برگزیده داستانهای شاهنامه (از آغاز تا پیروزی کیکاوس بر شاه مازندران)
برگزیده داستانهای شاهنامه (از آغاز تا پیروزی کیکاوس بر شاه مازندران)
محصول جدید chessbase 2015
یکی از بهترین فیلم های آموزشی در مورد دفاع هندی شاه میباشد با آموزش تمامی ایدهای شروع بازی وطرح های وسط بازی دفاع هندی شاه- استاد بزرگ میهایل مارین یک سلاح قدرتمند را در برابر دفاع هندی شاه ارائه میدهد
فایل : word
قابل ویرایش و آماده چاپ
تعداد صفحه :14
تخیل یا تحلیل پولاک، پاسخ به این پرسش ها است که: آیا شاه به خاطر سرطان از ایران رفت؟ آقای خمینی از کجا می دانست که ترور نمی شود؟ کارتر چرا هایزر را ایران فرستاد؟ در پاریس آقای خمینی به امریکایی ها چه گفت؟ در روز انقلاب، اسناد دفتر مخصوص شاه کجا رفت؟ چرا اداره ساواک و اسنادش به دست ابراهیم یزدی افتاد؟ و چگونه داریوش همایون و دیگر وزیران از ایران گریختند؟ و... چرا فرودگاه منفجر نشد؟ و آیا آمریکا، امام را به ایران آورد؟
در منطقه خلیجفارس، گریز از نفت بسیار مشکل است و هرچند که ازبسیاری جهات انقلاب ایران با نفت شروع شد. به عبارتی دیگر، موردی که بهوجود آمد، نفت بود که انقلاب را پدید آورد. در اوایل دهه ١۹۷٠، شاهفعالیتی را آغاز کرد تا درآمد نفتی ایران را افزایش دهد، بهطور یکه در پسرؤیاهای هیجانی و دیوانهوارش بدین امر موفق شد. پول به ایران سرازیر شدو آن پول همه چیز را تغییر داد. اقتصاد ایران بیش از اندازه رونق گرفت. فساداندکاندک بهم ریخت، مقامات در تهران از دسترسی به واقعیت موجود دورشدند. سرانجام اقتصاد ایرانیان، پیچیده و تحریف شد. موجب تهدید ساختاراجتماعی شد ـ ساختاری که در اوج بحران بود ـ و سیستم سیاسی استبدادیبه نقطه انفجار و مرز فروپاشی رسید.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 23
رضا شاه
رضا پهلوی (۱۲۵۶ در آلاشت مازندران – ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی) شاه ایران (از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. سلطنت رضا شاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران حکومت پهلوی بود که با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به پایان رسید. [۱] [۲]
رضا که کودکی یتیم بود دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی را ترتیب داد. در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضا خان تهران را اشغال نمودند. رضا خان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوری خواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰ تحت فشار انگلستان مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) به مرگ طبیعی درگذشت. [۲]
سلطنت رضا شاه شاهد ایجاد نظم نوین بود.[۳] او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست ٬ مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و باز مهمتر از آن، احزاب سیاسی را از بین برد. حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه حمایت کرده بود ، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی – سازمانی به تقلید از حزب فاشیست موسولینی و حزب جمهوریخواه آتاتورک – داد. ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشههای خطرناک جمهوریخواهانه دارد برچیده شد. [۴] او با بدست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. با آن که رضاشاه هرگز طرح قاعده مندی برای مدرنیزاسیون کشور ارائه نداد – تز عمدهای ننوشت، سخنرانیهای مهمی ایراد نکرد، و وصیتی از خود به جای ننهاد – اما اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعده مند نبود، ولی نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یکسو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر، و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانههای دولتی ، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایه گذار، و فروشگاههای زنجیرهای باشد. او برای رسیدن به هدفاش –بازسازی ایران طبق تصویر غرب- دست به مذهب زدایی، برانداختن قبیله گرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی و سرمایه داری دولتی زد. [۵]
القاب
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شدهاست. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دستگرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران کار نمیرفتهاست و رضا شاه برای اولین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد[۶].) شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد[۲] [۷]
زندگینامه
آغاز زندگی و نوجوانی
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش داداش بیک، یاور فوج سوادکوه بودهاست و پدران او نیز نظامی و از ایل پالانی بودهاند.[۸] مادرش نوشآفرین، اهل تهران و تا مرگ داداش بیک ساکن آلاشت بود. مرگ پدرش در چهل روزگی وی، موجب شد که نوشآفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. لذا پس از مدتی نوزاد شش ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت.[۲] در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجددا جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند.[۹] این داستان را رضا شاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راهآهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نمودهاست. [۲] رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی میکردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا بر عهده سرهنگ ابوالقاسم آیرملو بود. او در آن زمان بنام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود.[۲] و پس از مرگ وی سرتیپ نصراللهخان آیرم زندگی آنان را اداره میکرد.[۲] بر پایه روایتی دیگر تاج الملوک آیرملو همسر رضا شاه میگوید رضا از خانواده مهاجر آذربایجانی بود که از باکو به ایران مهاجرت کرده بودند و به زبان ترکی تسلط کامل داشت.[۱۰]
در بریگاد قزاق
رضا ماکزیم، در حال آموزش استفاده از مسلسل به سربازان در درجه سلطانی (سروانی) در بریگاد قزاق
نوشتار اصلی: بریگاد قزاق
در سن ۱۲ یا ۱۴ سالگی توسط صمصام(از ابواجمعی علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی گفته شده است که به هنگام ورود آنقدر خردسال بوده است که دیگران وی را سوار اسب میکردهاند.[۲]
سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت آلمان در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانه وی هنوز در این محل نگهداری میشود.[۲]
سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیلباشی (ستوان تا سروان)[۱۱] گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسلهای ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد. [۱۲]
در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری(سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.[۲]
او در این سمت بر علیه فرمانده بریگاد یعنی سرهنگ کلرژه کودتایی را به فرماندهی استاروسلسکی، معاون وی با موفقیت اجرا نمود. اجرای این کودتا با هماهنگی احمد شاه توسط رضا خان به کودتای اول رضا خان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد. [۱۳]
در میان قزاقها، رضا فردی آزاد اندیش ولی نا آرام و متمرد بود. او یکبار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز بدست آورده بود. چرا که سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت میکردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد.[۲]
او اهل تملق نبود و با زیر دستانش در بریگاد به نیکی رفتار میکرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز میداد. [۱۴]
گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه میبرد. ولی کینه جو ونبود و انتقام نمیگرفت. یکی از افسران هم رده اش به نام علیشاه، در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا سردارسپه شد، افسر مزبور فرار کرد. بدستور رضا او را برگرداندند و با درجهای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.[۱۵]
با اخراج افسران روس، بریگاد قزاق تحت نظر یک افسر نالایق ایرانی بنام سردار همایون، قرار گرفت و رضاخان عملا فرمانده واقعی بریگاد (زیر نظر ژنرال آیرونساید) بود.[۷] [۱۶]
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی و چندماه قبل از کودتا، رضاخان برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچکخان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به عقب نشینی قوای قزاق به فرماندهی استاروسلسکی تا حوالی قزوین گردید[۷]
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید
آخرین سفر شاه
61 صفحه
مقدمه
در آوریل 1979،شاه ایران که سه ماه بودتخت و تاجش را از دست داده بود وایالات متحده و تقریبا تمام کشورهای جهان از پذیرفتن او خودداری کرده بودند،درجزیرهای در باهاما بسرمی برد. در این هنگام دکتر هندی کیسینجر در ضیافت شام مدرسهبازرگانی دانشگاه هاروارد نیویورک طی نطقی اظهار داشت:(این درست نیست که ایالاتمتحده باشاه ،دوست 37 سالهاش، مثل (هلندی سرگردان)که دنبال بندری برایپهلوگرفتن و پناه جستن میگشت،رفتار کند.)
هلندی سرگردان یکی از کهنترین افسانههااست اشاره کیسینجر با قدرت سخنوری اشبه این افسانه بدین منظور بود که احساسات موافق را به نفع شاه برانگیزد موضوع اصلیافسانه هلندی سرگردان این است که دست نیافتن او به پناهگاه، مجازاتی است که بخاطرسیئات اعمال یا دیوانگیهای خودش میبیند سرگردانی ابدی او بیشتر به علتبرکرداریهای خودش است تا بی عاطفگی جهان.
در بیشتر افسانه ها، هلندی سرگردان یا به علت ارتکاب قتل یا محاربة با خدا محکوم بهسفری است بی پایان. افزون برآن هرکس که باکشتی شبحگون او تماس بگیرد دچارنفرینخواهد شد.