دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
تعداد صفحات : 125 صفحه -
قالب بندی : word
حافظ
در این دفتر اهتمام بر آن است که حافظ را از زبان حافظ بشناسیم و واژههای مکتب وی را همچنانکه آمد از راه تطبیق این لغات در فضای خود دیوان بررسی و معنا نمائیم و کلامی از قول و برداشت خویش بر آن نیفرائیم چرا که در تمامی غزلیات خواجه کلامی نمیابی که لااقل چندین بار از جانب وی بروشنی و وضوح ترجمه و تشریح نگشته باشد بدین ترتیب حافظ خود مفسر حافظ است و دوستدارمحقق وی براستی بینیاز از اظهارنظهرهای شخصی و تأویل و توجیهات هفتصدساله میباشد!
خواندن سطور زیرین در بیان شاخص هنر شما را در کیفیت کشف معنای مختلف این لغت در دیوان خواجه قرار میدهد و مینمایاند که سبک مواجهة ما با شاخضهای لسانالغیب چگونه است و چسان در میدان تطبیق به صید معنای دیوان شمسالدین محمد میپردازیم و بدینسان حافظ را از زبان حافظ به تفسیر مینشینی.
عاشق و رند نظر بازم و میگویم فاش
تا بدانی که بچند هنر آراستهام
در بیت فوق با سه واژة عاشق – رند – ونظرباز روبرو هستیم که هر سه واژه مترادف با لغت هنر آمدهاست حال چنانچه در جستجوی لغت هنر و کاربرد معانی آن در سراسر ابیات دیوان برآئیم و تمام ابیاتی را که دارای این لغت میباشد با یکدیگر تطبیق کنیم از زبان خود لسانالغیب درخواهیم یافت که حضرتش این لغت را مترادف و مطابق با چه کلماتی آورده و نهایتاً این واژه شاخص کدام مفهوم عارفانه و دستآورد سالکانة اوست!
اشعاری را که ذیلاً میخوانیم همگی در داشتن لغت هنر مشترکاند:
- عشق میورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
- روی خوست کمال هنر و دامن پاک
لاجرم هست پاکان دو عالم با اوست
- روندگان طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاری است
- حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
- حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
هیچاش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
- شرممان باد زپشمینة آلودة خویش
که بدین فضل و هنر نام کرامات بریم
- بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری
- تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
رهرو گر صدها هنر دارد توکل بایدش
اینک با استخراج و اژههایئ که در ادبیات فوق از جانب خواجه همسان و هم معنای لغت هنر آمده براستی بینیاز از هر تأویل و توجیهی نسبت به این واژه شعر وی گشته و حقاً به تفسیر صحیح و معتبر حافظ از زبان حافظ دست یازیدهایم. تلقی حافظ را در پانصد غزل دیوانش از لغت هنر با هم بخوانیم.
« هنری » را که شمسالدین محمد خواجه حافظ شیراز به استناد اشعار بالا بدان معقتد است:
- فن شریف است.
- پاکدامنی و پاک همتی است.
- مانع از بی ادبی است.
- معیار ارزش هر ارزش دیگر برای روندگان طریقت است که خواجه خود از زمرة آنهاست.
- چیزی نیست که مدعیان بتوانند باعث اختفاء و استتار آن شوند( آشکارا و خود بروز است).
- فصاحت و بلاغت است و ضد بیخبری است.
- فضل و علم و دانش است که با دانش آن، دمزدن از کشف کرامات شرمآور میباشد.
- منافی ومغیر عشق نیست و در اکتساب و تحصیلش میباید کوشش نمود.
- از تقوا و دانش و صدها فضیلت دیگر برتر و مساوی با ملکة توکل است.
مروری بر مفاهیم و مضامینی که بیانگر منظور خواجه از کاربرد کلمه هنر است نه تنها همگون بودن این لغت را با مفهوم خاص امروزیاش کاملاً نفی میکند بلکه حافظ خوان بیغرض و منصف را بر این باور راستین رهنمون میگردد که: کلمه هنر( شاخص) است برای بیان دستآوردهای سالکانه وی … که بگفتار شریفش.
رهرو گر صدها هنر دارد توکل بایدش
… با تکیه بر الطاف خدائی چنانچه موفق شویم روش این دفتر در اثبات شاخص زبانی لسانالغیب و ترسیم نمودار از شاخصهای دیوانش روش فوق خواهد بود.
حافظ از منتقدانست گرامی دارش
زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست
- عمریست که من در طلب هر روزگار
دست شفاعت هر زمان در نیکنامی میزنم
2-عمریست تا براه غمت رو نهادهام
روی و ریای خلق بیک سو نهادهام
3- عمریست تا زلف تو بوئی شنیدهایم
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
4- دل گفت وصالش بدعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
5- عمری گذشت و ما بامید اشارتی
چشمی بر آن دو گوشه ابرو نهادهایم
6- عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
عامل ز حفظ جانب یاران خود مشو
7- اگر بسالی حافظ دری زند گشاید
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
8- سالها پیروی مذهب رندان کرد
تا بفتوای خرد حرص بزندان کردم
9- سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
10- سالها دل طلب جام و جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
11- تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم
همانگونه که عنوان نمودار اشارت دارد محتوای آن بیان خصوصیاتی دربارة کیفیت و کنه اعتقادات اخلاقی و عملی شمسالدین محمدخواجه حافظ شیراز… شاعری که نمودار سالهای عمر خویش را با خطوط برجسته و بررنگ ابیات بالا برای ما ترسیم میکند و غایت از زیست و هدف ازگذران عمرش را اینگونه سهل و صریح در دیدرس خواننده اشعارش قرار میدهد. خواجه را اشعادر عدیدهای است که مصرعی از آن را با ترکیب دو کلمه( سالها) و ( عمریست) آغاز کرده و با نشاندن این ترکیب در شعرش، ابتدا و انتهای خط عمر خویش را مشخص فرموده که طی زندگانیاش به چسان طرزتفکر و براساس نحوه خاص تفکرش به چگونه اشتغال داشته است. مطالعه مجدد ابیاتی که فوقاً آمده با توجه به ترکیب کلمات( عمریست) و ( سالهاست) کاملاً مبرهن میدارد که عمر شمسالدین محمد یعنی روزها و شبهای وی درچه مسیری بسر آمده و در کدام راه سپری گشته است.
مگر عملها و عکسالعملهای هر فرد برروی خط عمرش صورت نمیپذیرد در این صورت آیا نزدیکترین راه برای شناخت افراد، مطالعه خط عمر ایشان نمیباشد؟ ویژه آنکه در ترسیم این خط کمتر شاعری چونان خواجه حافظ مقید و موفق بودهاست.