
شخصیت چیست؟
هنوز روانشناساننتوانستهاند به تعریفی که همه بر آن همداستان باشند، دست یابند؛ امامیتوان گفت:
«شخصیت هدف نهایی تمام بررسیهای روانشناختی است. پس در روانشناسی یافتهای نیست که در شناساندن شخصیت، سهمی بر عهده نداشته باشد ». [1]
«در روانشناسی جدید، شخصیت نه فصل جداگانهای از فصول روانشناسی در الگوی سنتی است که در کنار آنها قرار بگیرد و نه جمع سادة یافتههای فصول و مباحث یا تألیف و ترکیب سادة آنها برحسب ذوق و سلیقة شخصی.»[2]0
بنا براین، برای دانستن نظریة قرآن، باید بدانیم شخصیت چیست، برای این مهم، میتوان از نظریات علمی بهره جست. قرآن راهی را باز میکند و نشانههای آن را نیز نشان میدهد؛ اما خود انسان باید حرکت کند و در مسیر قرار بگیرد. راهنمایی فقط به درد کسی میخورد که قصد گام نهادن در «راه» را داشته باشد و گرنه نمایاندن راه برای کسی که ایستاده یا نشسته است و قصد حرکت ندارد، چه سودی دارد؟ نشانهها و علایم راهنمایی موجود در کنار راه نیز فقط به چشم کسانی میخورد که در راه حرکت کنند. ما ناگزیر، برای رعایت اختصار، برخی از عناوین مهم را، مورد پژوهش قرار میدهیم. نخست تعریفهای روانشناسان را بررسی میکنیم، تا معلوم شود که نظر قرآن چیست.
تعریف شخصیت در روان شناسی
نظریهها دربارة شخصیت و کیفیت شکلگیری آن، در مکاتب متفاوت، مانند روانکاوی فروید، و رفتارگرایی - روانشناسی انسانگرا، یکسان نیست. به همین علت، تعریفهای شخصیت بسیار فراوان است. آلپورت (g.w.allport) در این باره به جمعآوری پنجاه تعریف متفاوت پرداخته است. با وجود این، این تفاوتها مربوط به اصل موضوع شخصیت نیست، بلکه متوجه مفهومی است که از آن ساختهاند و درنتیجه، منعکس کنندة ناهمگراییهای دیدگاههای نظری مؤلفان است.[3]
الف:تعریف مایلی R.Meili
یکی از تعریفهای بسیار ساده، تعریف مایلی R.Meili است. او میگوید:
«شخصیت یک کلیت روانشناختی است که انسان خاصی رامشخص میسازد... روانشناسی در بحث شخصیت، همواره تفاوتهای فردی را در نظر دارد و هدف آن، تعریف هر چه صحیحتر این تفاوتها و تعیین آنها است».
وی دربارة عناصر تشکیل دهندة شخصیت نیز معتقد است:
«وقتی مفهوم شخصیت به معنای وسیع، مورد نظر باشد، طبعاً مفاهیم خوی، مزاج و استعداد را، که مبین جنبة خاص هستند، دربر میگیرد.»[4]
اما تعریف او از مزاج با تعریف فروم - که بعداً ذکر میکنیم - متفاوت است.
ب:تعریف اریک فروم
اریک فروم در تعریف شخصیت میگوید:
«شخصیت مجموع کیفیتهای موروثی و اکتسابی است که خصوصیات فرد بوده و او را منحصر بهفرد میکند».[5]
او در توضیح تعریف فوق میگوید:
«فرق بین کیفیتهای موروثی و اکتسابی، معادل فرق بین مزاج،استعدادها و کلیه کیفیتهای ذاتی از یک طرف و منش(Character) از طرف دیگر است».[6]
سپس وی برای رفع ابهام، تفاوت «مزاج» و «منش» را بسیار مفصل بحث میکند، خلاصة سخن او این است:
«مزاج» به چگونگی واکنش دلالت دارد و ذاتی و تغییر ناپذیر است؛ اما «منش» نتیجة تجربیات شخصی، بهویژه تجربیات سالهای اولیة زندگی بوده و تا حدی با درون گرایی و تجربیات نوین، تغییرپذیر است؛ مثلاً اگر کسی «آتش مزاج» است ، کیفیت واکنش او تند و قوی است؛ ولیاین که نسبت به چه چیز، واکنش مذبور تند و قوی است، مربوط به منش است. اگر بهرهور، دادگر و با محبت است، در عشق، در عصبانی شدن بهعلت بی عدالتی و متأثر شدن از یک فکرنو، واکنش تند و قوی نشان خواهد داد. و اگر دارای منش ویرانگر و سادیستیک است، در ویرانگری وخشونت، تند و قوی میشود.[7]
فروم در تکیه بر سالهای اولیة زندگی، در شکلگیری منش شخص، زیر تأثیر نظریة فروید است؛ اما اندک تغییرپذیری آن در سالهای بعد را میتوان جزء نظریات اصلاحی خود فروم در دیدگاههای فروید بهحسابآورد، اگرچه در مسایل مهم دیگری نیز فروم - با این که خود را جزء طرفداران فروید میداند ـ در دیدگاههای فروید تجدید نظر کرده است؛ اما باید توجه داشت که دیگر رروانشناسان شخصیت، از جمله آلپورت، اینتکیه بر سالهای اولیة زندگی را ندارند و نقش کمتری برای دوران کودکی در هنگام بلوغ قائل هستند و این دو مرحله را دارای نیازها وانگیزهها و تجربههای متفاوت میدانند.
فروم بر این نکته تکیه دارد که فقط رفتار منش را میتوان جزء اخلاق دانست و آنچه مربوط به مزاج است، جنبة اخلاقی ندارد.[8]
او دربارة منش، سخن بالزاک، ادیب و رمان نویس معروف را با شگفتی نقل میکند که «بررسی منش با نیروهایی سروکار دارد که سبب انگیزش انسانند» و اضافه میکند که «راههای عملی احساس و تفکر، در حد زیادی وسیلة خصوصیت منش شخص تعیین میشوند و نتیجة محض پاسخهای منطقی به موقعیتهای واقعگرایانه نمیباشند. به بیان دیگر، منش انسان سرنوشت او است».[9]
بنابراین منش فقط اعمال منطقی به تناسب موقعیتهایی که خواستارآن اعمال و رفتارها هستند؛ نمیباشد، بلکه بیشتر از آن است؛ زیرا گاه اعمال و رفتار، پاسخهای بسیار سریع و مناسب موقعیتهایی است که پیشمیآید و شخص در اجزای آن، لحظه به لحظه فکر، تأمل و تصمیمگیرینمیکند.
«منش را میتوان قالبی «نسبتاً دائم» دانست که در آن، انرژی انسان در روند همسانی و اجتماعی شدن کانالیزه میشود.»[10] ... «نظام منش انسان را میتوان جانشین دستگاه غریزی حیوان دانست. همین که انرژی به طریقی کانالیزه شد، عمل انجام شده، از نظر منش، به جا تلقیمیشود»[11] اگر چه عمل اخلاقی نباشد.
ج: تعریف گوردون ویلارد آلپورت
آلپورت از اولین نظریهپردازان شخصیت است که عینک تاریک فرویدیسم را از چشم بر میدارد و دیدگاههای سادهانگارانة رفتارگرایی را کنار میگذارد.
بر خلاف اریک فروم، که سالهای اولیة زندگی و دورة کودکی را بسیار مهم تلقی میکند، آلپورت با دورة بلوغ به عنوان دورهای نسبتاً مستقل برخورد میکند و بیشترین نقش را هم در تشکیل شخصیت، به مقاصد و نیتهای شخص میدهد.[12]
وی از تعبیر «صفات مشخصه» استفاده میکند تا هر گونه نشان اختصاصی و یا صفات منقوش در شخصیت را شامل شود؛ یعنی از رفتارهای سطحی شخصی، و عادات مصلحتی تا ژرفترین و درونیترین ارزشهایی که جهت شخص را در زندگی مشخص میکند .
او معتقد است که داشتن قصد و نیت نشان دهندة اولین روشی است که هر فرد برای راهنمایی خود در آینده در نظر میگیرد. مقاصد ونیتهای فرد محرکها را به نفع خود گلچین میکنند، نوع انتخاب و گزینش را معلوم میکنند. موارد نهی شده را مشخص میسازند و در جریان رشد، اثرات بسیاری بر جای میگذارند. با آن که تحقیقات تجربی جدید ثابت کرده است که «ارزشهای شخصی» نحوة ادراکات، نوع قضاوتها و جریان تبدیل وسازگاری ما را رهبری میکند اما هنوز اهمیت آنها کاملاً شناخته نشده است.
شامل 19 صفحه word
دانلود تحقیق شخصیت در قرآن