مقدمه:
مروری اجنمالی بر تحول تفکر مدیریتی مدیر عامل در گذر زمان
چالش بزرگ تحول از تفکر خطی، به قرار گرفتن در آستانه تفکر سیستمی
اولین تجربه من در زمینه مدیریت مربوط به سی و هفت سال پیش است وقتی که به عنوان کار آموز وارد صنعت پتروشیمی شدم تا برای سرپرستی اداره تعمیرات برق کارخانجات کود شیمیایی شیراز آماده شوم ، در آن روزها داشتن تفوق بر دیگران در زمینه کارشناسی، اولین شرط لازم برای احراز مقام سرپرستی بود، از این رو با پوشیدن لباس کار و کار کردن در کنار کارگرها و تکنیسینها،خیلی زود با آنها صمیمی شدم و آنها نیز به تدریج با محک زدن توانمندیهای من در رفع بعضی از عیوب پیچیده دستگاهها ، مرا به عنوان رییس پذیرا شدند.
من آن روزها چیزی از فنون سرپرستی نمیدانستم، خوشبختانه دو سال بعد در یک برنامه آموزشی پنج روزه، تحت نام اصول سرپرستی شرکت نمودم که برایم بسیار مفید و راهگشا بود . البته در اداره امور از خصوصیات شخصی خود نیز بهره می جستم و با تفویض اختیار و اعتماد به همکاران، امور محوله را انجام میدادم.
اینک که به گذشته می نگرم، می بینم که در آن روزها پنج وظیفه مدیریت، نقش بسیار کم رنگی در فعالیت های روزمره مسئولین داشت و ابزارهای برنامه ریزی عملیاتی نظیر CPM و نمودار گانت و امثالهم که امروزه از ابزارهای بسیار رایج مدیریت است در آن روزها اصلاً مورد توجه نبود ، حتی برنامه ریزی تعمیرات اساسی مجتمع کود شیمیایی شیراز نیز بسیار مقدماتی و تا حدی غیر علمی انجام میشد .
در آن زمان مدیر خوب کسی بود که دوشادوش همکارانش در انجام امور جاریه، شرکت و در هنگام رفع مشکلات فنی، افراد تیم خود را کمک کند .کارکنان هم همینقدر که حضور رئیس را در کنار خود احساس می کردند راضی و خوشحال و مدیران رده بالا هم از این بابت دلخوش بودند و مرا هم بخاطر داشتن این خصوصیات تحسین میکردند .
هیچکس از مدیریت، انتظاری غیر از این نداشت و چیزی که مطرح نبود، انجام وظایف پنجگانه مدیران بود و هر کسی که غیر از این عمل میکرد به پشت میز نشینی متهم میشد .این وضعیت همچنان ادامه داشت و من هم با همین سبک و سیاق پله های ترقی را یکایک طی کردم و چند سالی را در سمت های رئیس تعمیرات برق و ابزار دقیق و در نهایت رییس مهندسی برق و ابزار دقیق مجتمع کود شیمیائی شیراز که بعداً به مجتمع پتروشیمی شیراز تغییر نام یافت سپری کردم.
از سال ١٣٥٤ به مدت سه سال در سمت مهندسی ارشد پروژه در خارج از کشور خدمت کردم که کلاً یک وظیفه کارشناسی بود و چیزی بر تجربه عملی مدیریتی من افزوده نشد ، ولی در این مدت متوجه شدم که سبک مدیریت اروپایی ها کاملاً با سبک مدیران ایرانی تفاوت دارد و میدیدم که مدیران خارجی چگونه غیر متمرکز و سیستماتیک عمل میکنند، و از دخالت در امور کارشناسی پرهیز می نمایند در حالیکه در مدیران ایرانی چنین خصوصیاتی موجود نبود، شاید بتوان گفت که سبک مدیریت آن دوران بیشتر به مدیریت دستوری شباهت داشت.
در این سبک که سطوح پایین تر دخالتی در امر مدیریت بالا ندارند،کمال مطلوب آن است که آنها فقط کارشناسان خوبی باشند و اطلاعات خود را بطور موردی و حسب درخواست برای تصمیم گیری در اختیار مدیر مربوطه قرار دهند.
در شرکتی خارجی که در ارتباط با پروژه مربوطه با تیم ایرانی همکاری می کرد، توانمندی هر یک از افراد، از نظر کارشناسی، از مشابه ایرانی خود بیشتر نبود ولی توانائی جمعی آنها بمراتب بالاتر از توانائی جمعی ایرانیها بود، زیرا بسیاری از فعالیت های آنها سیستماتیک و تنظیم شده بود و برای انجام هر کاری روش مشخصی را تدوین و مستندکرده بودند و بکار میگرفتند .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال ١٣٥٨ تعداد زیادی از مدیران مجرب به اتهام وابستگی به رژیم سابق کنار گذارده شدند و جوانهایی امثال من که بهره ای اندک از دانش مدیریت داشتند، در صحنه مدیریت بالای کشور از جمله مجتمع پتروشیمی شیراز ظاهر شدند و طبیعتاً همان راهی را طی نمودند که می شناختند و روشی را بکار بستندکه آموخته بودند ، یعنی غافل شدن از کارهای اصولی مدیریت و مداخله در امور کارشناسی و تخصصی که دیگران هم توانائی انجام آن را داشتند .
تعداد صفحات: 9
مروری اجنمالی بر تحول تفکر مدیریتی مدیر عامل در گذر زمان