زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله تربیت

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله تربیت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه
الحمدلله رب العالمین وصلى‏الله على سیدنا وحبیب قلوبنا وطبیب نفوسنامحمدصلى الله علیه وآله وآله الطاهرین ولاسیما بقیة الله فى‏الارضین واللعنة على اعدائهم اجمعین الى‏یوم الدین.
قال الله عزوجل: لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته‏ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفى ضلال مبین
خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولى از خود آنها در میان آنان برانگیخت که بر آنهاآیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنان احکام شریعت وحقایق حکمت‏بیاموزد، هر چند که قبل از آن در گمراهى آشکارى بودند.
موضوع تعلیم و تربیت «انسان‏» است و طراحى نظام صحیح و جامعى براى تعلیم وتربیت انسان، تنها از ناحیه وحى ممکن خواهد بود. قرآن کتاب انسان سازى و على‏علیه السلام‏ترجمان و مبین قرآن است.
چه کسى غیر از آن حضرت مى‏تواند مفسر کتاب خدا باشد؟ همو که اعلم به وحى وسنت و سیره نبوى و اسبق به ایمان و اقرب به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله است.
در قسمتى از خطبه قاصعه در معرفى خود مى‏فرماید:
من در دوران نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه‏هاى بلند درخت‏قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم; شما به خوبى موقعیت مرا از نظر خویشاوندى و قرابت ومنزلت و مقام ویژه نسبت‏به رسول خدا مى‏دانید: او مرا در دامن خویش پرورش داد; من کودک بودم،او همچون فرزندش مرا در آغوش خویش مى‏فشرد و در استراحتگاه مخصوصش جاى مى‏داد،بدنش به بدنم مى‏چسبید و بوى پاکیزه او را استشمام مى‏کردم; غذا را مى‏جوید و در دهانم‏مى‏گذاشت. هرگز دروغى در گفتارم نیافت و اشتباهى در کردارم پیدا ننمود ... .
من همچون سایه‏اى به دنبال آن حضرت حرکت مى‏کردم و او هر روز نکته تازه‏اى‏از اخلاق نیک براى من آشکار مى‏ساخت و مرا فرمان مى‏داد که به او اقتدا کنم. مدتى از سال،مجاور کوه حرا مى‏شد، تنها من او را مشاهده مى‏کردم و کسى جز من او را نمى‏دید. در آن روزغیر از خانه رسول خدا، خانه‏اى که اسلام در آن راه یافته باشد وجود نداشت. تنها خانه‏آن حضرت بود که او و خدیجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذیرفته بودیم. من نور وحى و رسالت رامى‏دیدم و نسیم نبوت را استشمام مى‏کردم. به هنگام نزول وحى بر رسول خدا، صداى ناله‏اى‏را شنیدم; از آن حضرت پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خویش‏مایوس گردیده; تو آنچه را که من مى‏شنوم مى‏شنوى و آنچه را مى‏بینم مى‏بینى، تنها فرق میان‏من و تو این است که تو پیغمبر نیستى، بلکه وزیر منى و بر طریق و جاده خیر قرار دارى; من همواره‏با او بودم ... .
در جاى دیگر مى‏فرماید:
یا کمیل ان رسول الله‏صلى الله علیه وآله ادبه الله وهو ادبنی وانا اؤدب المؤمنین و اورث ادب المکرمین;
اى کمیل! پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله را خدا تربیت کرد و آن حضرت مرا تربیت نمود و من نیز اهل ایمان‏را تربیت نموده و آداب پسندیده را به آنها یاد مى‏دهم.
پس در وادى حیرت و سرگردانى انسانها بین مذاهب و مکاتب گوناگون، گوش جان به‏فرمان مطاع مبارکش مى‏سپاریم که فرمود:
فاستمعوا من ربانیکم واحضروه قلوبکم واستیقظوا ان هتف بکم;
به سخن مرد خدا و مربى الهى خویش گوش فرا دهید و دل‏هاى خود را در پیشگاه او حاضرسازید و هنگامى که به خاطر احساس خطر فریاد مى‏کشد، بیدار شوید.
براى بررسى صحیح و مفید مبحث «تعلیم و تربیت‏»، از دریاى بیکران معارف الهى‏نهج‏البلاغه بهره‏مند خواهیم گشت و گرچه غور در این بحر عظیم و استخراج مرواریدهاى‏درخشان آن غواص ماهرى را باید، لکن:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید
ما در این نوشتار، «تعلیم و تربیت‏» در نهج‏البلاغه را در دو بخش و هر دو بخش را در دوفصل مورد بررسى قرار داده‏ایم. امید است مقبول درگاه خداى تعالى و مورد استفاده‏خوانندگان گرامى قرار گیرد.
مفهوم تربیت
1. معناى تربیت
2. متصدى امر تربیت
1. معناى تربیت (1)
ابن اثیر مى‏گوید:
الرب یطلق فی اللغة على المالک والسید والمدبر والمربی والمقیم والمنعم ولایطلق غیرالمضاف الا على الله واذا اطلق على غیره اضیف... وفی حدیث علی (الناس ثلاثة عالم ربانی) هومنسوب الى الرب بزیادة الالف والنون للمبالغة وقیل من الرب بمعنى التربیة کانوا یربون‏المتعلمین بصغار العلوم قبل کبارها. (2)
راغب اصفهانى نیز مى‏گوید:
الرب فی الاصل التربیة وهو انشاء الشی‏ء حالا فحالا الى حد التمام;
رب در اصل تربیت است و تربیت‏یعنى ایجاد شى‏ء به تدریج از حالتى به حالت دیگر تا به حدتمام برسد.
تذکر چند نکته در تعریف تربیت:
نکته اول: در هر دو تعریف، تدریجى بودن تربیت مورد نظر قرار گرفته است.
در تعریف ابن اثیر: یربون المتعلمین بصغار العلوم قبل کبارها و در تعریف راغب:حالا فحالا الى حد التمام. البته ممکن است گاهى تحولات و دگرگونى‏هاى روحى دفعتابه وجود آید. تاریخ، حالات فضیل بن عیاض و حر بن یزید ریاحى و امثال اینها راثبت نموده است، ولى این موارد نادر و استثنایى است و اصل در تربیت و پرورش‏تدریجى بودن است.
نکته دوم: فطرى بودن مبانى تربیت: راغب در تعریف کلمه «انشاء» را به کار گرفته‏که غالبا در ایجاد شى‏ء مسبوق به عدم به کار مى‏رود; لذا در اینجا این سؤال مطرح‏مى‏شود که آیا تربیت دینى ایجاد چیزى است که به انسان اضافه مى‏گردد و در درون اوهیچ گونه سابقه وجودى نداشته یا این‏که همزمان با ایجاد انسان اساس و بنیان تربیت‏دینى در او نهاده شده است؟
بنابر نظریه دوم - که به صواب نزدیک‏تر است - تربیت دینى، یعنى شکوفا نمودن‏استعدادهاى درونى و فطرى انسان.
امیرالمؤمنین، على‏علیه السلام در انگیزه و هدف فرستادن پیامبران الهى براى مردم‏مى‏فرمایند:
فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته‏ویحتجوا علیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول; (3)
پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت و پى در پى رسولان خود را به سوى آنها فرستاد تاپیمان فطرت را در آنها مطالبه نمایند و نعمت‏هاى فراموش شده را به یاد آنها آوردند و با ابلاغ‏دستورهاى خدا حجت را بر آنها تمام کنند و گنج‏هاى پنهانى عقل‏ها را آشکار سازند.
زراره مى‏گوید: از امام صادق‏علیه السلام از قول خداى عزوجل: فطرت الله التى فطر الناس‏علیها (4) سؤال نمودم، فرمودند: فطرهم جمیعا على التوحید (5) .
گرچه در این روایت و بعضى از روایات دیگر، «فطرت‏» را به «توحید» تفسیرنموده‏اند، لکن تمام تعالیم دینى و دستوراتى که براى تربیت انسان از ناحیه وحى به‏وسیله پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و امامان معصوم‏علیهم السلام رسیده است، ریشه در فطرت و ذات‏انسان دارد. (6)
نکته سوم: فرق بین تزکیه و تربیت: در قرآن‏کریم از تربیت دینى وپرورش روح‏وروان انسان تعبیربه تزکیه شده است:
کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم ویعلمکم الکتاب والحکمة‏ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون; (7) .
چنان‏که از میان خود شما پیامبرى برانگیختیم که آیات ما را براى شما تلاوت کند و نفوس شمارا از پلیدى و آلودگى جهل و شرک پاک و منزه کند و به شما تعلیم شریعت و حکمت دهد و هرچه رانمى‏دانید به شما یاد دهد.
لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم‏الکتاب والحکمة وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین; (8)
خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولى از خود آنها در میان آنان برانگیخت که بر آنهاآیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنان احکام شریعت‏کتب سماوى و حقایق حکمت‏بیاموزد، هر چند که در گمراهى آشکارى بودند.
هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة‏و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین; (9)
اوست‏خدایى که میان عرب امى، پیغمبرى از همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات وحى خداتلاوت کند و آنان را از لوث جهل و اخلاق ناپسند پاک سازد و شریعت کتب سماوى و حکمت الهى‏بیاموزد، با آن‏که پیش از این در ورطه گمراهى و جهالت‏بودند.
اما تربیت در اصطلاح قرآن اعم است از تزکیه; یعنى پرورش جسم و تن را هم‏شامل مى‏گردد:
فرعون به حضرت موسى‏علیه السلام مى‏گوید:
الم نربک فینا ولیدا ولبثت فینا من عمرک سنین; (10) .
تو همان کودکى نیستى که ما پروردیم و سال‏ها از عمرت نزد ما گذشت.
قرآن در سفارش نسبت‏به پدر و مادر مى‏فرماید:
و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا; (11)
و بگو: پروردگارا! همان گونه که پدر و مادر، مرا از کودکى پرورش دادند، تو در حق آنهامهربانى فرما.
ما در این نوشتار، کلمه «تربیت‏» را در معناى مرادف با معناى «تزکیه‏» به کاربرده‏ایم.
2. متصدى امر تربیت
الف) مسؤولیت مربیان الهى و علماى ربانى در تربیت انسان
پس از بررسى و تبیین معناى تربیت، اولین سؤال این است که: چه کسى مى‏تواندمسؤولیت این امر مهم را به عهده بگیرد؟
مسلما تنها کسى مى‏تواند مربى انسان باشد که خود، انسان کامل و واصل به‏مدارج عالى انسانیت‏باشد. در این مسیر کسى مى‏تواند جلودار و راهنما باشد که خودراه را به خوبى طى کرده باشد:
قطع این مرحله بى‏همرهى خضر مکن ظلمات است‏بترس از خطر گمراهى (12)
چه کسى مى‏تواند مربى باشد؟
قال‏علیه السلام: من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تادیبه بسیرته‏قبل تادیبه بلسانه ومعلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس ومؤدبهم; (13)
کسى که خود را در مقام پیشوایى و امامت قرار مى‏دهد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران‏بپردازد، به تعلیم خویش پردازد و باید تادیب او به عملش پیش از تادیب او به زبانش باشد. کسى که‏معلم و ادب کننده خویش است، به احترام سزاوارتر است از کسى که معلم و مربى دیگران است.
امام‏علیه السلام در این کلام، دو مطلب اساسى را در موضوع «تربیت‏» بیان فرموده‏اند:
مطلب اول: مربى و معلم باید قبلا خودش دانش‏آموخته و تربیت‏شده باشد، آن‏گاه‏مربى و معلم دیگران شود. سخن گفتن و خطابه و وعظ بدون آگاهى به جز انحراف واضلال و گمراهى نتیجه‏اى ندارد. (14)
مطلب دوم: واعظ و مربى باید با عمل خود دیگران را تربیت و هدایت نماید. گفتاربدون عمل نه تنها موجب هدایت نمى‏شود، بلکه گاهى ممکن است موجب سلب‏اعتماد و گمراهى شخص گردد.
قرآن کریم مى‏فرماید:
اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم وانتم تتلون الکتاب افلا تعقلون; (15)
چگونه شما که مردم را به نیکى دستور مى‏دهید، خود را فراموش مى‏کنید، در صورتى که شماکتاب خدا را مى‏خوانید، چرا در آن اندیشه نمى‏کنید؟
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرمایند:
رایت لیلة اسری بی الى السماء قوما تقرض شفاهم بمقاریض من نار ثم ترمى فقلت‏یا جبرئیل من هؤلاء؟ فقال: خطباء امتک یامرون الناس بالبر وینسون انفسهم وهم یتلون الکتاب‏افلا یعقلون; (16)
شب معراج مردمى را دیدم که لب‏هایشان با قیچى‏هاى آتشین چیده و به دور انداخته مى‏شد،از جبرئیل پرسیدم: اینها کیانند؟ گفت: خطیبان امت تو هستند که مردم را به نیکى دعوت مى‏نمایند،در حالى که خود را فراموش نموده‏اند و به گفته خود عمل نمى‏کنند و ایشان قرآن را تلاوت مى‏کنند،آیا در آن تعقل نمى‏کنند؟
امام صادق‏علیه السلام مى‏فرمایند:
ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفا; (17)
اگر عالم به علم خویش عمل نکند، پند و اندرزش در دل‏هاى شنوندگان فرو نمى‏رود،همان‏گونه که باران در سنگ صاف فرو نمى‏رود.
امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه شریفه «فکبکبوا فیها هم‏والغاوون (18) ; در آن حال کافران ومعبودان باطلشان هم به رو در آتش دوزخ افتند.» مى‏فرمایند:
هم قوم وصفوا عدلا بالسنتهم ثم خالفوه الى غیره; (19) و (20)
کسانى هستند که با زبان عدالت را توصیف و در عمل خلاف آن را عمل مى‏کنند.
مجلسى‏رحمه الله در شرح روایت مى‏گوید:
العدل کل امر حق یوافق للعدل والحکمة والعبادات والاخلاق الحسنة. (21)
اما فرمایش امام‏علیه السلام:
معلم النفس احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم.
به این معناست که شخصى که به تربیت‏خود بپردازد، بیشتر شایسته احترام است‏از کسى که به تربیت مردم پرداخته و از خود غافل است، اما شخصى که هم خودسازى‏کرده و هم مردم را تربیت مى‏کند، مسلما برتر است از کسى که تنها گلیم خود را از آب‏مى‏کشد.

 

انسان‏هاى وارسته و شایسته رهبرى چه کسانى هستند؟
در مسیر تربیت انسان‏ها به کسانى مى‏توان اعتماد نمود و آنها را جلودار و مربى‏قرار داد که تحت تربیت رب العالمین به مدارج عالى انسانیت رسیده باشند. تنهاچنین افرادى مى‏توانند کاروان انسانیت را به مقصد نهایى برسانند. (22)
من کتاب له‏علیه السلام الى معاویة جوابا، قال الشریف وهو من محاسن الکتب: فانا صنائع ربناوالناس بعد صنائع لنا; (23)
ما پرورش یافته و تربیت‏شده پروردگار خویش هستیم و مردم تربیت‏شده مایند.
معاویه - علیه الهاویه - در نامه‏اى که خطاب به امیرالمؤمنین على ابن ابى‏طالب‏علیه السلام‏نوشت، در ساختن فضیلت‏براى ائمه جور و تباهى و گمراهى، سخن‏پراکنى نموده،آن گمراهان سیاه دل را بر امام متقین ترجیح داد و دشمنى و کینه‏هاى جاهلیت را بیش‏از پیش آشکار نمود. احقادا بدریة وخیبریة وحنینیة وغیرهن. (24)
امام‏علیه السلام در نامه‏اى که سید رضى مى‏گوید: هو من محاسن الکتب، در جواب، ضمن‏بیان حقیقت و آشکار نمودن رسوایى معاویه و پیشوایان گمراهش مى‏فرمایند:
فدع عنک من مالت‏به الرمیة فانا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا; (25)
دست‏بردار از کسانى که فریب دنیا را خورده و از راه راست منحرف گردیده‏اند و این چه‏مقایسه غلطى است که بین آنها که گمراهان و منحرفان از حقند و بین من مى‏نمایى; به درستى که ماپرورش‏یافتگان خداى خود هستیم و مردم پرورش یافتگان ما.
مجلسى‏رحمه الله در شرح این کلام نورانى مى‏گوید:
هذا مشتمل على اسرار عجیبة من غرائب شانهم التی تعجز عنها العقول ولنتکلم على‏ما یمکننا اظهاره والخوض فیه فنقول: صنیعة الملک من یصطنعه ویرفع قدره ومنه قوله تعالى:«واصطنعتک لنفسی‏» (26) ای اخترتک واخذتک صنیعتی لتنصرف عن ارادتی ومحبتی. فالمعنى انه‏لیس لاحد من البشر علینا نعمة بل الله - تعالى - انعم علینا فلیس بیننا وبینه واسطة والناس باسرهم‏صنائعنا فنحن الوسائط بینهم وبین الله سبحانه ویحتمل ان یراد بالناس بعض الناس ای المختار من‏الناس نصطنعه ونرفع قدره. (27)
راغب اصفهانى مى‏گوید:
الصنع اجادة الفعل فکل صنع فعل ولیس کل فعل صنعا ولاینسب الى الحیوانات والجمادات‏کما ینسب الیهما الفعل... والصنیعة ما اصطنعته من خیر... والاصطناع المبالغة فی اصلاح الشی‏ء وقوله: «واصطنعتک لنفسی و لتصنع على عینی‏» اشارة الى نحو ما قال بعض الحکماء: ان الله تعالى‏اذا احب عبدا فتفقده کما یتفقد الصدیق صدیقه;
صنع; یعنى کارى را به شایستگى انجام دادن، پس هر صنعى کار است، ولى هر کارى صنع‏نیست. این واژه آن گونه که به انسان نسبت داده مى‏شود، به حیوانات و جمادات نسبت داده نمى‏شود.صنیعة، هر چه که به خوبى و شایستگى انجام دهى. اصطناع، زیاده‏روى در اصلاح و بهبود چیزى‏است; و قول خداى تعالى در هر دو آیه اشاره است‏به آن چه که بعضى از حکما گفته‏اند که خداى‏تعالى هرگاه بنده‏اى را دوست داشت، او را مورد تفقد و مهربانى قرار مى‏دهد، همان طورى که دودوست‏به هم محبت مى‏کنند.
امام‏علیه السلام مى‏فرمایند: وصنیع المال یزول بزواله. (28) لذا کلام راغب در انحصار نسبت‏تمام نیست، علاوه براین که در اصل معنا نیز اشکال وارد است، زیرا تضمین جودت‏صنع، در آیه «ودمرنا ما کان یصنع فرعون وقومه وما کانوا یعرشون; (29) و فرعون و قومش را با آن‏صنایع و عمارات و کاخ عظمت، نابود و هلاک نمودیم‏» تمام نیست.
تنها پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و جانشینان بر حق آن حضرت، یعنى امامان معصوم‏علیهم السلام‏شایستگى رهبرى مردم را دارند و مى‏توانند کشتى انسانیت را به ساحل نجات‏برسانند، زیرا آنها تحت پرورش و تربیت و حمایت‏خاص رب العالمین هستند.
پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله مى‏فرمودند: ادبنی ربی فاحسن تادیبی. (30)
از امیرالمؤمنین، على‏علیه السلام نقل شده که فرمودند:
یا کمیل ان رسول الله‏صلى الله علیه وآله ادبه الله وهو ادبنی وانا اؤدب المؤمنین واورث ادب المکرمین. (31)
وظیفه مهم حاکم اسلامى در «تعلیم و تربیت‏»
قال‏علیه السلام: فاما حقکم علی فالنصیحة لکم وتوفیر فیئکم وتعلیمکم کیلا تجهلوا وتادیبکم کیماتعلموا; (32)
اما حق من بر شما آن است که از خیرخواهى شما دریغ نورزم و بیت المال شما را درراه شما صرف کنم و شما را تعلیم دهم، تا از جهل و نادانى نجات یابید و تربیتتان کنم تا آداب رافراگیرید.
حاکم اسلامى علاوه بر این که مسؤول امر معاش و زندگى و اقتصاد جامعه‏مى‏باشد، متصدى دو امر مهم و اصلى دیگر نیز هست که عبارت باشد از «تعلیم‏» و«تربیت‏»; به دیگر سخن، والى هم متصدى امر «حیات محسوس‏» و هم متصدى امر«حیات معقول‏» جامعه است. هم باید در تامین رفاه زندگى مادى مردم تلاش نماید وهم باید آنها را در مسیر سعادت ابدى راهنمایى کند.
زمامدار جامعه اسلامى نباید به یاد دادن محض، قناعت نموده، ذهن مردم را بامفاهیم خشک پر کند و در صدد سازندگى روحى آنها نباشد، بلکه علاوه بر «تعلیم‏»،«تربیت‏» هم لازم است.
مربى الهى
قال‏علیه السلام: ایها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ وامتاحوا من صفو عین قدروقت من الکدر... لیس على الامام الا ما حمل من امر ربه: الابلاغ فی الموعظة، والاجتهاد فی‏النصیحة، والاحیاء للسنة، واقامة الحدود على مستحقیها، واصدار السهمان على اهلها فبادرواالعلم من قبل تصویح نبته ومن قبل ان تشغلوا بانفسکم عن مستثار العلم من عند اهله وانهوا عن‏المنکر وتناهوا عنه فانما امرتم بالنهى بعد التناهی; (33)
اى مردم! چراغ دل را از شعله گفتار گویندگان با عمل روشن سازید و ظرف‏هاى خویش را ازآب زلال چشمه‏هایى که از آلودگى پاک است پر کنید. امام غیر از آنچه از طرف خدا مامور است،وظیفه‏اى ندارد، امام وظیفه دارد: 1. با پند و اندرز فرمان خدا را ابلاغ نماید; 2. در خیر خواهى مردم‏کوشش نماید; 3. سنت‏خدا را احیاء کند; 4. بر مستحقان کیفر اقامه حدود نماید; 5. حق مظلومان رابه آنان برگرداند.
در فراگیرى دانش بکوشید پیش از آن که درخت آن بخشکد و پیش از آن که به خود مشغول‏گردید; از معدن علم، دانش استخراج کنید. مردم را از منکر باز دارید و خود هم مرتکب نشوید، زیراشما موظفید اول خود مرتکب گناه نشوید، آن گاه مردم را از آن نهى کنید.
شرح مطالب این بخش از خطبه در سه عنوان ارائه مى‏گردد:
از چه کسى باید راهنمایى گرفت؟
«ایها الناس استصبحوا» تنها کسانى صلاحیت رهبرى فکرى جامعه را دارند که اولا:عالم عامل باشند و ثانیا: از هر گونه آلودگى پاک و منزه باشند و دانش آنها نیز صحیح واز منبع وحى باشد. چنین رهبرانى منحصرند در پیشوایان دین که از طرف خداوندمنصوب شده‏اند; یعنى پیامبران و امامان معصوم‏علیهم السلام.
امام‏علیه السلام این دو شرط را که باید در رهبر و پیشواى مردم باشد، این گونه بیان‏فرموده‏اند:
1. واعظ متعظ;
2. صفو عین قد روقت من الکدر.
قرآن کریم مى‏فرماید:
یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا ومبشرا ونذیرا. وداعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا; (34)
اى رسول! ما تو را به رسالت فرستادیم تا بر نیک و بدخلق گواه باشى و خوبان را به رحمت الهى‏مژده دهى و بدان را از عذاب خدا بترسانى. و به اذن حق، مردم را به سوى خدا دعوت کنى و چراغ‏فروزان باشى.
تنها از چشمه صاف و زلال معصومان‏علیهم السلام باید بهره گرفت، زیرا موهبت الهى‏عصمت در آنها ما را به اقتدا و پیروى از ایشان ترغیب مى‏نماید و از پاکى این چشمه‏مطمئن مى‏سازد:
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا; (35)
خدا چنین مى‏خواهد که از شما خانواده نبوت هر پلیدى را ببرد و شما را از هر عیب و نقص پاک‏گرداند.
«من شعلة مصباح‏»: همان گونه که شعله چراغ روشنى مى‏دهد و انسان را از تاریکى‏بیرون مى‏آورد، امام‏علیه السلام که مربى الهى است نیز با نور و روشنایى خود مردم را ازتاریکى‏هاى جهل و نادانى و شرک و آلودگى‏ها بیرون مى‏آورد و راه راست را به آنهاارائه مى‏نماید.
کلمه «مصباح‏» در بعضى از نسخه‏ها به «واعظ‏» اضافه شده - که یا اضافه مشبه‏به به‏مشبه است و یا اضافه لامیه - و در بعضى از نسخه‏ها منون است که «واعظ‏» بدل آن‏مى‏شود.
«واعظ متعظ‏» اشاره است‏به امام‏علیه السلام و جانشینان آن حضرت که خودشان به پند واندرزهایى که به مردم مى‏دهند عمل نموده‏اند.
وامتاحوا من صفوعین قد روقت من الکدر.
همان‏گونه که آب آلوده به جسم انسان زیان مى‏رساند، سفارشها و فرمانهاى غلطو انحرافى همراه با ناخالصى‏ها موجب انحطاط روحى مى‏شود. همان طورى که‏نسخه غلط و نامناسب طبیب غیرحاذق باعث‏شدت مرض و ایجاد امراض دیگراست، نسخه اشتباه براى روح و روان انسان، شدت مرض و ایجاد امراض دیگر رادر پى دارد. با این تفاوت که اهمیت امراض روحى بیش از امراض جسمى است، زیرادفع امراض جسمى براى بقاى حیات محدود مادى و دفع امراض روحى براى حیات‏ابدى است.
وظایف امام‏علیه السلام:
1. الابلاغ فی الموعظة: با پند و اندرز فرمان خدا را اعلام نمودن;
2. الاجتهاد فى النصیحة; در خیر خواهى مردم کوشش کردن;
3. الاحیاء للسنة: احیاى سنت و رفتار بر طبق روش پیامبرصلى الله علیه وآله;
4. اقامة الحدود على مستحقیها: اقامه حدود بر آن کس که مستحق کیفر است;
5. اصدار السهمان على اهلها: از بیت المال سهم و نصیب را به اهلش رساندن.
وقت‏شناسى در کسب دانش
فبادرو العلم من قبل تصویح نبته: پس هر چه زودتر به سراغ پیشواى حقیقى خودرفته، از او کسب دانش و معرفت کنید، قبل از این که فرصت از دست‏شما برود و امام‏در بین شما نباشد. قبل از آن که خود را به نغمه‏هاى باطل مشغول سازید، از معدن علم‏و دانش کسب فضیلت نمایید. قبل از این که گرفتار مربیان و علماى سوء شوید، در پى‏مربیان الهى باشید. (36)
مردم را از منکر باز دارید و خود نیز مرتکب منکر نشوید، زیرا شما هم خود بایدتارک منکر باشید و هم دیگران را نهى کنید. باید توجه داشت این دو خطاب طولى‏نیست، به این معنا که اول مامور هستید به این که خود تارک منکر باشید و خطاب دوم‏مشروط به امتثال خطاب اول باشد، یعنى نهى از منکر مشروط باشد به این که خودتارک باشید، بلکه دو خطاب در عرض همند، ولى از آن جهت که ناهى از منکر اگرخود تارک نباشد، حرفش بى‏اثر است، باید اول خودش منکر را ترک کند. (37)
انبیا و اولیا طبیبان الهى‏اند
قال‏علیه السلام فى ذکر النبی‏صلى الله علیه وآله: «طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه واحمى مواسمه یضع ذلک‏حیث الحاجة الیه من قلوب عمی وآذان صم والسنة بکم متتبع بداوئه مواضع الغفلة ومواطن‏الحیرة; (38)
طبیبى است که با طب خود سخت‏به دنبال نیازمندان به طبابت روحى مى‏گردد مرهم‏هایش رابه خوبى آماده ساخته، حتى براى مواقع اضطرارى و داغ کردن محل زخم‏ها ابزارش را گداخته،تا در آن جا که مورد نیاز است قرار دهد: بر دل‏هاى کور، گوش‏هاى کر و زبان‏هاى لال. با داروهاى‏خود در جستجوى موارد غفلت و جایگاه‏هاى حیرت است (در جستجوى بیماران فراموش شده وسرگردان است).
مدعیان طبابت روحى و داعیان رهبرى انسان‏ها بسیارند، ولى:
دردم نهفته به زطبیبان مدعى باشد که از خزانه غیبم دوا کنند (39)
پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و جانشینان برحقش، ائمه اطهارعلیهم السلام طبیبان الهى‏اند و بشرنیازمند فرستادگان الهى است، زیرا همان گونه که جسم و بدن انسان نیاز به طبیب‏دارد، روح و روان او هم نیازمند به طبیب و مداواست. بیمارى‏هاى روحى، انسان را ازرسیدن به لذات معنوى و سعادت ابدى بازمى‏دارد.
پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمودند:
لو ان الشیاطین یحومون على قلوب بنی آدم لنظروا الى ملکوت السماوات والارض; (40)
اگر شیاطین اطراف دل بنى آدم را احاطه نکرده بودند، هر آینه حقیقت و باطن و اسرار آسمان‏هاو زمین را مشاهده مى‏نمودند.
نیاز انسان به طبیب روحانى، به مراتب بیش از نیاز اوست‏به طبیب جسم و بدن،زیرا دفع امراض جسمانى براى بقاى حیات محدود و مادى اوست، ولى دفع امراض‏روحى براى درک حیات جاوید است.
ویژگى طبیبان الهى (41)
طبیب دوار بطبه: طبیب سیارى است، به جاى این که بیماران در پى او باشند، اوبدنبال بیماران مى‏گردد و وسایل درمان را همراه دارد و پس از تشخیص بیمارى‏همان‏جا معالجه را شروع مى‏کند. این طبیب صرفا به نسخه و دستورالعمل اکتفانمى‏کند، بلکه علاوه بر نشان دادن راه علاج و طریق حل مشکل شخصا مریض رامعالجه مى‏کند و کار او فقط ارائه طریق نیست، بلکه ایصال الى المطلوب است.
بیمارى‏هایى که طبیبان الهى علاج مى‏کنند:
نابینایى دل‏ها و ناشنوایى گوش‏ها و گنگى زبان، غفلت و حیرت و سرگردانى ازامراضى است که مسؤولیت معالجه آن بر عهده طبیبان الهى است.
شارح معتزلى گوید:
انما تعالج‏بذلک من یحتاج الیه وهم اولوا القلوب العمى والآذان الصم والالسنة البکم ای‏الخرس وهذا التقسیم صحیح حاصر لان الضلال ومخالفة الحق یکون بثلاثة امور: اما بجهل القلب‏او بعدم سماع المواعظ والحجج او بالامساک عن شهادة التوحید وتلاوة الذکر فهذه اصول الضلال‏واما افعال المعاصی ففروع علیها; (42)
با این تدابیر طبیب الهى است که نیازمندان مداوا مى‏گردند و نیازمندان به این درمان، کوردلان وناشنوایان و صاحبان زبان‏هاى لال از حقگویى هستند. تقسیم بیماران و گمراهان باطنى به این‏سه گروه، تقسیمى است صحیح که چیزى را فروگذار نکرده، زیرا گمراهى و مخالفت‏با حق به‏این سه چیز است: یا به کوردلى، یا به نشنیدن اندرزها و راهنمایى‏ها و یا به خوددارى از گواهى‏بر توحید و خواندن قرآن است; پس این سه چیز ریشه گمراهى است، و گناهان از اینهاسرچشمه مى‏گیرد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله    16صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تربیت
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.