زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره نامه امام علی(ع) به مالک اشتر (اخلاق زمامداری و حکومت )

اختصاصی از زد فایل تحقیق درباره نامه امام علی(ع) به مالک اشتر (اخلاق زمامداری و حکومت ) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره نامه امام علی(ع) به مالک اشتر (اخلاق زمامداری و حکومت )


تحقیق درباره نامه امام علی(ع) به مالک اشتر (اخلاق زمامداری و حکومت )

فرمت فایل : word  (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 22 صفحه

 

 

 

 

 

بخشی از متن :

این فرمان را امام علیه السلام براى‏«اشتر نخعى‏»به هنگامى که او را فرماندار«مصر»قرار داد نوشته است.و این زمانى بود که وضع زمامدار مصر«محمد بن ابو بکر»در هم ریخته و متزلزل شده بود،این فرمان از طولانى‏ترین و جامعترین‏فرمانهاى امام علیه السلام مى‏باشد

بسم الله الرحمن الرحیم‏ این دستورى است که بنده خدا على علیه السلام به‏«مالک بن حارث اشتر»...

در فرمانش باو صادر فرموده است.و این فرمان را هنگامى نوشت که‏وى را زمامدار و والى کشور مصر قرار داد تا:مالیاتهاى آن سرزمین راجمع آورى کند.با دشمنان آن کشور بجنگد. باصلاح اهل آن همت گمارد.

و به عمران و آبادى شهرها قصبات و روستاها و قریه‏هاى آن بپردازد.

نخست او را بتقوا و ترس از خداوند،ایثار و فداکارى در راه اطاعتش‏و متابعت از آنچه در کتاب خدا قرآن بآن امر شده است فرمان مى‏دهد:به‏متابعت اوامرى که در کتاب الله آمده، فرائض و واجبات و سنتها،همان‏دستوراتى که هیچکس جز با متابعت آنها روى سعادت نمى‏بیند و جز با انکارو ضایع ساختن آنها در شقاوت و بدبختى واقع نمى‏شود باو فرمان میدهد که(آئین)خدا را با قلب دست و زبان یارى کند چرا که خداوند متکفل یارى کسى شده‏که او را یارى نماید و عزت کسیکه او را عزیز دارد.

و نیز او فرمان مى‏دهد که خواسته‏هاى نابجاى خود را درهم بشکند.و به‏هنگام وسوسه‏هاى نفس خویشتن‏دارى را پیش گیرد زیرا که‏«نفس اماره‏»هم-واره انسان را به بدى وادار مى‏کند، مگر آنکه رحمت الهى شامل حال او شود.

اى مالک!بدان من تو را بسوى کشورى فرستادم که پیش از تو دولتهاى‏عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند.و مردم بکارهاى تو همانگونه نظرمى‏کنند که تو در امور زمامداران پیش از خود،و همان را درباره تو خواهندگفت که تو درباره آنها مى‏گفتى.بدان!افراد شایسته را با آنچه خداوند برزبان بندگانش جارى مى‏سازد مى‏توان شناخت،بنا بر این باید محبوبترین‏ذخیره در پیش تو عمل صالح باشد،زمام هوا و هوس را در دست گیر.و آنچه برایت‏حلال نیست نسبت‏بخود بخل روا دار،زیرا بخل نسبت‏بخویشتن این است‏که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است پیش‏گیرى.قلب خویش‏را نسبت‏بملت‏خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن،و همچون حیوان‏درنده‏اى نسبت‏بآنان مباش که خوردن آنان را نیمت‏شمارى!زیرا آنها دوگروه بیش نیستند:یا برادران دینى تواند،و یا انسانهائى همچون توگاه از آنها لغزش و خطا سر مى‏زند.ناراحتیهائى بآنان عارض میگرددبدست آنان عمدا یا بطور اشتباه کارهائى انجام مى‏شود(در این موارد)از عفوو گذشت‏خود آنمقدار بآنها عطا کن، که دوست دارى خداوند از عفوش بتوعنایت کند.زیرا تو مافوق آنها،و پیشوایت ما فوق تو و خداوند مافوق کسى است‏که ترا زمامدار قرارداده است!امور آنان را بتو واگذار کرده،و بوسیله‏آنها تو را آزمایش نموده است.هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده!


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره نامه امام علی(ع) به مالک اشتر (اخلاق زمامداری و حکومت )

تحقیق در مورد زندگانی امام علی(ع) درزمان حیات پیامبر(ص)

اختصاصی از زد فایل تحقیق در مورد زندگانی امام علی(ع) درزمان حیات پیامبر(ص) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگانی امام علی(ع) درزمان حیات پیامبر(ص)


تحقیق در مورد زندگانی امام علی(ع) درزمان حیات پیامبر(ص)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه22

 

بخشی از فهرست مطالب رابطه علی علیه السلام با پیامبر

زندگى در خانه پیامبر

 

حضرت على(ع) در غار حرا

ازدواج با زهرا (س)

منابع

 

ابوسعید خدری می گوید:
رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمود:« علی را دوست بدارید، زیرا گوشت او گوشت من و خونش خون من است. خداوند لعنت کند گروهی از امّت مرا که عهد و پیمان با من را در حق علی بشکنند و وصیتم را درباره‌اش از یاد ببرند. آنان نزد خداوند هیچ بهره و نصیبی ندارند.
هرگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عطسه می‌فرمود، علی علیه السلام به او عرض می‌کرد:« رَفَعَ الله ذِکْرَکَ یا رسول الله » (خداوند نامت را بلندآوازه گرداند ای رسول خدا) و پیامبر خدا هم به او می‌فرمود:« اَعْلَی الله کَعْبَکَ یا علی » (خداوند شرافت تو را بیشتر و بلند مرتبه تر فرماید ای علی)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگى در خانه پیامبر

 

هنگامى که مادر حضرت على علیه السلام نوزاد را خدمت پیامبر آورد با علاقه شدید آن حضرت نسبت‏به کودک روبرو شد. پیامبر از وى خواست که گهواره حضرت على را در کنار رختخواب او قرار دهد از این جهت، زندگانى امام از روزهاى نخست‏با لطف خاص پیامبر توام شد. نه تنها پیامبر گهواره حضرت على را در موقع خواب حرکت مى‏داد، بلکه در مواقعى از روز بدن او را مى‏شست وشیر در کام او مى‏ریخت، ودر موقع بیدارى با او با کمال ملاطفت‏سخن مى‏گفت.گاهى او را به سینه مى‏فشرد ومى‏گفت:

 

این کودک برادر من است ودر آینده ولى ویاور ووصى وهمسر دختر من خواهد بود.

 

به سبب علاقه‏اى که به حضرت على داشت هیچ گاه از او جدا نمى‏شد وهر موقع از مکه براى عبادت به خارج شهر مى‏رفت‏حضرت على علیه السلام را همچون برادر کوچک یا فرزند دلبندى همراه خود مى‏برد. (1)

 

هدف از این مراقبتها این بود که دومین ضلع مثلث‏شخصیت‏حضرت على علیه السلام، که همان تربیت است، به وسیله او شکل گیرد وهیچ کس جز پیامبر در این شکل گیرى مؤثر نباشد.

 

امیر مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را یاد کرده، مى‏فرماید:

 

و قد علمتم موضعی من رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة، وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الى صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی‏ء ثم یلقمنیه. (2)

 

شمااى یاران پیامبر، از خویشاوندى نزدیک من با رسول خدا ومقام (احترام)مخصوصى که نزد آن حضرت داشتم کاملا آگاه هستید ومى‏دانید که من در آغوش پر مهر او بزرگ شده‏ام; هنگامى که نوزاد بودم مرا به سینه خود مى‏گرفت ودر کنار بستر خود از من حمایت مى‏کرد ودست‏بر بدن من مى‏مالید، ومن بوى خوش او را استشمام مى‏کردم، و او غذا در دهان من مى‏گذاشت.

 

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على (ع) را به خانه خود مى‏برد از آنجا که خدا مى‏خواهد ولى بزرگ دین او در خانه پیامبر بزرگ شود وتحت تربیت رسول خدا قرار گیرد، توجه پیامبر را به این کار معطوف مى‏دارد.

 

مورخان اسلامى مى‏نویسند:

 

خشکسالى عجیبى در مکه واقع شد.ابوطالب، عموى پیامبر، با عایله وهزینه سنگینى روبرو بود. پیامبر با عموى دیگر خود، عباس، که ثروت ومکنت مالى او بیش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت وهر دو توافق کردند که هرکدام یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهاى قحطى گشایشى در کار ابوطالب پدید آید. از این جهت عباس، جعفر را وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم حضرت على را به خانه خود بردند. (3)

 

این بار که امیر مؤمنان به طور کامل در اختیار پیامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق وفضایل انسانى او بهره‏هاى بسیار برد وموفق شد تحت رهبرى پیامبر به عالیترین مدارج کمال خود برسد. امام -علیه السلام در سخنان خود به چنین ایام ومراقبت هاى خاص پیامبر اشاره کرده، مى‏فرماید:

 

ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما ویامرنی بالاقتداء به. (4)

 

من به سان بچه ناقه‏اى که به دنبال مادر خود مى‏رود در پى پیامبر مى‏رفتم; هر روز یکى از فضایل اخلاقى خود را به من تعلیم مى‏کرد ودستور مى‏داد که ازآن پیروى کنم.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگانی امام علی(ع) درزمان حیات پیامبر(ص)

دانلود تحقیق نبوغ نظامی امام علی(ع)

اختصاصی از زد فایل دانلود تحقیق نبوغ نظامی امام علی(ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 تحقیق  نبوغ نظامی امام علی(ع) در 153 صفحه با فرمت ورد بسیار جامع شامل بخش های زیر می باشد:

چکیده

مقدمه

جهاد در اسلام

فلسفه جهاد

جهاد رمز عزت اسلام

جهاد وسیله تقرب به خدا

اذن جنگ

ارتش و سپاه

هدف جنگ

بررسى ثمرات جنگ

رهبر در جنگ

رسالت مردم در جنگ

اراده آهنین

انتخاب افراد رزمى

انگیزه لشکریان حق و باطل

 ملاک انتخاب فرمانده

مشورت با فرماندهان

اطاعت از فرمانده

پیامد نافرمانى از فرمانده

حفظ اسرار نظامى

روحیه شهادت طلبى

مشخصات افراد ترسو

ضرورت وحدت

هدف مشترک

دشمن مشترک

خطر مشترک

عوامل اختلاف

جنگ راه رسیدن به هوى و هوس نباشد

اتمام حجت بر دشمن

تضعیف روانى دشمن

اهمیت دادن به وسایل جنگى

نقش اطلاعات در جنگ

انتخاب موضع جنگ

گروه بندى زمان حمله

انتخاب زمان آغاز جنگ

اذن کشتن دشمن

آزمایش اسلحه قبل از نبرد

 

حمله به قلب دشمن

ابتکار جنگ

تحرک در جنگ

تشویق فرماندهان و سربازان

همکارى در جبهه ها

نیروى ذخیره و پشتیبان

رعایت کیفیت نیرو، نه کمیت

عقب نشینى تاکتیکى

گاهى شکست و گاهى پیروزى

نباختن روحیه هنگام شکست

پیکارى که در آن شکست راه ندارد

امدادهاى غیبى در جنگ

خطر عوام فریبى دشمن

توجه به حرکات دشمن

استقامت رمز پیروزى

گرم نگاه داشتن جبهه

ندادن امتیاز به دشمن

برخورد با غیر نظامى ها، مجروحین

جنگ با مسلمین

برخورد با اسراء و مردم مناطق آزاد شده

 

 

 

 

 

 

چکیده

(انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)  على مرد جنگ است، و نهج البلاغه کتاب جنگ،خاک نابودى پوشانده نشود، ایمان به اللّه استقرار نیابد.

پس على (ع) که نخستین مؤمن است و نخستین مسلم، نیز نخستین کافر است به طاغوت، و لازمه کفر به طاغوت نابودى آن است.

على (ع) در اندیشه‏اش و در سخن و عملش جنگ مى‏جوشد. او گاهى جهادش، جهاد دعوت است و تربیت و حکومت براى کفر به طاغوت در پهنه فرهنگ، و گاهى جهادش کشتار است و قتال است هم بیرحمانه و هم سرسختانه، زیرا خدا به او فرموده است که رأفت به طاغوت در دین اللّه نیست.

على نه آنکه سردارى باشد از سرباز، جدا. یا زاویه نشسته‏اى که دیگران را به معرکه فرستد، که خودش پیشتاز است و پیش آهنگ. هم در سنین کوچکى از چنگش خون مى‏چکد، در بدر و احد و خندق، و هم در کهنسالى در لیلة الهریرشمشیرش تا پایان سپاه زبانه مى‏زند، و از دستش بر قبضه تیغش خون مى‏چکد و على در روح پیروانش تجلّى دارد، هر کس مجاهد است و عارف است و جنگ آور و در راه خدا است، برخاسته از مکتب اوست.

امّا جنگ در نهج البلاغه داراى خصیصه فى سبیل اللّه است، همچنان که از قرآن بر مى‏خیزد، عباد صالح، انسانهاى آرزومند و مستعد، راهى راه خدایند در صیرورت تکامل، امّا در برابر این رهروان حقّ، رهزنانى بر مى‏خیزند تا راه را بر مؤمنان ببندند، و کاروان را به غارت کشند و توقّف بخشند. اینجا است که نبرد با اهریمن راهزن و فریفته کفر به طاغوت، ایجاب مى‏کند که تا راهنمایان راهگشا نیز باشند و آنرا که رهزن است و ره بند، در خون کشند.

پس جهاد در اسلام،( فى سبیل اللّه) است، همچنان که دیگر فرائض و دیگر حرکتها در صیرورت الهى که (الى اللّه المصیر).

جهاد را على (ع) دروازه‏اى میداند بسوى بهشت. نزدیکى به خدا و درک فیض حضور ربّانى که آخرین پرواز در معراج امّت بسوى سدرة المنتهى و خلوتگاه راز حق. پس آن کس که پیراهن سرخ جنگ مى‏پوشد و سینه به سلاح دژخیم مى‏سپارد، آن کسى است که دروازه قرب برویش گشوده مى‏شود. امّا این جهادگر باید ولّى خدا باشد، بلکه برتر، خاصه‏اى از اولیاء حق، انّ الجهاد باب من ابواب الجنّه، فتحه اللّه لخاصّة اولیائه  اولیاء جهادگران، اولیاء خدایند بل برتر، که خاصّان اولیاء، پیامبران جهادگرند که پیوند با منشأ وحى دارند، و امامان مجاهدند که مفطورند به فطرت حق و ممتازند به عصمت. امّا گاه مى‏نگریم برهنه پایانى را که مکتبى ندیده‏اند، و مراحلى نپیموده‏اند، گمنامانى هستند که دروازه بهشت برویشان باز مى‏شود و در ردیف خاصان اولیاء حق‏اند، یعنى درس ناخواندگان و پاى برهنگان و گمنامانى که مراحلى از فلسفه یا عرفان نپیموده‏اند، آنسان برخاستند که به استواى خاصّت اولیاء بالا مى‏روند و دروازه قرب حقّ، برویشان باز مى‏شود واین نمایش سترگ امروز در این سرزمین پدیدار است، اگر خواهید هم دروازه بهشت را مى‏توانید بنگرید و هم خاصان اولیاء خدا را که در زمان ظهور نهج البلاغه، چنین نمایشگاهى چون امروز پدید نیامده است. روستا زادگان درس ناخوانده، آنان که از خانه‏هاى فقیران برخاسته‏اند شعله‏هائى هستند از قبس شجره اللّه، همان شجره‏اى که بر موسى (ع) درخشید. امروز این زبانه در تاریکستان کفر طاغوتى شعله مى‏زند و راه بهشت را به روى انسان مى‏گشاید.

در جبهه بنگرید، همین امروز که اینسان آرام نشسته‏اید خواص اولیاء خدا به صورت نوجوانانى هستند که دروازه قرب، برویشان باز است و این نمایش پس از کربلا، زیباترین نمایشى است در این روزگار (و هو لباس التّقوى)  خواص اولیاء خدا این پیراهن بهشتى را که کسوت پارسائى است بر تن دارند.

تا دامن مادر پاک نباشد، تا قلب پدر درخشش ایمان نیابد، تا فرزند در سرچشمه پرهیزکارى، شستشو نکند، به مقام والاى جهادگرى عروج نخواهد کرد.

دژ مستحکم جهاد است که امّت را در خویش نگه میدارد، و این زره آهنین جهاد است که اجتماع اسلامى را از نفوذ طاغوتیان مصون نگه میدارد. امّتى که در منطقش و مکتبش، جهاد نباشد، او هرگز زره آهنین مصونیت خدائى را بر تن نخواهد داشت، چنانکه در چهارده قرن، ملّت مسلم چون نتوانست جهاد کند، آنسان در فشار طاغوتیان بود، و امروز که این پیراهن سرخ را پوشیده است، خداى هم زره آهن مصونیت بر اندامش راست کرده و او را در حصن توحید نگه داشته است. جهاد، سپر محکمى است که در پشت آن از تیر باران حوادث و آختن تیغ‏هاى جنایت محفوظ مى‏ماند، و ما امروز این سپر بلا را در میهن اسلامى خویش مى‏نگریم که هزاران تیرانداز و تیغ زن دژخیمان طاغوت به سوى این ملّت حمله مى‏برند، امّا این سپر که خداى بر سر این امّت نهاده، جانشان را از خطر حفظ میکند.

آن کس که از جهاد روى برگرداند، خداى لباس خوارى بر تنش مى‏پوشاند.

امروز ببینید، اجتماع اسلامى جهان، چرا دچار ذلّت است، چون از جهاد رو برگردانیده است و اگر به جهاد روى آورد، به عزّت خواهد رسید. و ما که ساعات آخرى را مى‏گذرانیم که به پیروزى قاطع برسیم و به دنیا جلوه جهاد را نشان دهیم، از زبان على (ع) مرد جنگ، مرد حکومت، مرد نماز، مرد شرف و زکات، به همه مسلمانها اعلام مى‏کنیم که این لباس ذلّ از تن برآورید و پیراهن سرخ جهاد بر اندام راست کنید و به کفر طاغوت بپردازید که امروز طاغوت بر اسلامیان حاکم است، طاغوتیانى که در دو جبهه‏اند و در یک منهج‏اند و باید این قیام در امّت مسلم پدید آید تا لباس جهاد در پوشند و سپر حمایت خداى را بر سر گیرند.

ملّتى که نمى‏جنگد، کوچک مى‏شود و خوار لقمه‏اى در دهان فراخ جهانخواران گرفتار حماقت.

این حماقتى که امروز بعضى از سران کشورهاى اسلامى به آن دچار شده‏اند همان ذلّتى که انتقام خدا آنها را به آن گرفتار کرده است.

على (ع) فریاد مى‏زند «بجنگید با کافران قبل از این که آنها با شما بجنگند».

این سخن على (ع) زیباترین سخنى است که هیچ جنگاور، چنین سخن نگفته زیرا جنگاوران تاریخ، ناحکیمند، و حکیمان تاریخ، ناجنگاور. و این تنها على (ع) است که هم حکیم است، هم جنگاور است، هم پارسا است و هم عارف است، ولى او مى‏گوید: (فالموت فى حیاتکم مقهورین)  اگر شما در زندگى مرده باشید، حیات انسانى، زندگى آزادى، شرف و کرامت بشرى در شما نباشد، شکست خوردگانید. امّا اگر جان دهید و جان بخشید، جان فروشید تا مکتب خویش احیاء کنید، اگر چه سر بر خاک خونین بیفکنید شما پیروزید و من مفهوم این سخن على (ع) را در یک عینیّت روشن به نظر در آوردم...

.

.

.

تضعیف روانى دشمن
پس از آنکه مساءله )اتمام حجت ( مراحل خود را پیمود و مؤ ثر واقع نشد و نتیجه مطلوب نبخشید، نوبت مى رسد به )تضعیف روانى دشمن ( که باز هم قبل از شروع جنگ انجام مى گیرد، و در صورت امکان بدین وسیله دشمن را از هدف ، تصمیم و اراده اش که جنگ است منصرف ، متقاعد و باز مى دارد، که اگر هم منصرف نگردید از نظر روانى تضعیف ، نگران و در فشار قرار مى دهد، که این امر در تصمیم گیرى و نقشه دشمن ، دخیل و مؤ ثر است .
زیرا در حال تشویق روانى و از دست دادن آرامش اندیشه ، قدرت تفکر و اندیشیدن صحیح از وى زایل مى گردد، که دیگر قادر به دادن نقشه درست و برنامه اى حسابى و ریختن طرح مؤ ثر نخواهد بود که این خود اولین پیامد و ثمره این عمل است .
و لذا مشاهده مى شود که در اثر جنگ ها و به خصوص شیوه امیرالمؤ منین علیه السلام این بوده برنامه را انجام مى داده اند، چنانچه در جنگ با معاویه عمل کرد، زمانى که معاویه حضرت را به جنگ فرا خواند، امام علیه السلام نامه اى به وى نوشت که در قسمتى از آن چنین آمده :
)و قد دعوت الى الحرب فدع الناس جانبا و اخرج الى ، و اعفب الفریقین من القتال لیعلم اینا المرین على قلبه و المغطى على بصره ، فانا ابوالحسن قاتل جدک و خالک و اخیک شدخا یوم بدر و ذلک السیف معى و بذلک القلب القى عدوى .... فکانى قدرایتک تضج من الحرب اذا عضتک ضجیج الجمال بالا تقال (
مرا به جنگ دعوت کرده اى ؟ اگر راست مى گوئى مردم را کنار بگذار و یک تنه به مبارزه من بیا!! کار به دو لشکر نداشته باش و آنها را ازجنگ معاف دار تا معلوم شود گناه بر قلب چه کسى چیره شده و پرده بر چشم چه کسى افتاده است ؟! من )ابوالحسن ( درهم کوبنده جد و برادر و دائى تو در روز بدرم ! همان شمشیر با من است ، و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو مى شوم ...
گویا تو را مى بینم که آنچنان از رویاروئى در جنگ ضجه و ناله مى کنى که شتران زیر بارهاى سنگین ، و تو را مشاهده مى کنم که با جمعیت خود از ضربات پى در پى و فرمان حتمى شکست ، و کشتگانى که پشت سر هم بر روى زمین مى افتد ناله و فریاد برآورده اى ؛ و مرا به کتاب خدا دعوت مى کنى در حالى که جمعیت تو کافرند و منکر، یا از جاده حق بر کنارند.
امام در نامه اى که به اهل بصره مى فرستد، پس از آنکه به آنها ابلاغ مى کند که از اعمال گذشته شما مى گذرم و گوشزد مى کند که متوجه حرکات آینده تان باشید که دیگر باز نخواهم بخشید و.... تا اینکه مى نویسد:
) لئن الجاتمونى الى المسیر الیکم لا وقعن بکم وقعه یکون یوم الجمل الیها الا کلعقه لاعق (
و اگر مرا مجبور به حرکت سازید، حمله اى به شما بیاورم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد.
حضرت در نامه دیگرى که پاسخ به نامه معاویه است مطالبى را مى نویسد که در ضمن همان مطلب گذشته را که قاتل بستگان تو هستم تکرار مى نماید، که بیانگر مدعاى ما که جهت تضعیف روانى دشمن است ، مى باشد:
) عندى السیف الذى اعضضته بجدک و خالک و اخیک فى مقام واحد و انک - والله - ما علمت الا غلف ، المقارب العقل (
نزد من همان شمشیرى است که بر پیکر جد و دائى و برادرت (در میدان احد) کوبیدم .
به خدا سوگند من مى دانم تو مردى بى خرد و پوشیده دل هستى و سزاوار است درباره تو گفته شود: به نردبانى بالا رفته اى که تو را به پرتگاه خطرناکى کشانده که به زیان تو است نه به سود تو.
همچنین مى بینیم پیامبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه و آله ) بعد از جنگ احد هنگامى که دشمن را تا )حمراء الاسد( هشت میلى )مدینه ( تعقیب مى کند و شب آنجا موضع مى گیرند و چون مورد دید دشمن بوده پیامبر دستور فرمود در تمام نقاط بیابان آتش روشن کنند تا دشمن تصور کند که قدرت و نیروهاى جنگجوى مسلمان ها بیش از آن مقدار است که در )احد( بودند...

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق نبوغ نظامی امام علی(ع)

دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)


دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)

کنیه على (ع):

آن حضرت را به دو کنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیده‏اند.امام حسن (ع) در حیات پیامبر پدرش را با کنیه ابو الحسین و امام حسین (ع) او را با کنیه ابو الحسن مى‏خوانده‏اند.پیامبر نیز وى را با هر دوى کنیه‏ها خطاب مى‏کرده است.چون پیامبر وفات یافت على (ع) را به این دو کنیه صدا مى‏کردند.یکى دیگر از کنیه‏هاى على (ع) ،ابو تراب است که آن را پیامبر برگزیده و بر وى اطلاق کرده بود.

در استیعاب نقل شده است:«به سهل بن سعد گفته شد:حاکم مدینه مى‏خواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر،على را دشنام گویى.سهل پرسید:چه بگویم؟گفت:باید على را با کنیه ابو تراب خطاب کنى.سهل پاسخ داد:به خدا سوگند جز پیامبر کسى على را بدین کنیت،نامگذارى نکرده است. پرسید:چگونه‏اى ابو العباس؟جواب داد:على (ع) نزد فاطمه رفت و آن‏گاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز کشید و به خواب رفت.پس از او،پیغمبر)ص) پیش فاطمه آمد و از او پرسید:پسر عمویت کجاست؟فاطمه گفت:اینک او در مسجد آرمیده است.پیامبر به صحن مسجد آمد و على را دید که ردایش بر پشت مبارکش افتاده و پشتش خاک آلود شده است.پیامبر با دست‏شروع به پاک کردن خاک از پشت على کرد و فرمود:بنشین اى ابو تراب!به خدا سوگند جز پیامبر کسى او را بدین نام،نخوانده است.و قسم به خدا در نظر من هیچ اسمى از این نام دوست داشتنى‏تر نیست.

نسایى در خصایص از عمار بن یاسر نقل کرده است که گفت:«من و على بن ابیطالب (ع) در غزوه عشیره از قبیله ینبع با یکدیگر بودیم.تا آنجا که عمار گفت:سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتادیم تا آنکه در زیر سایه نخلها و روى زمین خاکى و بى گیاه آرمیدیم.سوگند به خدا که جز پیامبر کسى ما را از خواب بیدار نکرد.او با پایش ما را تکان مى‏داد و ما به خاطر آنکه روى زمینى خاکى دراز کشیده بودیم،به خاک آلوده شدیم.در آن روز بود که پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود.تو را چه مى‏شود اى ابو تراب؟چرا که پیامبر آثار خاک را بر على (ع) مشاهده کرده بود.

البته ممکن است که این واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد.در روایتى دیگر آمده است:چون پیامبر على را در سجده دید در حالى که خاک بر چهره‏اش نشسته و یا آنکه گونه‏اش خاک آلود بوده به او فرمود:«ابو تراب!چنین کن‏.

همچنین گفته شده است پیامبر با چنین کنیه‏اى،على (ع) را خطاب کرد.چرا که گفت:اى على! نخستین کسى که خاک را از سرش مى‏تکاند تویى.

على (ع) ،این کنیه را از دیگر کنیه‏ها بیشتر خوش مى‏داشت.زیرا پیامبر وى را با همین کنیه خطاب مى‏کرد.دشمنان آن حضرت مانند بنى امیه و دیگران،بر آن حضرت به جز این کنیه نام دیگرى اطلاق نمى‏کردند.آنان مى‏خواستند با گفتن ابو تراب،آن حضرت را تحقیر و سرزنش کنند و حال آنکه افتخار على (ع) به همین کنیه بود.دشمنان على،به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذکر کنیه ابو تراب بر فراز منابر،آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و این کنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند.چنان که حسن بصرى گفته است،گویا که ایشان با استفاده از این عمل،لباسى پر زیب و آرایه بر تن آن حضرت مى‏پوشاندند.چنان که جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیر المؤمنین (ع) اطلاق نمى‏کردند.بدان گونه که این نام،تنها بر شیعیان على (ع) اختصاص یافت.

کمیت مى‏گوید:

گفتند رغبت و دین او ترابى است من نیز به همین وسیله در بین آنان ادعا کنم و به این لقب مفتخر مى‏شوم.

هنگامى که کثیر غرة گفت:جلوه آل ابو سفیان در دین روز طف و جلوه بنى مروان در کرم و بزرگوارى روز عقر بود،یزید بن عبد الملک به او گفت:نفرین خدا بر تو باد!آیا ترابى و عصبیت؟!در این باره مؤلف در قصیده‏اى سروده است:

به نام دو فرزندت،مکنى شدى و نسل رسول خدا در این دو فرزند به جاى ماند پیامبر تو را بو تراب خواند دشمنان آن را بر تو عیب مى‏شمردند و حال آنکه براى تو این کنیه افتخارى بود

لقب على (ع)

ابن صباغ در کتاب فصول المهمه مى‏نویسد:لقب على (ع) ،مرتضى،حیدر،امیر المؤمنین و انزع (و یا اصلع) (کسى که اندکى از موى جلوى سرش ریخته باشد.) و بطین (کسى که شکمش بزرگ است.) و وصى بود.آن حضرت به لقب اخیر خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود.در روز جنگ جمل جوانى از قبیله بنى ضبه از سپاه عایشه بیرون آمد و گفت:

ما قبیله بنى ضبه دشمنان على هستیم که قبلا معروف به وصى بود على که در عهد پیامبر شهسوار جنگها بود من نیز نسبت‏به تشخیص برترى على نابینا و کور نیستم اما من به خونخواهى عثمان پرهیزگار آمده‏ام زیرا ولى،خون ولى را طلب مى‏کند

و مردى از قبیله ازد در روز جمل چنین سرود:

این على است و وصیى است که پیامبر در روز نجوة با او پیمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و این گفته را افراد آگاه در خاطر سپرده‏اند و اشقیا آن را فراموش کرده‏اند

زحر بن قیس جعفى در روز جمل گفت:

آیا باید با شما جنگ کرد تا اقرار کنید که على در بین تمام قریش پس از پیامبر برترین کس است؟!

او کسى است که خداوند وى را زینت داده و او را ولى نامیده است و دوست،پشتیبان و نگهدار دوست است،همچنان که گمراه پیرو فرمان گمراهى دیگر است

زحر بن قیس نیز بار دیگر چنین سروده است:

پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (ص(

فرستاده خداوند و تمام کننده نعمتها فرستاده پیام‏آورى و پس از او خلیفه ما کسى که ایستاده و کمک شده است منظور من على وصى پیامبر است که سرکشان قبایل با او در جنگ و ستیزند

این زحر در جنگ جمل و صفین با على (ع) همراه بود.همچنان که شبعث‏بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بودند.اما بعدا با حسین (ع) در کربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند.

کمیت مى‏گوید:

کثیر نیز مى‏گوید:وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد کننده گردنها و ادا کننده دین‏ها

همچنین آن حضرت به نام پادشاه مؤمنین و پادشاه دین(یعسوب المؤمنین و یعسوب الدین)نیز ملقب بوده است.

روایت کرده‏اند که پیامبر به على (ع) فرمود:تو پادشاه دینى و مال پادشاه ظلمت و تاریکى است.

در روایت دیگرى آمده است:این (على) پادشاه مؤمنان و پیشواى کسانى است که در روز قیامت‏با چهره‏هایى نورانى در حجله‏ها نشسته‏اند.

ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعیم در حلیة الاولیا این دو روایت را نقل کرده‏اند.در تاج العروس معناى لغوى یعسوب ذکر شده و آمده است (ملکه کندوى زنبور عسل).على (ع) فرمود:من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه کافران است.یعنى مؤمنان به من پناه آورند و کافران از مال و ثروت پناه مى‏جویند.چنان که زنبور به ملکه خود پناه مى‏برد و آن ملکه بر همه زنبوران مقام تقدم و سیادت دارد.

دربان على (ع)

در کتاب فصول المهمة ذکر شده که دربان آن حضرت،سلمان فارسى (رض) بوده است.

شاعر على (ع)

همچنین در فصول المهمه گفته شده که شاعر آن حضرت،حسان بن ثابت‏بوده است.در اینجا اضافه مى‏کنم که شاعر آن حضرت در جنگ صفین،نجاشى و اعور شنى و کسان دیگرى غیر از این دو تن بوده‏اند.

نقش انگشتر على (ع)

سبط بن جوزى در کتاب تذکرة الخواص نوشته است:نقش انگشترى آن حضرت عبارت‏«خداوند فرمانروا،على بنده اوست‏» (الله الملک على عبده) بوده است.همچنین وى مى‏نویسد:آن حضرت انگشترى را در انگشتان دست راست‏خود مى‏کرده است و حسن و حسین (ع) نیز چنین مى‏کرده‏اند.

ابو الحسن على بن زید بیهقى معروف به فرید خراسان در کتاب خود موسوم به صوان الحکمه که به نام تاریخ حکماى اسلام مشهور است در ذیل شرح زندگانى یحیى نحوى دیلمى ملقب به بطریق،چنین مى‏گوید:« یحیى فیلسوف و ترساکیش بود و عامل امیر المؤمنین (ع(در نظر داشت تا وى را از فارس بیرون براند.یحیى نیز ماجراى خود را براى على (ع(نگاشت و از آن حضرت درخواست امان کرد.محمد بن حنفیه،به فرمان على (ع) امان نامه‏اى براى یحیى نوشت که من آن امان نامه را در دست‏حکیم ابو الفتوح مستوفى نصرانى طوسى مشاهده کردم.توقیع على (ع) با خط خود آن حضرت و با عبارت «الله الملک و على عبده‏» (خداوند فرمانروا و على بنده اوست.) در پاى این مکتوب موجود بود.سبط بن جوزى این عبارت را به عنوان نقش انگشترى آن حضرت دانسته ولى مطابق با نقل بیهقى این توقیع به دست‏حضرت نوشته شده است و بعید نیست که گفته بیهقى متین‏تر باشد.

همچنین احتمال دارد که آن حضرت نامه‏ها را چنین امضا مى‏کرده و سپس همان عبارت را بر نگین انگشترى نقش زده است.ابن صباغ در کتاب فصول المهمه فى معرفة الائمه گوید:«اسندت ظهرى الى الله‏» (پشت من به خداوند متکى است) نقش نگین آن حضرت بوده است.عده‏اى دیگر نقش نگین آن حضرت را«حسبى الله‏»ذکر کرده‏اند.کفعمى نیز در مصباح گوید:نقش نگین انگشترى آن حضرت‏«الملک لله الواحد القهار»بوده است.البته بعید نیست که آن حضرت داراى چند انگشترى با نقوش متعدد بوده است.

دانش و فرهنگ امام

على بن ابیطالب در عقل و اندیشه، یگانه و بى همتاست و بهمین جهت او محور فکرى اسلام و جامع و سرچشمه علوم عربى است.

على بن ابیطالب، بسرپرستى پسر عمویش، پیامبر، پرورش یافت و سپس شاگرد وى شد و اخلاق و روش او را درباره زندگى و خلق، فرا گرفت و به ارث برد و این میراث در قلب و عقل او، بطور یکسان نفوذ یافت. در بررسى قرآن با بینش و نظر حکیمانه‏اى - که مغز اشیاء را جستجو مى کند تا حقائق آنها را بدست آورد - دقت نمود و در زمان طولانى خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، فرصت‏یافت که به این بررسى عمیق و کامل بپردازد و ظاهر و باطن قرآن را بخوبى بداند و درک کند و زبان و قلب او، بوسیله آن استوار گردد و با آن به هم آمیزد.

علم او نسبت‏به حدیث چیزى نیست که بر آن غبار شک بنشیند. و هیچ جاى تعجب هم نیست، زیرا که امام، بیشتر از هر صحابى و مجاهد دیگرى با پیامبر در تماس بود و از او علاوه بر چیزهائى که همه شنیدند، مطالبى شنید که دیگران نشنیدند و مى‏گویند على هیچ حدیثى را روایت و نقل نکرد، مگر آنکه خود از پیامبر شنیده بود و او اطمینان داشت که از احادیث پیامبر، کلمه‏اى هم از قلب و گوش او فوت نشده است. و به على گفتند: «چطور شده که از همه اصحاب پیامبر بیشتر، حدیث دارى؟» در جواب گفت: «براى اینکه اگر من از پیامبر سؤال مى‏نمودم به من پاسخ مى‏داد و اگر سکوت مى‏کردم، پیامبر خود شروع مى‏کرد و به من حدیث مى‏گفت‏.

طبیعى است که على بن ابى طالب فقه اسلامى را هم از همه بهتر بداند چنانکه از همه بهتر به آن عمل مى‏کرد، و آنهائى که در عصر او بودند، کسى را کاملتر و صالحتر از او در فقه و فتوى نشناختند.

دانش على در فقه اسلامى، منحصر به نصوص و احکام فقهى نبود، بلکه در علوم مقدماتى فقه نیز، از قبیل حساب، بر دیگران تفوق و برترى داشت. و اگر ابو حنیفه را در قرون پس از على «امام اعظم‏» فقه مى‏دانند، باید توجه داشت که او شاگرد على بود، زیرا او در پیش جعفر بن محمد درس خوانده و جعفر بن محمد از پدرش استفاده کرده بود... و سلسله به على بن ابیطالب منتهى مى‏گردد.

مالک بن انس نیز با چند واسطه شاگرد على بود، زیرا او از ربیعه و ربیعه از عکرمه و عکرمه از عبد الله بن عباس و عبد الله بن عباس از على استفاده کرده بود. به ابن عباس که استناد همه اینها بود گفته شد: «نسبت علم تو با پسر عمویت - على - چگونه است؟» در جواب گفت: «مانند قطره بارانى در برابر اقیانوس‏.

شامل 22 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)

تحقیق در مورد امام علی(ع) معیار کمال

اختصاصی از زد فایل تحقیق در مورد امام علی(ع) معیار کمال دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد امام علی(ع) معیار کمال


تحقیق در مورد امام علی(ع) معیار کمال

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه:16

 فهرست مطالب

1- اهداء.....................................

 

2- فضایل اهل بیت از لسان پیامبر(ص)............

 

3- فضایل امام علی(ع).........................

 

4- مولود کعبه................................

 

5- اسوه انسانیت..............................

 

6- خداشناسی علی(ع)...........................

 

7- حجت خدا بعد از پیامبر......................

 

8- روایات و آیات درباره علی(ع)...............

 

9- اعتراف.....................................

 

10- منابع....................................

 

مقدمه:

 

فضایل اهل بیت از لسان پیامبر(ص):

 

در کتاب اسرار ال محمد(ص) به نقل از سلیم بن قیس آمده است:

 

آنگاه که پیامبر خدا در بستر بیماری بود؛ فاطمه(ع) وارد شد، چون حال رسول الله را دید بغض گلویش را گرفت بصورتیکه اشک بگونه اش جاری شد. پیامبر فرمود: دخترم، چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: نسبت به خودم و بچه هایم بعد از تو ترس دارم. حضرت در حالیکه اشک از چشمانش جاری میشد فرمود: فاطمه ام آیا نمی دانی ما خانواده ای هستیم که خداوند برای ما آخرت را بدنیا ترجیح داده... خداوند تبارک و تعالی توجهی بر زمین کرد و مرا از میان اهل زمین انتخاب کرد و به پیامبری برگزید. بار دیگر توجهی بر زمین کرد و شوهر ترا انتخاب کرد و به من دستور داد تا تو را به ازدواج وی درآورم، و او را برادر و عزیز و وصی و جانشین خود در میان امت قرار دهم.

 

پدر تو بهترین پیامبران و شوهرت بهترین اوصیا و بهترین وزرا است، ... تو رئیس زن های اهل بهشتی و دو فرزندت(حسن و حسین) دو پسر و آقای اهل بهشتند. و نه تن از فرزندان حسین اوصیاء من اند که پس از برادرم علی(ع) و حسن و حسین در یک مقام در بهشت هستند.

 

سپس فرمود: علی بن ابی طالب هشت دندان برنده و شکننده دارد(برتری هایی که هیچکس ندارد:

 

1- به خدا و فرستاده اش قبل از همه کس ایمان آورده.

 

2- به همه کتاب خدا و سنت من علم دارد.

 

3- تو ای دخترم همسر او هستی.

 

4- دو نوه ام حسن و حسین فرزندان من اند.

 

5- امر به معروف او.

 

6- نهی از منکر او.

 

7- خداوند به او حکمت آموخت.

 

8- فصل الخطاب حق و باطل را نیز به وی آموخت.

 

فضائل امام علی(ع):

 

درباره، فضائل و منزلت بالای امام علی(ع) در متون روایی مطالب زیادی آمده است که بیانگر این واقعیت است، امام علی(ع) خود بهترین یار و نزدیک ترین صحابه پیامبر بود.

 

سلیم بن قیس می گوید: ابوذر و سلمان و مقداد برای من روایت کردند، سپس این حدیث را از علی(ع) هم شنیدم: روزی مردی به علی(ع) فخر کرد، پیامبر(ص) به علی فرمود برادرم تو فخر کن بتمام عرب چون تو از جهت پسر عمو و پدر و برادر و روحیه و نسبت و همسر و فرزند و عمو بر همه آنان برتری داری، و همچنین رنج و مشقت تو بجان و مالت بزرگترین، حلم و حوصله و علم تو بیشتر از آنهاست. تو به خواندن کتاب خدا آشناتر و به سنت های خدا داناتر از آنهایی، دل تو شجاعتر و دست تو بخشنده تر و بدنیا بی میل تر در کوشش و اجتهاد سخت تر، اخلاقت نیکوتر، زبانت راستگوتر، محبت تو بخدا و من زیادتر از آنهاست.[1]

 

ابان می گوید این حدیث را برای حسن بعدی از قول ابوذر نقل کردم، او گفت: «سلیم و ابوذر راست گفته اند. علی بن ابی طالب دارای سبقت در دین برتری در علم و حکمت و فقه و نظریه و صحت، صاحب فضیلت و وسعت در دانش و مزاج است. از جهت اقوام و دامادی، بزرگی، شجاعت، کارزار، بخشش، نفع رسانی بمردم، علم بقضاوت، خویشاوندی و گرفتاری از همه بالاتر است.»

 

علی در همه امورش در مرتبه عالی است رحمت و صلوات خدا بر او باد. سپس حسن بصری گریست بطوری که محاسنش تر شد.[2]

 

امام علی علیه السلام درباره فضایل خود در نهج البلاغه خطبه 192 می فرماید.«من در خردسالی، بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبله معروف«ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم! شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خویشاوندی نزدیک در مقام و منزلت ویژه می دانید، پیامبر مرا در اتاق خویش می نشاند، در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود می گرفت، و در بستر مخصوص خود می خوابانید، بدنش را به بدن من می چسباند، و بوی پاکیزه خود را به من می بویاند، و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم می گذارد، هرگز دروغی در گفتار من، و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه ای که پیامبر(ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته(جبرئیل) خود را مامور تربیت پیامبر(ص) کرد تا شب و روز، او را به راه های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند، و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار فرمود، و به من فرمان داد که به او اقتدا نمایم:

 

پیامبر چند ماه از سال را در غار حراء می گذراند، تنها من او را مشاهده می کردم، و کسی جز من او را نمی دید، در آن روزها، در هیچ خانه اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا(ص) که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. من نور رسالت و وحی را می دیدم، و بوی نبوت را می بوییدم من هنگامی که وحی بر پیامبر(ص) فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم ای رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مایوس گردید و فرمود«علی! تو آنچه من می شنوم، می شنوی، و آنچه را من می بینم، می بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می روی[3]»

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد امام علی(ع) معیار کمال