کتاب الکترونیکی آ«وزش شیمی منابع کنکور 95
نویسنده: ساموئل بکت
مترجم: علی رضا طاهری عراقی
موضوع: داستان کوتاه خارجی - مناسب برای گروه سنی مخصوص بزرگسال
درباره کتاب :بالزاک به خاطر نوشتن این کتاب آماج تهمت ها و افترا شد و برای مدتی او را تهدید به زندان کردند.برای نویسنده ای که زشتی های جامعه اشان را به رخ شان می کشید چنین تهدیدها و حرف هایی عجیب نبود و بالزاک در مقابل این تهمت ها و تهدیدها می گفت:صنعتگری که پیکر مرا با سنگ تراشیده مرا بزرگ نمی کند و زندان رفتن هم مرا کوچک نمی کند.
بالزاک با آثار خود به مکتب رمانتیسم پایان داد و پیروزی واقعیت را بر احساس و رؤیا اعلام کرد. وی گرچه در اندیشه آن نبود که مکتبی تازه بنیان گذارد بلکه تنها با واقعبینی عمیقی جامعه اش را با همه مشخصاتش وصف میکند و حوادث و امور کوچک را با قدرت خلاقه خود برجستگی میبخشد و قهرمانان دلخواه را از میان مردم برمیگزیند و نمونه کمال مطلوب واقعی خویش را میآفریند. بالزاک در واقع پیشوای بزرگ نویسندگان رئالیست به شمار میآید.
دانلود زیبای رمان یاسمین
واقعا جالبه من خودم 2 هفته غذا نمیخوردم!
قسمتی از رمان:
کاوه – چرا اینقدر طولش دادی پسر؟
ترم تموم شد دیگه . حالا کو تا دوباره بچه ها رو ببینم . داشتم ازشون خداحافظی می کردم . تو چی؟ چرا سرت رو انداختی پایین و رفتی؟ یه خداحافظی ای یه چیزی!
کاوه – هیچی نگو ! من مخصوصاً رفتم یه گوشه قایم شدم ! به هر کدوم از این دخترا قول دادم که مامانم رو بفرستم خواستگاری شون ! الان همشون می خوان بهم آدرس خونشون رو بدن !
تو همین موقع یه ماشین شیک و مدل بالا پیچید جلوی ما و با سرعت رد شد بطوریکه آب و گل توی خیابون پاشید به شلوار ما . کاوه شروع کرد به داد و فریاد کردن و مثل زن ها ناله و نفرین می کرد :
اوهوی …..همشیره! حواست کجاست ؟! الهی گیربکس ماشینت پاره پاره بشه !
پسر نزدیک بود بزنه بهت ها ! نگاه کن ! تا زیرشلوارم خیس آب شد ! الهی سیبک ماشینت بگنده ! نگاه کن ! حالا هرکی رد می شه می گه این پسره توی شلوارش بی تربیتی کرده !
– می شناسیش ؟
کاوه – همه می شناسنش ! سال اولی یه . خوشگل و پولدار ! به هیچکسم محل نمی ذاره ! بجان تو بهزاد این مخصوصاً پیچید طرف ما ! الهی شیشه ماشینت جر بخوره !
نه بابا انگار فرمون از دستش در رفت .
کاوه گاهی با صدای بلند یه نفرین به اون ماشین می کرد و یه جمله آروم به من می گفت :
کاوه – الهی لاستیک ماشینت بشکنه ! مرده شور اون چشمای هیزماشینت رو بشوره که زیر چشمی ما رو نگاه نکنه !
– این چرت و پرتا چیه می گی ؟
کاوه – مرده شور اون رنگ ماشینت رو ببره که از همین رنگ دو تا زیر شلواری توی خونه دارم !
خنده ام گرفته بود . اینا رو می گفت و بطرف ماشین دست تکون می داد .
– پسر چرا اینطوری می کنی ؟
کاوه – شاید تو آینه ما رو ببینه و برگرده !
در همین موقع اون ماشین ایستاد و دنده عقب گرفت که کاوه دوباره شروع کرد :
الهی روغن سوزی ماشینت بجونم بیفته ! الهی درد و بلای لنت ترمزت بخوره تو کاسه سر این بهزاد!
– لال شی ! اینا چیه می گی ؟
دیگه ماشین رسیده بود جلوی ما .
– سلام معذرت می خوام که بد رانندگی کردم . یه لحظه حواسم پرت شد .
کاوه – ببخشید ، پدر شما سرهنگ نیستند ؟
– نه چطور مگه ؟
کاوه – عذر می خوام فکر کنم پدرتون باید وزیر باشن یا وکیل .
– نه اصلاً !
کاوه – خب الحمدلله!
بعد بلند گفت :
خانم این چه طرز رانندگی یه ؟ باباتون م که کاره ای توی این مملکت نیست که شما اینطوری رانندگی می کنین ! نزدیک بود ما رو بکشی!
آروم زدم تو پهلوش و گفتم :
– عذر می خوام خانم . این دوست من کمی شوخه .
و …
قیمت این رمان زیبا 900 تومان