هیچ محقق واقع بین و بی نظری نمیتواند منکر تأثیر عمیق انسانها در محیط زندگی خود گردد، همانگونه که اثر محیط را نیز نباید انکار کرد. بدین لحاظ میتوان به درجه میزان تأثیر این افکار و اندیشه ها پی برد تا بتوان راه وصول به هدف را مشخص نمود. این اندیشه های برجسته در تاریخ دگرگونیهایی را بوجود آورد و باعث انقلابات ، جنگها و درگیریهایی در سراسر اروپا گردید. در اینجا به برخی از مرام ها و در حدگنجایش این مقاله اشاره خواهد شد.
مقدمه:
اندیشه و فکر انسان زمانی توسعه می یابد که با مشکلی روبرو شود و این مشکلات است که انسان وادار به تفکر و تعقل و نو آوری میکند. در کنار مشکلات موضوعاتی چون نیاز نیز وجود دارد . زیرا همین نیاز است که در چهار چوب زمانی خاصی انگیزه ها و اندیشه ها را بوجود می آورد . اندیشه ها تاثیر شگرفی در رفتار و اعمال آدمی دارد و هر عمل انسان محصول عقاید و اندیشه های اوست. هر اندیشه عملکرد خاص به خود را می طلبد و هر عملی را نمیتوان با هر اندیشه ای بکار گرفت . عقاید خرافی هیچگاه زمینه ساز کشور متمدن با امکانات پیشرفته نخواهد شد و از سوی دیگر اندیشه های والا و متمدن اعمال خرافی را نتیجه نخواهند داد. بنا بر این تا وقتی که اندیشه های مترقی بین افراد و نخبگان یک کشور به سمت تعالی و پیشرفت نباشد امکان توسعه در آن کشور وجود نخواهد داشت. به همین خاطر اندیشه سیاسی با حدود آزادی انسان و میزان اقتدار دولت و غیره در ارتباط است که دایره هر کدام از این دو را اندیشه سیاسی تعیین میکند و در زندگی عمومی و اجتماعی مردم تأثیر مستقیم و نقش انکار ناپذیری دارد و همه امورات زندگی تحت سیطره فلسفه و اندیشه سیاسی حاکم بر انسانهای موجود در اجتماع خاص است. اندیشه های سیاسی و اجتماعی
در فاصله سال های 1815 و 1848 یک سلسله مرام هایی در اروپا پیدا شد و همه آنها به (یسم ) یا ( ئیزم ) شناخته شدند. معهذا پسوند یسم و ئیزم معرف هرکلمه جدیدی نبود بلکه ظهور آن بیانگر این معنی بود که مردم در صدد اصولی ساختن مرام خود برآمده اند و به فکر یک حرکت و تحول در زندگی اجتماعی و پیدا کردن جایگاهی در زندگانی خویش بودند.
لیبرالیسم
ناپلئون بنا پارت این واژه را در مورد نظام خود به کار میبرد. نخستین افرادی که خود را لیبرال نامیدند، از اسپانیا برخاستند. آنگاه این واژه به رانسه رفت و در آنجا بعد از بازگشت بوربن ها به کسی گفته میشود که مخالف دستگاه سلطنت باشد. در انگلستان بسیاری از افراد حزب ویگ بیش از پیش لیبرال شدند. به طور کلی لیبرال ها افراد طبقات بازرگانان و صاحبان مشاغل و همچنین ملاکین با کفایتی بودند که میخواستند املاک خود را آباد تر نمایند . به هر چیز تازه ، منور الفکرانه ، کارآمد، معقول و مناسب معتقد بودند، به اختیارات بشر از برای حکومت و نظارت بر خویشتن اعتماد داشتند. لیبرال ها نظریه اقتصادی لسه فر را مطلوب تلقی میکردند پیروان نظریه مذکور معتقد بودند اگر آزادی بیشتری در سرمایه گذاری و معاملات بازرگانی و جریان اجناس باشد، ثروت زیاد خواهد شد، و در عین حال اصرار داشتند که ( دولت آزادفکر) باید دارای اختیار طرح نقشه های اقتصادی مملکت باشد.
رادیکالیسم
رادیکال ها طرفدار حکیم سال خورده انگلیسی، جرمی بنتام بودند که از 1776 تا 1832 با انبوهی از نوشته های خود درصدد اصلاح قوانین مدنی و جنایی، کلیسا، پارلمان و مشروطه انگلیس برآمده بود. رادیکال ها در مورد هر چیزی به اصل و ریشه آن رجوع می کردند و هر نوع استدلالی را که بر اساس تاریخ، عرف و عادت بود، بی درنگ مردود می شمردند. اینان مایل بودند که قوانین کشوری، محاکم، زندان ها، دستگیری از مستمندان، تشکیلات شهری، برزن های پر زاغه از صدر تا ذیل به کلی درهم کوبیده شده، از نو تاسیس گردد. تقاضای آنها برای اصلاح پارلمان تقاضا یی آتشین و تعلل ناپذیر بود. از
موقعیت علم و تمدن اروپا در قرن نوزده