دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :35
بخشی از متن مقاله
تفسیـر و توضیح شعر صـدای پای آب
اهل کاشانم روزگارم بد نیست شعر با معرفی شاعر آغاز می شود:
شروع انشاء بسیار ساده و روان و بی تقصیر است و با صمیمیت ادامه می دهد.
تکه نانی دارم خرده هوشی سرسوزن ذوقی مادری دارم بهتر از برگ درخت دوستانی بهتر از آب روان
برگ درخت نیمی از هستی درخت است و این جا نیمی از هستی سهراب همان عنصری است از گیاه که از خورشید انرژی می گیرد و کلروفیل می سازد و به درخت سرسبزی و شادابی می دهد, نیم دیگر ریشه است که آب و املاح جذب می کند و به بالا به انتهای ترین بخش درخت می فرستد و بهترین تفسیر سپهری برای مادرش.
آب روان مظهر زندگی, پویایی و روشنی است. چه خرمی می بخشد دوستان که مثل آب روان هستند (و خدای که در این نزدیکی است لای این شب بوها پای آن کاج بلند روی گاهی آب, روی قانون گیاه)
چه تعبیر زیبایی برای خدا که سپهری می خواهد بگوید همه جا هست و پوزخند بزند به آنها که او را فقط در کعبه جستجو می کنند و زحمت این راه را به خود می دهند و حواسشان هم به خدا نیست اول حواسشان این است که زیردست و یا له نشوند, دوم حواسشان به این است که باری به هر جهت مراسم تمام شود بروند بازار و تا دلشان می خواهد و پولشان که به آشکار و پنهان آورده اند کفاف می کند جنس بخرند, مقداری البته برای سوغات و بیشترش برای فروختن و سود کردن و دست مایه ای که از آن به بعد به او بگوید حاجی و او هم به راست و دروغ از آن پس به آن قسم بخورد. سپهری اعتراف می کند که مسلمان است, اما ببینید اجزاء مسلمانی او را چه ها تشکیل می دهند.
قبله ای یک گل سرخ جانمازم چشمه, مهرم نور دشت سجاده ی من
دست سجاده ی من من وضو با تپش پنجره ها می گیرم در نمازم جریان دارد ماه, جریان دارد طیف سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است. و چه زیباست اوقات نمازگذاردنش
من نماز را وقتی می خوانم که اذانش را باد, گفته باشد سر گلدسته می سرود
من نمازم را پی ((تکبیره الاحرام)) علف می خوانم پی ((قدقامت)) موج
و دقت کنید آن کعبه ی سراسر بازار و جای خرید و فروش و قسم خوردن و چانه زدن و بارکردن اشیاء فروختنی برای این شاعر نکته سنج باهوش کجاست. کعبه ام بر لب آب کعبه ای زیر اتاقی هاست کعبه ای مثل نسیم, می رود باغ به باغ, می رود شهر به شهر
این همان تعبیر سپهری است از پاک بودن کعبه اش چون آب و زنده بودن و سرسبز بودن و شادابت بودنش چون اقاقی ها و کعبه اش یعنی خانهی خدایش و یعنی در حقیقت خدایش همه جا هست.
باغ به باغ و شهر به شهر و حتماً خانه به خانه :
کتاب نگاهی به سپرهی اثر دکتر سیروس شمیا تفسیر این بیت را این گونه داریم :
کعبه در بیابان است. اما کعبه ی آمال شاعر کنار آب و زیر اقاقی هاست. اقاقیا از درخت هایی است که در شعر نو برخلاف شعر کهن از آن زیاد نام برده شده است. گل هایی خوشه یی سفید یا صورتی رنگ خوشبویی دارد. شاید فقط جنبه ی زیبایی آن مطرح باشد.
حجرالاسود من روشنی باغچه است:
چرا به یک سنگ سجده کند, سنگ بیجان و بی روح است. و چرا به سیاهی سجده کند او به یک باغچه ی روشن سجده می کند که مظهر زندگی, سرسبزی و شادابی و طراوت است و کار و پیشه اش را چقدر زیبا معرفی می کند. اهل کاشانم. پیشه ام نقاشی است. گاهگاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما, تا به آواز شقایق که در آن زندانیست دل تنهایی تان تازه شود.
قفسی که می سازد یک تابلو نقاشی است که هرچه در آن ترسیم شده زندانی هستند, قدرت فرار از آن پرده را ندارند, زندانی ابدند, ماندگارند, از جمله شقایقی که در آن است, آواز ذهنی و تخیلی آن شقایق که می گوید من هم هستم, ما را از تنهایی در می آورد و خرسند می کند, چقدر آرام و بی دغدغه پیش رفته ایم, چه جاده ای صاف و باصفایی.
دکتر شمیسا در تفسیر این بیت به نکته ای دیگر اشاره کرده او می گوید:
سپهری چند جا به نقاش بودن خود در شعرهایش اشاره کرده است. و معمولاً از نقاشی یک مرغ سخن می گوید: درشعر ((پرهای زمزمه)) می گوید: بهتر آن است که برخیزم رنگ را بردارم روی تنهایی خود نقشه ی مرغی بکشم و در شعر ((ساده رنگ)) می گوید: طرح ریزم, سنگی, مرغی, ابری در این جا می خواهد شقایقی را بکشد که بتواند آواز بخواند. اما در این نقاشی ممکن نیست فقط در قلمرو شعر امکان پذیر است. این غبطه نقاش است که از عهده چنین تصویری برآید. پیکاسو می گوید: ((می خواهم قوطی کبریتی بکشد که هم قوطی کبریت باشد و هم خفاش)) دلی درنقاشی برای این کار ابزار کافی نداریم. از این روست که می گوید: چه خیالی , چه خیالی.... اما خوشبختانه سهراب شاعر هم هست و در شعر برای این کار ابزار کافی وجود دارد.
چه خیالی ... چه خیالی پرده ام بی جان است خوب می دانم, حوض نقاشی من بی ماهی است.
به طور کلی سپهری برای این که نقاشی های او هرچند هم که استادانه باشد باز زنده و جاندار نیست دریغ می خورد تا اینجا شاعر کلاً خود را معرفی کرد مثلاً دانستیم او نقاش است که نقاشی او را ارضاء نمی کند.
اهل کاشانم نسیم شاید برسد به گیاهی در هند, به سفالیته یی از خاک ((سیلک)) نسیم شاید, به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.
از این جا به بعد شاعر از نسب و حسب خود سخن می گوید. شعر دو سطح دارد, هم از پدر و مادر خود و هم از پدر و مادر انسان نوعی و تاریخی سخن می گوید. اولین انسان کیومرث بود به معنی زنده میرا. وقتی کیومرث مرد, پس از چهل سال از نطفه ی او دو ساقه ی به هم چسبیده ریباس رویید که یکی مشی و دیگری مشیانه (معادل آدم و حوا) شد و بشر از نسل آنان است. این اسطوره آریایی هاست که در هند و ایران معمول بود. از این رو می گوید: به گیاهی در هند و باید توجه داشت که کاشان شهر کاشی ها و نسالینه هاست. و مخصوصاً در دوره سلجوقیان هنرسفالگری در کاشان در اوج خود بود.
پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها, پشت دو برف پدرم پشت هر خوابیدن در مهتابی پدرم پشت زمان ها مرده است یعنی پدرم دو سال پیش (پدرمزدی) و هزاران سال پیش (پدرنوعی) مرده است و از دو بهار و دو زمستان و دو تابستان سخن گفته است.
پدرم وقتی مرد, آسمان آبی بود ظاهراً یعنی روز معمولی آرام زیبایی بود.
مادرم بی خبر از خواب پرید, خواهرم زیبا شد بر طبق اعتقادات برخی از مردم, اگر زانو یکدفعه از خواب بیدار شود, فرزندش زیبا می شود. به کنایه به کسی که فرزندش دست می گویند مگر یکهو از خواب بلند شدی؟!
دکتر نقی پور نقد می کنند که بعد از آن در جاده ای صاف و بی دغدغه راه رفتیم ناگهان اولین دست انداز پیدا می شود و در آن سقوط می کنیم. (پدرم وقتی مرد, پاسبان ها همه شاعر بودند)
دکتر نقی پور در تفسیر این بیت گفته:
چرا از میان همه مردم پاسبانها را چسبیده است و چرا همه آن ها و چرا شاعر بودند. شاعر بودن یعنی با فهم و درایت بودن, یعنی با احساس بودن, یعنی لطیف بودن و لطیف فکرکردن, آیا همه ی پاسبان ها این طورند.
پاسبان ها باطوم ندارند. و با باطوم توی سر مردم نمی زنند. پاسبان ها به مردم فحش نمی دهند و توهین نمی کنند اگر همه پاسبان ها شاعر بودند پس در آن زمان جایگاه امیری فیروز کوهی, نیما, شیری, توللی و ... که شهرت خوب اجتماعی داشتند کجا بوده است. آیا سپهری شعر و شاعری را دست کم گرفته و مسخره کرده است؟ البته در میان پاسبان هم انسان خوب و مهربان و مودب و دستگیر مردم زیاد است, آنکه برای حفظ امنیت مردم سینه اش را آماج گلوله می کند انسان فداکار و از خودگذشته و مهربانیست و لزومی هم ندارد شاعر باشد و البته این باز همه ی پاسبانها نیستند. دست انداز بلافاصله بعدی در آن جاده گفتگویش با مرد بقال است. ولی نظر دکتر شمینا متفاوت است او می گوید این بیت یعنی همه مهربن شدند و سخنان مهرآمیز لطیف می گفتند.
*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***