
تفسیر ترتیبی قرآن کریم 4
تفسیر کشف الاسرار
احمد بن محمد میبدی
تفسیر ترتیبی قرآن کریم 4
تفسیر ترتیبی قرآن کریم 4
تفسیر کشف الاسرار
احمد بن محمد میبدی
فهرست
زندگینامه
بیوگرافی(تیتر وار)
جوایز
آثار شاخص
نمونه طراحی
سه درس مهم دیزاین از آثار کریم رشید
1- اصول طراحی از نظم پیشی میگیرند
2- برای یک طرح خوب محدودیت اقتصادی وجود ندارد
3- طراحی زیبا باید در همه جا حضور داشته باشد
برخی از پروژه های کریم رشید
1- معماری زیبای هتل سمیرامیس از کریم رشید
2- برج مسکونی مایبراکل از کریم رشید ؛ زندگی لوکس در قلب شهر میامی
3- رستوران سوئیچ کریم رشید
4-داروخانه ی اوزا دراویلیا؛ فتوریسم کریم رشید
5-طراحی داخلی خلاق خانه کریم رشید
6-میز و صندلی های "کریم رشید" در سئول
هنرگفت و گو ـ کریم رشید و تیری هاگر
زندگینامه
طبیعت زیباست اما گاهی توان و انرژی انسان را بی اثر می کند. ما نیز جزئی از این طبیعت هستیم با این تفاوت که قادریم فناوری های جدیدی ایجاد کنیم. ما در مدت زمان کوتاهی به اینجا آمدیم و با کامل کردن اشیا، خلق و ایجاد یک فکر و ایده اصیل و تنها با تأثیر گذاشتن بر فرهنگ راضی و خشنود می شویم.من می خواهم دنیا را تغییر دهم. شاید این ادعا کمی اغراق آمیز به نظر برسد، اما من تنها کسی هستم که می خواهم با ذهن انتخابگرم شیوه زندگی امروزی را از نو بسازم. من عاشق چیز های بدیع و الهام بخش هستم. گاهی اوقات تصور می کنم تنها برای خلق اشیای جدید به این دنیا آمده ام. اشیای جدیدی که با مفاهیم فرهنگی زندگی امروزی کاملاً مطابقت دارند؛ اشیای طبیعی و مصنوعی که از ارتباطات، اطلاعات، وسایل سرگرمی و فناوری های نوین الهام گرفته شده اند.ما با طراحی و ساخت مواد جدید و جذب انرژی در عصر دیجیتال می توانیم بر تمامی فرهنگ ها تأثیر بگذاریم و فرهنگ واحد جهانی خلق کنیم. روند صنعتی جدید و مواد جدید و بازارهای جهانی همگی این امکان را به ما می دهند که شکل زندگی مان را دوباره تغییر دهیم. کاری که من به شدت به آن علاقه دارم طراحی مواد جدید است. زیرا معتقد هستم فرهنگ جدید به اشکال و فرم های جدید نیاز دارد. هدف و علاقه من به وجود آوردن ابزاری است که با محیط اطرافمان متناسب باشد و ما را به ایجاد تجربیات مثبت و تازه سوق دهد.من کارم را با این تعریف مطابقت می دهم: تأثیر متقابل مینیمال اشیا بر یکدیگر. حتی معتقد هستم که اشیا به گونه ای هرچند ناچیز و غیر مستقیم با هم به گفت و گو و دیالوگ می پردازند.کار من این است که با تکنولوژی برتر میان ابعاد و اندازه های خالص و ارگانیک، آمیزش ایجاد کنم. زیرا به عقیده من ارتباط نزدیک فرمی میان آنها و ارائه یک دید قوی، احساس راحتی و لذت به ما می دهد. من به شدت به دوباره اندیشیدن به اشیای خسته کننده ای که دور و برمان را شلوغ کرده علاقه مند هستم تا محیط اطراف و محل زندگی مان را با پیشنهاد طرح های جدید برای مطابقت با زندگی و بازار امروزی تغییر دهم.
طراحی به شدت بر زندگی روزمره ما تأثیر می گذارد. تحقیقات علم رفتار شناسی امروزه ثابت کرده است که وسایل و ابزارآلاتی که ما از آنها استفاده می کنیم بر جسم، روح و رفتار های اجتماعی مان به شدت تأثیر می گذارد. از این رو من به لحاظ مادی و معنوی بر ابعاد چند گانه اشیا توجه کرده و به آنها زندگی می بخشم. کار من مطالعه روی احتمالات و اندیشیدن شق های گوناگون است که جامعه امروزه ما را به شدت با آن درگیر کرده است. به عنوان یک هنرمند و طراح با دیدی هنری به تولیدات صنعتی و هر چه کارآمد تر کردن آنها می اندیشم.این ها عقاید کریم رشید طراح برجسته بین المللی است که به سال 1960 در شهر قاهره مصر به دنیا آمد. او نیمه انگلیسی و نیمه مصری و بزرگ شده کشور کانادا است. مدرک لیسانس طراحی صنعتی خود را سال 1982 از دانشگاه چارلتون، ایالت اوتاوا کانادا دریافت کرد. تحصیلات و مطالعاتش را در نپال و ایتالیا زیر نظر اتوره سوتساس ادامه داد و سپس در بازگشت به کانادا حدود هفت سال با طراحان صنعتی "کن" همکاری کرد. در کنار همکاری اش با کن طی سال های 1991- 1985 با مجموعه "مد بابل" نیز همکاری داشته است.
کریم رشید نخستین مجموعه شخصی خود را در سال 1993 در نیویورک به نمایش گذاشت. وی با شرکت های بین المللی متعددی همکاری کرده و به دلیل کار های منحصر به فردش جوایز بی شماری را از آن خود ساخته است، که از جمله آن می توان به: قهرمان طراحی کانادایی در 2001، جایزه دایملر کرایسلر در 1999، جایزه جورج نلسون در 1999، مدال نقره ای ایده در 1999 جایزه موزه هنر فیلادلفیا در 1999، جایزه طراح هنری سال 1998 موزه بروکلین، مدال طلای طراحی نوین 2001 و بسیاری دیگر اشاره کرد.کریم رشید بالغ بر 70 نوع مجموعه نمایشگاه دائمی طراحی صنعتی دارد که در موزه هنر فیلادلفیا، موزه هنر های مدرن نیویورک، موزه هنر های تزئینی مونترال، موزه هنرهای مدرن شیکاگو، مرکز وکسنر، کلومبوس، اوهایو، تورنتو، موزه ملی کوپر هویت، موزه هنر لندن، ونکور، توکیو و موزه هنر های معاصر میامی در معرض دید علاقه مندان قرار گرفته است.طرح های دیگر او نیز در نمایشگاه هایی همچون: پروژه های جفری دیچ نیویورک، گالری ساندرا جرینگ، گالری ایده توکیو، گالری جان وبر نیویورک، گالری توتم نیویورک، گالری رایس هیستون، گالری سنت کپ سانفرانسیسکو و موزه هامبورگ به نمایش گذاشته شده است.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه30
فهرست مطالب
پیشگفتا
عظمت و اهمیت قرآن کریم
تاکید قرآن بر عبرت آموزی
سپاس بیکران خدای را که گویندگان از دستیابی به ستایش او باز می مانند و شمارگران به شمارش نعمتهای او دست نمی یابند و کوشند گان از حق گذاری او ناتوانند خدایی که همتای بلند پرواز به ادراک او راه نمی یابند و ژرفاندیش خرد تیز بین به او در نمی رسد .
خداوندی که کتاب را برای هدایت بندگان خود نازل فرمود و هر آنچه که مورد نیاز بشر بود در آن بیان فرمود . رسول اکرم (ص) نیز مانند دیگر پیامبران که امت خود را بی چراغ هدایت و بی نشان ندادن راه روشن ترک نکردند .
امت سلام را با برجای گذاشتن « ثقلین » ترک فرمود : امام علی (ع ) در این خصوص می فرماید ( آن حضرت کتاب خدای را در میان شما بر جای گذاشت که روشنگر حلال و حرام و واجب و مستحب ناسخ و منسوخ و رخصت و عزیمت ، خاص و عام ، پند و امثال ، مرسل و محدود ، محکم و مشابه می باشد و کتاب هدایت است .
حمد خداوند یکتا و بی همتای که مسیر هدایت بندگان را نشان داده است و توفیق فراگیری قرآن کربم را به ما عنایت فرمود . این کتاب که برای همه قابل فهم است و برای هدایت به طریق بهتر بر پیامبر خاتم نازل شده است از هر گونه کثری منزه است ( قرانا عربیا عیرذی عوج ) و هر کس در آن تدبر نماید راه راست می یابد و چون کلام بشریت و منشائی غیر از ذات الهی ندارد در آن افتاد وتناقض دیده نمی شود .
مقدمه
با گذشت بیش از 1420 سال از نطول قرآن و تلاش و کوشش قرآن دوستان و قرآن پژوهان هنوز مورد توجه اندیشمندان
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:html
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
خطوط برجسته و طلایى تاریخ ملتها متعلق به کسانى است که با حریت و آزادى زندگى گرده و عزت و شرافت خو را بر هر مال و منالى ترجیح داده اند، کسانى که از جان و مال و مقام و خاندان گذشته اند اما تن به ذلت نداده اند، افتخار هر ملتى نیز به وجود چنین آزاد مردان است .
ادیان الهى که انسان را خلیفه خدا و در روى زمین مى دانند ارزش والایى براى مقام را انسان قائل هستند بخصوص دین مقدس اسلام که بالاترین ارج را براى مقام انسان واقعى منظور داشته است .
و لقد کرمنا بنى ادم و حملناهم فى البر و البحر (1)
و ما فرزندان آدم را بسیار گرامى داشتیم و آنها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم ....
یعنى این کرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قرار دادیم . کرامت و عزت و بزرگوارى جزئى از سرشت انسان است . این است که اگر انسان خود را آنچنان که هست بیابد کرامت و عزت را مى یابد. (2)
اسلام انسان مومن را عزیزتر از هر موجودى به شمار آورده .
امام کاظم علیه السلام فرمود:
... المومن اغز من الکبریت الاحمر ... (3)
... مومن گرامى تر از یاقوت سرخ است ...
امام صادق علیه السلام فرمود:
المومن اعظم حرمه من الکعبه (4)
احترام مومن از کعبه بیشتر است .
و به هیچ وجه به مومن اجازه نمى دهد که خود را پست و با ذلت جلوه دهد و شرافت انسانى خود را پایمال کند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ان الله فوض الى المومن کل شى ء الا اذلاله نفسه (5)
همانا خداوند هر امرى را به مومن تفویض کرده اما ذلیل کردن نفس خود را به او اجازه نداده است .
امام على علیه السلام فرمود:
اکرم نفسک کل دنیه ... (6)
نفس خویش را از هر کار پستى برتر و بالاتر بدار...
امام صادق علیه السلام فرمود:
... و لا تکن واهنا یحقرک من عرفک ... (7)
... و شل و سست مباش که هر که تو را ببیند تحقیر کند...
و از طرف دیگر توصیه و سفارش اکید به حفظ عزت و کرامت .
امام کاظم علیه السلام فرمود:
ان اعظم الناس قدرا من لایرى الدنیا لنفسه خطرا (8)
از همه مردم بلند مرتبه تر و عظیم القدرتر آن کسى است که اگر تمام دنیا را یک طرف بگذارند او خودش و عزت و نفسش را بر تمام دنیا مقدم مى دارد.
یعنى حاضر نیست شرافت و کرامت خود را در مقابل این که تمام نعمتهاى دنیا را به او بدهند لکه دار کند. در این زمینه روایات فراوان است که در بخشهاى بعد به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
حفظ شرافت و عزت نفس براى همه لازم است ، اما براى برخى از اصناف مردم لازمتر است که در راس آنها نظامیان و حافظان مرز و بوم و آیین قرار دارند، چرا که عزت آنان ، عزت ملت و شرف و مجد آنان ، مجد و عظمت دین و آیین است .
فالجنود باذن الله حصون الرعیه و زین الولاه و عز الدین ... (9)
علل و عوامل عزت
در سخنان پیشوایان عزت ، مطالبى بسیار درباره علل و عوامل عزت وارد شده است ، (10) عواملى که در سایه آنها مى توان فرد را در چارچوب سیره نبوى تربیت کرد، عواملى که با تدارک آنها فرد عزیز و در نتیجه نفوذناپذیر، محکم ، راسخ و شکست ناپذیر مى شود. اکنون به مهمترین این علل اشاره مى شود.
اطاعت خدا
هیچ چیز چون بندگى و اطاعت از خدا آدمى را عزت نمى بخشد از پیام آور عزت روایت شده است که فرمود:
ان ربکم یقول کل یوم : انا العزیز فمن اراد عز الدارین فلیطع العزیز (11)
خداوند هر روز ندا مى دهد که من پروردگار عزیز شمایم ، و هر که خواهان عزت دو جهان است ، خداى عزیز را اطاعت کند.
اطاعت خدا ذره ناچیز و حقیر را به بى نهایت عزیز و قوى مرتبط مى کند و از او موجودى سرافراز مى سازد.
از امیر مومنان علیه السلام وارد شده است :
اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعه (12)
هرگاه خواهان عزت شدى ، آن را در اطاعت و فرمانبردارى خداى بجوى .
انسان خواهان عزت ، باید آن را از خدا و به سبب اطاعت او بخواهد که پیام آور عزت صلى الله علیه و آله به ابو امامه فرمود:
یا ابا امامه ! اعز امر الله ، یعزک الله (13)
اى ابوامامه ، امر خدا را عزیز بدار تا خداوند تو را عزت بخشد.
عزیز داشتن امر خدا در اطاعت و فرمانبردارى اوست که کلید عزت یابى است و هیچ چیز چون آن راهگشا به این کمال نیست .
از امیرمومنان علیه السلام وارد شده است :
لا عز الا بالطاعه (14)
هیچ عزتى نیست مگر به سبب اطاعت و فرمانبردارى (خداى ).
مادام که این رابطه میان مخلوق و خالق هستى وجود دارد، و انسان در مدار اطاعت حق است ، عزت نیز هست و چون از این عهد الهى خارج شود، جز ذلتى خفت بار بهره اى نخواهد داشت .
تقواى الهى
تقواى الهى پوششى است که آدمى را مصون و محکم و استوار مى سازد و او را از آسیب و سستى و ناراستى حفظ مى کند.
راغب اصفهانى مى نویسد: تقوا از وقایه است و وقایه به معناى حفظ و نگهدارى چیزى است از هر چه که به (محافظ) قرار دادن از آنچه بیم مى رود (بدان آسیب و زیان رساند).(15)
پیامبر عزت فرموده است :
من اراد ان یکون ان اعز الناس فلیتق الله (16)
هر که مى خواهد که با عزت ترین مردمان باشد، پس تقواى الهى پیشه کند.
تقواى الهى در ارجمندى آدمى چنان نقش آفرین است که از امیر مومنان علیه السلام وارد شده است که فرمود:
لا عز اعز من التقوى (17)
هیچ عزتى عزت بخش تر از تقوا نیست .
تقوا سرافرازى مى آورد و پرده درى سرافکندگى ، تقوا راه مى نماید و خودخواهى به گمراهى مى کشاند تقوا ارجمند مى کند و گناه خوار مى سازد، تقوا آزاد مى کند و نافرمانى به اسارت در مى آورد، تقوا استوار مى سازد و نفسانیت فرو مى پاشد، و چه نیکو فرموده است امیر بیان على علیه السلام :
التقوى تعز، الفجور تذل (18)
تقوا عزت مى بخشد و تبهکارى ذلیل مى سازد.
بنابراین نسبتى مستقیم و رابطه اى تنگاتنگ میان تقوا و عزت وجود دارد و هر چه بر آن افزوده شود، این فزونى مى یابد. تقواى الهى از چنان جایگاهى در عزت بخشى برخوردار است که پیشواى پرهیزگاران ، على علیه السلام درباره اش فرمود:
لاکرم اعز من التقوى (19)
هیچ کرامتى چون تقوا، انسان را عزیزترین نمى سازد.
انقطاع
به میزانى که انسان به خدا تکیه مى کند و از غیر خدا گسسته مى شود، به همان میزان عزت مى یابد. زیرا عزت مختص اوست و جز با گسستن از غیر خدا به دست نمى آید. در خبرى مشهور آمده است که جبرئیل امین خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسید و چنین گفت :
یا محمد! عش ما شئت فانک میت و احبب من شئت فانک مفارقه ، و اعمل ما شئت فانک مجزى به ، و اعلم ان شرک الرجل قیامه باللیل ، و عزه استغناوه عن الناس (20)
اى محمد! هر چه مى خواهى زندگى کن ، اما مردم است ، هر که را مى خواهى دوست بدار، اما جدایى است ، هر چه مى خواهى بکن ، اما جزاى آن را خواهى دید، و بدان که شرافت انسان در شب زنده دارى است و عزت او در بى نیازى از مردم .
این آموزش انقطاع و عزت یافتن در سیره نبوى است . ارجمندى و بزرگى حقیقى در سایه گسستن از غیر خدا به دست مى آید.
لقمان حکیم فرزند خود را به انقطاع و قطع طمع مى خواند و در این جهت تربیت مى کند:
پسرم ... اگر خواهان آنى که همه عزت این جهانى را داشته باشى ، از آنچه در دست مردم است قطع طمع کن که پیامبران و راستکرداران به آنچه دست یافتند، منحصرا به سبب قطع طمعشان بود.
اوصیاى پیامبر که جلوه هاى کامل عزت الهى در مدرسه پیامبرند به سبب انقطاع کاملشان به کمال عزت رسیدند، و از همین روست که در دعاى شعبانیه امیر مومنان علیه السلام که بنابر نقل ابن خالویه همه اوصیاى پیامبر آن را مى خوانده اند. (21)
چنین آمده است :
الهى هب لى کمال الانقطاع الیک (22)
خداى من ، مرا انقطاع کامل به سوى خود عطا فرما.
اولیاى خدا از خود گسستند و به خدا پیوستند و به عزت رسیدند و شکست ناپذیر شدند. این سنت خداست که هر کس طمع خویش بمیراند، به عزت دست یابد و عزتش پایدار ماند. از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود:
اطلب بقاء العز باماته الطمع (23)
ماندگارى عزت را با میراندن طمع بخواه .
تربیت نبوى به انقطاع مى خواند تا آدمى را از اسارت برهاند و به کمال برساند. زیرا زندگى توام با آزادگى و عزت جز با انقطاع طمع فراهم نمى شود که پیشواى آزادگان ، على علیه السلام فرموده است :
من اراد ان یعیش حرا ایام حیاته فلا یسکن الطمع قلبه (24)
هر کس خواهان آن اس که در دوران زندگى خویش آزادانه زیست کند، هرگز طمع را در دل خویش جایگزین نسازد.
ایمان
ایمان به خداوند و اعتقاد به وجود خالق و مدبر دانا و تواناى جهان ، بالاترین مجد و شرف را براى انسان به ارمغان مى آورد و در سر لوحه تمام مجدها و بزرگوارى هاى انسان قرار دارد.
من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا (25)
لله العزه و لرسوله و للمومنین (26)
امام صادق علیه السلام فرمود:
فالمومن یکون عزیزا و لایکون ذلیلا (27)
مومن عزیز است و هرگز ذلیل نمى شود.
جهاد
جهاد در راه خدا باعث سرکوبى دشمنان انسانیت و موجب سرافرازى اسلام و عزت آیین است . تنها وسیله اى که پیروان حق براى نزدیکى به خداوند بدان دست مى یازند، ایمان به خداوند و فرستاده او و جهاد در راه او، که بالاترین مرتبه عزت در اسلام است :
و الجهاد فى سبیله فانه ذروه الاسلام (28)
و خداوند متعال جهاد را براى عزت اسلام قرار داده است :
و (افرض الله ) الجهاد عزا للاسلام (29)
و در حدیث دیگر از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است :
ذروه الاسلام الجهاد فى سبیل الله لایناله الا افضلهم (30)
رفیعترین چشم انداز اسلام ، جهاد در راه خداست که جز بهترین مسلمانها به آن دست نیابند.
و در سخنى دیگر از رسول خدا صلى الله علیه و آله :
... ان الله تبارک و تعالى اعز امتى بسنابک خیلها و مراکز رماحها (31)
همانا خداوند تبارک و تعالى امتم را به سم ستوران و نوک نیزه ها و سنان ها عزیز و گرامى داشته است .
جهاد و پیکار در راه خدا نه تنها عزت براى کسانى است که در آن شرکت مى کنند بلکه براى نسلهاى آینده نیز موجب عزت و شرافت است .
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
اغزوا تورثوا ابنائکم مجدا (32)
پیکار کنید تا براى فرزندانتان مجد و بزرگوارى میراث گذارید.
امیر مومنان و سرور مجاهدان در وصف جهاد مى فرماید:
بعد از اعتقاد به اسلام ، اشرف اعمال جهاد است که موجب قوام و استوارى دین است و اجر عظیم دارد و در عین حال با عزت و مناعت همراه است ... (33)
کلام الهی یعنی قرآن کریم به اسامی وعناوین متعددی نامبردار است که از این اسامی نیز در قرآن کریم یاد شده است. میان این اسامی، چند نام دارای شهرت بیشتری می باشد که مورد اتفاق اکثر دانشمندان علوم قرآنی است که می توان آنها را بعنوان اسامی و نامهای قرآن تلقی کرد، و آنها عبارتند از: قرآن، فرقان، کتاب، ذکر و تنزیل .
قرآن: از این نام در قرآن حدود پنجاه و هشت مورد یاد شده است مانند «انه لقرآن کریم » و «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم » درباره معنی قرآن و مبدأ اشتقاق آن میان علما، اختلاف نظر وجود دارد:
شافعی می گوید: قرآن از هیچ مبدئی مشتق نشده است. بلکه ارتجالا و ابتداء برای کلام الهی وضع شده است و بنابراین مشتق از «قرء» نخواهدبود، و الا باید بتوانیم بر هر چیزی که قرائت می شود، لفظ قرآن را اطلاق نماییم. زجاج و لحیانی واژه قرآن را مهموز می دانند با این تفاوت که زجاج گوید: قرآن مشتق از «قرء» بمعنی جمع و گردآوری است، و کلمه قرء در جمله «قرات الماء فی الحوض» بهمین معنی است. و چون قرآن جامع ثمرات کتب پیشین آسمانی است آنرا قرآن نامیده اند. و قتاده نیز دارای همین رای و عقیده بوده است . ولی لحیانی را عقیده بر آن است که قرآن مشتق از قرء بمعنی قرائت و پیروهم آوردن و خواندن می باشد. و چون قاری قرآن بهنگام تلاوت آن حروف و کلمات آنرا بدنبال هم می اورد ، قرآنش نامیده اند. بنابراین قرآن مصدری است. بمعنی مفعول یعنی تلاوت شده و چنانکه کتاب بمعنی مکتوب است قرآن نیز بمعنی مقروء است . ابن عباس نیز همین سخن را تایید کرده است.
اشعری می گوید: کلمه قرآن از ریشه «قرن» بمعنی ضمیمه کردن و پیوستن و یا نزدیک ساختن چیزی به چیز دیگر است. و چون حروف و کلمات و آیات و سور قرآن، مقرون بهم هستند و با کیفیتی خاص با هم ارتباط و پیوستگی دارند آنرا قرآن نامیدند.
فراء گوید: قرآن مشتق از قرائن است و قرائن نیز جمع قرینه می باشد از این جهت که هریک از آیات قرآنی، قرینه و مؤید آیات دیگر می باشند آنرا قرآن گویند. بنابراین –طبق دو عقیده اخیر- واژه قرآن مهموز نخواهدبود .
فرقان: این کلمه در هفت مورد از قرآن بکار رفته که منظور از آن در دو مورد ؛ کتاب موسی است (توراه) و در دو مورد دیگر نیز قرآن است چنانکه گوید: «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا» و در موارد دیگر، معنای دیگری دارد. و چون قرآن، فارق میان حق و باطل است، و آن دو را از هم مشخص می سازد، به فرقان نامیده شد؛ چنانکه ابن عباس همین وجه تسمیه را پذیرفته است . و بعضی را عقیده برآن است که قرآن از آن جهت به فرقان موسوم گشت که این کتاب آسمانی، انسان را به نجات و موفقیت نائل می سازد و آیه «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» نیز موید همین معنی است. زیرا کلمه فرقان در این آیه بمعنی نجات دادن است.
کتاب: کلمه کتاب در قرآن حدود دویست و پنجاه و پنج مورد بکار رفته که در موارد بسیاری، منظور از آن قرآن کریم می باشد و کتاب در اصل لغت بمعنی گردهم آوردن است و هر نبشته ای را از آن جهت کتاب می نامند، چون حروف و کلمات در آن گردهم آمده اند و قرآن را هم بدین جهت کتاب نامیدند که انواع آیات و قصص و احکام در آن گردهم آمده است.
و ما بعنوان نمونه آیه ای را یاد می کنیم که کلمه کتاب در آن آمده و منظور از آن، قرآن کریم می باشد چنانکه گوید: «الر تلک الکتاب و قرآن مبین». باید یادآور شویم که قرآن در میان منابع فقه اسلام بعنوان کتاب نام بردار است چنانکه گوید منابع فقه اسلام عبارتست از کتاب، (قرآن)، سنت، اجماع، و عقل.
ذکر: این کلمه که از واژه های اصیل تازی است در موارد متعددی از قرآن مورد استفاده قرارگرفته که منظور از آن در بعضی از موارد، قرآن کریم می باشد. از قبیل: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» ؛ «هذا ذکر مبارک» و ذکر – بمعنی شرف- نیز در قرآن بکاررفته است چنانکه گوید:
«و لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکرکم»
باری، وجوه تسمیه قرآن به «ذکر» از آن جهت است که خداوند متعال با سخن خود بندگان خویش را به فرائض و احکام یادآور می گردد.
تنزیل: این کلمه که دارای اصالت در زبان تازی است چندین بار در قرآن مورد استفاده قرارگرفته است. مانند آیه »و انه لتنزیل رب العالمین» و قرآن از آن جهت به این کلمه نامبردار است که آیات آن از طریق وحی بتدریج بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل گردید. چون کلمه تنزیل غالبا از نزول تدریجی قرآن حکایت می کند و کلمه انزال در اکثر موارد نمایانگر نزول دفعی قرآن می باشد.
این اسامی و عناوین از نامهای شایع و معروف قرآن است ولی گروهی ازدانشمندان در تعداد نامهای قرآن دچار مبالغه شده اند. شیخ طاهر جزایری در کتاب «التبیان» خود آورده است که حر الی ، اسامی قرآنت را به نود و اندی رسانده است و نیز سیسوطی بنقل از کتاب «البرهان» زرکشی می نویسد: قاضی شیذله ، پنجاه و پنج نام برای قرآن یاد کرده است که عبارتند از:
کتاب، مبین، قرآن، کریم، نور، هدی، رحمه، فرقان، شفاء، موعظه، ذکر، مبارک، مرفوعه، علی، حکمه، حکیم، مبین، حبل، مطهره، صراط، مستقیم، قیم، قول، فصل، نبأ، احسن الحدیث، مثانی، متشابه، تنزیل، روح، وحی، عربی، بصائر، صحف، بیان، علم، حق، مکرمه، هادی، عجب، تذکره، عروه الوثقی، صدق، عدل، امر، منادی، بشری، مجید، نور، بشیر، نذیر، عزیز، بلاغ و قصص.
بدون تردید همه این عناوین نمی تواند اسامی قرآن باشند. بلکه اکثر آنها اوصاف قرآن هستند که قاضی شیذله و دیگران با اسمها و القاب قرآن خلط نموده اند. البته این اوصاف در آیات قرآن در مورد خود قرآن بکار رفته، ولی صرف استعمال این اوصاف در آبات قرآن نمی تواند دلیل آن باشد که آنها اسامی قرآن باشند.
باری، قرآن با هر تعبیری که از آن یاد شود عبارت از کلمات و آیات الهی است که از هر جهت اعجازآمیز بوده و بیانی است که از طریق وحی بر پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده و در مصاحف و دفاتر گردآمده و به تواتر به ما رسیده است و قرآن موجود، همان کلام الهی است که مردم، مامور به قرائت و عمل به مضامین آن می باشند و هیچگونه دستبرد و تحریف و زیادت و کاستی در آن راه نیافته است. و تعریف قرآن به این معانی، مورد اتفاق دانشمندان اسلامی می باشد.
وحی الهی
معنی لغوی وحی:
قبلا یادآور شدیم که قرآن از طریق وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده ولی چون کلمه وحی در قرآن و جز آن، دارای معانی گوناگونی است بهمین مناسبت درباره آن، گزارش کوتاه زیر در توضیح معنای لغوی وحی نگارش می شود:
1- الهام فطری به انسان: مانند الهام خداوند به مادر موسی (ع) که به وی شیر دهد و او را در میان صندوقی قرارداده، و به دریا افکند تا از شر فرعون – که دامنگیر اطفال ذکور بنی اسرائیل گردید- مصون ماند، و قرآن کریم نیز به این قضیه اشاره کرده و از کلمه وحی استفاده نموده است:
«و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و القیه فی الیم...»
2- الهام غریزی به حیوان: از قبیل الهام خداوند به زنبور در ساختن لانه خود، چنانکه قرآن می گوید: «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون».
3- اشاره سریع و مرموز: چنانکه خداوند درباره زکریای پیامبر (ع) می گوید: «فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوه بکره و عشیا»
ضمن این آیه، نوشته اند که زکریا – بدون این که هیچگونه سخنی با قوم خود به میان آورده باشد- مقصد و منظور خود را به آنان تفهیم کرد.
4- اشاره با جوارح و اعضاء: چنانکه شاعر می گوید:
نظرت الیها نظره فتحیرت دقائق فکری فی بدیع صفاتها
فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاک الوحی فی وجناتها
5- وسوسه و فتنه انگیزی شیطان: چنانکه قرآن در این مورد می گوید:
«و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الجن و الانس یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا» یا می بینیم که قرآن در جای دیگر می گوید:
«... و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم...»
بدیهی است که وحی خداوند متعال به انبیا (علیهم السلام) بر طبق هیچیک از معانی مذکور نیست بلکه وحی دارای همان رابطه نهانی پیامبر با خداوند می باشد که حقایق مربوط به جهان و مردم را از آن طریق دریافت می کند و رسولان خداوند، آنرا نیز به مردم ابلاغ می نمایند.
6- القاء امری به فرشتگان: تا آنرا فورا فرمان برند، قرآن کریم در این مورد می گوید: اذا یوحی ربک الی الملائکه انی معکم فثبتوا الذین آمنوا ....»
اصولا القاء هر امری به دیگری با کیفیت خاصی که در قرآن مطرح است، مانند القاء آیات کتب آسمانی بوسیله جبرئیل بر پیغمبر (ص) – که از آن به وحی تعبیر شده است- با معنی وحی خداوند متعال به خود پیغمبر (ص) تناسب و ارتباط نزدیکی دارد ، وحی بهردو صورت یعنی وحی به جبرائیل (ع) و وحی به پیامبر، هر دو ایجاد وظیفه و رسالت می نماید یعنی فرشته موظف است با نقلی راستین، وحی الهی را به پیامبر برساند و پیامبر نیز با امانت ویژه خود، آنرا به مردم ابلاغ کند. و ایه «فاوحی الی عبده ما اوحی» ناظر بهمین نکته است ، زیرا منظور این است که خداوند به بنده خود جبرائیل (ع) – که فرشته امین وحی است- همان چیزی را وحی کرده که جبرائیل به پیغمبر رسانده است. و مفهوم وحی در این آیه با مدلول «تنزیل» در آیه «و انه لتنزیل رب العالمین، نزل به الروح الامین، علی قلبک لتکون من المنذرین» جدایی ندارد.
7- سخن گفتن خداوند با انبیاء: چون در خود قرآن یادآوری شده است که سخن گفتن باریتعالی با بشر را – جزبعنوان وحی- بگونه دیگری نباید تلقی کرد چنانکه می فرماید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا...»
باید از ذکر این نکته دریغ نکنیم که اصل معنی لغوی وحی، اشاره سریع و نهانی است و مرحوم محدث قمی می نویسد: وحی در زبان تازی به این معنی است که انسان، مطلبی رابطور نهانی به دیگری القائ نماید. واصل وحی به معنی سخن پوشیده است. ولی بعدا بر هر سخنی اطلاق گردید که بطور پنهانی به دیگری القاء شود و بدو اختصاص یابد به گونه ای که دیگران از آن آگاه نشوند.
این نکته که اساس نخستین مفهوم واژه وحی را تشکیل می دهد با هریک از معانی که قبلا گزارش گردید، مناسباتی دارد و بعبارت دیگر: معنی لغوی وحی نیست به معنای دیگری که از قرآن و یا کلام عرب منظور شده است بیگانه نیست، چون سخن یا اشاره سریع و پنهانی- که معنی اصلی لغت وحی است- در تمام معانی دیگر وحی راه دارد. پس به این نتیجه می رسیم که رابطه غیبی و نهانی میان خداوند و برگزیدگان او – یعنی انبیا و فرشتگان بهر صورتی برقرار شود- وحی نام دارد. و این رابطه منحصر به انزال کتب بر انبیاء نیست بلکه این ارتباط ممکن است به سه صورت زیر برقرار شود:
1- القاء معنی و مقصود بر قلب پیامبر بدون واسطه فرشته وحی.
2- سخن گفتن با پیامبر از پس پرده، چنانکه خداوند از وراء شجره، با موسی (ع) سخن گفت و موسی (ع) هم ندای الهی را شنید.
3- القاء امری به فرشته وحی تا او وحی الهی را از جانب خداوند به یکی از انبیاء ابلاغ نماید؛ و باید آنچه به وی تکلیف شده است بهمان صورت و با حفظ امانت به پیامبر اعلام و القاء کند، اعم از آن که این فرشته بصورت فردی از انسان عادی تجسم یابد و یا بگونه دیگری؛ و القاء فرشته به پیامبر نیز وجی نام دارد.
خداوند به این سه گونه وحی اشاره کرده و می گوید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا، او من وراء حجاب، او یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء، انه علی حکیمٌ»
کیفیت نزول وحی:
پیامبر اسلام (ص) نخستین پیامبر الهی نبوده است که وحی منحصرا بر او نازل گردد بلکه پیش از وی پیامبران دیگری بودند که وحی الهی به آنها نیز نزال می شد، چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم همین موضوع را به رسول خدا (ص) یادآوری کرده و فرموده است:
«انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هود و سلیمان، و آتینا داود زبورا، و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما»
البته در این دو آیه نام چند تن از مشاهیر انبیا بنی اسرائیل (ع) یاد شده است، و مجموعا نام حدود بیست و شش نبی از انبیاء در موارد متعددی از قرآن آمده است ، که به آنان و همچنین سایر انبیاء دیگر- که نامی از آنها در قرآن به میان نیامده است- وحی نازل می گردید. و چنانکه در دو آیه فوق می بینیم، می گوید: همانگونه که بر پیامبراسلام (ص) وحی نازل می شد بر انبیا دیگر نیز وحی نازل می گردید و میان وحی به انبیا گذشته و وحی به پیامبراسلام (ص) در اصل مدلول وحی، تفاوتی وجود نداشت، ولی نزول وحی بر پیامبراسلام (ص) غالبا بوسیله جبرائیل (ع) صورت می گرفت. در حالی که وحی بر انبیاء دیگر، گاهی در خواب و گاهی از پس پرده، و گاهی بوسیله فرشته وحی انجام می گرفت.
وقتی یهودیان به رسول خدا (ص) عرض کردند که چه کسی این قرآن را بر تو نازل کرده؟ فرمود: جبرائیل، گفتند ما با جبرئیل دشمنیم، زیرا او برای ما محدویتها و تکالیفی شاق ودشوار فرو آورد و چون با او دشمنی داریم به کتابی که او آورده است، ایمان نمی آوریم.
خداوند در آیه «قل من کان عدوا لجبرئیل فانه نزله علی قلبک باذن الله...»
به پیغمبر خود می گوید: به یهودیان بگو اگر کسی دشمن جبرائیل است [باید بداند] که او وحی را بر قلب تو بدستور و اذن خداوند متعال فروآورده است نه از پیش خود.
در قرآن کریم از جبرائیل گاهی بنام «جبرئیل» تعبیر شده است چنانکه در آیه فوق دیدیم و گاهی به عنوان «روح الامین» نامبردار است، چنانکه گوید: «نزل به الروح الامین علی قلبک ...» و گاهی نیز با عنوان «رسول کریم» معرفی شده است. آنجا که می گوید: «و انه لقول رسول کریم»
اما کیفیت نزول وحی بر پیامبر اسلام (ص) را می توانیم از زبان آن حضرت بشنویم و این بیان رسول خدا (ص) در طی حدیثی آمده است که در طرق روایات شیعه و اهل سنت دیده می شود: حارث بن هشام از پیامبرگرامی (ص) پرسید ، وحی چگونه بر شما نازل می شود؟ فرمود: گاه صدائی همانند صدای جرس بگوش من می رسید و وحیی که بدینصورت بر من نازل می شد، سخت بر من گران و سنگین بود، سپس این صداها قطع می شد و آنچه را جبرائیل می گفت فرا می گرفتم، و گاهی جبرائیل بصورت مردی بر من فرود می آمد، و سپس با من سخن می گفت و من گفته های او را حفظ و از بر می کردم پیامبرگرامی (ص) در این حدیث، دو کیفیت را درباره وحی بخود یاد می کند که در یکی از آنها صداهای پی در پی همچون آواز جرس به سمع مبارکش می رسید و در دیگری، جبرائیل (ع) بصورت یک انسان عادی در نظرش مجسم می شد. وحی بگونه اول بر پیامبراسلام (ص) سخت گران و طاقت فرسا بوده است چنانکه خداوند متعال از این گونه وحی به قول «قول ثقیل= گفتاری گران و سنگین» تعبیر کرده و فرموده است: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» . ولی وحی بصورت دوم، کمی سبکتر و لطیف بوده و دیگر آن سروصداهای هولناک و ناآشنا بگوش نمی رسید بلکه جبرائیل (ع) بصورت فرد عادی و با فرمی مشابه شکل انسانی مالوف و مانوس مجسم می شد تا رسول خدا (ص) بدو آرام گرفته و رعب و بیمی در او بهم نرسد. ولی باید گفت که وحی در هر دو صورت بر پیامبرگرامی (ص) سنگین بوده، و همیشه همزمان با لحظاتی که وحی نازل می گردید – در تمام فصول سال- از پیشانی مبارکش عرق فرو می ریخت و خود نیز می فرمود: «فما من مره یوحی الی الا ظننت ان نفسی تقبض»: هیچ بار وحی بر من نازل نگردید جز آن که این تصور [بعلت سنگینی وحی] در من پدید می آمد که جانم گرفته می شود.
گروهی از دانشمندان معاصر و همچنین علماء پیشین سعی کرده اند که با روشهای مختلف علمی، موضوع وحی را – که از مسائل غیبی است- توجیه و تفهیم نمایند و چون این کوششها- بعقیده نکارنده- تلاشی عقیم و بی ثمر برای فهم مسائل فوق ادراک انسانی است و جز آنکه کلافی سردرگم برای افکار و اندیشه های انسانی ارمغان دهد گروهی نیز از این مشکل نمی گشاید، لذا از بحث در این گونه ژرف بینی های بی ثمر، خودداری کرده و به کوتاهی سخنی درباره آثار وحی بسنده نمودیم، و علاقمندان به این نوع بررسیها را به مراجع در خور، رهنمون می شویم.
تاریخچه کوتاهی درباره نزول وحی بر پیامبراسلام (ص):
مقدمتاً یادآور می شویم که رسول خدا (ص) پیش از بعثت و مقارن آن غالبا از مردم کناره می جست و به خلوتگاهی دور از مردم ـ مانند غار حرا ـ پناه می برد. مدت انزوای آن حضرت و اقامت او در غار حرا، مختلف بود، گاهی یک شب و گاهی یکماه در سال بوده و با توشه ای که با خود همراه می برد و در طی سالهائی که جسته و گریخته در غار مزبور بسر میبرد حالات خاصی داشت، روحانیت و نورانیت وجودش کاملاً متجلی بود، و در چنین اوقاتی از هیچگونه احسان و خیرخواهی دریغ نمی کرد و نوشته اند که اغلب، شب هنگام به غار می رفت که دور از هر انگیزة دنیاوی و در فرصتی آرام، به سیر درونی و تفکر و اندیشه بپردازد.
در این گوشه گیریهاـ که عرب آن را « تَحَنّث» می نامد موفقیتهایی نصیب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گردید زیرا از رهگذا آن توانست بیش از هر فرصتی دیگر به سیر در آفاق و انفس بپردازد و به بررسی و مطالعه و آفرینش جان و جهان، موفق گردد تا آنجا که زمینة رؤیاهای صادقه برای آن حضرت فراهم آمد و بالاخره منجر به نبوت او گردید. در تاریخ بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نوشته اند که آنحضرت روز دوشنبه هفدهم رمضان یا بیست و هفتم رجب (دوازده سال پیش از هجرت به مدینه) مطابق ششم آگوست یا اول فوریه 610 میلادی ـ بهنگامی که چهل سال و ششماه و هشت روز سال قمری، یا سی و نه سال و سه ماه و هشت روز سال شمسی از عمر شریفش می گذشت به مقام نبوت رسید.
در یکی از این گوشه گیریهاـ که به تاریخ فوق مربوط می شودـ جبرائیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و پیام الهی را بر وی خواند، و ما این رویداد مهم تاریخی را ـ که نقطة عطفی در تاریخ جهان بشریت است ـ از زبان رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) می شنویم که فرمود:
« در غار حرا در خواب بسر می بردم که جبرائیل بر من وارد شد و برایم پاره ای از دیبا که کتابی و نبشته ای در آن بود آورد و گفت بخوان. گفتم خواندن نمی دانم. جبرئیل مرا فشرد و رها کرد و گفت بخوان ... تا سه بار این وضع تکرار شد، و در آخرین بار بمن گفت بخوان. گفتم چه چیزی بخوانم گفت : «اقراء باسم ربّک الذّی خلقّ، خلق الأنسان من علق، اقرء و ربّک الأکرام ، الّذی علّم بالقلم، علّم الاأنسان ما لم یعلم » پس از آن جبرائیل از کنارم دور شد، و من بیدار شدم چنانکه گوئی کتابی در قلبم نوشته شد، از غار بیرون آمدم و به نیمه راهِ کوه رسیدم، در این اثنا ندائی بگوشم رسید که میگفت «ای محمد تو رسول خدائی، و من جبرائیلم». به راه خود ادامه دادم و هر گامی که برمی داشتم با ترس و بیم آمیخته بود تا به خانه رسیدم».
خدیجه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گوید: وقتی پیغمبر(ص) وارد خانه شد رنگ پریده و خسته بنظر میرسید، پرسیدم چرا رنگ پریده ای؟ حضرت، قضیه را برای همسرش بازگو کرد. خدیجه سّر این داستان را از وَرَقَه بن نوفِل ـ که مردی آگاه و بصیر بودـ پرسید، ورقه او را بشارت داد که او پیامبر این مردم است. و سپس به خدیجه گفت که بآن حضرت عرض کند: پایدار باشد.
نوشته اند: وقتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از غار حرا بازگشت مدتی وحی منقطع گردید ، ولی این مدت بسر آمد و زمان فترت وحی منقضی شد، در این باره حدیثی است که جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«پس از آنکه چندی در غار حرا، مجاور بودم از آنجا بیرون آمدم و به وادی رسیدم. ندائی از آسمان بگوشم رسید، و همان فرشته ای را که پیش از این دیده بودم در آسمان مشاهده کردم، و بیمناک شدم و بسوی خانه بازگشتم، وقتی به خانه رسیدم گفتم مرا بپوشانید [و این جمله را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سه بار تکرار کرد] مرا پوشاندند در این اثنا این آیات نزول یافت:
«یا ایّها المدّثّر، قم فأنذر، و ربّک فکبّر، و ثیابک فطهّر، و الرّجز فاهجر »
پس از آن وحی مستمراً ادامه یافت، و آیات قرآنی تا پایان عمر آنحضرت نازل می گردید.
نزول قرآن کریم
تاریخ آغاز نزول قرآن:
اگر چه قبلاً به این موضوع اشاره کردیم، ولی برای توضیح بیشتر یادآور می شویم: در بارة اینکه آغاز نزول قرآن در چه روز و چه ماهی صورت گرفته است میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، چنانکه در تاریخ بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در میان مورخان و محققان اختلاف عقیده موجود است. و ما دربارة آغاز نزول قرآن، آراء و اقوال زیر را از محققان اسلامی می بینیم:
بعضی از مفسرین معتقدند که نیمة شعبان، تاریخ آغاز نزول قرآن می باشد، و می گویند منظور از«لیلةٍ مبارکة » در آیه های «انّا انزلناه فی لیلةٍ مبارکةٍ،انّاکنّا منذرین، فیها یفرق کلّ امر حکیم » شب نیمة شعبان می باشد.
ولی اکثر محدثان و مفسران قرآن را عقیده بر آنست که آغاز نزول قرآن در ماه رمضان قرار دارد که عده ای از آنها روز یا شب آن را در هفته، مشخص کرده، و گروهی نیز بدون تعیین آن، برگزار نموده اند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 52 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید