دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*
فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه : 20
فهرست مطالب:
استصناع (قرارداد سفارش ساخت)
مراد از عقد استصناع یا «قرارداد سفارش ساخت» این است که کسى به نزد صنعتگر بیاید و از او بخواهد که تعدادى از کالاهایى را که مى سازد، به ملکیت او درآورد. در این حال، قراردادى میان این دو به امضاى رسد، که صاحب صنعت، تعداد مورد توافق را براى وى بسازد و قیمت آن را دریافت کند.
این قرارداد مى تواند چند صورت داشته باشد: گاهى قرارداد، امرى شخصى است و گاهى امرى کلى.
همچنین گاهى این قرارداد قطعى است و گاهى قطعى نیست; بلکه صرفا یک طرف، تعهد مى کند که [فلان کالا را] بسازد و عرضه کند و طرف دیگر، متعهد مى شود که آن را بخرد.
پیش از آغاز اصل بحث، چند نظرگاه را بررسى مى کنیم:
شیخ طوسى در کتاب: «خلاف»، مساله 33 مى گوید:
«سفارش ساخت چکمه، کفش و ظرف هایى که از چوپ، برنج، سرب و آهن ساخته مى شود روا نیست. شافعى نیز همین نظرگاه را برگزیده است. ابو حنیفه مى گوید: این قرارداد سفارشى، جایز است، زیرا مردم این گونه قراردادها را مى بندند. دلیل ما بر باطل بودن این قرارداد، این است:
اولا: ما اجماع داریم که تحویل دادن این کالاها [بر صاحب صنعت] واجب نیست و او مخیر است که کالاى مورد قرارداد را تحویل دهد و یا قیمت را [به خریدار] بازگرداند و خریدار هم ملزم نیست که آن را تحویل بگیرد، و اگر قرارداد درست مى بود بر هم زدن آن جایز نبود. ثانیا: کالاى مورد قرارداد [در این فرض] مجهول است; یعنى: نه با دیدن مشخص شده و نه از طریق بیان و یژگیها و صفات.
بنابراین، قرارداد مزبور نباید جایز باشد.»
نیز شیخ در «مبسوط»، «کتاب السلم»، مى گوید:
«سفارش ساخت چکمه، کفش، و ظرف هایى که از چوپ، یا برنج، یا آهن و یا مس ساخته مى شود، روا نیست; و اگر کسى چنین سفارشى بدهد، قراردادش صحیح نخواهد بود و صاحب صنعت، اختیار دارد که آن کالا را تحویل دهد و یا ندهد; و اگر آن را تحویل داد، سفارش دهنده، مخیر است که آن را برگرداند و یا بپذیرد.»
شافعى در کتاب: «الام» خود بیانى دارد که از آن برمى آید که وى به درستى قرارداد سفارش ساخت قایل است. او در کتاب «البیوع» چنین مى گوید:
اگر [سفارش دهنده] شرط کند که [صنعتگر] برایش طشتى از مس و آهن و یا مس و سرب بسازد، روا نیست; زیرا این دو خالص نیستند، تا مقدار هر یک از آن دو شناخته شود. این شرط، همانند شرط رنگ در لباس نیست; زیرا رنگ در لباس، زیورى است که موجب دگرگونى ویژگى لباس نمى شود، اما این [ساختن کالا از دو عنصر] نوعى افزایش در خود کالاى ساخته شده است. شافعى مى افزاید: چنین است هر چیزى که سفارش ساخت آن داده مى شود.»
دلیل شافعى بر عدم جواز [شرط مذکور] این است که مقدار هر کدام از دو جزء کالاى ساخته شده مشخص نیست و به همین سبب، کالاى فروخته شده، شناخته نیست. لازمه این سخن آن است که هرگاه مقدار هر کدام از این دو مشخص باشد، سفارش ساختن طشت روا خواهد بود. در این صورت، به گفته شافعى: «هر سفارش ساخت چنین است».
سرخسى در «المبسوط» خود مى گوید: محمد بن حسن شیبانى، صاحب «المختصر» گفته است: «هرگاه شخصى به شخص دیگر سفارش دهد که چکمه، یا کلاه، یا طشت، یا کوزه و یا ظرفى از مس برایش بسازد، قیاس چنین حکم مى کند که این قرارداد سفارشى جایز نباشد.
زیرا کالاى مورد سفارش که فروخته شده، معدوم است، و فروش معدوم روا نیست; زیرا پیامبر(ص) از فروش چیزى که در نزد انسان موجود نیست، نهى کرده است.
وانگهى این قرارداد سفارش ساخت، در حکم فروش عین کالاست و اگر این عین موجود باشد و فرد قرارداد کننده مالک آن نباشد، فروش آن روا نیست; و همچنین است اگر معدوم باشد; بلکه در این صورت، روا نبودن فروش آن، سزاوارتر خواهد بود.
لکن در این باره مى گویم:
ما قیاس را رها مى کنیم، زیرا مردم با این قرارداد معامله مى کنند و از زمان پیامبر(ص) تا امروز، با آن داد و ستد کرده اند و هیچ کس منکر آن نبوده است، و داد و ستد مردم، بدون آن که کسى منکرش باشد، یکى از اصول است; چرا که پیامبر(ص) فرمود: «هر آنچه را مسلمانان نیکو بدانند، در نزد خدا [نیز] نیکوست.» و نیز فرمود: امت من بر گمراهى گردهم نمى آیند».
قرارداد سفارش ساخت، همانند داخل شدن به گرمابه با [پرداخت] اجرت است و این کار جایز است; زیرا مردم این معامله را انجام مى دهند، هر چند مقدار ماندن در گرمابه و مقدار آبى که ریخته مى شود نا معلوم است. همچنین است نوشیدن آب از [دست] آب فروش با [پرداخت] قیمت ... در حدیث است که پیامبر(ص) ساختن انگشتر و ساختن منبر را سفارش داد.
بنابراین، وقتى که این حدیث ثابت شود، باید در برابر آن هر قیاسى را رها کرد.
همچنین، سرخسى در «المبسوط» گفته است:
«هرگاه سازنده به سفارش عمل کند و پیش از آنکه سفارش دهنده، کالاى ساخته شده را ببیند، آن را بفروشد، فروش آن به دیگرى جایز است. زیرا قرارداد هنوز مشخص نشده است. لکن هرگاه سازنده، آن کالا را آماده کند و به ؤیت سفارش دهنده برساند، وى مخیر است [که آن را بپذیرد و یا رد کند]، زیرا او چیزى را خریدارى کرده که آن را ندیده است. پیامبر(ص) فرمود: «هر کس چیزى را بخرد که آن را ندیده است، زمانى که آن را مى بیند، [در پذیرش و یا رد آن] مخیر خواهد بود.
ابویوسف مى گوید: هرگاه صاحب صنعت، کالاى سفارش شده [مثلا: کفش] را با همان ویژگى که پیشتر توصیف کرده است بیاورد، سفارش دهنده، خیار نخواهد داشت; زیرا خیار، موجب زیان سازنده مى شود و چرم و ابزارش از بین مى رود و چه بسا کسى دیگر این کالا را با آن ویژگى خریدارى نکند.»
نیز سرخسى مى گوید:
«اگر براى این سفارش ساخت، مدتى را تعیین کنند و آن صنعت هم شناخته شده باشد»، این قرارداد، بر طبق نظریه ابوحنیفه، از نوع معامله سلم (پیش فروش و پیش خرید کردن) خواهد بود که باید شرایط سلم را داشته باشد; از قبیل:
قبض سرمایه [= قیمت] در مجلس. در این نوع خرید و فروش، هرگاه فروشنده، کالاى مورد معامله را حاضر کند، خیار ساقط مى شود.
این صورت، از نظرگاه ابو یوسف و محمد، همان قرارداد سفارش ساخت است; زیرا این قرارداد، بدون تعیین مدت، نوعى قرارداد جایز است و با تعیین مدت به یک قرارداد لازم، نظیر قرارداد شراکت و مضاربه، تبدیل نمى شود; چرا که تعیین مدت در این قرارداد، نشان دهنده آسان گرفتن و به تا خیر انداختن مطالبه است و قرارداد را از یک نوع به نوعى دیگر تبدیل نمى کند.
اگر سفارش ساخت با ذکر مدت به «سلم» تبدیل شود، باید سلم هم با حذف مدت، به سفارش ساخت مبدل گردد و اگر چنین شود، این معامله سلم، باطل خواهد بود; زیرا در این قرارداد، شرط شده که [کالاى مورد نظر] عینا ساخت فلان سازنده باشد و این، موجب بطلان معامله سلم مى شود.
ابوحنیفه مى گوید: این قرارداد، فروش کالایى است که حاضر نیست و این، جز معامله سلم چیز دیگرى نخواهد بود; و مانند آن است که واژه «سلم» در قرارداد ذکر شود.»
نیز سرخسى در کتاب «الاجارات»، «باب کل الرجل یستصنع الشىء» (هر کس که سفارش ساخت چیزى را بدهد) مى گوید:
«شیبانى گفته است: «فروش بر چهار نوع است: فروش عین در برابر قیمت; فروش چیزى که در دین و ذمه است، در برابر قیمت که این نوع، همان معامله سلم است; فروش کار و به تبع آن فروش عین، و این، همان اجیر گرفتن براى رنگ کارى و امثال آن است; و فروش عین به شرط کار و ساخت آن و این، همان سفارش ساخت است و بنابر این، کالاى مورد سفارش عبارت از: فروش عین موجود.» و به همین دلیل، خیار رؤیت در آن ثابت است و کار نیز در آن شرط مى باشد; زیرا این نوع کار، نام ویژه اى دارد و این نام باید معناى ویژه اى داشته باشد که مطابق همان نام باشد.
استصناع از باب استفعال و از صنع گرفته شده است و دانستیم که کار در آن شرط شده است.»
در بیان نظر گاههاى علما به همین مقدار بسنده مى کنیم; زیرا از دیدگاه ما. مهم امرى است که دلیل معتبر بر آن وجود داشته باشد و در این جهت، ما و آنها یکسان هستیم، هر چند آنان اساتید ما بوده و پیشتر از ما این مباحث را طرح کردند و از این لحاظ بر ما فضیلت دارند.
بحث در چند جهت صورت مى گیرد:
جهت اول: سفارش ساخت در سابق به سفارش ساختن چکمه، کوزه و کلاه منحصر بوده است; زیرا در آن زمان، صنعت توسعه نیافته بود، اما در زمان ما دامنه آن توسعه یافته و به سفارش ساخت هزاران و حتى میلیونها نوع کالا; از قبیل: ظرف هاى گوناگون، فرشها، قالیها و امثال آن، گسترش پیدا کرده است; کالاهایى که بازرگانان بزرگ و شرکتها و کارخانه هاى توسعه یافته آنها را مى سازند و بناى تجارت ها و واردات، در کشورهاى جهان، بر همین قرارداد سفارش ساخت استوار است.
همان گونه که سفارش ساخت مى تواند ضمن مصادیق بسیار تحقق پیدا کند، مى تواند در قالب سفارش ساختن یک کالاى بزرگ، مانند یک کشتى بزرگ جنگى نیز تحقق مى یابد. اینک مورد سفارش یک کشتى است، چنان که در آن زمان یک کلاه بود. گاهى سفارش ساخت این چنین است و گاهى همچون زمان هاى گذشته با سفارش ساختن یک چکمه و یک کفش، دست ساز تحقق مى یابد.
جهت دوم: آیا سفارش ساخت، یک نوع قرارداد و معامله اى مستقل است، چنان که بیع (خرید و فروش) معامله است در مقابل اجاره، و این دو، معامله اند در برابر مزارعه و مضاربه، و همه آنها معامله ها و قراردادهاى ویژه اى هستند در برابر هبه و نکاح و هر کدام عنوان خاص خود را دارد، بدین ترتیب آیا قرارداد سفارش ساخت، یک نوع قرارداد و معامله است در برابر هر کدام از این قراردادها و معامله ها؟
ظاهر سخنان برخى از فاضلان معاصر نشان مى دهد که سفارش ساخت، نوعى قرارداد است; همان گونه که لازمه سخن ابوحنیفه: «سفارش ساخت، سلم است.»، آن است که این قرارداد از اقسام بیع به شمار رود. بیان شیبانى در کتاب «الاجارات» آشکارا بر همین نظرگاه دلالت دارد; زیرا وى آن را از اقسام بیع شمرده و نیز آن را چنین دانسته: «بیع عینى که کار در آن شرط است» و این معنا از اینکه وى حث سفارش ساخت را در کتاب البیوع آورده است نیز بر مى آید.
حقیقت آن است که سفارش ساخت، تنها بیانگر خصوصیت این قسم از داد و ستد در نزد عقلا است، اما این را که تمامى موارد آن، بیع (خرید و فروش) محسوب مى شود یا نمى شود، بیان نمى کند; بلکه برخى از انواع آن بیع است، برخى از انواعش قرارداد عقلایى، و برخى از مواردش وعده بیع به یکدیگر دادن است.
توضیح: سفارش ساخت، بنابر آنچه در میان مردم معمول است، در یکى از سه صورت زیر تحقق پیدا مى کند:
الف ) پس از گفتگوهاى لازم میان طرفین، از سوى آنها قرارداد و تملیک امضا مى شود که بر طبق این قرارداد، سازنده مقدارى از مصنوعات خود را در برابر قیمت آنها به ملکیت سفارش دهنده در مى آورد و سفارش دهنده هم این ملکیت را مى پذیرد، به گونه اى که در انشاى این ملکیت هیچ گونه حالت انتظار آینده براى آنها باقى نمى ماند و تنها چیزى که براى طرفین باقى مى ماند آن است که هر دو باید به این قرارداد و فادار باشند [و بدان عمل کنند].
این نوع قرارداد سفارش ساخت -که در میان مردم بسیار رایج است- بیع محسوب مى شود و تردیدى در آن وجود ندارد; زیرا از دیدگاه مردمى که مخاطب احکام شرعى هستند که واژه بیع را در بردارند، حقیقت بیع، تنها بدین معناست که یک طرف، کالایى را در برابر قیمت آن به ملکیت طرف دیگر در آورد و او هم این ملکیت را بپذیرد و همین معنا در این نوع از قرارداد سفارش ساخت وجود دارد.
هیچ تفاوتى میان بیعى که ما از آن بر «سفارش ساخت» تعبیر کرده ایم و سایر اقسام بیع وجود ندارد، جز اینکه [در این جا] هنوز آن کالاى مورد معامله ساخته نشده و خریدار شرط کرده است که فروشنده آن را بسازد و تحویل دهد و انضمام این شرط، باعث خارج شدن قرارداد از حقیقت آن یعنى بیع نمى شود; زیرا حقیقت بیع گسترده است و نمى توان خالى بودن از این شرط را در آن، شرط دانست.
بنابر این، پس از وقوع قرارداد میان سفارش دهنده و سازنده، کار این قرارداد در دست ما نیست، تا آن را جزء هر نوع داد و ستدى، که مى خواهیم قرار دهیم; بلکه این حقیقت را، که از آن به مبادله عین در برابر قیمت تعبیر مى شود، جزء بیع چیز دیگرى نمى توان دانست. بر این اساس، قرارداد سفارش ساخت، همان احکام بیع را دارد و نیز باید همان شرایط بیع در آن وجود داشته باشد. بحث افزون تر در این باره را پس از این خواهیم آورد.
ب - پس از گفتگوها، میان طرفین، یک قرارداد قطعى منعقد مى شود. بر اساس این قرارداد، صاحب صنعت متعهد مى شود که تعداد کالاى مورد توافق را بسازد و براى فروش عرضه کند و خریدار هم پس از عرضه فروشنده، آن را بخرد.
بنابراین، هر چند میان آنها در عمل، تملیک و تملک صورت نمى گیرد، لکن هر دو این تصمیم قطعى را مى گیرند که هر کدام در قبال دیگرى، کارى انجام دهد. کار سازنده آن است که تعداد مورد توافق را بسازد و آن را براى فروش عرضه کند، و کار سفارش کننده آن است که همان تعداد را در برابر قیمت خریدارى کند. از این رو هر کدام از طرفین، قرار خود را به دیگرى مرتبط مى سازد، با این تفاوت که قرارداد آنها هنوز مبادله دو مال و تملیک و تملک نیست. معناى بیع، بر این قسم از سفارش ساخت صدق نمى کند و با مفهوم آن همخوانى ندارد و به همین دلیل، ادله احکام بیع آن را در برنمى گیرد تا احکام و شرایط بیع را داشته باشد. البته، تردیدى نیست که قسم دوم، از مصادیق مفهوم عقد است و مفهوم عقد بر آن تطبیق مى کند; زیرا معناى قرارداد، جز این نیست که دو قرار با یکدیگر مرتبط باشند و طرفین بدان متعهد گردند و هر کدام عهده دار پیمانى شود که مربوط باشد به عهده دار شدن دیگرى به پیمان دیگر.
تفاوت میان عقد (قرارداد) و ایقاع آن است که در ایقاع، انشا از یک طرف است و به انشاى طرف دیگر ربطى ندارد; بلکه شخص قرار خودش را انشا مى کند، بدون اینکه انشاى قرار او به قرارى دیگر ارتباط داشته باشد. و این، خلاف عقد است، عقد بر پایه ارتباط دو قرار و داد و ستد میان طرفین قرارداد استوار است.
نتیجه: این قسم از سفارش ساخت، مصداق عقد است و ادله احکام عقود آن را در برمى گیرد.
معنایى که ما براى «عقد» آوردیم، همان است که سخنان علماى لغت و استادان فن نیز بر آن دلالت دارد.
به عنوان مثال، در «المصباح المنیر» آمده است:
«عقدت الحبل عقدا -من باب ضرب- فانعقد. والعقدة ما یمسکه ویحبسه ویوثقه ومنه قیل: عقدت البیع ونحوه; ریسمان را محکم بستم -از باب ضرب- پس آن بسته شد.
عقدة عبارت است از چیزى که آن را نگه دارد و محکم کند و از این قبیل است که گفته اند: عقدت البیع و امثال آن».
در «اقرب الموارد» آمده است:
«عقد الحبل وعقد البیع والعهد والیمین ونحوها عقدا ...; «او ریسمان، بیع، پیمان، سوگند و ... را محکم بست عقده یعنی محکم کرد و بست آن را، عقد (بست) متضاد حل (بازکرد).
عقدالخ یط ونحوه: آن را گره زد و اطرافش را جمع کرد.»
در «فروق اللغات» نگاشته جزائرى، آمده است:
«عقد و عهد. برخى گفته اند: فرق میان این دو آن است که عقد به معناى محکم کردن و بستن است و تنها میان دو شخص صورت مى گیرد. در حالى که عهد گاهى به وسیله یک شخص هم انجام مى شود. بنابراین، میان عقد و عهد، عموم و خصوص [مطلق] است.»
در «مفردات» راغب مى خوانیم:
«عقد عبارت است از به هم آوردن اطراف شىء. این واژه، در اجسام سخت به کار مى رود; نظیر به هم آوردن ریسمان و ساختمان. آن گاه به طور مجاز در معانى به کارى مى رود، همانند عقد بیع، عهد و دیگر معانى.»
در «منتخب اللغات» چنین مى گوید:
«عقد به فتح: بستن و گره دادن ... «عقد» به فتح عین و قاف:
گره گرفتن ریسمان وزبان.»
در «تبیان» نگاشته شیخ طوسى قدس سره آمده است:
«عقود، جمع عقد است به معناى معقود (بسته شده)، و آن جدى ترین پیمان است. تفاوت میان عقد و عهد آن است که عقد به معناى محکم کردن و بستن است و تنها میان دو نفر انجام مى شود [نه کمتر]، اما عهد گاهى به وسیله یک نفر صورت مى گیرد. بر این اساس، هر عقدى عهد است و هر عهدى عقد نیست. اصل عقد به معناى بستن چیزى به دیگرى است; یعنى: پیوند آن به دیگرى، چنان که ریسمان را مى بندند.»