بخشی از متن اصلی :
زندگینامه
ایمانوئل کانت در ۱۷۲۴ در شهر کوینسبرگ در پرس شرقی ،از پدری استاد سراجی به دنیا آمد.تا سن هشتاد سالگی که درگذشت همه عمر خود را عملا در این شهر گذراند.خانواده اش بسیار دیندار بود،و اعتقاد مذهبی خود او پیش زمینه ای مهم برای فلسفهء او شد.کانت هم مانند بارکلی عقیده داشت ، مبانی ایمان مسیحی را باید نگه داشت.در میان فیلسوفانی که تا کنون بحث کردیم کانت نخستین کسی است که در دانشگاه فلسفه تدریس می کرد.استاد فلسفه بود. دو گونه فیلسوف داریم .یکی کسی که برای پرسشهای فلسفی خود شخصا دنبال پاسخ می رود.دیگری کارشناس تاریخ فلسفه است اما فلسفه ای ضرورتا از خود ندارد. کانت هر دو بود.چنانچه فقط استادی برجسته و متخصص اندیشه های فلاسفهء دیگری می بود ، هرگز چنین جایگاهی در تاریخ فلسفه پیدا نمی کرد ،و مهم است بخاطر بسپاریم که کانت دارای آموزش قرص و استوار در سنت فلسفی گذشته بود .هم با عقل گرایی دکارت و اسپینوزا آشنا بود و هم با تجربه گرایی لاک،هیوم،بارکلی.
عقل گرایان می گفتند پایه معرفت انسان همه در ذهن است.و تجربه گرایان می گفتند شناخت جهان همه زاییدهء حواس ماست.به نظر کانت هر دو دیدگاه تا اندازه ای درست و تا اندازه ای نادرست بود.مسئله ای که ذهن تمامی آنها را به خود مشغول داشته بود این بود که دربارهء جهان چه می توان دانست .این طرح کار فلسفی از زمان دکارت به این طرف هوس و حواس همهء فیلسوفان را ربوده بود .اینان دو امکان عمده پیشنهاد کرده بودند : جهان یا دقیقا همان است که ما با حواس خود درک می کنیم، یا آن است که به عقل ما می رسد. کانت گفت: در ادراک ما از جهان هم<حس> دخالت دارد و هم <عقل> اما به نظر او عقلیان در میزان کاربرد عقل ، و تجربیان در تاکید تجربهء حسی، غلو ورزیده اند .آنچه ما می بینیم در درجهء اول ادراک حسی پدیده هایی است در زمان و مکان .کانت<زمان > را دو صورت شهود ما خواند.و تاکید ورزید که این دو صورت در ذهن ما بر هر تجربه ای پیشی می جویند.به عبارت دیگر پیش از این که چیزی را تجربه کنیم، می دانیم که آن را به صورت پدیده ای در زمان و مکان ادراک حسی خواهیم کرد.زیرا عینک عقل را نمی توانیم از چشم خود برداریم.
به مفهومی آنچه ما می بینیم چه بسا بستگی به این دارد که در هندوستان بزرگ شده ایم یا در گروئنلند ، ولی به هر حال هر چه باشیم ، جهان را به صورت یک رشته فرایند در زمان و مکان تجربه می کنیم.و این چیزی است که از پیش می توان گفت .کانت اعتقاد داشت زمان و مکان وابسته به حالت انسان است.زمان و مکان بیش و پیش از هر چیز حالات ادراک حسی ماست و نه صفات جهان فیزیکی.کانت می گفت : تنها ذهن نیست که خود را با چیزها تطبیق میدهد.چیزها نیز با ذهن انطباق پیدا می کنند.کانت این را انقلاب کوپرنیکی در مسئلهء معرفت انسان خواند.منظورش این بود ، همانطور که کوپرنیک با دعوی خود که زمین به گرد خورشید می چرخد و نه برعکس ، انقلابی به وجود آورد ، پندار کانت نیز به همان اندازه تازه بود و با طرز فکرهای قبلی تفاوت داشت.
عقل گرایان اهمیت تجربه را تقریبا از یاد برده بودند ، و تجربه گرایان اثر ذهن را بر دید ما از جهان نادیده گرفتند.به عقیدهء کانت، حتی قانون علیت ـ که هیوم معتقد بود انسان نمی تواند تجربه کند ـ منوط به ذهن است.کانت میان (شی ء در در نفس خود) و (شیء در نظر من) تمایز مهمی قائل شد.در مورد اشیاء <فی نفسه> ما هیچگاه نمی توانیم شناخت قطعی داشته باشیم.ما فقط <نمود> آنها را بر خودمان می دانیم.از سوی دیگر می توانیم پیش از هر گونه تجربهء عملی ، چیزی دربارهء نحوهء ادراک ذهن انسان از اشیاء بگوییم.
به نظر کانت دو عنصر است که به شناخت انسان از جهان کمک می کند.یکی احوال خارجی که تا آنها را از راه حواس درک نکنیم نمی توانیم بدانیم .این را مادهء شناخت می نامیم.دیگری احوال درونی خود انسان است ـ مانند ادراک حسی رویدادها به منزلهء فرایندهای تابع قانون خلل ناپذیر علیت بدان گونه که در زمان و مکان روی می دهد.این را صورت شناخت می خوانیم.
این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمتword در اختیار شما قرار میگیرد
تعداد صفحات : 34
تحقیق در مورد ایمانوئل کانت