طرح مسئله :
از ممیزههای انسان از دیگر موجودات قدرت تفکر، هوشمندی، کنجکاوی و چراجویی و علتیابی بوده و هست و انسان که در اجتماع متأثر از اجتماع و مؤثر بر اجتماع است ناگزیر از شناخت اجتماع، پدیدهها و رویدادهای اجتماعی است.
اجتماع انسانی و جهان مداوم در حال شدن است و در این شدن باید تصمیم به تکامل خویش گیرد و این تکامل حاصل نمیشود مگر با انباشت اطلاعات و تحقیق، رد و ابطال، نقد و انتقاد، عبرتگیری و جستجوگری، تلاش و تلاش.
به گفته کارل ریموند پوپر متدولوژیست علم «راز پیشرفت دمکراسیهای غربی نه در ثروت و منابع طبیعی، بلکه در سابقة وجود اندیشة آزادی و انتقاد باید جست»! مهمترین راز دمکراسی نقد است، پس آنچه برای پیشرفت و حرکت به جلو لازم است نقد دائم و تحلیل و بررسی است.
آنچه که روشن است حرکت جریان اصلاحطلبی و تغییر خواهی در ایران است. حرکتی که از انقلاب مشروطه آغاز شده و ادامه دارد. اما مفهوم اصلاحطلبی را باید فراتر از نام یک جریان و یا گروه سیاسی حاضر دانست چرا که
ایران امروز در عرصه سیاست، اقتصاد، فرهنگ، امنیت در داخل و خارج خواستار تغییر است و لازمه تغییر حرکت و اصلاح است. البته منظور ما در این مقاله از اصلاحطلبی و اصلاحات معنای عام و گستردة آن نیست بلکه جریانیست که پس از دوم خرداد 1376 نمود یافت و بدین نام خوانده شد.جامعه و کشوری که عزم بر پیشرفت، تغییر و قدرتمندی و افزایش منزلت دارد با باید دائماً نظر بر گذشته، حال و آینده داشته باشد. گذشته را حال و آینده، حال را گذشته و آینده و آینده را گذشته و حال بداند اما آنچه در ید اراده و عمل ماست حال است اما حالی که تا چند لحظه قبل آینده و تا لحظاتی دیگر گذشته خواهد بود. آنچه آینده را روشن خواهد ساخت عزم و اراده امروز ماست. بر خودباوری و تلاش و تصمیم بر تکامل و پیشرفت. بر این اساس «سیاستهای دولت (احزاب، گروهها و جنبشها) باید همچون فرضیاتی تلقی شوند که باید مدام در معرض حک و اصلاح قرار گیرند. سیاستگذاری (عمل سیاسی) ذاتاً متضمن متبعات پیشبینی نشده است، و هر چه پیش اندیشی و بحث و انتقاد دربارة آن بیشتر باشد امکان توفیق آن بیشتر است. انتقاد احتمال حذف خطا را افزایش میدهد. در سیاستگذاری حسن نیت کفایت نمیکند و تصمیمات سیاسی باید دائماً آزمایش شوند نه به این منظور که موارد موفقیت آنها معلوم گردد، بلکه قصد مشخص شدن نارساییها و معایب آنها.
برعکس، سیاستمداران معمولاً بر شواهد موفقیت سیاستهای خود تأکید میکنند راز تجسس در خطاهای ناشی از تصمیمات خود پرهیز میکنند و این مهمترین سبب رکود و شکست است». و درست به همین دلیل باید رویدادها، پدیدهها، شکستها و پیروزیها و موفقیت و ناکامیهای اجتماعی و سیاسی و... را مورد کنکاش، علتیابی و آسیبشناسی قرار دارد. بله باید علتیابی کرد و سبب رکود و شکست را یافت و آن را اصلاح ساخت. این مسایل قابل تعمیم به حزب، جریان یا... سیاسی نیز میباشد چرا که این تشکلها دائماً در رقابت سیاسی، مایل به جلوه و بزرگنمایی و نمودن موفقیتها و سرپوش و توجیه شکستها و معایب و بدعملکردیهایند.
بحث و بررسی، تحقیق و تحلیل درباره علل شکست جبهه دوم خرداد که جبهه اصلاحات نیز نامیده میشود و دلایل شکست این جبهه در انتخابات ریاست جمهوری دورة نهم در خرداد 1384 از مباحثی است که در نشستها، سخنرانیها، گزارشها و مصاحبهها هر کس از منظری به آن اشاراتی داشته است اما این رویداد به طور علمی، دقیق و همهسویه مورد مطالعه و کنکاش قرار نگرفته است، ابتدا این مقاله بر آن نیست که به تمامی عوامل دخیل در موضوع بپردازد بلکه سعی بر آن است که یکی از دلایل مطرحه را مورد کنکاش و دستیابی قرار دهد. «برای ملتها، به ویژه ملتهای کهنی چون ایران نقاط عطف تاریخی کم نبوده و نیست. این نقاط عطف تاریخی- سیاسی گاه با دستاوردهای خویش عمل شادیها و پایکوبیها و گاه با نتایج منفی خود موجب سرشکستگی و دلمردگیها بوده است»!
تحلیل محتوا :دوم خرداد 1376 سرآغاز جریان ملی و مهمی بود که درسهای بسیاری به ملت و دولتمردان ما آموخت و میآموزد. در انتخابات دوم خرداد 1376 شاهد مشارکت عمومی و استقبال گستردة مردم در مبارزه انتخاباتی و در پای صندوقهای رأی بودیم، به صورتی که اگر به بررسی مشارکت مردمی در انتخاباتهای ریاست جمهوری از آغاز انقلاب اسلامی ایران بنگریم مشاهده میشود که در انتخابات دورة اول 67 درصد، دومین انتخابات 64 درصد، سومین انتخابات 74 درصد، انتخابات چهارم و پنجم 54 درصد و انتخابات ششم 50 درصد میرسد. از انتخابات سوم به بعد شاهد سیر نزولی و افول مشارکت مردم در انتخابات هستیم اما به یکباره در انتخاب 1376 دوره هفتم، شاهد افزایش شرکت در انتخابات تا 76 درصد بودیم. این روند استقبال عمومی در سه انتخابات بعدی مجلس ششم، شوراهای اسلامی شهر و روستا دورة اول و ریاست جمهوری هشتم همچنان ادامه مییابد. که این پدیدة افزایش استقبال و مشارکت عمومی به صورت انفجاری جای بسی علتیابی و موشکافی دارد. اما بعد از انتخابات ریاست جمهوری دورة هشتم استقبال و مشارکت رو به کاستی مینهد و شاهد افول در شاخصهای مشارکت مردم هستیم، این روند در انتخابات دورة دوم شوراهای اسلامی شهر و روستا و مجلس هفتم ادامه مییابد.
انتخابات دوم خرداد 1376 که به لحظهای تاریخی تعبیر و تفسیر شد و به عنوان نقطه عطفی در تاریخ ایران شمارده میشود در سالهای حول و حوش 1376 که مردم در پی فشارهای اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی در حالی که نرخ تورم اعداد بالایی را نشان میداد، فضای سیاسی بسته مینمود، بسیاری از سفارتخانههای دول خارجی بسته شده بودند و ارتش در آمادهباش به سر میبرد. به دنبال فضای جدیدی جهت تنفس و حیات میگشتند که با گفتمانی جدید و بدیع توسط فردی با خلق و خوی و رفتاری جدید و مطلوب مواجه شدند و گم گشته خود را یافتند. این فرهنگ که در طول تاریخ در پی حل مسایل و مشکلات به دنبال منجر و قهرمان میگردد آنچه را که میجست یافت. جامعه در آن زمان هم گفتمان را پسندید و هم راوی گفتمان را.
جنبش اصلاحات از سال 1376 در همه عرصههای فرهنگی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی و اجتماعی نقشآفرینی کرده و میکند و سید محمد خاتمی در این میان نقش بسیار مهمی را بازی کرد و میکند.
این لحظه تاریخی به تعبیر عدهای از صاحبنظران که توسط گروهی به خاتمیم نام گرفت به یک جریان تبدیل شد که در ابتدا دوم خرداد و سپس اصلاحات نام گرفت. اما این جنبش اجتماعی پر انرژی کمکم رکود مییابد تا در انتخابات نهم کرسی ریاست جمهوری را از دست میدهد.
این مقاله بر آن است که ؟؟ باشد برای کسانی که علل افول و شکست خویش را در عامل بیرونی جستجو میکنند؟ البته بر آن نیست که بر وجود عوامل بیرونی خط بطلان بکشد بلکه میخواهد آن را از عوامل فرعی نسبت به این فرضیه مطرح سازد.
سؤال اصلی این پژوهش این است که علل شکست اصلاحطلبان در انتخابات نهم ریاست جمهوری چه بود؟
گروهی از صاحبنظران به دنبال عوامل بیرونیاند و علتهایی را چون نبود نهادهای مقدم جامعه مدنی، عملکرد و تخریب رقبا با امکاناتی که در اختیار اصلاحطلبان نبود، فرهنگ سیاسی جامعه، تغییرات شتابزده اجتماعی (توسعه سیاسی شتابان) و گروهی به عوامل درونی اشاره دارند به مانند اشتباه در معرض کاندیدای مناسب، ناهمگونی گروههای متشکل اصلاحطلبان بد عملکردی مجلس ششم و دولت اصلاحات و...
عدهای از صاحبنظران مطمئناً با لفظ اصلاحطلبان در انتخابات نهم مخالفت خواهند کرد اما نکته اینجاست که این مسئله به معنای شکست اصلاحات و یا مرگ اصلاحات نیست. باید قبل از شروع بحث برای روشن شدن بهتر موضوع کمی شرح و تفصیل و توضیح را تحمل کنید. انتخاب «به عنوان ابزار اصلی دمکراسی» در کشورهایی مانند ایران پس از آغاز جنبش اصلاحطلبی ایران با انتخابات متولد شده و پس از آن نیز تاکتیکهای اصلاحطلبان معطوف به انتخابات بوده است. پس از دوم خرداد اصلاحطلبان پوزسیون را پوزسیون جملگی توافق داشتند که گام بعدی اصلاحات، اصلاحطلب کردن نهاد قانونگذاری است تا با هم کاسه شدن دولت و مجلس توان ایشان برای هل دادن حکومت به سوی اصلاح افزایش یابد تاکتیک یکسان اصلاحطلبان که البته همراهی و پشتیبانی جامعه را نیز به همراه داشت، باعث پیروزی اصلاحطلبان «پوزسیون» در انتخابات مجلس ششم شد ولی به دلایلی که احتیاج به آسیبشناسیای عمیق دارد، همراهی مجلس و دولت باعث پیشبرد اصلاحات نشد و حتی به رکود آن نیز انجامید.
اصلاحطلبان در ادامه باز از تاکتیکی انتخاباتی استفاده کردند و آن تحریم و عدم شرکت در انتخابات بود. به هر حال با صرف نظر از جزئیات میبینیم که انتخابات به عنوان یک حربه و تاکتیک مؤثر در دست اصلاحطلبان نمود یافته است پس بیراه و نادرست نخواهد بود اگر نتیجة به دست آمده در انتخابات را ترازوی پیروزی موفقیت و ناکامی بدانیم.
البته به صرف استفاده از شاخص نتیجه میتوان به این نتیجه رسید که اصلاحطلبان در انتخابات نهم ناکام بودهاند چرا که نامزد معرفی شده آنان انتخاب نشد. پس تا به اینجای کار به این نتیجه میرسیم که یکی تاکتیک مهم اصلاحطلبان حضور در انتخابات بوده است و تاکتیک تحریم و شرکت در انتخابات نمیتواند مطرح باشد چرا که اصلاحطلبان در این انتخابات به طور مشخص سه کاندیدا معرفی کردند. اما بحث اینجاست که اگر از لحاظ وزن و موقعیت اصلاحطلبان به لحاظ تعداد آرایی که از جامعه دریافت نمودند بررسی شود مشاهده میگردد که کمتر از رقیب خود نبودند.
با نگاهی به تعداد آرای کسب شده توسط کاندیداهای اصلاحطلب، محافظهکار و اصولگرا به این نکته خواهیم رسید که اگر معین و کروبی و مهرعلیزاده را کاندیدهای مشخص اصلاحطلبان در نظر بگیریم و از آرای جذب شده توسط اصولگرایانی که شعار و ژست اصلاحطلبانه داشتند و تعداد آرایی از اصلاحطلبان که توسط آنان جذب شد چشم بپوشیم نتیجه خواهیم گرفت که تعداد آرای اصلاحطلبان به لحاظ تعداد و کمیت بیشتر بوده است که وزن و موقعیت اصلاحطلبان را در انتخابات تا حدودی بیان میکند. حال اگر تاکتیک اصلاحطلبان شرکت و حضور در انتخابات بوده است و هدف پیروزی در آن بوده است و از لحاظ وزن و موقعیت و تعداد آرا نیز برتری داشتهاند پس چرا در نتیجه نهایی شکست را متحمل شدند؟
این مسئله جوابی ندارد به جز شکسته شدن و پخش شدن آراء اصلاحطلبان بین نامزدهای اصلاحطلب و غیراصلاحطلب. درست است دیگر از آن فاصلة زیاد بین آراء رئیس جمهور خاتمی و رقیبانش خبری نیست اما به دست آوردن نتیجه دور از ذهن نمینماید. اما چرا آراء اصلاحطلبان توسط خودشان شکسته میشود؟ ای بسی بحث و موشکافی دارد.
جنبش اصلاحی دوم خرداد در راستای شکاف به وجود آمده بین مردم و طیف گستردهای از جامعه که خواستار رفرم و تجدیدنظر و تغییر در رفتار، سیاستها و نقشها و روشهای اجتماعی و حکومتی بودند با طیفی از حاکمان مستقر در نظام که به محافظهکاری گراییده بودند شکل گرفت. این شکاف را میتوان به شکاف سنت و مدرنیته نیز تعبیر کرد. گروههای اصلاحطلب در مؤلفة خواستار تغییر، اصلاح و رفرم بودن اشتراک مساعی و هدف داشتند. پس در انتخابات 76 در حول کاندیدایی با ؟؟ گفتمان، اصلاح محور، قانون مدار، مداراطلب و تجدیدنظرطلب گرد آمدند. اما این جریان بود که از سالها قبل ره میپیمود اما در 76 و در خاتمی نمود یافت. اما پس گروهها در راستایی شکاف تغییرطلبی و محافظهکاری خواستار حفظ وضع موجود شکل گرفت اما اصلاحات جریانی نبود که توسط فرد، تشکل و یا گروه واحدی شکل یافته باشد بلکه متشکل از گروههای متفاوت و متنوعی بودکه بر سر هدفی استراتژیک به اجماع رسیده بودند و این گروهها و تشکلها در جامعهای مانند ایران که احزاب به دلیل عدم قوام جامعه مدنی مشکل و ثبات و جایگاه نیافتهاند کار ویژه احزاب را به عهده میگیرند پس سهمخواهی و شرکت در قدرت نیز از کار ویژه و خواستههای آنان محسوب میشود. پس نامعقول، غیرمنطقی و دور از ذهن نخواهد بود که پس از ائتلاف استراتژیک و دستیابی به هدف در راستای دستیابی به همین کار ویژه، سهم خواهی از قدرت را در سرلوحة کار قرار دهند و به ؟؟ مشیها و اهداف ثانویه خود بازگردند.
اگر به بازشناسی گروهها، تشکلها و احزاب تشکیلدهنده و امضاء کننده منشور اصلاحات دقیق شویم، پی خواهیم برد که برخی از این گروهها با یکدیگر بسیار متفاوت مینمایند. ما سعی بر آن داریم به تقسیمبندی این گروهها دست بزنیم تا کار تحلیل راحتتر شود. در طیف جبهه اصلاحات که به راستی میتوان آن را یک طیف نامید. در این طیف گرایشهای مذهبی، گرایشهای فرصتطلب، اصلاحطلب میانهرو، اصلاحطلبان تندرو، گرایش اقتصادی را میتوان مشاهده نمود.
با دقت در آموزهها، اهداف، روشها و منشهای این گروهها نوعی ناهمگونی مشاهده میشود که نوعی آنومی را در بطن خود به همراه دارد. اما اینکه چگونه است که اینان در یکجا جمع آمدهاند و یا کی و کجا این آنومی روی مینماید مسئلهساز است. در تاریخ ایران و دیگر نقاط جهان نیز مشاهده شده است و میشود که در برههای از زمان ائتلافی جهت رسیدن به هدفی که برای تمامی گروهها و جریانها اهمیت دارد شکل میگیرد چرا که خود به تنهایی و مستقلاً قادر به دستیابی به این هدف نیستند و اینکه رسیدن به این هدف در اولویت و زیربنایی انجام و ادامه فعالیتهای دیگر است. پس از آنجا که رسیدن به این هدف زمینهساز، فضاساز و بستر دیگر اهداف قرار میگیرد پس ائتلاف در آن تحمل و لازم مینماید. اما آنچه در طول تاریخ ایران مشاهده شده است این است که در این پدیده چند برابر سرعت همگرایی پس از امهاء هدف واگرایی آغاز میشود. دوم خرداد که به یک جنبش اجتماعی تعبیر شد و جنبشهای اصلاحی مدل کوچکشدهای هستند از انقلابات که در پی حل و فیصله مشکلات و مسایل به صورت مسالمتآمیز و با مدارا و روشهای قانونی هستند در انقلاب 57 نیز شاهد بودیم که گروهها و احزاب و آحاد ملت با مرام، منش و مسلکهای با روشها و اهداف و استراتژیها و تاکتیکهای متفاوت در پی یک هدف و آن هم سرنگونی رژیم شاد و اشتراک نظر دارند پس با هم متحد میشوند و با اینکه اختلافات عقیدتی، سیاسی و منش و روشی بسیاری دارند اما آنها را به نفع هدف بزرگتر و حیاتیتر کنار میگذارند اما پس از دستیابی به هدف چه اتفاقی رخ مینماید به سرعتی خیرهکننده روند واگرایی آغاز میشود و چرا که اینجاست که گروهها باید به عقاید، وامها و اهداف از پیش تعیین شده خود بازگردند. این بازگشت سبب رو نمودن اختلافات و ناهمگونیهای عقیدتی، سیاسی و... میشود و این اختلافات روز به روز شدیدتر ؟؟ برخوردها سبب برخوردهای بیشتر و کدورت و جبههگراییها شده و باعث ؟؟، دستهبندی و واگرایی میشود. جنبش دوم خرداد نیز از این رهگذر مستثنی نمیباشد.
اصلاحطلبان در مسایل خرد، تضادها و تفاوتها و سهمخواهی از قدرت در مقابل هم صفآرایی کردند و مسایل کلان و اهداف بلندمدت و استراتژیک و حیاتی را به فراموشی سپردند. با انتقادات شدید و ناعادلانه، گاهی تخریب یکدیگر، عیبجویی، انرژی خود را به هدف دادند این مسئله در حالی اتفاق میافتد که گروههای مخالف و رقیب اصلاحات با تمام توان به مقابله، طراحی و سیاستبازی و به طور کل استفاده از تمام امکانات جهت ناکارآمد و ناصالح بودن اصلاحاتیها همت گماشته بودند.
ما به این جهت مزاحم شما شدیم تا از نظرات شما در یک تحقیق دانشگاهی استفاده نماییم. هرگونه اطلاعات این پاسخنامه کاملاً محرمانه و به صورت امانت نزد ایشان محفوظ خواهد ماند. از حوصله و دقتی که در تکمیل نمودن پرسشنامه به خرج میدهید پیشاپیش از شما سپاسگذاریم. از آنجا که دستیابی به اطلاعات درست مستلزم همکاری صادقانه شماست لذا خواهشمندیم با دقت سؤالات را مطالعه و به آنها پاسخ دهید. در صورتی که تمایل به پاسخ دادن به سؤالاتی ندارید آن را سفید بگذارید. در سؤالاتی که در کنار آنها ستاره (٭) زده شده میتوانید به 2 گزینه علامت بزنید.
1. نظر شما دربارة اولویت اساسی اکثریت جامعه ایران در سالهای 84-80 چیست؟
1) دمکراسی 2) رفع بیکاری
3) مبارزه با مواد مخدر و اعتیاد 4) مشکلات اقتصادی، فشار اقتصادی و رفع آن
5) بیبند و باری اجتماعی (اخلاقی 6) دفاع از حقوق فلسطین
2. ریشه مشکلات و موانع توسعه در ایران را چه میدانید؟
1) نقص دمکراسی£ 2) نقص ساختار نظام سیاسی£
3) فشار عوامل و موانع از طریق نظام بینالملل£ 4) عدم توانایی داخلی £
5) نقص در نظام اقتصادی و سیاسی£ 6) اشتباهات در سیاستگذاریها به وسیله دولت£
3. نظر شما دربارة رابطة ایران با کشورهای دیگر و نظام بین الملل چیست؟
1) در عین حفظ ارزشها و آرمانها باید به گفتگو و تعامل با جهان بپردازیم£
2) باید ارزشها و اهداف خود را تعدیل کرده و به تعامل بیشتری با نظام بینالملل بپردازیم£
3) ارزشها، اهداف و آرمانها جهتدهندة گونه رابطه، تعامل و یا تقابل با نظام بینالملل است£
4) ما باید در جهت تغییر نظام بینالملل گام برداریم چرا که ناعادلانه است و تا اینگونه است نباید با آن سازش نماییم£
5) ما قادر به تغییر در نظام بینالملل نیستیم پس بهتر است خود را با آن تطبیق دهیم£
4. تغییرات و اصلاحات در قانون مطبوعات را تا چه حد لازم میدانید؟
1) باید مورد تجدیدنظر کامل قرار گیرد£
2) در پارهای از بندها نیاز به تغییرات و به روز شدن دارد£
3) قانون مطبوعات سبب محدودیت در قلم مطبوعات شده و باید کاملاً ملغی و بازنویسی شود£
4) اصلاً نباید تغییر کند£
5) کاستیهایی دارد و باید در تکمیل آن بندهایی به آن افزود£
5. تا چه حد باید تغییرات فرهنگی در جامعه توسط دولت کنترل شود؟
1) نیاز به کنترل و جهتدهی ندارد زیرا جامعه خود دارای سیستم خودکنترلی است£
2) دخالت دولت برای کنترل و جهتدهی بسیار لازم است£
3) دولت در صورت لزوم و در پارهای از مسایل اساسیتر باید وارد عمل شود£
4) دولت از هر طریق و شیوهای باید جامعه و تغییرات اجتماعی را تحت کنترل درآورد£
5) دولت نه به هر طریق و شیوه بلکه به طور نامحسوس، منطقی و علمی باید با مسائل اجتماعی برخورد کند£
6. انتقاد گروههای اصلاحطلب از یکدیگر را چگونه ارزیابی میکنید؟
1) بسیار کم £ 2) کم £ 3) معقولانه و متناسب£
4) زیاد£ 5) بسیار زیاد£ 6) درحد غیرمعقولانه، مواجهه و تخریب£
7. به عنوان یک فعال سیاسی در جبهه اصلاحات مشکلات بین گروههای اصلاحطلب بیشتر چگونه حل میشود؟
1) مشکل چندانی بین گروههای اصلاحطلب وجود نداشت£
2) مشکلات درون گروهی (جبهه) حل و فصل میشد£
3) برخی مشکلات اصلاً قابل حل نبود£
4) مشکلات به بیرون گروه (جبهه) در درون جامعه و رسانهها انعکاس پیدا میکرد£
5) توسط کدخدامنشی و توسل به رهبران اصلاحطلب حل میشد£
6) توسط بحثها و مجادلههای عقلی و منطقی بین خودگروهها فیصله پیدا میکرد£
8. از بین گزینههای زیر به کدامیک بیشتر متمایلید؟
1) در ایران تغییرات و اصلاحات باید صورت گیرد و اولویت با اصلاحات از بالاست£
2) نیازی به تغییرات جدی و اساسی نمیبینیم£
3) تغییرات در تمام وجوه (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی) باید صورت گیرد اما اولویت با اصلاحات و تغییرات فرهنگی و فردی و اصلاحات از پایین است£
4) به تغییرات اقتصادی بدون تغییر سیاسی و فرهنگی قائلم£
5) تغییرات و اصلاحات باید در تمام جوانب و وجوه و به صورت همزمان و یکباره صورت گیرد£
6) تغییرات در تمام جوانب و وجوه به صورت همزمان اما تدریجی و آرام باید صورت گیرد£
7) اولویت اصلی و اساسی در تغییرات و اصلاحات، سیاسی است£
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 20 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله علل شکست اصلاح طلبان