زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سرگذشت زبان فارسی

اختصاصی از زد فایل سرگذشت زبان فارسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

سرگذشت زبان فارسی


سرگذشت زبان فارسی

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن اصلی :

نشانه های آن را می توان از یادگارهایی که در گوشه کنار این سرزمین پهناور پراکنده اند، دریافت. یادگارهایی چون سنگ نگاره بزرگ داریوش در بیستون کرمانشاه، بناهای باشکوه پارسه (تخت جمشید) در مرودشت فارس، شهر های ویران و خاکستر شده ای چون شهر سوخته در سیستان، سفالینه های نهفته در دل تپه های باستانی چون سیلک کاشان، گنجینه ی به غارت رفته کناره آمویه، ویرانه های باستانی شهر کولاب در تاجیکستان که همه و همه یادگارهای بازمانده این باشندگان فرهیخته اند. افزون بر این یادگارهای مادی، انبوهی از داستان ها، افسانه ها و نوشته های دینی و تاریخی چون اوستای کهن، خدای نامه ها و سرگذشت پهلوانان و نامدارانی چون گرشاسب یل نیز در دسترس ما هستند، دیگر از نوشته های برهمنان پاکنهاد آریایی به زبان سانسکریت، نوشته های تاریخنگاران یونان باستان و لوح های میخی آشوریان، بابلی ها و ایلامی ها که پر یاد و خاطره قوم های آریایی است، در می گذرم که داستان به درازا می کشد.

 

راز این جاودانگی را می توان در زبان فارسی و پیوستگی تاریخی آن دانست. ریشه های زبان فارسی را می توان در همه یادماندهای کهن این سرزمین چه مادی و چه فرهنگی و ادبی بازیافت، اگر چه دگرگونی های بسیاری نیز در گذر زمان به زبان نیاکان ما راه یافته ولی این دگرگونی ها نه چنان است که پیوستگی آن را نایافتنی سازد. برای آنکه بیشتر با این نگرش آشنا شویم ناچاریم به آنچه از روزگاران کهن تاکنون بر پهنه این سرزمین بجای مانده بنگریم و خط سیر تاریخی زبان فارسی را بر این پایه استوار کنیم.

گمان می رود همه قوم ها و تیره های آریایی در گذشته ای دور به یک زبان واحد سخن می گفته اند که نویسنده، آن را به پیروی از داریوش بزرگ در سنگ نگاره بیستون زبان آریایی می نامد. از این زبان در گذر زمان گویش ها و زبان هایی پدید آمد که بر پایه گفتارهای زبانشناسان و تاریخنگاران می توان زبان های اوستایی، مادی، پارسی باستان، سکایی و سانسکریت را از میان نام برد. همه این زبان ها به گونه ای در پیدایش و گسترش (انکشاف) زبان فارسی نوین نقش داشته و واژه ها یا ساختارهای دستور زبانی(نحوی) چندی را در این زبان به گونه زنده و پویا یا راکد و مرده به ارث گذاشته اند.

این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمتword در اختیار شما قرار می‌گیرد

تعداد صفحات : 10


دانلود با لینک مستقیم


سرگذشت زبان فارسی

دانلود مقاله کامل درباره سرگذشت دانش پزشکی تا رنسانس

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله کامل درباره سرگذشت دانش پزشکی تا رنسانس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره سرگذشت دانش پزشکی تا رنسانس


دانلود مقاله کامل درباره سرگذشت دانش پزشکی تا رنسانس

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :19

 

بخشی از متن مقاله

پیش از پیدایش تاریخ

تاریخ‌شناسان بر این باورند که انسانهای کنونی فرزندان نیاکانی هستند که روزگارانی در دشتهای پهناور و شکاف کوههای بلند به سر می‌بردند.

دگرگونی زندگی، که آدمیان به جای بهره‌گیری از توان جسمی خود، از نیروی خرد خویش یاری بگیرند، و از میان دشتها و درون شکاف کوهها به شهرهای پرشکوه بیایند، هزاران سال طول کشیده‌است.

آدمی در روزگاران قدیم بر روی زمینهای سرد و خیس (مرطوب) می‌زیست و با حیوانات خطرناکی که در اطرافش بودند، دست و پنجه نرم می‌کرد. در آن روزگاران، مردم حیوانات را شکار می‌کردند تا گوشتشان را بخورند. استخوانهای همان حیوانات وسیلة شکار و پوست آنها لباس انسانها بود. انسانها در گروههای بسیار کوچک زندگی می‌کردند و مانند فرزندان امروزی خود سخن گفتن نمی‌دانستند و با صداهای مبهم فریاد مانند، چیزهایی را به یکدیگر می‌گفتند، و بیشتر با اشارة دست چیزهای ساده را بیان می‌کردند.

نیاکان ما که در روزگاران پیش از تاریخ زندگی می‌کردند، به سه چیز بسیار مهم، پی برده بودند. یکی اینکه استخوانهای درشت و نوک تیز، ابزار مفیدی است که می‌تواند سلاح نبرد نیز قرار گیرد. سپس دریافتند که می‌توان دسته‌ای نیز برای آن ابزار یا سلاح فراهم کرده تا بهتر به کار گرفته شود. کشف آتش گام بعدی آنان بود. بوسیله آتش، آدم توانست خوراک خود را پخته، بخورد. آتش وسیله‌ای تازه بود که می‌توانست از هجوم حیوانات درنده نیز جلوگیری کند.

پزشکی غریزی

انسانهای نخستین همواره در تیررس خطر مرگهای فوری و دردناک ناشی از بیماری و خطر مرگ فوری و هراس‌انگیز یورش حیوانات وحشی از هر طرف بودند. در چنان شرایط سخت و ترس‌آور، زندگی آرام، آسان به دست نمی‌آمد. به این ترتیب عمر کمتر از سی‌سال بود. دانش پزشکی آن زمان از روی غریزة حیوانی بود؛ و هرگاه زخمی بر بردن وارد می‌شد و یا جوش و عفونتی در بدن کسی پدید می‌آمد، با مکیدن زخم، زودتر بهبود بدست می‌آید.

همانگونه که دانسته بودند پس از یک پرخوری، مالیدن دستها (ماساژ) بر شکم، موجب آرامش دل درد می‌گردد.

ابزارهایی که برای جنگ فراهم کرده بودند نیز، برای پاره کردن دمل‌های دستها و پاها و پشت و سایر جاهای بدن به کار رفت و سوزاندن محل زخم نیز نوعی مداوای دیگر شده بود که جلوگیری از گسترش زخم می‌کرد و کسی که از سوزاندن زخم جان سالم به در می‌برد، بهبود می‌یافت.

هرچه گروههای کوچک بزرگتر می‌شدند، بیماریهای گوناگون گسترش بیشتری پیدا می‌کرد و میکروبها و ویروسهای بیماریها زیادتر می‌شدند و گروههای بیشتری را آلوده کرده و می کشتند. همانگونه که اینک در مناطق غیربهداشتی جهان، بیماریهای گوناگون رواج دارند. این گونه کارهای پزشکی غریزی، رفته رفته به حالت روش درمانی درآمد که با نظارت رئیس قبیله و با گروه رهبری انجام می‌گرفت و هر کس بیمار می‌شد، آن تجربه‌ها برای او فراهم بود.

دگرگونی‌های نخستین

با گذشت صدها سال، رفته‌رفته آدمیان کشش فراوانی به بررسی و تشریح بدن حیواناتی پیدا می‌کردند که شکار کرده بودند. با راه‌پیمایی‌های طولانی نیز با طبیعت آشنا می‌شدند. اختراع چرخ، چگونگی کشت نباتات و تهیة ظروف سفالین نیز از پیشرفت‌های بعدی بود. طرز به کار گرفتن پشم حیوانات و الیاف گیاهی و انتخاب نوع خوراک، از بزرگترین حوادث به شمار می‌رفت، ولی باز هم بیماریهای سخت و آشفتگی روانی را با جادوگری، گرفتن خون و یا بریدن عضو درمان می‌کردند! به این ترتیب پزشک جادوگر دارای ارزش و اعتباری بود و ارزش او به طور طبیعی به اندازة تعداد افراد هر قبیله بود.

در سالهای میان 7000 و 4000 پیش از میلاد مسیح، نخستین قبیله‌ها که مرکز مجموعة تمدن آن روزگار بود، پدیدار شدند. با افزایش شمار افراد قبیله‌ها و نیز بالا رفتن تعداد قبیله‌ها، بیماریهای گوناگون نیز فزونی می‌گرفت، اما روش درمانی بسیار اندک بود.

در حدود 3000 سال پیش از میلاد، با پیشرفت تمدن در میان دو قبیلة بزرگ ساکن مصر و سرزمین‌های سرسبز شمالی فرات آشنایی با مسائل پزشکی بیشتر شد، تا جایی که افرادی متخصص بوجود آمدند که کارشناسان پزشکی و دریافت مزد از این پیشه بود. ولی هرگاه نمی‌توانستند بیماری را معالجه کنند، و یا بیمار آنان می‌مرد، با شدیدترین کیفرها روبرو شده، گاهی نیز اعدام می‌شدند.

داروهای آن زمان شامل جوشاندة گیاهان، پیشاب حیوانات و مدفوع آنها و گاهی هم استخوان کوبیده شدة حیوانات گوناگون بود.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره سرگذشت دانش پزشکی تا رنسانس

سرگذشت و احوال مولوی 98 ص - ورد

اختصاصی از زد فایل سرگذشت و احوال مولوی 98 ص - ورد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

سرگذشت و احوال مولوی 98 ص - ورد


سرگذشت و احوال مولوی 98 ص - ورد

          جلال الدین محمد فرزند بهاء الدین محمد معروف به «بهاء الدین ولد» و ملقب به «سلطان العلما» فرزند حسین بلخی، این خانواده پدر بر پدر ازمردم خراسان قدیم ساکن ناحیه ی بلخ بوده اند و به  نسبت بلخی و خراسانی شهرت داشته اند؛ اما شهرت مولوی به «مولانای رومی» و «مولای روم» بعد از آنست که از بلخ مهاجرت کرده و در شهر «قونیه» موطن برگزیده اند که از بلاد معروف آناتولی و آسیای صغیر و ترکیه ی فعلی است و آن را در قدیم کشور «روم» می گفتند؛ به طوری که نگارنده تبع کرده ام این شهرت از اوایل قرن ششم هجری به بعد است. برای اینکه من درمؤلفات نیمه‌ی اول این قرن دیده ام که ازمولوی به عنوان «مولانای روم» اسم برده و اشعاری نقل کرده اند؛ برای کسانی که سرگذشت مولوی را از روی کتاب ها خوانده اند هم این نکته تازگی دارد، زیرا تاکنون دیده نشده کسی متعرض باشد از این که چه تاریخ مولوی را به عنوان «مولانای روم» یا «ملای رومی ها» خوانده اند.

          ولادت مولوی در بلخ روز یکشنبه ششم ربیع الاول سنه 604 و وفاتش در قونیه هم در روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری است. همان سال که نابغه‌ی فلسفه‌ی ریاضی خواجه نصیر الدین طوسی و برخی بزرگ مردان دیگر فوت شده اند. مدت عمر مولانا جلال الدین به حساب شمسی 66سال و به حساب قمری 68 سال و 89 روز یعنی سه ماه و یک روز کم بود.

          پدرش بهاء الدین ولد با خانواده به قصد زیارت کعبه‌ی معظمه و انجام عمل حج درحدود سال 616 که گیراگیر حمله ی مغول به ایران است ازبلخ مسافرت کرد. درحقیقت سبب عمده‌ی این مسافرت یا مهاجرت رنجشی بودکه در باطن از سلطان محمد خوارزمشاه داشت، خواه باعث مسافرتش، گزاردن مناسک حج و خواه و رنجش از سلطان محمد باشد، این ها همه علل و اسباب ظاهری بود و حقیقت امراراده ی حج بود که می خواست آن نهال الهی یعنی وجود مولوی را که درآن وقت حدود سیزده ساله بود از آن آفت خانمانسوز هجوم شوم مغول محفوظ نگاه بدارد و او را در سرزمینی دو از فتتنه پرورش دهد تا همچون درختی بارآور، سایه بر سر مشرق و مغرب عالم افکند.


دانلود با لینک مستقیم


سرگذشت و احوال مولوی 98 ص - ورد

مقاله سرگذشت و احوال مولوی

اختصاصی از زد فایل مقاله سرگذشت و احوال مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله سرگذشت و احوال مولوی


مقاله سرگذشت و احوال مولوی

این محصول در قالب ورد و قابل ویرایش در 128 صفحه می باشد.

 

فهرست مطالب

عنوان  صفحه

فصل اول: «سرگذشت و احوال مولوی».............

1-1سرگذشت و احوال مولوی ....................

1-2افکار و عقاید عرفانی ....................

فصل دوم «مولوی چه می گوید؟».................

2-1مسلک عرفانی و افکار و عقاید مولوی .......

2-2علم الیقین-عین الیقین-حق الیقین..........

2-3تعلق –تخلق –تحقق.........................

2-4پایه اصلی مسلک و طریقه عرفانی مولوی .....

2-5 رسالت عرفانی و ادبی مولوی ..............

2-6فروغ خورشید روح بخش عرفان مشرق...........

2-7طریق اصلاح نفوس و درمان دردهای اجتماعی و روحانی بشر   

2-8داروی دردهای روحانی پنهانی بشر ..........

2-9پراکندگی و جمعیت حواس و اوقات ...........

فصل سوم : «مولوی و حافظ»....................

3-1-عشق از دیدگاه مولوی ....................

3-2-پیر از دیدگاه مولانا  ...................

3-3جام جم ا زدیدگاه مولانا...................

3-4مولوی و حافظ ............................

فصل چهارم: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک

4-1 درمراحل سیرو سلوک علمی و عرفانی ........

4-2 دوره ی اول زندگانی با شخصیت اول مولوی ..

4-3 دوره ی دوم و شخصیت دوم مولوی ...........

4-4 شخصیت سوم و فعلیت نهایی مولوی ..........

4-5 تقسیم بندی .............................

1-4-5افکار و عقاید مولوی....................

2-4-5مارمیت اذرمیت .........................

1-2-4-5شعار مسلک علمی و عرفانی و کلید رمز افکار و عقاید مولوی

3-4-5جبر واختیار و قضا و قدر ...............

1-3-4-5قضا و قدر ...........................

2-3-4-5تجلی و ظهور حق درمظاهر بشری و صدور معجزات و کرامات از انبیا واولیای خدا ................................

4-4-5 اتصال پنهانی روح انسان کامل به مبدأ غیب مجرد الهی

فصل پنجم : «آشنایی بیشتر با اشعار مولانا»

5-1شرح برخی از ادبیات مثنوی شریف

5-2شرح سه غزل شیوا از مولانا

5-3چند نمونه از کنایات اشعار مولوی

5-4القاب شعر اودبا و علما و هنرمندان ایران


سرگذشت و احوال مولوی

    جلال الدین محمد فرزند بهاء الدین محمد معروف به «بهاء الدین ولد» و ملقب به «سلطان العلما» فرزند حسین بلخی، این خانواده پدر بر پدر ازمردم خراسان قدیم ساکن ناحیه ی بلخ بوده اند و به  نسبت بلخی و خراسانی شهرت داشته اند؛ اما شهرت مولوی به «مولانای رومی» و «مولای روم» بعد از آنست که از بلخ مهاجرت کرده و در شهر «قونیه» موطن برگزیده اند که از بلاد معروف آناتولی و آسیای صغیر و ترکیه ی فعلی است و آن را در قدیم کشور «روم» می گفتند؛ به طوری که نگارنده تبع کرده ام این شهرت از اوایل قرن ششم هجری به بعد است. برای اینکه من درمؤلفات نیمه‌ی اول این قرن دیده ام که ازمولوی به عنوان «مولانای روم» اسم برده و اشعاری نقل کرده اند؛ برای کسانی که سرگذشت مولوی را از روی کتاب ها خوانده اند هم این نکته تازگی دارد، زیرا تاکنون دیده نشده کسی متعرض باشد از این که چه تاریخ مولوی را به عنوان «مولانای روم» یا «ملای رومی ها» خوانده اند.

    ولادت مولوی در بلخ روز یکشنبه ششم ربیع الاول سنه 604 و وفاتش در قونیه هم در روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هجری قمری است. همان سال که نابغه‌ی فلسفه‌ی ریاضی خواجه نصیر الدین طوسی و برخی بزرگ مردان دیگر فوت شده اند. مدت عمر مولانا جلال الدین به حساب شمسی 66سال و به حساب قمری 68 سال و 89 روز یعنی سه ماه و یک روز کم بود.

    پدرش بهاء الدین ولد با خانواده به قصد زیارت کعبه‌ی معظمه و انجام عمل حج درحدود سال 616 که گیراگیر حمله ی مغول به ایران است ازبلخ مسافرت کرد. درحقیقت سبب عمده‌ی این مسافرت یا مهاجرت رنجشی بودکه در باطن از سلطان محمد خوارزمشاه داشت، خواه باعث مسافرتش، گزاردن مناسک حج و خواه و رنجش از سلطان محمد باشد، این ها همه علل و اسباب ظاهری بود و حقیقت امراراده ی حج بود که می خواست آن نهال الهی یعنی وجود مولوی را که درآن وقت حدود سیزده ساله بود از آن آفت خانمانسوز هجوم شوم مغول محفوظ نگاه بدارد و او را در سرزمینی دو از فتتنه پرورش دهد تا همچون درختی بارآور، سایه بر سر مشرق و مغرب عالم افکند.

این سبب ها برنظر ها پرده هاست

 

که نه هر دیدار صنعش را سزاست

از مسبب می رسد هر خیر و شر

 

نیست اسباب و وسایط را اثر

از این ادبیات مولوی بر می آید که همه چیز در دید و قدرت آفریدگار بی همتاست و دلیلش برهیچ کس آشکار نیست. آری! حق نمی خواست که این چراغ فیض رحمانی درآن تندباد شیطانی خاموش شود و چشم جهان بشریت از انوار تابناک او بی نصیب بماند. خلاصه مولوی درآن وقت که حدود 13 سال داشت همراه پدرو مادرش از بلخ سفر کرد. گفته اند که پدرش درعبور از نیشابور شیخ فریدالدین عطار نیشابوری معروف را که صاحب تذکره الاولیا و منظومه های منطق الطیر و اسرارنامه و مصیبت نامه است ملاقات کرد و شیخ عطار نسختی از «اسرارنامه»‌ی خود را بدو هدیه نمود و برای مولوی به فراست ایمانی، آتیه‌ی درخشانی را پیش بینی کرده و به پدر او گفت که این پسر راگرامی بدار، باشدکه نفس گرم او آتش، در سوختگان عالم زند.

«مقدمه»

ادبیات در هر شکل و قالبی که باشد، نمایشگر زندگی وبیان کننده‌ی ارزش ها و معیارها وویژگی هایی است که زندگی فردی و جمعی برمحور آنها می چرخد. نقد وبررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز چنین است و نمی تواند بدور از آن ارزش ها و معیارها باشد و بی توجه از کنار آنها بگذرد. به عبارت دیگر نقد و بررسی آثار ادبی از دیدگاهی می توان درس زندگی نامید، باهمه‌ی گستردگی و تنوع و خصوصیات و مظاهر آن.

ادبیات از دو دیدگاه ما را با زندگی پیوند می‌دهد: از گذرگاه عاطفی، وقتی که آنرا می خوانیم، از گذرگاه خرد ورزی، وقتی که آنرا بررسی و نقد می کنیم؛ وقتی ما قطعه شعری را می خوانیم، عواطف و احساسات ما با عواطف و احساسات شاعر جنبه‌‌های مشترک پیدا می کند و با او هم سوئی روانی پیدا می کنیم، و یا وقتی سر‌گشتکی را در مطالعه می آوریم، به قول «آندره موروا» در حادثه‌ی کشاکش بزرگی قرارمی گیریم و لحظات زندگیمان با آن حادثه     آمیختگی پیدا می کند؛ دراین موارد نفس و جان ما می تواند از اثر پذیری برکنار بماند. از جهت خردورزی نیز، اگر به درستی به تحلیل و نقد آثار ادبی بنشینیم و جنبه های مثبت و مفنی آنها را دریابیم، زندگی را مطرح ساخته ایم؛ مطالعه وبررسی آثار ادبی باید با بررسی جنبه های زبانی، هنری ومحتوایی همراه باشید، به این معنی که پس از حل دشواری های واژه ای و تعبیرها و اصطلاحات متن و اشاراتی که به تارخ و قصص و اساطیر ممکن است وجود داشته باشد، باید به بررسی ارزش هنری و سپس به تجزیه و تحلیل محتوای آن بپردازیم. اندیشه های والا و ارزشمند را باز نماییم و پندارهای سخیف و کج اندیشی های نابخردانه را نقد کنیم. عبارات وابیات و تعبیرهای زیبا و استوار را با دلیل وحجت نشان دهیم و ابیات و جملات و عبارات نازیبا و نااستوار را باز نماییم. و اگر اثر شکل داستانی دارد، آنرا از جهت شناخت داستان بررسی کنیم: مثلاً اگر در داستان رستم و سهراب، فقط واژه دشوار را معنی کنیم و چند ویژگی زبانی را که درسخن فردوسی هست باز گوییم که مثلاً برای یک متمم دو حرف اضافه آورده است، یا «کجا» را در معنی «که» به کاربرده، داستان را به عنوان یک پدیده ی لسانی مطرح کرده ایم. برای آنکه داستان به عنوان یک اثر ادبی مطرح شود، پس از طرح و توضیح نکته های زبانی و ارزش های هنری یا ارزش های مربوط به فنون بلاغی، درمرحله‌ی سوم باید محتوای داستان را از جهت داستان شناسی، و دراین مورد به خصوص از جهت تراژدی شناسی، گره خوردگی، اوج و فرود داستان، جنبه های روان شناختی قهرمانان و سرانجام ظرایفی که داستان را به عنوان تراژدی برتر معرفی می کند، مطرح سازیم.

بنده از تهیه و تحقیق درباره‌ی شعر و ادب فارسی، اهدافی داشتم که یکی از آنها بیان کردن و روشن شدن مطالب دراین باره بود؛ و دراین تحقیق از استاد بزرگوار ادب و شعر فارسی، جناب آقای دکتر ده پنا که دانشجویان را به شناخت و درک ارزش های شعر و متون فارسی تشویق می کنند، تشکر می‌کنم؛

دراین تحقیق از منابع مختلفی استفاده کردم که از آن جمله می توان کتاب مقالات ادبی، اثر دکتر جلال الدین همایی، مکتب حافظ یا مقدمه برحافظ شناسی، تألیف دکتر منوچهر مرتضوی و گزیده‌ی غزلیات مولوی، اثر دکتر سیروس شمیسا است؛ امیدوارم این تحقیق بتواند برای علاقه مندان به شعر و متون فارسی مفید واقع شود و تفکر و توجه آنان را به این موضوع بیشتر کند.


بهاء الدین ولد بعد از اتمام عمل حج دیگر به خراسان برنگشت، برای این که اخبار هجوم وحشیانه‌ی  مغولان را می شنید و بازگشتن او به وطن درآن حال، مصلحت نبود. این بود که سفر به آسیای صغیر کرده و در بلده‌ی لارنده که از توابع قونیه است اقامت جست سلطان علاءالدین، پادشاه آن سرزمین، کم کم به وی ارادت خاص به هم رسانید و مقامش را عزیز وگرامی شمرد. بهاءالدین حدود هفت سال در «لارنده» بود و همان جا مولوی در 18 سالگی با دخترخواجه لالای سرقندی که گوهر خاتون نام داشت ازدواج کرد و سلطان ولا فرزند مشهور وی از بطن همان زمان درسال 622 در لارنده به دنیا آمد.

بهاء الدین دراواخر عمر خود از لارنده به قونیه نقل مکان کردو پس از سه سال در روز جمعه 18 ربیع الآخر 628 درگذشت و درهمان جا مدفون شد. درآن هنگام مولوی 25 ساله بود و تا آن زمان تحت تربیت پدرو سایر اساتید آن عصر از ادبیات فقه و کلام و حدیث و امثال آن اشتغال داشت و در نتیجه‌ی 20 سال تحصیل، عالمی از کاردرآمده و سرگرم تدریس و وعظ و تبلیغ معارف مذهبی شده بود.

درسال 629 که یکسال بعد از وفات پدرش بود، سید برهان الدین محقق ترمذی که از مشایخ طریقت و از دوستان و ارادتمندان پدر مولوی بود به «قونیه» رفت؛ مولوی درخدمت وی وارد سیر و سلوک عرفانی و طریقه‌ی تصوف گردید و مدت 9 سال تحت تربیت او مشغول ریاضت و از کار طریقت بود. پس ازفوت استادش به مدت 5 سال خود به تنهایی همان آداب و رسوم و خلوت نشینی را که از شیخ خود آموخته بود ادامه داد و به مدت 13 سال ریاضت و جهد وی به طول انجامید. در سنه 642 هجری که مولوی 29 سال داشت که به تفصیلی، ملاقات وی با شمس الدین تبریزی دست داد که موجب تحولی عظیم در روح مولوی گردید و به کلی او را منقلب ساخت.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله سرگذشت و احوال مولوی