زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود فیلمنامه پروانه های آسیایی

اختصاصی از زد فایل دانلود فیلمنامه پروانه های آسیایی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود فیلمنامه پروانه های آسیایی


دانلود فیلمنامه پروانه های آسیایی

دانلود فیلمنامه پروانه های آسیایی

نوع فایل Word http://jahandoc.ir

تعداد صفحات : 86

شخصیت ها:

هانتا
مانچا
دایی
دختر کولی
افسر
پلیس
مسیح
لائوتسه
مرد مست
شاعر
مرد
پیر مرد پیکر تراش
رفقای دایی
صدای رئیس


صدای باران صحنه را پر می کند و صدای سوت قطاری که دور می شود. در کنار صحنه یک پلیس یونیفورم پوش شق و رق، خوابیده بریک چارپایه، خر و پف کنان به نگهبانی مشغول است. هانتا بغض کرده، گریان و خیس به صحنه می آید. سبوئی در دست دارد، گیج و مست دوری می زند. چشم اش به پلیس می افتد. به او نزدیک می شود. سبو به دست، دست ها را به شکل ضربدر مقابل او می گیرد...


دانلود با لینک مستقیم


دانلود فیلمنامه پروانه های آسیایی

دانلود یک فیلمنامه

اختصاصی از زد فایل دانلود یک فیلمنامه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود یک فیلمنامه


 دانلود یک فیلمنامه

 

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن اصلی :

خارج از خانه هوا تاریک و سرد بود و باران حتی برای یک دقیقه بند نمی آمد. ولی در اتاق پذیرایی خانه ی شماره ی 12 در خیابان کاستبل محیطی زیبا و گرم بود. آقای وایت پیر و پسرش هربرت شطرنج بازی می کردند و خانم وایت نشسته یود و آن ها را نگاه می کرد. پیرزن خوشحال بود چون پسرش و شوهرش دوستان خوبی برای هم بودند و آن ها دوست داشتند با هم باشند. پیرزن با خود فکر می کرد «هربرت یک پسر خوبی است» «ما سال های زیادی را برای به دنیا آمدنش صبر کردیم و من تقریباً 40 ساله بودم وقتی که هربرت متولد شد ولی ما خانواده ی خوشحالی هستیم» و آقای وایت در همین هنگام لبخندی زد.

درست است. هربرت جوان بود و بسیار می خندید و پدر و مادرش نیز با او می خندیدند. آنها خانواده ی پولداری نبودند ولی یک خانواده ی کوچک شاد بودند. هربرت و آقای وایت صحبت نمی کردند چون با دقت داشتند بازی می کردند. اتاق ساکت بود ولی باران صدای بدی را ایجاد کرده بود و آن ها صدای باران را از پشت پنجره ها می شنیدند. ناگهان آقای وایت گفت «به صدای باران گوش دهید».

هربرت جواب داد: امشب شب بدی است. امشب شب خوبی برای بیرون رفتن نیست. آیا دوست شما آقای تام موریس امشب اینجا می آید؟

آقای وایت: بلی، درست است. او حدوداً ساعت 7 می آید ولی شاید باران ...

آقای وایت صحبتش را تمام نکرد چون هربرت صدایی را شنید.

هربرت گفت: گوش کنید. کسی پشت در است الان

آقای وایت گفت: من صدایی نشنیدم . ولی از صندلی اش بلند شد و رفت که در خانه را باز کند و خانم وایت بلند شد تا اتاق را مرتب کند.

آقای وایت: بفرمائید تام. خیلی عالی است که شما را امشب می بینم ولی چه شب بدی است. کتت را به من بده و بیا داخل اتاق پذیرایی. آن جا گرم و زیبا است. در جلویی باز بودو هربرت و خانم وایت احساس سرما کردند. سپس آقای وایت با یک مرد بزرگ که صورتی سرخ رنگ داشت به خانه برگشت. این مرد همان تام موریس دوست آقای وایت بود. آقای وایت به همسر و پسرش گفت «من و تام در دوران جوانی با هم دوست بودیم ما قبل از اینکه تام به هند برود با هم بودیم. سپس آقای وایت همسر و پسرش را به تام معرفی کرد.

این فایل با فرمت word در اختیار شما قرار می‌گیرد

تعداد صفحات : 19


دانلود با لینک مستقیم


دانلود یک فیلمنامه