شاه اسماعیل پس از تصرف شهر تبریز در سال 906 ق. دست به اعمال خشونت آمیزی زد و چون نسبت به بزرگان آق قویونلو که در کشته شدن شیخ حیدر دست داشتند کینه داشت، دستور داد استخوانهای آنان را از زیر خاک بیرون آورده آتش بزنند. کاترینوزنو در این باره چنین نوشته است: " روز دوم خود را به دروازه تبریز رساند [شاه اسماعیل] و چون با مقاومتی مواجه نشد آنجا را گشود و به باد یغما گرفت و فرقه مخالف را تار و مار کرد. سپس چون می خواست از سرداران و بزرگانی که با شیخ حیدر در نبرد دربند پیکار کرده و در مرگ او دست داشته بودند، انتقام گیرد دستور داد تا جسدهایشان را از گور بیرون آورند و بر سر بازرا بسوزانند.69 بازرگان ونیزی دیگری در این مورد چنین اظهار داشته است : "سپس روی به سوی تبریز نهاد (شاه اسماعیل) و در آنجا با هیچ مقاومتی روبرو نشد. با اینهمه بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد. حتی کسانش زنان آبستن را با جنینهایی که در شکم داشتند کشتند. مزار سلطان یعقوب و بسیاری از امیرانی را که در نبرد دربند شرکت جسته بودند نبش کردند و استخوانهایشان را سوختند.... و مرتکب بسیاری فجایع دیگر شدند."70
حسن بیک روملو در کتاب احسن التواریخ درباره ورود شاه اسماعیل به شهر تبریز می نویسد: "خاقان اسکندرشان بعد از فراغ خاطر از جانب دشمنان در آن منزل نزول فرموده روز دیگر علم عزیمت به طرف دارالسلطنه تبریز برافراخت، سادات و اکابر آن بلده چون سعادت و اقبال استقبال نموده به شرف تقبیل انامل فیاض مفتخر و سرافراز شدند و مراسم نیاز و نثار بجا آوردند و آن حضرت در کمال عظمت در دارالسلطنه تبریز که مستقر سریر سلطنت و مرکز دایره خلافت پادشاهان عالیشان است استقرار فرموده و به لعمات آفتاب عدل و کرم متوطنان آن ولایت از ظلمات ظلم باز رهانید، حامی رعایتش رعایای بیچاره را از آسیب خدنگ حوادث که روزگار در کمان ترکمان بی سر و سامان نهاده بود نجات داد... هم در اوایل جلوس امر کرد که خطبای ممالک خطبه ائمه اثنی عشر علیهم صلواة الله الملک الاکبر خوانند. اشهدان علیا" ولی الله و حی علی خیرالعمل که از آمدن طغرل بیک بن میکائیل بن سلجوق و فرار نمودن بساسیری که تاریخ تا سنه مذکور 456 سال است از بلاد اسلام برطرف شده بود با اذان ضم کرده بگویند".71
تبریز در دوران حکومت شاه اسمایل چندان توسعه نیافت و بنای ارزشمندی در آن احداث نشد چون بیشتر دوران حکومت این شاه به جنگ و جدال سپری شد و بخش هایی از ایران به خصوص تبریز همواره در معرض هجوم عثمانی قرار داشت.
یک بازرگان گمنام ونیزی که شهر تبریز را در زمان شاه اسماعیل دیده آن را چنین توصیف کرده است: "به نظر من محیط این شهر بزرگ نزدیک به بیست و چهار میل است و مانند ونیز بارو ندارد. دارای کاخهای بزرگی است که یادگار شاهانی است که بر ایران فرمانروا بوده اند و خانه های باشکوه بسیار دارد. دو رود از میان تبریز می گذرد و در نیم میلی بیرون از شهر به سوی مغرب رود بزرگی روان است که آبی شور دارد و پلی سنگی بر آن زده اند. در تمام نواحی چشمه هایی دیده می شود که آب آنها از کاریز می آید. درون کاخهای شاهان گذشته را بنحوی شگفت انگیز آراسته و از بیرون با زر و رنگهای گوناگون پوشانده اند و هر کاخی را مسجدی و گرمابه ای جداگانه است که آنها را نیز زراندود کرده و با طرحهای ظریف و زیبا زینت داده اند. هر فرد تبریزی درون اطاق خود را سراپا گچ بری و به طرحهای گوناگون با شنگرف آراسته است. بسیاری از مسجدها را نیز چنان ساخته اند که تحسین بینندگان را برمی انگیزد. از جمله مسجدی است که در وسط شهر چنان خوب ساخته اند که نمی دانم چگونه به شرح و توصیف آن پردازم، اما در هر حال می کوشم که بنحوی این کار را انجام دهم. این مسجد "عمارت عالی قاپو" نامیده می شود و بسیار بزرگ است اما هرگز قسمت میانه آن را نپوشانیده اند.... از این گذشته شهر تبریز مزایای مهم دیگری دارد. از همه مهمتر آنکه با وضع بسیار نیکو در دشتی پهناور در جهت مشرق قرار دارد، در محلی که گویی مانند روزنی کوچک در دامنه کوهی بلند پدید آمده است اگرچه این کوه متعلق به سلسله جبالی است که به مسافت ده میل در سوی مشرق کشیده شده است. در سوی مغرب دشتی دیگر قرار دارد که بسیار پهناور است و به مسافت سه میل از شهر امتداد دارد... تبریز نیز به باغهای متعددی آراسته است که گیاهان عادی در آنها یافته می شود مانند کلم و کاهو و سبزی خوردن و دیگر سبزیها نظیر آنچه در ونیز بدست می آید مانند شلغم و هویج و پیازچه و مرزنگوش و جعفری و اکلیل کوهی. در تبریز برنج بسیار و گندم و جو فراوان است..... آمد و شد در شهر بسیار است و ابریشم از هر نوع خام و مصنوع یافته می شود. ریوند، مشک، لاجورد و مروارید هرمز از هر نوع و رنگ دریاچه بسیار زیبا، اعلاء، پشمینه ها و دیگر پارچه هایی که از حلب و بروصه و قسطنطنیه می آورند به چشم می خورد. حریر سرخ از تبریز به حلب و عثمانی می برند و در عوض قماش و نقره می گیرند و می آورند."72
امپراطوری عثمانی از آغاز دوره صفویه یکی از مهمترین دشمنان ایران به شمار می رفت و بارها بخش هایی از خاک کشور ما را به تصرف خود درآورد، از جمله در دوره شاه اسماعیل، سلطان سلیم عثمانی به سال 920ق. در جنگی که در چالران روی داد سپاه شاه اسماعیل را شکست داد و به تبریز وارد شد و شهر را تصرف کرد. سلطان سلیم پس از غارت خزانه شاهی و یک هفته اقامت در شهر، تبریز را ترک کرد73 و هنگام خروج از شهر گروهی از هنرمندان و صنعت گران ماهر و پانصد بار از خزانه شاهی را با خود برد. شاهزاده نادر میرزا از این واقعه در کتاب تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز چنین یاد کرده است : "سلطان پس ازین فتح به تبریز آمد خرابیها کرد چون جلادت و مردانگی پادشاه ایران می دانست که بزودی بر او خواهد تاخت آنجا نماند و به قسطنطنیه رفت آذربایجان از خصم خالی شد."74
سلطان سلیم پس از ورود به شهر و تصرف آن نامه ای بدین مضمون خطاب به اهالی شهر منتشر کرد: "اکابر و اعیان بلده تبریز سیمااقضی قضاةالمسلمین اولی ولاة الموحدین، معدن الفضل والیقین شمس الدین قاضی احمد دامت فضائله به عواطف و مراحم شاهانه اختصاص داشته بدانند که ... عنایت و شفقت حضرت علیه ما درباره عامه رعایا که ودایع خالق برایااند فوق الحد است و از اکابر و اصاغر یکی مخالفت نکرده همه در مقام خدمتکاری و جان سپاری ثابت قدم و راسخ دم باشند تا در ظل ظلیل سعادت فرجام از تف حوادث ایام آسوده حال شوند و هر که از مطاوعت رعایا که ودایع خالق برایااند به عنایت و مراحم پادشاهی مخصوص گشته بدانند که در این ولا، عرضه داشتی از دست شما به پایه سریر اعلی در رسید. مضمونش معلوم رای نواب کامیاب شد. به سوی فخر أمراءالاکراد زاهدبک، حکم جهان مطاع نوشته شد که مزاحم شما نشود و شما نیز د محافظت مجد باشید ان شاءالله العزیز عن قریب داروغه از غلامان درگاه عالی خواهد رسید تحریرا" فی التاریخ المزبور.[دوم رجب 920] ".75
شاه اسماعیل تا سال 930ق. سلطنت کرد. خواند میر در کتاب حبیب السیر تبریز را در سال 930ق. چنین توصیف می کند: "درین تاریخ یعنی ثلثین و تسعمائه هجری بیمن معدلت نواب کامیاب شاهی، تبریز معمورترین بلاد ربع مسکون است و بواسطه وفور عمارات و زراعت، غیرت افزای چرخ بوقلمون، گویا کلمه ادخلوها بسلام امنین آیتیست در شأن او و کریمه جنةعرضهاالسموات کنایتیست از فسحت ساحت جنت نشان او.... در تبریز باغستان فراوانست، اکثر اثمار اشجارش در لطافت رشک میوه بستان جنان اما هوایش در زمستان بغایت سرد می شود چنانکه در بعضی از سنوات برودت هوا و کثرت بارندگی بمرتبه یی می رسد که دو سه ماه مردم بسهولت تردد نمی توانند کرد، بنابراین در زمستان تبریزیان آذوق و سایر ضروریات آن فصل را در خانه هایی که در زیر زمین ساخته اند ترتیب می نمایند و در وقت دم سردی دی در آن منازل نشسته بفراغت اوقات می گذرانند."76
پس از فوت شاه اسماعیل در سال 930ق. شاه تهماسب به جای پدر به تخت سلطنت نشست اما در زمان او نیز اقدامات عمرانی قابل توجهی صورت نگرفت.
در سال 941ق. سپاهیان سلطان سلیمان اول به فرماندهی ابراهیم پاشا، وارد تبریز شدند، و سلطان سلیمان نیز شخصا" به آنها پیوست. ابراهیم پاشا برای محکم کردن موقعیت سپاهیان در نزدیکی شام غازان اردو زد و بنای قلعه مستحکمی را پی ریزی کرد و الامه تکلو را به حکومت آذربایجان منصوب کرد. شاه تهماسب در این زمان در هرات سرگرم جنگ با ازبکان بود اما پس از شنیدن این خبر به جمع آوری سپاه پرداخت و به سوی تبریز حرکت کرد. سلطان سلیمان به دلیل سرمای شدید و نبودن آذوقه چهارده روز بیشتر در تبریز نماند و عقب نشینی کرد و تبریز بار دیگر در اختیار ایرانیان قرار گرفت .77
در سال 955ق. سلطان سلیمان پس از پانزده سال برای دومین بار به تحریک القاص میرزا برادر شاه تهماسب که به عثمانی پناهنده شده بود، به ایران حمله کرد. شاه تهماسب که آماده نبرد نبود، در شنب غازان اردو زد و سپاهیانش را گرد آورد و گروهی را پیشاپیش فرستاد تا سر راه دشمن را از تبریز تا مرز کشور عثمانی، آتش بزنند و از غله و گیاه پاک کنند. در احسن التواریخ چنین نوشته شده است: "قنوات و کاریزها را مردمان تبریز مسدود ساختند. چنانچه آن مقدار آب که جهت آشامیدن ایشان کفاف تواند نمود میسر نبود.... در عرض چهار روز که [عثمانی ها] در تبریز بودند علیق الاغان و شتران از برگ و پوست درختان می گذشت و در چهار روز، موازی پنج هزار اسب و استر و شتر به چراگاه عدم شتافتند...."78 سرانجام سلطان سلیمان از تبریز بیرون رفت و عقب نشینی کرد.
نادر میرزا شرح این واقعه را چنین می نویسد: "تبریزیان کوچه بندی کردند عامه را با لشکر پادشاهی از کجا طاقت رزم است. بناچار مغلوب و منهوب شدند. اعیان تبریز نزد عثمان پاشا گرد آمدند. سردار امان داد چون عثمان پاشا از شجاعت مردم تبریز آگاه بود سختی بیک سو نهاد. تبریزیان پنهانی از لشکر عثمانی همی کشتند و برخی با مال و عیال خود هجرت کردند. سردار به چرنداب قلعه [ی] بس متین بساخت. لشکر ایران به قلل کوه سرخاب بودند و هیچ پروا نداشتند، چون [عثمان پاشا] از کار قلعه بپرداخت جعفرپاشای آخته را کوتوال گذاشت. به خونخواهی عثمانیان که تبریزیان را کشته و اجساد آنان بخلاب و پارگین ها انباشته بودند برخاست حکم بقتل عام کرد. یکروز آن لشکر بزرگ مردم شهر بدم شمشیر گرفتند و دود از تبریز برآورده هر چه یافتند بردند و هر که دیدند کشتند تا بشفاعت بعضی امان داد. هر که از دم تیغ جسته بود پراکنده شد. عثمانیان بطمع مال مدفون بنیان سرای ها برانداختند این شهر ویرانه شد".79در آن هنگام سپاهیان قزلباش به سرداری حمزه میرزا به سپاه عثمانی یورش برده و سپاه دشمن را از هم پاشیدند، اما در شرایطی که کار جنگ به سود ایرانیان رو به پایان بود، حمزه میرزا کشته شد و سپاه عثمانی شجاعت یافته و سرنوشت جنگ را تغییر دادند و پیروزی سپاه عثمانی مسلم شد.
نزدیک بودن تبریز به خاک عثمانی و لشکرکشی های متعدد عثمانیان برای تصرف این شهر، شاه تهماسب و سران حکومت او را در مناسب بودن تبریز به عنوان پایتخت کشور، به تردید و دودلی گرفتار کرد. بدین جهت برای آن که پایتخت از خطر تصرف عثمانی مصون بماند، مصلحت را در آن دیدند که پایتخت را به شهری دور از دسترس عثمانی ها و ازبک ها انتقال دهند و چون شهر قزوین دارای این شرایط بود، آن را به پایتختی برگزیدند و پس از خروج سلطان سلیمان خان از تبریز به سال 955ق. قزوین به طور رسمی دارالسلطنه ایران شد. این اقدام گذشته از جنبه های سیاسی و نظامی، تحت تأثیر این عامل نیز بود که مردم تبریز از شاه تهماسب و سران قزلباش دل خوشی نداشتند، زیرا علاوه بر کشتارهای شاه اسماعیل در تبریز، مردم از آن جهت که شاه تهماسب چند مرتبه شهر را در برابر هجوم عثمانی ها ترک نموده و از آن دفاع نکرده بود، سخت دلگیر بودند و ظاهرا" خود شاه نیز از این امر آگاهی داشت.
وین چنتو آلساندری سفیر ونیز که در سال 975ق. در قزوین بود، در سفرنامه خود به این موضوع چنین اشاره کرده است: " البته این مطلب درست است که مردم تبریز به قدر مردم دیگر شهرها این همه عشق و احترام برای شاه تهماسب قائل نیستند، زیرا می گویند که شاه آنجا را ترک گفته و به قزوین رفته است تا در آنجا اقامت کند زیرا دیده است که چنانکه دلخواه اوست در تبریز مورد احترام نیست".80
در سال 962ق. نخستین قرارداد صلح میان سلطان سلیمان عثمانی و شاه تهماسب منعقد شد که نزدیک به سی سال محترم شمرده شد. شاه تهماسب مدتی بعد گوشه نشینی اختیار کرد و حدود بیست سال در قزوین ماند و از آن شهر خارج نشد و دیگر به تبریز نرفت.
وین چنتو آلساندری وضعیت شهر تبریز را این گونه توصیف کرده است: "مردم تبریز به دو دسته که یکی نعمتی خوانده می شود و دیگری حیدری تقسیم شده اند و این جماعت در نه محله سکونت دارند یکی در پنج محله و دیگری در چهار، و عده ایشان در حدود دوازده هزار تن است. این فرقه ها پیوسته با هم دشمنی می نمودند و همدیگر را کشتار می کردند و نه شاه می توانست از این کار ممانعت کند و نه دیگران زیرا سی سال بود که این دو دسته از هم نفرت یافته بودن. البته می توان گفت که کدخداهای محلات بیش از شاه در شهر قدرت دارند زیرا اختلاف و ناسازگاری ایشان با عمال دیوانی از اینجا آغاز شد که بهای گوشت اندکی بالا رفت و رؤسای محلات به کاخهای امرا رفتند و ایشان و چاکرانشان را کشتند و سرهایشان را به کاخ سلطنتی بردند. رؤسای محلات این کار را پنهانی انجام ندادند و از این رو از آن هنگام هیچ کوششی برای محدود کردن آزادی ایشان معمول نشده است بحدی که آنان در سابق بعضی امرا را فقط برای حفظ امتیازات خود کشته اند.
ار آنجا که تبریز پایتخت سراسر شاهنشاهی ایران است چنین می نماید که باید سخنی چند درباره آن بگویم. این شهر واقع در دشتی پهناور است که در نزدیکی چندین تپه قرار دارد و مجاور مکانی مرتفع است که در گذشته دژی کهن در آنجا ساخته بودند و اکنون ویرانه هایش بر جای است. محیط شهر اگرچه حصار ندارد پانزده میل بلکه بیشتر و به شکل مستطیل است. از محلی به نام نسا تا دروازه شهر که از آنجا به قزوین می روند به مسافت یک روز کوتاه راه است اما در این فاصله باغهای بیشمار و فضاهای باز به چشم می خورد. عده کوچه های تبریز چهل و پنج است و در هر کدام صفی از درختان دیده می شود چنانکه می توان گفت که هر کوچه ای را باغی است. میوه های تبریز از خوبی و شادابی بهتر از میوه های هر کشور دیگر است. این شهر شهری است بازرگانی زیرا از سراسر کشور کالا و کاروان به آنجا وارد می شود اما جنگ لطمه فراوان به تجارت آن زده است."81
در سال 993ق. اوزدمیراوغلی عثمان پاشا، وزیر سلطان مراد سوم با چهل هزار سرباز به سوی تبریز حرکت کرد و در طول راه جغاله اوغلی حاکم وان نیز با شش هزار سپاه به او پیوست. این سپاهیان در پی عبور از چالدران و صوفیان، تا شام غازان پیش رفتند و پس از نبردی با سپاهیان ایران، سرانجام وارد تبریز شدند و عثمان پاشا به خونخواهی سربازانی که از دست داده بود، سه روز به قتل و غارت پرداخت؛ از سوی دیگر سربازان ایرانی به فرماندهی حمزه میرزا در اطراف شهر موضع گرفته و با حمله های متعدد سپاهیان عثمانی را آسوده نمی گذاشتند. عثمان پاشا برای دفاع از شهر قلعه مربع شکلی احداث کرد که طول باروهای آن 12700 ذرع بود. این قلعه که در مدت سی و شش روز ساخته شد، در محل دولتخانه قدیم و در دل شهر قرار داشت و می توانست 45000 نفر را پذیرا شود.82
مدتی بعد عثمان پاشا از دنیا رفت و جغاله اوغلی جانشین او شد. ایرانیان با استفاده از موقعیت پدید آمده، ضمن حمله های متعدد به عثمانی ها شهر را به محاصره درآوردند. در این اثنا سلطان مراد سوم فرهاد پاشا را برای کمک به جغاله اوغلی روانه تبریز کرد اما ایرانی ها سرانجام پس از چهل و هشت جنگ کوچک و بزرگ دست از محاصره شهر برداشتند و در سال 998ق.(1590م) شاه عباس و سلطان مراد سوم صلح نامه ای امضا کردند که بر اساس آن شهرهایی که عثمانی ها در ماورای قفقاز و مغرب ایران به دست آورده بودند به آنان واگذار شد.83
شاه عباس که در سال 998ق. و پس از مرگ شاه تهماسب به سلطنت رسیده بود، همواره از قرارداد شوم ایران و عثمانی که به ناچار آن را پذیرفته بود، ابراز ناراحتی می کرد و در پی فرصت مناسبی بود تا مناطق از دست رفته را بازپس بگیرد. در سال 1012ق.(1603م) ضعف و ناتوانی سلطان محمد سوم امپراتور عثمانی و بی نظمی سپاه او و اختلافاتی که در میان فرماندهان وی به وجود آمده بود، باعث از هم پاشیدگی نیروی نظامی عثمانی شد. شاه عباس با توجه به این موضوع، فرصت را غنیمت شمرد و با سپاهیان ورزیده و کار آزموده خود که به سلاح های آتشین مجهز شده بودند به سوی تبریز حرکت کرد و پس از دوازده روز خود را به تبریز رسانید و به نبرد با علی پاشا فرمانده عثمانی پرداخت و پس از شکست سپاهیان وی، وارد شهر شد و به عثمانی ها اجازه داد که به وطن خود برگردند.84اما اهالی تبریز که در مدت بیست سال اسارت از سپاهیان عثمانی آزار فراوان دیده بودند، دست به انتقام زده و در داخل و خارج شهر گروه بسیاری از آنان را به خاک و خون کشیدند، شاه عباس نیز مردم را به تخریب آثار حکومت عثمانی دعوت کرد و طی چند روز، قلعه ای که توسط عثمانی ها ساخته شده بود به همراه تعدادی از خانه ها و کاروانسراها و دکان ها و گرمابه ها و بسیاری جاهای دیگر به کلی ویران شد.
در سال 1019ق. در زمان حکومت سلطان احمد سوم، عثمانی ها به منظور فتح تبریز به سوی این شهر حرکت کردند و خود را تا حوالی آن رساندند. شاه عباس که آماده دفاع شده بود، با گروهی از قزلباشان در استحکامات شمالی کوه سرخاب قرار گرفت، اما گویا به سبب نزدیک بودن فصل سرما و کمبود آذوقه دست به عقب نشینی زد. این مسئله موجب شد که قلعه ای جدید در نزدیکی کوه سرخاب در ربع رشیدی ساخته شود، پس از مدتی نیز قراردادی در سال 1022ق. بین ایران و عثمانی منعقد شد که براساس آن بخش هایی که در قرارداد پیشین از ایران جدا شده بود، به ایران بازگردانده شد.پنج سال بعد در سال 1027ق. عثمانی ها طی یک حمله بخش هایی از کشور را تصرف کردند، اما سرانجام از سپاه ایران شکست خوردند و قراردادی با تأکیید بر مفاد قرارداد سال 1022 ق.به امضا رسید.
سلطان مراد چهارم نیز در سال 1045ق. در دوره شاه صفی جانشین شاه عباس به ایران حمله کرد و طی سه روز بخشهایی از تبریز و برخی بناهای آن و همچنین قسمت هایی از باروی شهر را ویران نموده و سپس شهر را ترک کرد.85
تاورنیه سیاح فرانسوی که در عهد شاه صفی به ایران سفر کرده و از تبریز گذشته بود درباره این شهر چنین نوشته است: "مملکت حاصل خیزی است غله و علف بحد وفور بعمل می آید و همه قسم سبزیجات برمی دارد. عقیده بعضی این است که تبریز همان اکباتان پایتخت مملکت مد است، و هنوز هم شهر بزرگ پرجمعیتی است که در میانه عثمانی و دولت روسیه و هندوستان و ایران واقع شده است. عده کثیری تجار و مقدار وافری مال التجاره در آنجا هست، خصوصا" ابریشم که از گیلان و نقاط بآنجا حمل میشود.... پول در آنجا بیش از سایر نقاط آسیا در گردش و جریان است... رودخانه کوچکی از وسط شهر تبریز میگذرد که آبش هم بقدر کفایت خوب است و سه پل یک چشمه روی آن بنا شده که بواسطه آنها از این طرف شهر بطرف دیگر رفت و آمد می نمایند. این رودخانه را میتوان یک نهر یا مسیلی نامید که گاهی طغیان کرده یک قسمت شهر را خراب کرده آسیب بسیار وارد میآورد... غالب ابنیه شهر تبریز از آجریست که در آفتاب پخته شده است و خانه های اغلب معتبرین آنها دو طبقه است. بام و پوششهای ابنیه مسطح بشکل مهتابیست. از طرف داخل طاق زده و با کاهگل اندود شده که بعد با آهک روی آن را سفید میکنند در سنه 1638 تمام شهر بدست سلطان مراد امپراطور عثمانی خراب شد.... اما مدت قلیلی لازم است که دوباره تعمیر شود. بازارها و کاروانسراهای عالی برای مال التجاره بنا کرده اند که اغلب دو طبقه است، و بهترین آنها کاروانسرای میرزا صادق رئیس مالیه است که یک بازار و یک مسجد و مدرسه ساخته است و برای آنها موقوفات خوب با عایدات زیادی مقرر داشته است.
شهر تبریز بواسطه تجارت بزرگ یکی از معروفترین شهرهای آسیا است با عثمانی و اعراب و گرجیها و منگرلی ها و ایران و هندوستان و دولت مسکوی تاتارها دایما" تجارت دارد و بازارهای آن که تمام سرپوشیده است همیشه پر است از امتعه نفیسه و برای ارباب صنایع بازارهای علیحده مخصوص دارد. صنعت گران آن اغلب آهنگر هستند که بعضی اره و بعضی تبر و بعضی سوهان و بعضی چخماق برای آتش زدن تنباکو و توتون میسازند بعضی ها هم قفل ساز هستند یعنی فقط از آهن آلات که بکار در و پنجره میاید قفل میسازند، زیرا که مشرق زمینی ها برای شب بند [کلون] در چوب استعمال میکنند. بعضی دوره گردها خم هستند که در همه جا چرخ ریسمان ریسی و گهواره و امثال آن می سازند. جمعی زرگر هم دارد که غیر از انگشترهای بدترکیب نقره ای چیزی نمیتوانند بسازند. اما عده کثیری عمله جات ابریشم باف دارد که خیلی ماهر هستند و پارچه های قشنگ خوب می بافند عدد این صنعتگران بیشتر از همه اقسام آنها است ... در اطراف میدان بزرگ تبریز و مجاور آن بقیه آثار بناهای باشکوهی دیده میشود و چهار پنج مسجد را که در عظمت بنا بی نظیر هستند بخرابی واگذارده اند. یکی از آن مساجد که بهتر و عالی تر از سایر مساجد تبریز میباشد در خارج شهر سر راه اصفهان واقعشده است... بنای این مسجد بسیار عالی و نمای آن که پنجاه قدم ارتفاع دارد هشت پله از سطح زمین اطراف کرسی دارد، و از خارج دیوارهای آن همه از کاشی اعلی برنگهای مختلف پوشیده شده است ... در میدان بزرگ تبریز و مجاور آن یک مسجد عالی و مدرسه و قصری دیده میشود که همه خراب شده و در شرف انهدام هستند. همه این بناهای عالی متروک مانده اند... نزدیک همان میدان کلیسائی هم متعلق به ارامنه هست که خراب شده و میگویند سنت هلنا یکپارچه از چوب اصل صلیب را به آنجا فرستاده بود... دسته ای از اشخاص اجیر شده اند که هر روز اول طلوع و غروب آفتاب در میدان تبریز مدت نیمساعت کنسرت.... از کوس و کرنا بدهند، در روی ایوانی کنار میدان صف کشیده بکار مشغول میشوند و این کار در همه شهرهای ایران معمول است.
بیرون شهر تبریز، نزدیک و متصل بشهر کوهی است که تا شهر فقط یکرودخانه فاصله دارد و موسوم بعین علی زین علی ع است... باندازه نیم لیو خارج شهر تبریز در آخر باغات شهر طرف راست در سر راه اصفهان چند رشته کوه در نزدیک دیده میشود که در روی یکی از بلندترین آنها جائیکه هرگز آب ا آنجا عبور نکرده و ممکن نیست از هیچ طرفی بآنجا سوار کرد پلی ساخته شده که پنجاه قدم طول آنست و چشمه های آنهم خیلی قشنگ است اما کم کم رو بخرابی میرود... در یک لیو فاصله تبریز سمت مغرب تابستانی (شمال غربی) میان یک مزرعه برج بزرگی از آجر ساخته شده موسوم به کانبازون و قطر محور آن پنجاه قدو میشود، اگرچه نیم خراب است اما هنوز خیلی ارتفاع دارد و معلوم میشود که این برج متعلق بقصری بوده است، اطراف آن هنوز دیوارهای بلندی باقی است و چمن زار دور آن دلالت بر قدمت آن مینماید، بطور یقین کسی نمیداند بانی آن که بوده است ولی چند کلمه عربی که در بالای درب آن دیده میشود ثابت میکند که از بناهای مسلمانان است. در سنه 1651 در تبریز و حول و حوش آن زلزله بزرگی حادث شد که بسیاری از خانه ها را زیر و رو کرد این برج هم شکافی برداشت از بالا تا پائین و یک قسمتی از آن فرو ریخت که محوطه داخلی برج پر شد."86
اولیا چلبی به هنگام سلطنت شاه عباس دوم در حدود سال 1057ق. (1647م) به تبریز سفر کرد و آماری از بناهای این شهر را به ترتیب زیر مورد اشاره قرار داد: مدرسه 47 باب، مکتب 400 باب، کاروانسرا 200 باب، منازل اعیان 1070 باب، تکیه برای دراویش 160 باب و .... باغ یا گردشگاه عمومی و غیره 47 باب.87
شاردن نیز که در سال 1084ق. در عهد شاه سلیمان صفوی به ایران سفر کرده بود، در سفر به تبریز توصیف نسبتا" جامعی از آن ارائه داده است: "تبریز شهری است بزرگ و پرجمعیت و از لحاظ بازرگانی و ثروت و جمعیت دومین شهر ایران است. تبریز در آخر دشتی وسیع، در دامنه کوهی بنا شده... شهر به صورتی نامنظم ساخته شده، و به هیچ شکل هندسی شباهت ندارد. نه حصار دارد نه قلعه و استحکامات. رود کوچکی به نام اسپین چا از آن می گذرد. جریان این رود گاهی مایه بروز و ظهور ضایعات و خساراتی به خانه ها و بوستانهایی که در ساحل آنست می شود. رود دیگری نیز در شمال جاری است که مقدار آب آن در فصل بهار و پائیز از اندازه آب رود سن در فصل زمستان کمتر نیست. نام این رود آجی به معنی شور است ... تبریز نه محله دارد و جمعیت آن مانند دیگر شهرهای ایران به دو فرقه حیدری و نعمتی تقسیم شده است.... تبریز پانزده هزار دکان دارد. در ایران دکانها جدا از خانه ها، در کوچه های دراز و عریضی که مسقف است ساخته شده اند، این کوچه ها که غالبا" در مرکز شهر بنا شده اند بازار نامیده می شوند. خانه ها بیرون بازار ساخته شده اند، و تقریبا" همه دارای باغچه می باشند. تبریز خانه های باشکوه و مجلل زیاد ندارد، اما آبادترین و بهترین بازارهای آسیا در این شهر می باشد.... در این شهر سیصد کاروانسرا وجود دارد که بعضی از آنها چندان وسیع است که سیصد نفر می توانند در آن سکونت اختیار کنند. قهوه خانه هایی که در آن چای می نوشند و قلیان می کشند، اماکنی که مخصوص نوشیدن نوعی مشروب است که از شیره خشخاش می گیرند، گرمابه ها و مسجدهای عظیمی که متناسب با دیگر بناهای باشکوه ساخته شده اند در این شهر فراوان است. تبریز دویست و پنجاه مسجد بزرگ دارد... مسجد علیشاه کاملا" ویران شده، اما مردم قسمت پائین آن را برای گزاردن نماز، و مناره بلندش را تعمیر و ترمیم کرده اند.... آرامگاه او [غازان خان] در مناره بزرگی که به نام او منار غازان خان خوانده می شود و اکنون خراب شده دیده می شود. امیر شیخ حسن، سیصد و بیست و شش سال پیش مسجدی به نام استاد و شاگرد ساخت که اکنون نیمه ویران است... یکی از پادشاهان ایران موسوم به جهان شاه در سال هشتصدوهفتادوهشت قمری مسجدی ساخت که با نام مسجد کبود معروف است.... تبریز سه بیمارستان دارد که به خوبی از آنها نگهداری می شود و همه پاکیزه و تمیزند. در آنها کسی را نمی خوابانند اما به هر کس که در آن جا بیاید دو نوبت غذا می دهند. به این بیمارستانها آش داکن می گویند، یعنی جایی که اطعام می کنند.
در انتهای شهر، در طرف مغرب، روی یک کوه کوچک زیارتگاه بسیار زیبایی است... این ساختمان زیارتگاه و در عین حال محل تفرج مردم تبریز است. بیرون شهر و در طرف مشرق ویرانه های یک قلعه دیده می سود که به آن قلعه رشیدیه می گویند. ترکان عثمانی طی سالیانی که بر تبریز تسلط داشتند قلاع و استحکاماتی بنا نهادند که ویرانه های آنها به جاست. پیرامون تبریز هیچ نقطه مناسب، اعم از قله کوه یا تپه نیست که بر آن ویرانه ها برجها، باروها و قلعه های کوچک نباشد... یک مسجد بزرگ که سطح داخلی دیوارهای آن پوشیده از سنگهای مرمر صاف و صیقلی، و سطوح خارجی آن خاتم کاری است تنها بنای کاملی از ابنیه ترکان عثمانی است؛ ایرانیان به سبب کینه و نفرتی که نسبت به ترکان دارند از این مسجد به سزا مواظبت نمی کنند، و در پاکیزه نگهداشتنش نمی کوشند و آن را نحس و شوم می شمارند.
بیرون تبریز در طرف جنوب، خرابه های کاخهای پادشاهانی که در قرون اخیر سلطنت می کرده اند مشاهده می شود. در طرف مشرق بقایای کاخی است که ارامنه آن را مقر سلطنت خسرو پرویز می دانند... میان میدانهایی که من در شهرهای مختلف دیده ام میدان تبریز از همه وسیع تر است. حتی از میدان اصفهان نیز بزرگ تر می باشد...
در تبریز یک میدان بزرگ دیگر نیز هست. این میدان نزدیک قلعه ویران شده معروف به قلعه جعفر پاشا واقع است. می گویند زمانی که قلعه آباد بوده این میدان مرکز تجمع تسلیحات و لوازم جنگ بوده است. اما اکنون کشتارگاه شهر است... کوشش بسیار کردم تا بدانم تبریز چقدر جمعیت دارد اما موفق نشدم. به هر صورت می توان باور کرد که جمعیت شهر از پانصدوپنجاه هزار نفر کمتر نیست، اما برخی از مردمان سرشناس و صاحب نام به من گفته اند که در این شهر بیش از یک میلیون و صدهزار نفر زندگی می کنند.
عده زیادی از بیگانگان نیز در تبریز سکونت اختیار کرده اند و به کارهای مختلف اشتغال دارند.. در این شهر هر گونه کالا فراوان است. صنعت نساجی و ابریشم بافی و زرگری ترقی بسیار کرده است. بهترین نوع دستار در تبریز درست می شود. از بازرگانان هم شنیده ام که هر سال متجاوز از شش هزار عدل ابریشم در کارگاههای این شهر بافته می شود. بازرگانی این شهر در سراسر ایران، عثمانی، مسکوی، تاتارستان، هند و سواحل دریای سیاه گسترش یافته است."88
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 20 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله روند تاریخی شکل گیری تبریز از دوره صفویه تا اواخر دوره قاجار