مشخصات این فایل
عنوان: علل پیدایش مذاهب در اسلام
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 30
این مقاله درمورد علل پیدایش مذاهب در اسلام می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله علل پیدایش مذاهب در اسلام می خوانید :
اکنون ما برخى از متظاهران به اسلام را که متأسفانه در دستگاه خلفاء نفوذ مؤثرى داشتند، معرفى مىکنیم و نمونهاى از احادیث آنان را نیز یادآور مىشویم:
1 ـ کعب الاحبار
نام او «کعب» ، فرزند «ماتع» و از قبیله «حمیر» بود. به قولى، وى در خلافت ابى بکر، اسلام آورد، و به قولى در خلافت عمر. سرانجام از «یمن» ، به مدینه منتقل شد و گروهى از صحابه، مانند «ابو هریره» و غیره، از او اخذ حدیث کردند. او در زمان خلافت عثمان درگذشت. وى توانست در مدت کمى، افکار مسلمانان «عاصمه» را به خود جلب کند. تا آنجا که «ذهبى» درباره او مىگوید:
«او از منابع علم و دانش، و از بزرگان علماء اهل کتاب بود، گروهى از تابعان از او نقل حدیث کردهاند، و در صحیح بخارى و غیره، از او روایاتى نقل شده است» (1) .
او در پوشش «آگاهى از کتب عهدین» خصوصا «تورات» ، توانست عقائد یهود را در میان مسلمانان، پخش و به عنوان وحى اهلى در عهدین، جا زند، از این جهت، در روایات او مساله «جسم بودن خدا» و «رؤیت او» کاملا مشاهده مىشود و این دو مساله که بعدا از وى در شمار عقائد الهى حدیث درآمد، جزء اساسىترین عقائد او به شمار رفت. هم اکنون انکار رؤیت خدا در آخرت از دیدگاه سلفىها، مایه الحاد و انکار یک اصل ضرورى اسلام است.
کعب و مساله «تجسم خدا»
کعب مىگوید: «خدا به زمین نگریست و گفت من به برخى از نقاط تو گام خواهم نهاد. در این موقع کوهها اوج گرفتند (کبر ورزیدند)، ولى صخره (بیت المقدس)، اظهار تواضع کرد، خدا گام بر روى آن صخره نهاد، و گفت: این مقام من، و نقطهاى است که در آن محشر بر پا مىشود، و جاى بهشت و آتش من است و جایگاه میزان من است و من پاداش دهنده اطاعت کنندگان هستم» (2) .
کعب، در این گفتار، گذشته از اینکه «جسم بودن خدا» را مطرح مىکند، اصرار بر قداست «صخره» بیت المقدس دارد که آنجا را مرکز همه چیز معرفى کند و از این طریق عقائد یهود را میان مسلمانان، منتشر سازد.
اصرار بر رؤیت خدا
از سخنان او است که خداوند، تکلم و رؤیت خود را میان موسى و محمد تقسیم کرد، تکلم را به کلیم و دومى را از آن پیامبر اسلام قرار داد. (1)
در پرتو این گونه احادیث، مساله، «رؤیت خدا» در دنیا و آخرت و یا خصوص روز رستاخیز، از اساسىترین عقائد اهل حدیث به شمار آمده است، به گونهاى که شیخ اشعرى با تعدیلى که در عقیده اهل حدیث پدید آورد، نتوانست آن را از پیکر عقیده این گروه جدا سازد و سرانجام بر آن صحه نهاد.
ابو هریره، بازگو کننده افکار «کعب»
در زندگى کعب، آمده است که «گروهى از صحابه از او نقل روایت کردهاند» ، یکى از آن افراد، ابو هریره است که افکار او را به نوعى در میان مسلمین منتشر ساخته است. در اینجا بذکر نمونهاى از این قسمت مىپردازیم تا دریابیم چگونه «حبرى» یهودى، عقل و خرد یک صحابى را ربوده است تا بازگو کننده افکار او باشد.
«عکرمة» مىگوید: «روزى ابن عباس نشسته بود. مردى وارد شد و به او گفت: سخن شگفت آورى را از کعب شنیدم. او درباره خورشید و ماه سخن مىگفت» عکرمة مىگوید: «ابن عباس که تکیه کرده بود راست نشست و گفت: آن سخن چیست؟ آن مرد از قول کعب گفت: روز قیامت، خورشید و ماه را به صورت دو گاو نر ساق بریده مىآورند و در میان آتش مىاندازند» .
عکرمة مىگوید: «ابن عباس با شنیدن این سخن، در حالى که لبهایش از خشم مىلرزید، گفت : کعب دروغ گفته! کعب دروغ گفته! کعب دروغ گفته است! این مرد یهودى است و مىخواهد اندیشههاى یهودى گرى را وارد اسلام کند. خدا برتر از آن است که مخلوق مطیع و رام خود را عذاب کند . مگر سخن خدا را نشنیدهاید که مىگوید: (و سخر الشمس و القمر دائبین) (ابراهیم / 33) .
«ماه و خورشید را که دو مخلوق فرمانبردار هستند، به کار گرفت» .
چگونه خدا، دو موجودى را که خود، آنها را به عنوان «فرمانبر» مىستاید، عذاب مىکند؟ خدا این «حبر» یهودى را بکشد. در دروغ گفتن چه بىباک است! چه دروغ بزرگى بر این دو مخلوق فرمانبردار خدا بسته است! آنگاه، ابن عباس کلمه «استرجاع» را بر زبان جارى ساخت، و چوبى به دست گرفت و با آن، بر زمین مىزد، و به همین حالت بود تا اینکه سربلند کرد و آن چوب را انداخت. تو گویى سخنى به خاطرش آمد که از رسول خدا شنیده است، گفت: مایلید من آنچه از رسول خدا درباره آفتاب و ماه و سرانجام آنها شنیدهام، نقل کنم؟ همگى گفتند : بلى. گفت: از رسول خدا درباره خورشید و ماه سئوال کردم. او چنین فرمود: ...» (1) .
اکنون ببینیم، چگونه ابو هریره نحن کعب را بازگو مىکند و آن را به پیامبر نسبت مىدهد .
ابو هریره مىگوید: «پیامبر فرمود: خورشید و ماه، در روز رستاخیز به صورت دو گاو نر ساق بریده در جهنم هستند. یکى از حاضران به ابو هریره گفت: مگر این دو موجود چه گناهى کردهاند، که به چنین سرنوشتى دچار شوند؟ ! ابو هریره گفت: من از پیامبر براى تو حدیث مىآورم، تو مىگویى این دو موجود چه گناهى مرتکب شدهاند؟» (1) .
در این جا از تقارن این دو حدیث به دست مىآید که مضمون حدیث، یک اندیشه اسرائیلى بیش نبوده است، ولى چون کعب، پیامبر اکرم را درک نکرده بود، نمىتوانست به پیامبر نسبت بدهد . لیکن شاگردان او که عصر پیامبر را درک کرده بودند، به آسانى مىتوانستند زبان خود را به دروغ بیالایند و این اندیشه را به رسول گرامى اسلام نسبت دهند.
تنها ابو هریره نیست که این حدیث را نقل مىکند، بلکه انس ابن مالک نیز آن را نقل کرده است. (2)
مجامله با خلیفه دوم
جاى تأسف است که این فرد یهودى با مکر و خدعه مخصوص تبار خود، توانست علاقه خلیفه دوم را به خود جلب کند. ابن کثیر شامى مىنویسد: «او در خلافت عمر اسلام آورد، و پیوسته از کتابهاى گذشتگان براى وى سخن مىگفت، و عمر نیز مىپذیرفت، تا اینکه به مردم اجازه داد که به سخنان او گوش دهند، سرانجام، آنچه نزد او از استوار و نا استوار بود، نقل کرد، در حالى که امت اسلامى به یک سخن از سخنان او نیاز نداشت» (3) .
کعب، به عناوین مختلف، توجه خلیفه دوم و نیز عثمان را به خود جلب مىکرد.
1 ـ روزى کعب به خلیفه گفت: کتابهاى پیشینیان، تو را شهید و پیشواى دادگر معرفى مىکند، و اینکه در اجراء حق و عدالت از ملامت کنندگان، هراسى ندارى.
خلیفه، روى حسن ظنى که به «کعب» داشت، گفت: سخن اخیر درست است، ولى من کجا و شهادت کجا .
2 ـ روزى خلیفه، مجرمى را مىزد، کعب الاحبار، جریان را دید و به او گفت، خلیفه دست نگهدار، به خدایى که جانم در دست او است، در تورات نوشته است، واى بر حاکم زمین از دست حاکم آسمان. عمر فورا پاسخ داد: «الا من حاسب نفسه» ، (مگر حاکمى که به حساب خود برسد) . کعب گفت: به خدایى که جان من در دست او است، عین این گفتار در کتاب نازل از جانب خدا، بدون کم و زیاد وارد شده است. (1)
3 ـ روزى جلاد به امر خلیفه، مجرمى را تازیانه مىزد، ناگهان مجرم، زیر تازیانه گفت : «سبحان الله» . خلیفه دستور داد که جلاد او را رها سازد. در این موقع «کعب» خندید. وقتى خلیفه علت آن را پرسید، او فورا عمل خلیفه را توجیه کرد و گفت: «سبحان الله» ، مایه تخفیف از عذاب است، یعنى عمل تو اى خلیفه یک اصل الهى دارد (2) .
این یهودى روباه صفت، با کردار و گفتار خویش، عواطف خلیفه را بسوى خود جلب کرد، بگونهاى که خلیفهاى که از نشر و تدوین حدیث رسول گرامى، جلوگیرى مىکرد، به او اجازه نقل قصص و داستان و حدیث و روایت داد و سرانجام آنچه نباید انجام بگیرد، تحقق پذیرفت.
کعب در خلافت عثمان
پس از قتل عمر، او به انواع حیله و مکر توانست در قلب خلیفه بعدى، براى خود جاى باز کند، به گونهاى که خلیفه، مشکلات فقهى را با او در میان مىگذارد.
4 ـ مورخ معروف، مسعودى مىنویسد: «روزى عثمان از کعب سئوال کرد، اگر کسى زکات مال خود را بپردازد آیا در آن مال باز براى دیگران حقى هست؟ کعب گفت: خیر. ابوذر در مجلس بود، از شنیدن گفتار کعب خشمگین شد، و با عصا بر سر و سینه کعب کوبید و گفت دروغ مىگویى اى فرزند یهودى. آنگاه آیه 177 سوره بقره را خواند که در آن علاوه بر پرداخت زکات، کمک به بستگان و یتیمان و بینوایان و دیگران نیز سفارش شده است» . (1)
5 ـ مسعودى مىنویسد: «خلیفه از کعب سئوال کرد، آیا صحیح است ما مقدارى از بیت المال را در رفع مشکلات خود برداریم و به تو نیز بدهیم؟ کعب پاسخ مثبت داد. این بار نیز «ابوذر» عصاى خود را بر سینه کعب کوبید و گفت اى فرزند یهودى، چقدر در مسائل دینى جرى هستى. خلیفه از کار ابوذر ناراحت شد، و گفت ترا دیگر نبینم» (2) .
6 ـ وى مىنویسد: «عبد الرحمان بن عوف، دوست دیرینه خلیفه (سوم)، در زمان حیات او در گذشت. ثروت نقدینه او را در برابر عثمان چیدند، دیگر خلیفه نتوانست طرف مقابل خود را ببیند. عثمان گفت: امیدوارم که خدا عبد الرحمن را پاداش نیک دهد، زیرا زکات مىپرداخت، و مهمان نواز بود، و یک چنین ثروتى را نیز پس از خود به جاى گذارد. کعب خلیفه را تصدیق کرد. در این موقع عصاى ابوذر به جاى سینه کعب، سر او را نشانه گرفت و بر آن فرود آمد و گفت: اى فرزند یهود، مردى مىمیرد و چنین ثروت کلانى از خود مىگذارد، باز مىگویى : خدا به او خیر دنیا و آخرت بدهد. من از پیامبر خدا شنیدم که فرمود خوش ندارم بمیرم و به اندازه یک «قیراط» از خود بگذارم. عثمان از گفتار ابوذر ناراحت شد و گفت: روى خود را دور کن» (1) .
پیش گویى از سلطنت معاویه
کعب الاحبار در سال 34 هجرى، یک سال پیش از قتل خلیفه سوم، درگذشت، ولى از تبدیل خلافت به سلطنت، و اینکه براى امت مایه رحمت است، گزارش مىداد. وى مىگفت: «زادگاه پیامبر مکه و هجرت او به «طیبه» ، و سلطنت او در شام خواهد بود» (2) .
و نیز از گفتار او است: «آغاز این امت نبوت و رحمت است، و سپس خلافت و رحمت است، آنگاه سلطنت و رحمت است، بعد از آن پادشاهى و جباریت خواهد بود، در این حالت دل زمین بهتر از روى آن است» (3) .
مقصود از مقطع سوم، حکومت معاویه است که آن را سلطنت و رحمت مىخواند. گفتار کعب به صورت کمرنگ در صحاح و مسانید وارد شده است. ترمذى مىگوید: «پیامبر فرمود: سى سال خلافت است، سپس پادشاهى» (4) . و ابو داوود نقل مىکند که فرمود: «سى سال جانشینى از نبوت است، آنگاه خدا به هر کس بخواهد قدرت و ملک مىبخشد» (1) .
از میان صحابه، گروهى مانند ابو هریره از کعب اخذ حدیث کردهاند. همین گفتار کعب در روایات ابو هریره نیز وارد شده که: «الخلافة بالمدینة و الملک بالشام» (2) .
این احادیث و گزارشها، شالوده خلافت معاویه را ریخت و دلها را متوجه او کرد.
رمز نفوذ فرهنگ بیگانه
نفوذ فرهنگ بیگانه در میان یک ملت در گروه دو مطلب است:
1 ـ ناشران فرهنگ بیگانه خود را عالم و دانشمند، معرفى مىکنند و به قدرى سخن مىگویند که ساده لوحان، آنان را «اوعیة العلم» و منابع دانش مىپندارند.
2 ـ آنان پیوسته با مراکز قدرت ارتباط برقرار مىکنند و از قدرت آنان در تعقیب اهداف خود بهره مىگیرند.
اتفاقا هر دو شرط درباره کعب، کاملا فراهم شد. او به عنوان عالم و دانشمند و آگاه از عهدین، وارد مدینه شد، و به قدرى سخن گفت که اذهان صحابه پیامبر را به خود جلب، و براى اخذ حدیث آماده کرد. سپس با مرکز قدرت، آنچنان مربوط شد که عثمان، مشکلات خود را با او در میان مىگذاشت. و مثل ابوذر غفارى را به علت مخالفت با او توبیخ مىکرد.
این بررسى اجمالى از زندگى یک فرد یهودى است که با مکر و حیله، در میان مسلمین براى خود جا باز کرد و به تشویش احادیث پرداخت. کسانى که بخواهند از سخنان و اندیشههاى او آگاه شوند، به کتابهاى یاد شده در پاورقى، مراجعه فرمایند (1) .
بخشی از فهرست مطالب مقاله علل پیدایش مذاهب در اسلام
علل پیدایش مذاهب در اسلام
منطق جبهه انصار
سخنان حباب بن منذر
نقدى بر این معیارها
فرقه مرجئه
جلوگیرى از تدوین احادیث پیامبر (ص)
الف ـ ارزیابى احادیث پیامبر (ص)
ارزش کتابت و ضبط از دیدگاه قرآن
احادیثى از پیامبر در ضبط حدیث
ج ـ فلسفه منع تدوین حدیث
نابودى جوامع نخستین حدیثى
ج ـ ترک مذاکره احادیث
ز ـ پى ریزى مذاهب در بازار آشفته حدیث
داورى ابن خلدون درباره کتب تفسیر
1 ـ کعب الاحبار
کعب در خلافت عثمان
پیش گویى از سلطنت معاویه
تمیم بن اوس دارى، افسانه سراى عصر خلافت
پى نوشتها:
دانلود تحقیق علل پیدایش مذاهب در اسلام