثاری‌ هم‌ که‌ از آن‌ بدست‌ آمده‌ ـ هر چه‌ میخواهد باشد ـ از بین‌ میرود. مِنْ باب‌ مثال‌: کسی‌ که‌ مال‌ دارد، با آن‌ مال‌ سلطنت‌ و حکومت‌ می‌کند؛ مردم‌ را گردِ خود جمع‌ می‌نماید؛ و بر أساس‌ مال‌ خیلی‌ کارها را انجام‌ میدهد؛ همینکه‌ آن‌ مال‌ از بین‌ رفت‌، تمام‌ آن‌ آثار از بین‌ میرود؛ مردم‌ دیگر هیچ‌ اعتنائی‌ به‌ وی‌ نمیکنند و شرفی‌ برای‌ او قائل‌ نمیشوند؛ و این‌ شخص‌ که‌ بر أساس‌ اتّکاء به‌ مال‌، در دنیا برای‌ خود دستگاهی‌ فراهم‌ کرده‌ بود، همینکه‌ مالش‌ از بین‌ میرود، تمام‌ آن‌ آثار که‌ مصنوع‌ و پدیدة‌ مال‌ است‌، همه‌ از بین‌ میرود. یَا کُمَیْلُ! الْعِلْمُ دِیْنٌ یُدَانُ بِهِ؛ بِهِ یَکْسِبُ الاْءنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی‌ حَیَوتِهِ، وَ جَمِیلَ الاْحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ. وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ.

 «ای‌ کمیل‌! علم‌، قانون‌ و دستوری‌ است‌ که‌ مُتَّبَع‌ است‌ و مردم‌ از آن‌ پیروی‌ می‌کنند. بواسطة‌ علم‌، إنسان‌ در حیات‌ خود راه‌ إطاعت‌ را طیّ می‌کند، و بعد از خود آثاری‌ نیکو باقی‌ می‌گذارد. علم‌ حاکم‌ است‌ و مال‌ محکومٌ علیه‌.» همیشه‌ علم‌ بر مال‌ حکومت‌ دارد. فرق‌ میان‌ علم‌ و مال‌ این‌ است‌ که‌: علم‌ همیشه‌ در درجة‌ حکومت‌ بر مال‌ قرار گرفته‌ است‌؛ مال‌ بدست‌ علم‌ تصرّف‌ می‌شود و در تحت‌ حکومت‌ علم‌ به‌ گردش‌ در می‌آید.

 یَا کُمَیْلُ! هَلَکَ خُزَّانُ الاْمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَآءٌ؛ وَالْعُلَمَآءُ بَاقُونَ مَابَقِیَ الدَّهْرُ؛ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ و أَمثَالُهُمْ فِی‌ الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.

 «ای‌ کمیل‌! خزینه‌ کنندگان‌ و جمع‌ آورندگان‌ أموال‌ از مردگانند ـ در حالتی‌ که‌ بظاهر زنده‌ هستند ـ أمّا علماء تا هنگامی‌ که‌ روزگار باقی‌ است‌ پایدارند. گرچه‌ جسدهای‌ آنها و هیکلهای‌ آنان‌ مفقود شده‌ و از بین‌ رفته‌ و در زیر خاک‌ پنهان‌ شده‌ باشد، ولی‌ أمثال‌ و آثار آنها در دلها موجود است‌؛ و حیات‌ آنها در دلها سرمدی‌ و أبدی‌ می‌باشد.»

 هَا! إنَّ هَنـهُنَا لَعِلْمًا جَمًّا (وَ أَشَارَ إلَی‌ صَدْرِهِ) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً!

 «آه‌! (متوجّه‌ باش‌!) در اینجا عِلمی‌ است‌ متراکم‌ و أنباشته‌ شده‌ (و با هَنـهُنَا حضرت‌ إشاره‌ به‌ سینة‌ شریف‌ کرده‌ و فرمودند:) ای‌ کاش‌ حاملینی‌ برای‌ این‌ علم‌ می‌یافتم‌!» أفرادی‌ که‌ بتوانند علم‌ مرا حمل‌ کنند و به‌ آنها بیاموزم‌. چه‌ کنم‌، که‌ علم‌ در اینجا انباشته‌ شده‌ و حَمَله‌ نمی‌یابم‌! کسی‌ نیست‌ که‌ این‌ علم‌ مرا یاد بگیرد و أخذ کند!

بیان‌ چهار دسته‌ از علماء که‌ قابل‌ تعلیم‌ علوم‌ حقیقیّه‌ نیستند:

 بَلَی‌ أَصَبْتُ لَقِنًا غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ، مُسْتَعْمِلا ً ءَالَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا، وَ مُسْتَظْهِرًا بِنِعَمِ اللَهِ عَلَی‌عِبَادِهِ، وَ بِحُجَجِهِ عَلَی‌ أَوْلِیَآئِهِ.

 «آری‌، من‌ به‌ عالِمی‌ رسیده‌ام‌ که‌ بتواند از این‌ علوم‌ مُتراکم‌ و انبوه‌ بهره‌ گیرد، او عالمی‌ است‌ که‌ فهم‌، دِرایت‌، زیرکی‌، هوش‌ و استعدادش‌ خوب‌ است‌، و لیکن‌ من‌ بر او إیمن‌ نیستم‌؛ و در تعلیم‌ علم‌ به‌ او خائفم‌؛ و آرامش‌ ندارم‌. چرا؟ زیرا آن‌ عالم‌، دینش‌ را آلت‌ وصول‌ به‌ دنیا قرار میدهد، و با نعمتهای‌ پروردگار علیه‌ بندگان‌ خدا کار میکند، و با استظهار و پشت‌ گرمی‌ به‌ نعمتهائی‌ که‌ خدا به‌ او داده‌ است‌ (از علم‌ و درایت‌ و فهم‌ و بصیرت‌) به‌ سراغ‌ بندگان‌ خدا رفته‌، آنها را می‌کوبد و تحقیر می‌کند، و آنها را استخدام‌ خود می‌نماید و به‌ ذُلِّ عبودیّت‌ خود در می‌آورد؛ و با پشت‌ گرمی‌ به‌ حجّتهای‌ إلهی‌ و بیّنه‌های‌ خدا که‌ به‌ او میرسد، أولیاء خدا را می‌کوبد؛ و آنها را به‌ زمین‌ می‌زند و از بین‌ می‌برد.»

 اینها یک‌ عدّه‌ از علمائی‌ هستند که‌ لَقِن‌ و با فهم‌ و زیرک‌ هستند، و لیکن‌ قلب‌ آنها خائن‌ است‌؛ و من‌ إیمن‌ نیستم‌ که‌ از علم‌ خود به‌ آنها چیزی‌ بیاموزم‌؛ لذا راه‌ تعلیم‌ خود را به‌ آنها بسته‌ می‌بینم‌.

 أَوْمُنْقَادًا لِحَمَلَةِ الْحَقِّ؛ لاَبَصِیرَةَ لَهُ فِی‌ أَحْنَائِـهِ؛ یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی‌ قَلْبِهِ لاِوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلاَ لاَذَا وَ لاَذَاکَ.

 «دستة‌ دیگر أفرادی‌ می‌باشند که‌ روح‌ إطاعت‌ از حاملین‌ و پاسداران‌ حقّ در ایشان‌ وجود دارد، و قلبهای‌ آنان‌ خائن‌ نمی‌باشد، و تَجَرّی‌ و تَهَتُّک‌ ندارند؛ و از اینجهت‌ موجب‌ نگرانی‌ نخواهند بود؛ ولی‌ چون‌ بصیرت‌ در إعمال‌ حقّ ندارند، و نمیتوانند أطراف‌ و جوانب‌ حقّ را با دیدة‌ بصیرت‌ بنگرند، و هر چیز را در موقع‌ خود قرار بدهند، با أوّلین‌ شبهه‌ در قلب‌ آنان‌، شکّ رسوخ‌ خواهد کرد و مطلب‌ بر آنان‌ مشتبه‌ خواهد شد.

اینها افرادی‌ هستند مقدّس‌ مـآب‌، که‌ جنبة‌ انقیاد و إطاعتشان‌ خوب‌ است‌ و تجرّی‌ ندارند، ولی‌ کم‌ درایتند؛ بصیرت‌ به‌ أحناء و أطراف‌ حقّ ندارند، و نمی‌توانند تمام‌ أطراف‌ حقّ را جمع‌ کنند و شُبُهاتی‌ که‌ از هر طرف‌ وارد می‌شود را دفع‌ کنند. اگر کسی‌ بر آنها شبهه‌ای‌ بکند، در إمامشان‌ و در دینشان‌ شکّ پیدا می‌کنند.

 مثل‌ أفراد مقدّس‌ مـآب‌ ما، که‌ رسول‌ خدا فرمود: کَسَّرَ ظَهْرِی‌ صِنَفَانِ: عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ.

 «دو طائفه‌ پشت‌ مرا شکستند: عالم‌ بی‌باک‌ و جاهل‌ عبادت‌ پرداز؛ که‌ عبادت‌ را وسیلة‌ کار خود قرار داده‌ و بدون‌ علم‌ و درایت‌، با عقل‌ و شعور کم‌، دنبال‌ مقدّس‌ مـآبی‌ رفته‌است‌.»

 أَلاَ! لاَذَا وَ لاَذَاکَ. «ای‌ کمیل‌! نه‌ آن‌ دستة‌ أوّل‌ مفید خواهند بود، و نه‌ این‌ دستة‌ دوّم‌.» دستة‌ أوّل‌ علماء مُتَهَتِّک‌، و دستة‌ دوّم‌ علماء بسیط‌ مقدّس‌ مآب‌ و شبه‌ خوارج‌، که‌ به‌ صورت‌ ظاهرِ دین‌ اعتماد و اتّکاء می‌کنند؛ و با همان‌ دین‌، إمام‌ خود را می‌کشند؛ و با قرآن‌ علیه‌ إمام‌ استدلال‌ می‌کنند؛ و با آیات‌ خدا، ولیّ خدا و قائم‌ خدا و حقیقت‌ کتاب‌ خدا را از بین‌ می‌برند. اینها هم‌ گروه‌ و جماعت‌ کثیری‌ هستند، و یک‌ دسته‌ از علماء را تشکیل‌ داده‌اند.

 أَوْمَنْهُومًا باللَذَّةِ، سَلِسَ الْقِیادِ لِلشَّهْوَةِ.

 «طائفة‌ سوّم‌: أفرادی‌ هستند که‌ در لذّت‌ فرو رفته‌ و غوطه‌ور شده‌اند. حریص‌ و عاشق‌ لذّت‌ هستند؛ و عِنان‌ خود را در مورد شهوات‌، رها کرده‌اند؛ و یکسره‌ بدنبال‌ لذّات‌ و شهوات‌ رفته‌اند.»

 أَوْمُغْرَمًا بِالْجَمْعِ وَ الاِدِّخَارِ.

 «دستة‌ چهارم‌: أفرادی‌ هستند که‌ فقط‌ دنبال‌ جمع‌ آوری‌ و کثرت‌ مال‌ می‌روند.»

 مُغْرَم‌ یعنی‌ مُحبّ؛ آن‌ کسی‌ که‌ حُبّ در او أثر کرده‌ است‌ و حبّ را از مقدار عادی‌ بالاتر برده‌، او را عاشق‌ و دیوانة‌ جمع‌ و ادّخارِ مال‌ نموده‌ است‌؛ اینها را مُغْرَم‌ می‌گویند. مُغْرم‌، أفرادی‌ هستند که‌ عالمند، خیلی‌ خوب‌ می‌فهمند و همه‌ چیزشان‌ خوب‌ است‌، آن‌ نقاط‌ ضعف‌ سابق‌ در آنها نیست‌؛ فهمشان‌ خوب‌ است‌ و تعلیم‌ این‌ علوم‌ به‌ آنها از این‌ جهت‌ موجب‌ نگرانی‌ و خوف‌ من‌ نخواهد شد.

 یعنی‌ آنها علم‌ من‌ را آلت‌ برای‌ دنیا قرار نمیدهند، کم‌ فهم‌ نیستند که‌ بصیرتشان‌ در دین‌ کم‌ باشد؛ و لیکن‌ اینها دنیا زده‌اند؛ وجودشان‌ تباه‌ شده‌ است‌. زیرا که‌ نفوس‌ شریفة‌ خود را صرف‌ ادّخار و جمع‌آوری‌ أموال‌ دنیا کرده‌اند؛ از علمشان‌ فقط‌ برای‌ جمع‌آوری‌ مال‌ استفاده‌ نموده‌اند.

 لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی‌ شَیْءٍ. «این‌ دو دستة‌ أخیر هم‌ فائده‌ای‌ ندارند. (هم‌ آن‌ عدّه‌ای‌ که‌ مَنْهُومًا بِالْلَذَّةِ، سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ باشند، و هم‌ آن‌ دسته‌ای‌ که‌ مُغرَمِ به‌ جمع‌ و ادّخار هستند) اینها مفید نیستند؛ زیرا دلهای‌ آنان‌ برای‌ دین‌ نسوخته‌ است‌.» اینها از رُعاةِ دین‌ و حافظان‌ و پاسداران‌ دین‌ نیستند. إنسان‌ در هیچ‌ أمری‌ نمی‌تواند به‌ اینها مراجعه‌ کند؛ برای‌ اینکه‌ اینها یا أهل‌ شهوت‌ و لذّت‌، یا أهل‌ ادّخار و جمع‌آوری‌ مال‌ می‌باشند. مقصد أقصی‌ و هدف‌ أسنای‌ آنها از علم‌ و تدریس‌ و بحث‌ و بدست‌ آوردن‌ کرسیهای‌ دینی‌، این‌ مسائل‌ است‌. اینها به‌ درد نمی‌خورند؛ من‌ نمی‌توانم‌ علمم‌ را به‌ اینها بیاموزم‌. و إلاّ آن‌ علمی‌ را که‌ من‌ به‌ اینها می‌دهم‌، در شهوت‌ و لذّت‌ و ادّخار أموال‌ و کُنوز صرف‌ می‌کنند.

  تشبیه‌ حضرت‌، حیوانات‌ سائمه‌ را به‌ آنها؛ نه‌ بالعکس‌

 أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهًا بِهِمَا، الاْنـْعَامُ السَّآئِمَةُ. «نزدیکترین‌ چیز، از جهت‌ شباهت‌ به‌ این‌ دو طائفه‌، چهار پایان‌ چرنده‌ هستند.»

 ملاحظه‌ کنید که‌ حضرت‌ چقدر لطیف‌ بیان‌ می‌فرمایند!نمی‌فرمایند: اینها (این‌ دو طائفه‌)که‌ منهوم‌ به‌ لذّتند و دنبال‌ شهوت‌ می‌باشند، یا دنبال‌ مال‌ می‌روند، به‌ حیوانات‌ چرنده‌ و چهارپایان‌ شباهت‌ دارند؛ بلکه‌ می‌فرماید: چهارپایان‌ چرنده‌ به‌ اینها شبیه‌اند! خیلی‌ لطیف‌ است‌! یعنی‌ آن‌ حیوان‌ معصوم‌ را نباید مرکز نُقصان‌ و کوتاهی‌ قرار داده‌، و اینها را در نقصان‌، به‌ آن‌ حیوان‌ قیاس‌ کنیم‌؛ بلکه‌ مرکز نقصان‌ و عیب‌ و کانون‌ تباهی‌ اینجاست‌. باید حیوانات‌ را به‌ اینها تشبیه‌ کرد! این‌ نظیر آن‌ تشبیه‌ است‌ که‌ می‌گوید: «هنگام‌ طلوع‌ خورشید، إشراق‌ شمس‌، شبیه‌ إشراق‌ جمال‌ محبوب ة‌ من‌ بود».

 درعلم‌ بیان آمده‌ است‌ که‌: بعضی‌ أوقات‌ تشبیه‌ معکوس‌ رامی‌کنند، برای‌ عظمت‌ و بزرگی‌ و جلوه‌ دادن‌ آن‌ مورد شباهت‌ به‌ نحو أعلَی‌ و أتَمّ. باید بگوید: صورت‌ حبیبة‌ من‌ شباهت‌ به‌ خورشید دارد و درخشش‌ نور او شبیه‌ نور خورشید است‌؛ و در هنگامی‌ که‌ او در مقابل‌ من‌ تجلّی‌ می‌کند عیناً مانند إشراق‌ خورشید است‌ که‌ سر از اُفق‌ بیرون‌ می‌آورد؛ ولی‌ می‌گوید: نه‌، خورشیدی‌ که‌ سر از اُفق‌ بیرون‌ می‌آورد، شبیه‌ إشراق‌ جمال‌ محبوبة‌ من‌ است‌! اینجا هم‌ می‌فرماید: أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهًا بِهِمَا الاْنـْعَامُ السَّآئِمَةُ.

 کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ. «اینطور است‌ که‌ علم‌ بواسطة‌ مردن‌ حاملین‌ آن‌ می‌میرد.»

 علم‌ زیادی‌ در اینجا جمع‌ است‌، ولی‌ چه‌ کنم‌؟! همینکه‌ مُردم‌، این‌ علمها همه‌ از بین‌ می‌رود. زیرا که‌ أفراد إنسانها از این‌ چهار قسم‌ بیرون‌ نیستند. مردم‌ همه‌ گرفتار این‌ مسائل‌ هستند.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درباره بحث در حدیث کمیل از امیرالمومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه

مقاله کامل در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث

اختصاصی از زد فایل مقاله کامل در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله کامل در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث


مقاله کامل در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 44
فهرست و توضیحات:

مقدمه

مفهوم رجعت

شیعه و رجعت

ظهور مهدى منتظر و رجعت

امکان رجعت از دیدگاه عقل

بازگشت به دنیا در امتهاى پیشین

زمینه‏ هاى مساعد رجعت در قرآن و صحاح و سنن

دلیل وجود رجعت در امت اسلامى

 پرسش‏ها و پاسخ‏ها پیرامون رجعت

 

مقدمه

یکى از مباحثى که از دیرباز پیرامون آن سخن گفت شده و پیوسته مورد نقد و ایراد از یکسو، و پاسخگوئى و دفاع از سوى دیگر بوده، مسأله «رجعت» است. بدین معنى که برخى از آیات قرآن شریف و روایات منقول از خاندان رسالت از بازگشت گروهى از انسانها به دنیا پیش از برپائى رستاخیر گزارش مى‏دهند، و پیروان آئین تشیع نیز در پذیرش آن کمترین تردید به خود راه نداده، بدین جهت در کتب عقاید و کلام به صورت مختصر و کوتاه از این عقیده سخن به میان آمده و در صورت لزوم به دلایل و شواهدى بر صحت آن اشاره شده است .

اما برخى از نویسندگان مسلمان در گذشته و حال در کتاب‏هاى خود به نقد اصل رجعت پرداخته، شبهاتى پیرامون آن وارد کرده‏اند. و به بسا اظهار داشته‏اند که این عقیده ریشه اسلامى ندارد و از اندیشه‏ها و عقاید مکاتب و مذاهب دیگر به اسلام سرایت نموده است. البته عالمان بزرگ اسلامى - که پاسداران مرزهاى عقیده و ایمان هستند، هرگز اینگونه انتقادات و اعتراضات را بدون پاسخ نگذارده، با بیان و قلم، رایت مقدس دفاع از آرمانهاى اصیل اعتقادى را بر دوش کشیده‏اند.

از این رو مى‏بینیم که کتب بسیارى در بررسى عقیده رجعت و نفى شبهات وارد پیرامون آن، نگاشته و هرگاه مخالفان و منکران لبه حمله خویش را تبزتر کرده‏اند، اینان نیز بر شمار نوشته‏هاى علمى خود افزوده و چون مشعلهایى فروزان به روشنگرى و هدایت پویندگان راه حق و جویندگان چشمه‏هاى زلال معرفت پرداخته‏اند. مثلاً در قرن دوم و سوم هجرى کتابهایى چند بدست توانمند دانشمندان شیعه درباره رجعت نوشته شده، و در قرن چهارم و پنجم شمار آن کاهش یافته و از قرن ششم به این سو گاهگاه نوشته‏اى در این زمینه تألیف گردیده است. همچنانکه در چند دهه اخیر نیز به علت گسترش مخالفتها و انتقادات، به ویژه از سوى برخى مذاهب جدیدالتأسیس، شمارى از عالمان و قلم پردازان به تألیف کتاب مستقل و استدلالى در همین مبحث دست یازیده‏اند.

اینک به منظور روشن ساختن اذهان کلیه کسانى که مایلند این مسأله را با کمال بى طرفى مطالعه و بررسى کنند، بحث رجعت را در صفحات آینده بررسى کرده از خلاصه گویى پیروى مى‏کنیم.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله کامل در مورد رجعت از دیدگاه عقل , قرآن , حدیث

مقاله حدیث ثقلین

اختصاصی از زد فایل مقاله حدیث ثقلین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله حدیث ثقلین


مقاله حدیث ثقلین

دانلود مقاله حدیث ثقلین 48 ص با فرمت WORD 

 

 

 

 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی؛ فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض .

الحمدلله و سبحانک؛ اللهم صل علی محمد و آله مظاهر جمالک و جلالک و خزائن اسرار کتابک الذی تجلی فیه الاحدیه بجمیع اسمائک حتی المستاثر منها الذی لایعلمه غیرک؛ و اللعن علی ظالمیهم اصل الشجره الخبیثه .

و بعد، اینجانب مناسب می دانم که شمه ای کوتاه و قاصر در باب "ثقلین" تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی، که قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبه ای که عرفان آن بر تمام دایره وجود، از ملک تا ملکوت اعلی و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛ و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای "ثقل اکبر" و "ثقل کبیر" که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشاره ای گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم .

شاید جمله لن یفترقا حتی یردا علی الحوض اشاره باشد بر اینکه بعد از وجودمقدس رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - هرچه بر یکی از این دو گذشته است بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگری است ، تاآنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در "حوض " وارد شوند. و آیا این "حوض " مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریااست ، یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهی ندارد. و باید گفت آن ستمی که از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - گذشته ،بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است .


دانلود با لینک مستقیم


مقاله حدیث ثقلین