زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق درمورد مفهوم مصلحت و جایگاه آن در نظام قانونگذارى جمهورى اسلامى ایران

اختصاصی از زد فایل دانلود تحقیق درمورد مفهوم مصلحت و جایگاه آن در نظام قانونگذارى جمهورى اسلامى ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درمورد مفهوم مصلحت و جایگاه آن در نظام قانونگذارى جمهورى اسلامى ایران


دانلود تحقیق درمورد مفهوم مصلحت و جایگاه آن در نظام قانونگذارى جمهورى اسلامى ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 10

 

مفهوم مصلحت و جایگاه آن در نظام قانونگذارى جمهورى اسلامى ایران

چکیده: اختلاف نظر میان شوراى نگهبان و مجلس شوراى اسلامى در خصوص مصوبات این مجلس، درپاره‏اى موارد منجر به اصرار هر یک از دو نهاد تقنینى و کنترل کننده مذکور، بر راى و نظر خود شده است. تکرار این وضعیت در شرایطى که قانون اساسى در این زمینه ساکت‏بود، راه حلى را مى‏طلبید. بنابراین، به دستور حضرت امام‏قدس‏سره مجمع تشخیص مصلحت نظام تشکیل شد.
جایگاه قانونى و عملکرد این نهاد جدید - که در اصلاحات قانون‏اساسى در سال 1368 وارد قانون اساسى شد - پس از بیان مفهوم مصلحت و ماهیت فقهى و حقوقى آن در این نوشتار بررسى شده است. در این بررسى نقش مصلحت در احکام ثانوى و نیز در تعارض احکام شرع به عنوان پایه درک جایگاه حقوقى مجمع مطمح نظر بوده، و از سوى دیگر به ضرورت داشتن یا ضرورت نداشتن این نهاد، و راههاى قانونى و عملى کاهش، یا جلوگیرى از اختلاف میان دو نهاد تقنینى و کنترلى توجه شده است.

طرح موضوع و کلیات

براساس قانون اساسى، مرجع قانونگذارى در نظام جمهورى اسلامى ایران، مجلس شوراى اسلامى است. همچنین، قوانین مصوب مى‏باید در چارچوب شرع مقدس اسلام و قانون اساسى باشد. نهاد شوراى نگهبان، تضمین این شرایط است که با اعلام مغایرت یا عدم مغایرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با قوانین شرع و قانون اساسى، به آنها اعتبار مى‏بخشد.به‏طور کلى، مجلس بدون شوراى نگهبان اعتبار ندارد.
برخى از قوانینى که به وسیله شوراى نگهبان رد مى‏شوند، ضرورت و اهمیت‏خاصى دارند; به‏طورى که مجلس نمى‏تواند براحتى رد آنها را بپذیرد، زیرا سکوت مجلس در این موارد به معناى مسکوت ماندن آن قوانین و در نهایت‏بى‏نصیب ماندن جامعه از اهداف و منافع آنها خواهد بود.
از آنجا که تنها مرجع ایجاد قوانین مجلس است و نقش شوراى نگهبان نیز - به اصطلاح فقهى - براى «اعتبار ما وقع است نه ایجاد مالم یقع‏»، لذا رد پاره‏اى از قوانین به وسیله شوراى نگهبان، موجب بروز رویه‏اى شد که مجلس بر مصوبه خودش اصرار مى‏کرده و این اصرار گاهى موجب جرح و تعدیل قوانین و تامین نظرات شوراى نگهبان مى‏شد، و گاه نیز سالها در جریان رد و اصرار دو شورا بلاتکلیف و سرگردان مى‏ماند.
در قانون اساسى نیز احتمال اختلاف میان مجلس و شوراى نگهبان پیش بینى نشده بود. در نتیجه، مجلس براى حل مشکل و خروج ازبن‏بست، به رهبر انقلاب اسلامى، حضرت امام (ره)، متوسل شد.
همه اینها دست‏به دست هم دادند تا نهاد جدیدى به نام «مجمع تشخیص مصلحت نظام‏» به دستور حضرت امام (ره) شکل بگیرد. این نهاد در اصلاحات قانون اساسى (سال 1368) به‏طور قانونى در اصل یکصد و دوازدهم جاى گرفت.
براى بررسى این موضوع در این طرح، ما با دو پدیده روبرو هستیم; یکى مصحلت و ماهیت آن، و دیگرى «مجمع تشخیص مصلحت نظام‏» به عنوان سازمانى رسمى در نظام جمهورى اسلامى ایران که مطابق با قانون اساسى، «تشخیص مصلحت‏» به عنوان مهمترین وظیفه آن برشمرد شده است.
مصلحت ‏بحثى است که ماهیت و صبغه حقوقى و فقهى دارد. سازمان تشخیص مصلحت در نظام جمهورى اسلامى ایران، ماهیتى سیاسى دارد و به حقوق اساسى نیز برمى‏گردد. پژوهشهایى که تاکنون در خصوص موضوع این طرح صورت گرفته است، عمدتا به چند مقاله در نشریات و چندین کتاب برمى‏گردد که از نظر شکل و محتوا مى‏توان آنها را به دو دسته تقسیم نمود:
اول، پژوهشهایى که هدف مستقیم آنها به طرح و بررسى جایگاه سیاسى مجمع در ارکان نظام برمى‏گردد، و به ماهیت فقهى - حقوقى مصلحت توجهى ندارد.
دوم، شامل پژوهشهایى است که به ماهیت فقهى - حقوقى پدیده مصلحت مى‏پردازد، بدون اینکه به مجمع تشخیص مصلحت نظام و نقش و جایگاه سیاسى آن در نظام، توجهى داشته باشد.
این مقاله، درصدد است تا هر دو هدف پژوهشى فوق را در یک مجموعه منسجم و جامع دنبال کند. ضمن اینکه، هیچ یک از تحقیقات پژوهشى گذشته در حد یک طرح جامع و کامل به این موضوع نپرداختند; یعنى در حد تحقیقى که بخواهد ماهیت علمى و نظرى مصلحت را در ارتباط باکارکرد عملى - سیاسى یک نهاد بررسى کند.
ضرورت دیگرى که این تحقیق را اجتناب‏ناپذیر مى‏کند، این است که على‏رغم قانونمند شدن مجمع در اصلاحات قانون سال 1368 تا همین اواخر، حرکت قابل توجهى در جهت‏سازماندهى و تشکیلات مجمع صورت نگرفت. مقام معظم رهبرى اواخر سال 1375، آقاى هاشمى رفسنجانى را به سمت ریاست این مجمع برگزیدند. بدین ترتیب، موقعیت‏خاص و قابل توجهى از مجمع در اذهان عمومى، محافل علمى و مجامع سیاسى داخلى و خارجى شکل گرفت. از نظر تاریخى، در این تحقیق پس از تبیین شرایط سیاسى و عوامل تاریخى مؤثر در شکل‏گیرى مجمع، این سؤال مطرح مى‏شود که آیا شکل ‏گیرى مجمع، یک ضرورت قانونى و سیاسى حتمى و اجتناب‏ناپذیر بوده است آیا نقشها و کارکردهاى مورد انتظار مجمع، از طریق نهادها و مراجع جارى قانونى دیگر قابل تامین و تحصیل نبود؟
البته، باید این نهادنو پا در حوزه نظام قانونگذارى و نهادهایى همچون: مجلس وشوراى نگهبان، مطالعه و بررسى شود. بنابراین، باید پرسید که روابط متقابل مجلس، شوراى نگهبان و مجمع چگونه است؟ آیا مجمع در طول آنهاست، یا در عرض این نهادها فعالیت مى‏کند؟
پاسخ دقیق همه این سؤالها، مستلزم این است که ماهیت وحقیقت علمى - نظرى پدیده مصلحت در فقه وحقوق تبیین شود، زیرا قانون اساسى مهمترین وظیفه آن را تشخیص مصلحت‏برشمرده است. پس، باید پرسید که آیا مصلحت، قانون است‏یا منبع قانون؟ یا اینکه اصلا موضوعات قوانین است که مى‏باید تشخیص داده شوند؟
اگر مصلحت، قانون باشد، آیا مجمع مى‏تواند یک مرجع قانونگذارى باشد؟ اگر قانون نباشد، توالى فاسد آن چیست؟ در ضرورت یا عدم ضرورت مجمع، باید گفت که قانون اساسى در ابتداى امر، مسئله اختلاف احتمالى میان مجلس و شوراى نگهبان را پیش‏بینى نکرده بود. همچنانکه پیش از این یادآورى شد، سکوت مجلس دربرابر همه مصوبات مردود، مطلوب و پسندیده نمى‏باشد، زیرا تنها مرجع ایجاد قوانین مجلس است. از این‏رو، به محض رد آنها از سوى شوراى نگهبان، نباید اهداف و اغراض اصلى طرح آن قانون فراموش شوند. سکوت مجلس به منزله فراموشى آنهاست. در نتیجه، تنها راه‏حل ممکن در اصرار و پافشارى مجلس نهفته است. از آنجا که قانون اساسى به این مهم نیز نپرداخته بود، لذا به دنبال موضوعیت و عینیت قضیه، مقام رهبرى اولین مرجعى بود که بدان رجوع شد.
مخالفت‏با احکام اولیه شرع، دلیل شوراى نگهبان در رد اولین قانون مورد اختلاف (طرح قانونى اراضى شهرى) بود. در حالى که، مجلس با علم و آگاهى و درمقام احکام ثانویه، آن را تصویب کرده بود و انتظار داشت که شوراى نگهبان نیز بدین نکته توجه کند.
به دنبال رد آن از طرف شوراى نگهبان، مجلس احتمالا چنین استنباط کرد که شوراى نگهبان، تصویب احکام ثانویه را در صلاحیت مجلس نمى‏داند. به همین دلیل، مجلس طى نامه‏اى از مقام رهبرى خواست که صلاحیت تصویب احکام ثانویه را به استناد نظارت ایشان بر قواى سه‏گانه، به مجلس شوراى اسلامى واگذار نماید.
به دنبال آن، مجلس شوراى اسلامى براى جلب توجه شوراى نگهبان، در ماده اول همان قانون اعاده شده تصریح مى‏کند که این قانون بنابر ضرورت و استناد به احکام ثانویه و به‏طور موقت تصویب مى‏شود. ازاین به بعد، عنوان مصلحت‏بتدریج جانشین ضرورت شد.
رابطه مصلحت‏با احکام ثانویه چگونه است؟ آیا همه احکام ثانویه برمصلحت مبتنى‏اند؟ اگر صلاحیت تشخیص احکام ثانویه مبتنى برمصلحت از طرف مقام رهبرى به مجلس واگذار شده باشد، پس چرا مجددا نهادى به اسم مجمع تشخیص مصلحت نظام شکل گرفت؟ چگونه ممکن است فقهاى منصوب رهبرى در شوراى نگهبان با این مصلحت‏سنجى مجلس مخالفت نمایند، و بعد همین مصالح رد شده به وسیله منصوبان دیگر رهبر در مجمع تایید و تصویب شود؟
حضرت امام (ره) مایل بودند که شوراى نگهبان با عنایت‏به اهمیت مسئله مصلحت و تایید مصوبات مجلس، مانع شکل‏گیرى یک نهاد جدید در ارکان نظام بشود. اما اصرار شوراى نگهبان بر رد برخى از قوانین دیگر، عملا موجب شکل‏گیرى مجمع تشخیص مصلحت نظام شد. عدم اقناع شوراى نگهبان، ریشه در عوامل خاصى دارد که به روش کار داخل آن شورا مطابق اصل نود وششم قانون اساسى برمى‏گردد. این اصل، صلاحیت تایید مصوبات مجلس از نظر انطباق با احکام شرع را فقط در شش مجتهد شوراى نگهبان منحصر کرده است. واقعیت این است که مجمع درباره اختلاف مجلس و شوراى نگهبان، همان نقش شوراى نگهبان را تکرار مى‏کند. اما اگر ماهیت مجمع را به عنوان سازمان مشاوره رهبرى تعریف کنیم، در این صورت مى‏توان گفت که تشخیص واقعى مصلحت در اختلاف میان مجلس و شوراى نگهبان، در صلاحیت مقام رهبرى است و مجمع، مقام رهبرى را در این مهم یارى مى‏دهد.
بااین تحلیل، دیگر لزومى ندارد که اساسا اختلاف میان مجلس و شوراى نگهبان، در اصل مربوط به مجمع تشخیص مصلحت وارد بشود; زیرا اگر مرجع حل اختلاف را رهبرى بدانیم، در این صورت موضوع فوق مى‏بایست در ردیف وظایف و اختیارات رهبرى بیابد. همچنین، ذکر نشدن آن در ردیف وظایف و اختیارات رهبرى نیز مشکل خاصى را به وجود نمى‏آورد، زیرا این صلاحیت از روح قانون اساسى با توجه به انتصاب فقهاى شوراى نگهبان از سوى ایشان و نیز نظارتشان بر همه قواى سه‏گانه و بى‏اعتبارى مجلس بدون شوراى نگهبان، قابل تحصیل است.

حسن و قبح ذاتى و هدفمندى شریعت

نظام و اصول اعتقادى شرع مقدس اسلام، در علم کلام مطالعه و بررسى مى‏شود. موضوع علم کلام، افعال خداوند است. وضع شریعت درمقام شارع‏الهى نیز یکى از همین شئون وافعال خداوند محسوب مى‏شود. از همان سالهاى اولیه، به تدوین و تکمیل علم کلام توجه شد. در این بحث، سؤال اصلى این است که هدف از وضع قوانین - که جلوه‏اى از طرف ذات مقدس پروردگار است - چیست؟
گروهى مشهور به اشاعره، منکر هدفمندى افعال خداوند دروضع شریعت‏شدند و آن را دون شان و ذات او دانستند. مطابق اعتقاد اینان، احکام شرع تابع مصالح و مفاسد نیستند. از این‏رو، ممکن است‏شارع مقدس به چیزى امر کند که در آن مفسده باشد یا از چیزى نهى نماید که در آن مصلحت‏باشد. مهم این است که شارع برآنها امر و نهى کرده است. پس به ناچار باید همه آنها را حمل برمصلحت کنیم. به عبارت دیگر، ما حق نداریم بگوییم که خداوند عادل است تا امر ونهى او نیز مبتنى برعدل باشد; زیرا: «الحسن ما امر به الشارع و القبیح ما نهى عنه‏». این کار، تقیید افعال خداوند است. با تقیید افعال خداوند به عدل یا حسن و قبح، لازم مى‏آید که شارع حکیم در تشریع خودش محدود و مقید باشد و این تحدید و تقیید، هرگز در شان او نیست (مدکور، بى‏تا، ج‏1، ص‏168). بنابراین، امرى که در آن مفسده وجود دارد، پس از اینکه متعلق امر شارع قرار مى‏گیرد، آن امر ذومفسده به ذو مصلحه تبدیل مى‏شود. همچنین، نهى شارع ازیک امر ذومصلحه، مى‏تواند ذومفسده بسازد(بجنوردى، بى‏تا، صص‏52-50) در مقابل اینان، «عدلیه‏» معتقدند که برخى افعال قطع نظر از اینکه مورد اراده تکوینى یا تشریعى شارع قرار بگیرند، در ذات خود با افعال دیگر تفاوت دارند. یعنى، برخى از افعال در ذات خود عدل است. طبعا، شارع مقدس نیزکارهاى خودش را با معیار عدل برمى‏گزیند. از اینجا،بحث‏حسن وقبح ذاتى افعال و اشیا مطرح مى‏شود.
چیزى که ما را به حسن و قبح ذاتى این افعال و امور رهنمون مى‏کند، صرفا عقل است. به همین دلیل، از حسن و قبح ذاتى به حسن و قبح عقلى نیز تعبیر شده است، و امور پیشگفته را «مستقلات‏» - از این حیث که درک وشناخت آنها به تنهایى از طریق عقل ممکن است - نیز مى‏نامند نتیجه بسیار مهم نظریه حسن وقبح ذاتى، اعتقاد به هدفمندى احکام شرع است. یعنى، احکام شرع به طور جزاف و بیهوده جعل نشده‏اند. هدف کلى همه احکام شرع نیز جلب منافع بندگان و دفع مفاسد از آنهاست. از هدفدارى احکام شرع، حکمت و علل احکام نیز تعبیر مى‏شود. منظور از حکمت، همان انگیزه و غایت‏شارع از جعل و تشریع احکام مى‏باشد; یعنى جلب منافع بندگان و دفع مفاسد از آنها، که مرادف مصلحت مى‏باشد(ریسونى،1376، ص‏31):
«در این حال، مقصود از حکمت، مقصود اصلى از تشریع حکم است که غالبا با صفت ظاهر و معینى که علت نامیده شده، مرتبط است و دست‏یافتن به آن براى مردم به هنگام تعریف احکام شرع آسان است. و همین حکمت، علت‏حقیقى ترخیص شارع است. لیکن شارع نمى‏گوید، هر جا دچار سختى شدید، مشمول ترخیص مى‏شوید، بلکه براى تحقق مشقت، نشانه‏ها و عوامل خاصى مى‏گذارد و آنها را معین مى‏کند، که اصولیان آنها را «اوصاف ظاهر منضبطه‏» یا علتها مى‏نامند، و با بودن این علتها ترخیص صورت مى‏گیرد; مانند: سفر، بیمارى، ناتوانى، اضطرار و اکراه.»
پس، به طور کلى واجمالى باید پذیرفت که کلیه احکام شرع، مبتنى برحکمت و مصلحت هستند; اگر چه به‏طور دقیق و معین به آنها علم و آگاهى نداشته باشیم، زیرا ممکن است مصالح متعدد و بسیار وعلم دقیق آنها نزد خود شارع باشد.

ملاکات و مدارک احکام شرع

مصلحت، مبناى کلیه احکام شرع است. قاعده: «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع‏»، قاعده کلى کلامى و اعتقادى مسلمى است که در حوزه فقه و اصول نیز وارد شد، و یک اصل و قاعده اصولى مشهورى از آن استنتاج گردید که به قاعده «ملازمه‏» شهرت دارد. البته، قسمت دوم قاعده مطلق نیست; یعنى عقل نسبت‏به درک فلسفه و علل تام همه احکام شرع، عاجز و ناتوان است. در هر حال، ناتوانانى عقل در درک و بیان مصالح و همه حکمتهایى که احکام شرع بر آنها بنا شده است، موجب خدشه و خلل‏پذیرى قاعده فوق نمى‏شود. این، به ضعف عقل ما و آماده نبودن خودمان در ادراک همه مصالح و حکمتهاى احکام شرع برمى‏گردد. وظیفه علم فقه، تعیین حقوق و تکالیف بندگان در رابطه با خداوند و نیز روابط با همدیگر مى‏باشد.
این حقوق و تکالیف، با استناد به منابع احکام به‏دست مى‏آیند. منابع احکام با مبانى احکام تفاوت دارد. کتاب، سنت، اجماع و عقل، منابع استنباط احکام در فقه شیعه به شمار مى‏روند (دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، 1364 ، ص‏174):
ومى‏باشد که در قرون اخیر، حقوقدانان مسلمان نیز در مباحث‏خود به کار برده‏اند. و لذا مقدار زیادى از ابهام این دو واژه به خاطر بى‏سابقه بودن آنها در جامعه‏اسلامى است. اصطلاحى که از دیرباز در میان فقهاى مسلمان به جاى مبنا و منبع به کار رفته است، ملاکات و مدارک بود; که مراد از اولى [ملاکات] مبانى احکام، ومراد از دومى [مدارک] منابع حقوق است. روشن است که ملاک احکام عبارت از اصولى است که احکام و مقررات اجتماعى براساس آن وضع گردیده، ومدارک احکام عبارت از منابعى است که از مسیر آنها احکام و وظایف اجتماعى در اختیار ما قرار مى‏گیرد.»
یکى دیگر از علماى حقوق درباره تفاوت منابع و مبانى احکام وقوانین مى‏گوید (جعفرى لنگرودى،1369، ص‏42):
«اصول قابل استناد براى اثبات حق یا تکلیف را منابع باید نامید. به این ترتیب، بین منابع حقوق و مبانى حقوق، رابطه عموم خصوص من‏وجه هست. در حقوق اسلام با اینکه منبع اصلى حقوق و تکالیف، خداوند است، از نظر قابلیت استناد براى اثبات حق تکلیف، چهار منبع حقوقى را معرفى مى‏کنند که نزد امامیه عبارت است از: کتاب، سنت، اجماع و عقل. چون این چهار منبع وسیله اثبات حق و تکلیف است، آنها را «ادله‏» مى‏نامند.»
در واقع باید گفت که مبانى یک نظام حقوقى، کلى‏ترین اصول وقواعدى است که نظام برآنها استوار است. این کلیات، هیچگاه نمى‏توانند مستند حق و تکلیف قرار بگیرند.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد مفهوم مصلحت و جایگاه آن در نظام قانونگذارى جمهورى اسلامى ایران

دانلود تحقیق کامل درمورد جایگاه مصلحت - حقوق

اختصاصی از زد فایل دانلود تحقیق کامل درمورد جایگاه مصلحت - حقوق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد جایگاه مصلحت - حقوق


دانلود تحقیق کامل درمورد جایگاه مصلحت - حقوق

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 133

 

فصل اول: جایگاه مصلحت در تقنین قوانین

گفتار اول: سیاست جنایی

1- فرض علم بر قانون

فرض علم به قانون بیان می‌دارد هر گاه قانونی مراحل رسمی و تشریفاتی وضع و تصویب خود را پشت سر گذاشت. پس از انتشار آن از طریق مجاری رسمی و مقرر شده در قانون و پس از انقضاء مدت زمان مقرر، قانونگذار همه افراد و ساکنین کشور مارا نسبت به آن آگاه فرض می‌کند هر چند در واقع از مفاد قانون اطلاعی نداشته باشند.

در کتاب ترمینولوژی حقوقی در تعریف فرض قانونی آمده است.

« فرض قانونی عبارتست از انگاشتن حادثه یا حالتی به صورت خاص ( به منظور رعایت مصلحتی اجتماعی و حل بعضی از مشکلات و اخذ بعضی از نتایج) مانند قرعه ( ماده 57 قانون مدنی) و مدلول ماده 109 همان قانون که قانون مدنی آن را بدون جهت اماره دانسته است (ماده 1323 قانون مدنی) فرض قانونی همیشه متضمن یک تأسیس قانونی است. یعنی کشف واقعی نمی‌کند به عکس اماره که همیشه کاشف از واقعیتی است.[1]

همچنین فرض قانونی را معادل اصول عملیه در فقه دانسته و آورده‌اند:

« معادل کامل آن در فقه ما اصول عملیه است و این ضرورت در همه سیستم‌های حقوقی احساس شده که باید گاهی برای یافتن راه حل قضایا به فرض قانونی دست بزنند.»[2] در همین راستا ماده 2 قانون مدنی بیان می‌دارد:

«قوانین15 روز پس از انتشار در سراسر کشور لازم الاجرا است مگر آنکه در خود قانون ترتیب خاصی برای موقع اجرا مقرر شده باشد.» همچنین ماده 3 همین قانون بیان می‌دارد:

« انتشار قوانین باید در روزنامه رسمی به عمل آید.»

با توجه به موارد فوق می‌توان بیان کرد، هر گاه 15 روز مذکور در قانون از تاریخ انتشار قانون در روزنامه رسمی سپری شود،  قانونگذار به جزء در موارد استثنائی همه افراد کشور را نسبت به مفاد قانون مطلع و آگاه فرض می‌کند به گونه‌ای که اگر قانون ارتکاب عملی را جرم اعلام کرده باشد و فردی از مجرمانه بودن آن آگاه نباشد و آن عمل را مرتکب شود. نمی‌تواند به استناد عدم آگاهی از مجرمانه بودن عمل از دادگاه در خواست صدور حکم برائت نماید و دادگاهها و محاکم نیز پس از انقضاء این مدت به بررسی آگاهی و جهل افراد نمی‌پردازند. در این گونه موارد به محض ارتکاب جرم و تحقق شرایط لازم بدون بررسی آگاهی یا عدم آگاهی مجرم از مجرمانه بودن عمل، مجازات مقرر اعمال می‌گردد. با این حال در مواد 64 و 66 قانون مجازات اسلامی[3] در باب حدود قاضی باید اقدام به احراز علم به حکم یا قانون نماید که این بحث تحت عنوان اشتباه حکمی مورد بررسی قرار گرفته است. به نظر اکثر حقوقدان و دانشمندان حقوق کیفری اشتباه یا جهل حکمی و عدم آگاهی از اوامر و نوآهی قانون گذاری رافع مسئولیت شناخته نشده است و تاثیری بر مسولیت کیفری افراد ندارد. یعنی به محض لازم‌الاجرا شدن قوانین افراد جامعه نسبت به آن آگاه محسوب شده و دفاع جهل یا عدم آگاهی از انسان پذیرفته نیست حقیقت اینست که علم و آگاهی شهروندان به همه قوانین به ویژه قوانین کیفری آن هم در کشورهایی که وضع این قبیل قوانین رو به فزونی است انتظاری به دور از واقع است. ناکافی بودن وسایل انتشار قانون و بی سوادی مردم نیز همواره مزید بر علت بوده است. عامل مهم دیگری که بر برداشتهای ناروا و فهم نادرست از قوانین وسعت عمل بخشیده مبهم بودن بعضی از مقررات است. بنابراین وقتی گفته می‌شود که جهل به قانون رافع تکلیف نیست، مراد جامعه‌ای برخوردار از تشکیلات منظم قانونگذاری و اجرایی است، به طوری که وقتی قانونی صریح و بی ابهام به تصویب رسید و از طریق رسانه‌های گروهی انتشار یافت دست یابی و آگاهی برای همه ممکن باشد. در این صورت است که اگر کسی ادعای جهل و اشتباه کرد می‌توان ناآگاهی او را ناشی از سستی و اهمال خود او دانست به همین دلیل قاعده جهل به قانون رافع تکلیف نیست در روزگار ما دیگر قاعده‌ای مطلق نیست البته لزوم حفظ نظم اجتماعی اقتضاء می‌کند که موارد استثناء به همان جهل یا اشتباهای قهری محدود گردد.[4]

1-1 نقش آگاهی به قانون در مسولیت کیفری

درباره نقش آگاهی یا علم به قانون نظریات مختلفی ارائه شده است.[5] ولی نظریه‌ای که اغلب دانشمندان و حقوقدانان کیفری مورد قبول قرار داده‌اند این نظریه است که علم به قانون سازنده سوء نیت جزایی است در بررسی این نظریه توضیح مختصری لازم است « تحلیل نهایی، سوء نیت جزائی، به دو عنصر یا جزء تجزیه می‌شود: نخست تعلق اراده به فعل ممنوع جزایی و دیگر علم فاعل به اجزای سازنده رکن مادی جرم»[6] پیروان این نظریه دو توجیه برای تاثیر آگاهی بیان داشته‌اند:

1- عده‌ای بر پایه یک تحلیل روانشناختی می‌گویند: « قصد مجرمانه یعنی خواست مخالفت با قانون جزا و تعلق اراده بر انجام یا ترک خلاف اراده قانونگذار به عبارت دیگر اراده تجاوز به حق مورد حمایت این قانون و چون اراده هر چیزی بدون علم به آن چیز تحقق پذیر نیست. پس اراده مخالفت با قانون تنها نزد کسی قابل تصور است که از وجود قانونی که با آن مخالفت می‌کند از الزامی بودن آن آگاه و مطلع باشد، از این رو جهل و اشتباه مرتکب در وجود قانون، مانع از تحقق قصد مجرمانه خواهد شد.[7]

2- برخی دیگر  لزوم عمل به قانون در تحقق سوء نیت جزایی را بر پایه ضرورت هدف دار بودن مجازات توجیه کرده و بر آنند که «انسان تنها به این جهت که فعل زیانباری از او صادر شده و جامعه را دچار خسارت ساخته است مجازات نمی‌شود بلکه کیفر او بیشتر به خاطر روحیه خطرناک و اراده مجرمانه‌ای است که ارتکاب فعل مجرمانه از وجود آن نزد فاعل خبر می‌دهد. لذا غرض (عمده) از اجرای مجازات نسبت به مرتکب اینست که او را متوجه نادرستی عمل می‌سازد تا در آینده راه اصلاح خود و ترک اعمال مجرمانه را در پیش گیرد. حال اگر انسان در زمان ارتکاب جرم به هیچ روی ممنوعیت و مجرمانه بودن آن را نداند و در نتیجه ذهن و روان او از هر گونه اندیشه مجرمانه خالی باشد اجرای مجازات هم لغو و هم بی فایده می‌نماید.»[8]

در حقوق اسلامی به موجب قاعده (الحدود تدرأ بالشبهات) که اکثر علمای اهل تسنن و تشیع به آن استناد کرده‌اند در موارد عروض شبهه اعم از موضوعی و حکمی، کیفرها برداشته می‌شود. مقصود شارع شاید چنین باشد که مکلف با وجود شبهه، به تکلیف واقعی خود آگاه نیست و بنابراین، نمی‌توان فعل جرائم را که فاعل به حلیت آن اعتقاد داشته است ناشی از سوء نیت او دانست. در واقع حکم مجازات برای گناهانی نیست که از روی اشتباه و ناآگاهی صورت گرفته است بلکه برای گناهانی است که از روی علم و عمدا ارتکاب یافته است.

2- 1 توجیهات ارائه شده در خصوص پذیرش فرض علم به قانون

هم اکنون در قلمرو حقوق کیفری بل مطلق قوانین بنا به قاعده جهل به قانون رافع تکلیف نیست فرض را بر این قرار داده‌اند که همگان نسبت به قانون عالمند و اگر کسی در راه حصول علم به قانون کوشش نکرده به بهانه این تقصیر نباید از تحمل پیامد افعال خود معاف گردد.

در این باره گفته‌اند:آگاهی به احکام قانونگذار اماره‌ای است قانونی و نظم عمومی و مصلحت اجتماعی ایجاب می‌کند که اثبات خلاف این امر میسر نباشد و توجیهاتی را نیز برای این امر ارائه نموده‌اند.

1- اگر چه عدالت و انصاف اقتضاء می‌کند، مجازات مرتکب منوط به احراز تقصیر و بویژه علم و آگاهی وی به مجرمانه بودن عمل باشد، ولی در وادی عمل با مشکلات زیادی روبرو خواهیم شد. از جمله اینکه اگر این فرض را مورد قبول قرار ندهیم اولین دفاعی که مجرمین در محاکم مطرح می‌کنند عدم آگاهی از مجرمانه بودن عمل است. بدین ترتیب تا زمانی که محاکم نتوانند آگاهی متهم را اثبات کنند، فرد می تواند از مجازات مقرر فرار کند. در این حالت مسلماً بسیاری از قوانین جزائی باطل و بلا اثر مانده و بتدریج متروک و مهجور می‌شوند. پس مصلحت ایجاب می‌نماید که این فرض مورد قبول قرار گیرد تا زمینه اجرای بسیاری از قوانین و مقررات فراهم شود.[9]

2- مسلماً آگاه کردن مردم از قوانین و مقررات مستلزم صرف هزینه و وقت بسیاری است. مقننین با پذیرش این فرض در حقیقت در هزینه و وقت صرفه جویی می‌کنند. این هزینه‌ها به ویژه در کشورهای مهاجر پذیر بالاست. بنابراین پذیرش این فرض می‌تواند، صرفه جوئی در هزینه‌های بالایی را به دنبال داشته باشد.

3- در صورتی که فرض علم به قانون مورد پذیرش قرار نگیرد باعث خواهد شد بسیاری از قوانین جزائی زمینه اجرائی نیابند و در نتیجه مجرمین زیادی در جامعه رها خواهند شد. افرادی که در حقیقت مرتکب جرم شده‌اند و نیاز به اصلاح دارند. بنابراین دفاع اجتماعی ایجاب می‌نماید که با پذیرش این فرض علاوه بر، بر پا نمودن دفاع اجتماعی و محافظت از جامعه برقراری نظم و امنیت و تحقق اهداف حقوق جزا ممکن شود.

2- جرم اِنگاری

کلیه رشته‌های حقوقی، از جمله حقوق جزا، به عنوان مکانیزمی برای نیل به کنترل اجتماعی ابداع شده‌اند. اما حقوق جزا با سایر رشته‌های حقوقی تفاوت دارد، ‌از این لحاظ که ما علیه کسانی که دستورات آن را نقض می‌نمایند از مجازاتهای خفت بار استفاده می‌کنیم، همچنین تلاش می‌کنیم تا ارزش‌های اساسی را که نمایان شیوه زندگی ما می‌باشد را منعکس نماید و سپس از مجازات به عنوان وسیله‌ای در جهت تحکیم این ارزشها و حصول اطمینان از رعایت شدن آنها استفاده نماید بنابراین حقوق جزا باید ابتدا تعیین نماید که چه رفتاری می‌تواند در داخل قلمرو آن قرار بگیرد و جرم شناخته شود. سپس وظیفه حقوق جزا ابرام و تأیید این ارزشها و در نتیجه کاستن از میزان جرم می‌باشد و پیش نیاز نیل به این اهداف اجرای عملی حقوق جزا تا حد ممکن می‌باشد. و در نهایت تبیین این نکته که چه کسانی باید مجازات شوند و چه میزان مجازات متناسب است.[10]

1-2- ضوابط جرم انگاری از دیدگاه حقوقدانان

در کنار فوایدی که جرم انگاری دارا می‌باشد جرم انگاری افراطی و بدون توجیه معقول، دارای آثار سوی نیز می‌باشد که عبارتند از 1- محدود کردن حقوق و آزادی‌های فردی و در نتیجه عدم امکان پرورش و شکوفایی بیشتر استعدادها و توانایی‌های فردی 2- افزایش بار نظام کیفری و اجرای همراه با تبعیض قانون و تضییع حقوق افراد. 3- بزه دیده شدن ساختاری مراجعه کنندگان به نظام قضایی به جهت رویارویی بیشتر آنان با دستگاهها و کارگزاران عدالت کیفری و تحمل هزینه‌های گزاف به جامعه 4- کاهش نقش جامعه مدنی و نهادهای آن به طور نامعقول به نفع حقوق کیفری که سرانجام به اعمال اجبار بسیار و بسته تر‌شدن دایره اراده و استقلال عمل فردی منجر می‌شود. 5- کاهش تقویت بنیان‌های اجتماعی و همچنین فعالیت‌های مدنی و اجتماعی. به جهت آثار منفی جرم انگاری می‌باشد که بسیاری از حقوقدانان از تورم قوانین جزایی انتقاد کرده و جرم زدایی در قوانین کیفری کشورمان را خواستارند در هر صورت هر جامعه که برای آزادی ارزش قائل است باید از حقوق جزا تنها به عنوان آخرین راه حل برای کنترل اجتماعی استمداد بطلبد. با وجود اختلاف نظرهایی که در خصوص تعیین رفتاری خاص به عنوان جرم وجود دارد، اکثر نظریه پردازان اهمیت محتوای اخلاقی حقوق جزا را در این زمینه به رسمیت شناخته‌اند. با این حال یکی از موضوعات اصلی و مهم آن است که آیا استفاده از حقوق جزاء صرفاً به منظور اجرای معیارهای اخلاقی قابل توجیه می‌باشد یا خیر؟ برای مثال، اگر همجنس بازی هر چند به تراضی خلاف اخلاق تلقی شود آیا این امر بخودی خود دلیل موجهی برای جرم شناختن این عمل خواهد بود؟

لرد دولین[11] اظهار داشته است که مصلحت ایجاب می‌نماید وجود یک اخلاقیات مشترک برای حفظ هر جامعه‌ای وجود داشته باشد. اگر حلقه‌های اخلاقی که اجزاء جامعه را به یکدیگر متصل می‌کنند بگسلند جامعه تجزیه خواهد شد. بنابراین چون جامعه باید از خود محافظت کند، حق دارد که قوانینی را در مبارزه با اعمال خلاف اخلاق وضع نماید. با این حال هر چند جامعه حق این کار را دارد: ولی باید «حداکثر» میزان آزادی‌های فردی، که قابل جمع با تمامیت جامعه باشد تحمل گردد. اما زمانیکه از مرز «تحمل» عبور می‌شود باید عمل جرم شناخته شود.[12]

چنین «خلاق گرائی قانون» بوسیله مکتب لیبرال رد شده است. بنیانگذار این مکتب «جان استوارت میل»[13] در سال 1859 با صراحت اعلام کرد که «تنها هدفی که برای آن می‌توان بر عضوی از اعضاء یک جامعه  متمدن، بر خلاف میل او اعمال قدرت نمود، جلوگیری از ایراد صدمه و ضرر به دیگری است.»[14] به نظر فینبرگ دو معیار صدمه و ناخوشایندی شدید تنها ضوابط برای توجیه جرم شناختن عمل می‌باشند. وی «ابوت قانونی، (یعنی بازداشتن مردم از ایراد ضرر بخود» اخلاق گرایی قانونی (یعنی ممانعت از اعمال ذاتاً خلاف اخلاق) و نیز نظریه اعمال مجازات بر اساس صدمات ثانویه را رد می‌کند.[15] به نظر می‌رسد مصلحت ایجاد می‌نماید که در صورت امکان  از سایر وسائل غیر حقوقی موجود برای کنترل اجتماعی استفاده شود. برای مثال رعایت آزادی ایجاب می‌نماید که آموزش و تبلیغ، روش‌های بهتری برای تلاش در جهت کاستن از استعمال دخانیات در جامعه باشد.

به علاوه اگر استفاده از نوعی کنترل لازم باشد، باید لزوم و فایده بکارگیری حقوق جزا به جای سایر شیوه‌های غیر جزایی احراز شود. استفاده بیش از حد از حقوق جزا باعث کاهش ارزش آن خواهد شد. همچنین استفاده از حقوق جزا باید نافع باشد به این معنی که فایده حاصل از استفاده از آن از هر گونه زیان مربوط بیشتر باشد. به عبارت دیگر منافع جرم شناختن عمل باید بر هزینه‌ها بچربد.[16] از طرف دیگر فایده اجتماعی و میزان مقبولیت رفتار مورد بحث نیز از اهمیت برخوردار است. هر چه فایده اجتماعی (مثلاً ارزشی که برای برخورداری از یک سیستم حمل و نقل عمومی سریع قائل می‌باشیم) و مقبولیت رفتار (مثلاً استفاده از ماهواره) بیشتر باشد، باید صدمه وارده از جرم و منافع حاصله از جرم شناختن عمل بیشتر باشد تا بتوان جرم شناختن آن را توجیه کرد.

هم چنان که آقای «نوروال موریس»[17] اظهار نموده است: نباید از حقوق جزا برای اجتناب مردم از تمامی گناهان و سیئات خصوصاً آن دسته از گناهانی که متضمن هیچ‌گونه صدمه و زیان آشکار اجتماعی نیستند یا برای جلوگیری از رفتن آنها به جهنم استفاده کرد.[18] بدین ترتیب غیر اخلاقی بودن یک عمل به تنهایی دلیل کافی برای جرم انگاری نیست رفتار موضوع جرم انگاری ماهیتاً باید به گونه‌ای باشد که به پایه و اساس نظام اجتماعی که مبتنی بر احترام به حیثیت و آزادی دیگران است، لطمه وارد کند. تا زمانی که رفتار خاص واجد این خصوصیت نباشد، از قلمرو و صلاحیت مداخله دولت خارج بوده و نتیجتاً جرم انگاری آن مجاز نخواهد بود همان گونه که مطالب فوق به وضوح نشان می‌دهد پاسخ قانع کننده‌ای برای اینکه چه رفتاری باید جرم شناخته شود و چه رفتاری نباید جرم شناخته شود وجود ندارد. در این مورد اصول راهنمای متناقض و مجموعه گیج کننده‌ای از شرایط محدود کننده وجود دارد ولی مصلحت و نفع اجتماعی ایجاب می‌نماید هیچ‌گاه از حقوق جزا استمداد ننمائیم مگر اینکه هیچ راه دیگری برای پرداختن به مشکل وجود نداشته باشد. شکست هدف بازدارندگی و اصلاحی مجازات، حقوقدانان  و متفکرین را بر آن داشت که به منظور مبارزه با جرم و انحرافات اجتماعی سیاست معقول و سنجیده‌ای را در پیش گیرند که مطابق آن با توسل به کلیه تدابیر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به کنترل اجتماعی مبادرت نمایند. در راستای چنین سیاستی راه حل معقول مبارزه با پاره‌ای از اعمال ضد اجتماعی و انحرافی، توسل به تدابیر فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی است تا راه حل حقوقی و در بین راه‌ حلهای حقوقی نیز تمسک به راه حل کیفری تنها در مورد اعمالی است که به نحو اساسی موجودیت اجتماع انسانی را به مخاطره می‌افکند. بنابراین استفاده کمتر از مجازات به معنای دست شستن از راه‌ حلها و تدابیر موازی و مبارزه با انحرافات اجتماعی نیست بلکه استفاده محدود از کیفر به منظور کار آیی آن در موارد استفاده است.[19]

از این رو لازم است که جز در مورد ارزشهای اساسی که موجودیت اجتماع انسانی وابسته به آنهاست از حقوق کیفری بهره‌مند نشویم. اساسی‌ترین ارزش اجتماع، فرد انسانی است که لازم است اولاً، به نحو تام و تمام حقوق و آزادیهای فردی مورد محافظت قرار گیرد و با متعدیان به حقوق و آزادیهای او به شدت برخورد شود ثانیاً، حقوق کیفری از تعدی و تجاوز به حوزه خصوصی افراد انسانی منصرف شده و افراد را در پی گیری قلمرو خصوصی خود آزاد گذارد و اگر هم احیاناً، اموری فردی باشد که مورد پسند و پذیرش اجتماع نیست، معقول آن است که با راه‌حلهای فرهنگی و اجتماعی به مقابله با آن بر خیزیم.

همچنین تصمیم گیری در مورد جرم شناختن عمل باید پس از بررسی و مداقه در جهت حصول اطمینان از تاثیر داشتن چنین قانونی و افزون بودن منافع آن بر مضارش صورت گیرد. با این حال نهایتاً در هر تصمیم دقیقی این ارزشهای اخلاقی هستند که مبنای تمایز رفتار مجرمانه از رفتار مجاز را تشکیل می‌دهند.

 

2-2- جرم انگاری از دیدگاه اسلام

در فصل قبل به مساله مصلحت و مقاصد خمسه یا مصالح پنج‌گانه اشاره شد. مصالح خمسه از دیدگاه اسلامی عبارتند از مصلحت دین. مصلحت عقل. مصلحت جان، مصلحت ناموس و مصلحت مال.

در جوامع دینی این مقاصد خمسه مورد توجه قرار گرفته و با وضع ضمانت اجرائی از آنها محافظت شده است و حتی در جوامع غیر دینی نیز مصالح نسل، جان و مال مورد توجه قرار گرفته‌اند.

از دیدگاه اسلام برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی، تأمین و تحقق این مصالح از اهمیت زیادی برخوردار است به گونه‌ای که حیات دینی و دنیوی و مادی و معنوی انسان در گرو حمایت و حفاظت از این مصالح است اگر جامعه‌ای برای حفاظت از این مصالح ضمانت اجرای کیفری تعیین نکرده باشد بی شک اجتماع دچار فروپاشی خواهد شد، در جامعه‌ای که مالکیت، جان، ناموس و نسل مورد حمایت کیفری قرار نگرفته مسلماً دوام زیادی نخواهد داشت. البته باید در اینجا خاطر نشان ساخت که اولویت اسلام در مرحله اول پیش‌گیری می‌باشد بدین معنا که حکومت اسلامی وظیفه دارد شرایطی را در جامعه بوجود آورد و امکاناتی را در اختیار عموم مردم قرار دهد که کسی در آن به خاطر گرسنگی یا احساس نیاز مجبور به تجاوز به مال دیگری نباشد و همچنین از لحاظ سطح فرهنگی و اعتقادات مذهبی آن گونه به افراد اجتماع آموزش داده شود که دیگر کسی به خاطر ضعف ایمان دنبال ناموس دیگری یا تجاوز به حقوق دیگران نباشد. بهرحال در جامعه‌ای که متعرضین به نسل و شرف افراد مورد مجازات قرار نمی‌گیرند دیگر امنیت اجتماعی قابل تصور نیست. یکی از محققین در این زمینه آورده است: « مصالح معتبر که می‌توان گفت، مصالح انسان‌ها است و نیازهای انسانی را در جهت مادی و معنوی برآورده، می‌سازد به پنج امر تقسیم شده و بسیاری از علمای شیعه و سنی آن را تأیید کرده و در کتب خود مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. حیات انسان در بعد مادی و معنوی آن جز در سایه حفظ و نگهداری از این مصالح امکان‌پذیر نیست و همه قوانین متنوع اسلامی برای حمایت از این مصالح جعل و قانونگذاری شده‌اند انواع تعدی و تجاوز نسبت به این مصالح، انواع مختلف جرم را به وجود می‌آورد[20]. بنابراین همان‌گونه که در شریعت اسلامی مشاهده می‌شود مجازات حدود عمدتاً برای حفاظت از ناموس قرار داده شده‌اند البته قسمت مربوط به مجازات شرب خمر در جهت حفاظت از عقل و بحث مربوط به حد سرقت در حمایت از اموال می‌باشد از سویی مجازات قصاص در راستای حمایت از جان دیگران می‌باشد و حد مرتد نیز برای حفاظت از دین می‌باشد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که از دیدگاه اسلام ملاک جرم انگاری هرگونه تجاوز و تعدی (در هر شکل) به مصالح پنج‌گانه است.

3- جرم زدایی

به سبب حکومت اصل قانونی بودن جرائم و مجازات‌ها در حقوق کیفری همین طور که تنها قانونگذار حق و صلاحیت جرم انگاری و تعیین نوع و میزان خاصی از مجازاتها را دارد. وقتی قانونگذار عملی را مجرمانه اعلام کرد و برای آن مجازاتی مقرر نمود تنها او می‌تواند اقدام به جرم‌زدایی کرده و عنوان مجرمانه را از برخی افعال بردارد به عبارت دیگر جرم‌انگاری و جرم‌زدایی هردو در اختیار قانونگذار است. قانونگذار در جرم‌زدایی مسلماً از مفاهیم ارائه شده برای مصلحت استفاده می‌نماید.

1-3- مفهوم جرم‌زدایی[21] و انواع آن

جرم‌زدایی یکی از اهرمها و سازکارهایی است که از سوی قانونگذار مورد استفاده قرار گرفته و به واسطه آن، عناوین مجرمانه از برخی رفتارها سلب می‌گردد. در برخی تألیفات حقوقی، ماهیت و کارکرد این پدیده چنین شرح داده شده است :

جرم‌زدایی، به معنای دقیق کلمه «یعنی زدودن برچسب و عنوان مجرمانه از یک عمل یا رفتار، جرم‌زدایی در برخی دوره‌ها در ارتباط با جرائم اخلاق و عفت عمومی، مذهب و امور سیاسی مطرح شده است. در عصر حاضر، مسئله جرم‌زدایی از آغاز سالهای 1960 میلادی به صورت بحث روز درآمده است. این مسئله ابتدا با هدف تورم‌زدایی کیفری یعنی تعدیل عناوین مجرمانه یا تعداد جرائم در قانون جزا مطرح شده است[22]

جرم‌زدایی فرآیندی است که به موجب آن صلاحیت نظام کیفری در جهت اعمال ضمانت اجراها به منزله واکنش نسبت به شکل خاصی از رفتار- یعنی رفتار مجرمانه خاص – سلب می‌شود. جرم‌زدایی، یکی از راهکارهای عقب‌نشینی حقوق کیفری تلقی می‌شود که گفته می‌شود به گونه‌ای رسمی یا قانونی[23] توسط قانونگذار انجام می‌گیرد یا به شکل عملی[24] بوسیله قوه قضائیه، به نظر می‌رسد. مراد از جرم زدایی واقعی همان جرم‌زدایی رسمی یا قانونی است که قانونگذار انجام می‌دهد. زیرا تنها مرجع صلاحیت‌دار در این خصوص است و سایر عواملی که زیر این عنوان بررسی می‌شوند، در عنوان‌های دیگر مانند کیفرزدایی و انصراف از رسیدگی قضایی (قضازدایی) تعریف پذیراند[25]. جرم‌زدایی شامل فرآیندهایی است که از طریق آنها صلاحیت نظام کیفری برای اعمال ضمانت اجراها به عنوان واکنش نسبت به بعضی از رفتارها، یعنی رفتارهای مجرمانه خاصی، سلب می‌شود. این عمل ممکن است به وسیله قانونگذاری یا روشی که به موجب آن، قوه قضائیه قانون را تفسیر می‌کند، انجام ‌گیرد. جرم‌زدایی در مفهوم مضیق آن گاهی به جرم‌زدایی رسمی، نیز تعبیر می‌شود.

در مقابل جرم زدایی رسمی، جرم‌زدایی عملی قرار دارد. جرم‌زدایی عملی، پدیده «تدریجی» کاهش فعالیتهای سیستم عدالت کیفری در مقابل برخی رفتارها یا اوضاع است؛ هر چند که رسماً و قانوناً در صلاحیت آن سیستم تغییری حاصل نشده باشد. این فرآیند در هر دو سیستم تعقیب کیفری واقع می‌شود؛ یعنی سیستم «مناسبت داشتن» و  سیستم «قانونی بودن» این فرآیند در ارتباط با جرائم اصطلاحاً «بدون قربانی» واقع می‌شود[26].

جرم‌زدایی عملی به صور مختلف تحقق می‌یابد. ابتدا، با تغییرات در رفتار اشخاصی که مستقیماً ذی‌نفع‌اند، تا آنجا که از گزارش و انشای عمل مجرمانه به پلیس خودداری ‌کنند. دوم، به علت احتیاط (مصلحت اندیشی) پلیس در عدم تعقیب بعضی پرونده‌ها یا ارجاع آنها به سایر سیستم‌های اجتماعی است[27].

به‌طور کمی رویکرد جرم زدایی، افزایش حقوق و آزادیهای عمومی است و فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نسبتاً بازتری را فراروی شهروندان می‌گشاید. همچنین از آنجا که جرم‌انگاری به استناد قانون صورت می‌پذیرد[28]. قانونگذار حسب مقتضیات جامعه می‌تواند از عناوین مجرمانه، جرم‌زدایی کند. البته این فرایند، نسبی است؛ هم از لحاظ جرائم عرفی که به اقتضای نظم اجتماع نمی‌توان تمام عناوین مجرمانه را از آنها سلب کرد و هم از لحاظ محدودیت عمل قانونگذار در جرم‌زدایی از فعل و ترک فعل‌هایی که منشاء جرم‌انگاری آنها بایسته‌ها و دستورات مذهبی است؛ به دیگر سخن، اصولاً قانونگذار در ایران نمی‌تواند وصف مجرمانه را از جرائم الهی زائل کند، مگر آنکه به صورت موقت و استثنایی به استناد تغییر اوضاع یا مصالح جامعه در این عمل اقدام کند.

در نظام حقوقی جاری کشور ما تعیین مصلحت در مواردی که بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان اختلاف حاصل می‌شود در صلاحیت مجمع تشخیص مصلحت نظام است (اصل 112 قانون اساسی) اما به دلیل محوریت مجلس شورای اسلامی در تعیین حقوق و تکالیف (اصل 71 قانون اساسی) از جمله فرایند جرم‌انگاری نمی‌توان جرم‌زدایی از عناوین مجرمانه را به مجمع واگذار نمود.

2-3- علل و معیارهای جرم زدایی

1- تغییرات جامعه بشری موجب بروز یا ظهور ارزشهای جدید می‌گردد و این تغییرات باعث می‌شوند ارزش‌های قدیمی دیگر جایگاه گذشته خود را از دست بدهند و درنتیجه حفظ این ارزشها آن هم به وسیله حقوق کیفری و ضمانت اجراهای جزایی توجیه‌پذیر نیست. این مسأله بیشتر پس از انقلابات سیاسی رخ می‌نماید. بنابراین حفظ و حمایت از ارزش‌های قدیمی آن هم با ضمانت اجراهای کیفری توجیه عقلانی ندارد. بنابراین مصلحت ایجاب می‌نماید که این عناوین جرم‌زدایی شوند.

2- گاهی جرم‌زدایی به واسطه ظهور نظریات جدید در عرصه‌ جرم‌شناسی و فلسفه حقوق کیفری است. برای مثال نظریه اخلاق‌گرایی قانونی در حقوق جزا بیان می‌داشت هرگاه عملی مستلزم کیفر باشد جرم محسوب می‌گردد ولی با ظهور مکتب لیبرالیسم معیار جرم‌انگاری کاملاً تغییر کرد یا مثلاً اعتیاد به مواد مخدر در حقوق کشورمان جرم محسوب و برای آن مجازات سنگینی تعیین شده است ولی با ظهور جرم‌شناسی جدید و اعتقاد به این امر که اعتیاد علی‌الاصول بیماری محسوب می‌گردد در حال حاضر وصف مجرمانه این عمل در عمل تا حدود زیادی کم‌رنگ شده است.

3- با این که جرم انگاری در جهت حفظ ارزش‌ها یا کنترل و تنظیم فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی صورت می‌گیرد. ولی گاهی همین جرم انگاری می‌تواند آثار و تبعات منفی زیادی داشته باشد. گاهی برخی از جرائم خود می‌توانند منشاء و مولد جرائم دیگری باشند. یعنی جرم خود تولید جرم می کند.  در این‌گونه موارد برای جلوگیری از بروز چنین مشکلاتی مصلحت ایجاب می‌نماید که قانون‌گذاران اقدام به جرم‌زدایی بکنند.

4- امروزه جرم زدایی با هدف تورم‌زدایی از قوانین کیفری صورت می‌گیرد. به عبارت دیگر افزایش عناوین مجرمانه باعث ایجاد یک حالت بی‌هنجاری می‌شود یعنی هرکس با اطمینان نمی‌داند چه امری مجاز و چه امری در قانون منع شده است. از سوی دیگر باید زمانی از حقوق جزا برای حفظ ارزشها و کنترل فعالیتهای اجتماعی استفاده کنیم که امکان به کار بردن سایر ضمانت اجراهای حقوقی وجود نداشته باشد. و یا این‌که استثنا آنها تأثیر مفیدی نداشته باشند. بنابراین مصلحت ایجاب می‌نماید که در این‌گونه موارد از ضمانت اجراهای کیفری استفاده نشود.

5- جرم تلقی کردن عمل یا رفتاری مستلزم هزینه‌هایی است که این هزینه‌ها همواره از سوی دولت‌ها یا اعضای اجتماع پرداخت می‌شود. این هزینه‌ها تمام مراحل دادرسی (کشف، تعقیب، تحقیق و رسیدگی و اجرای حکم) و همچنین هزینه‌های پیشگیری از ارتکاب جرم را دربرمی‌گیرد. در بعضی موارد برای جلوگیری از صرف این هزینه‌های گزاف و در نتیجه صرفه‌جویی در این موارد، دست به جرم زدایی می‌زنیم به عبارتی مصلحت ایجاب می‌نماید که عملی که جرم اعلام شده بود، مجاز و مشروع تلقی کنیم. با این عمل هزینه‌های تمام مراحل دادرسی کاهش می‌یابد. بنابراین جرم‌زدائی گاهی با هدف کم کردن هزینه‌های اقتصادی صورت می‌گیرد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید

دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد جایگاه مصلحت - حقوق

پروژه رشته حقوق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام. doc

اختصاصی از زد فایل پروژه رشته حقوق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام. doc دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پروژه رشته حقوق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام. doc


پروژه رشته حقوق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام. doc

 

 

 

 

 

نوع فایل: word

قابل ویرایش 20 صفحه

 

مقدمه:

جمهوری اسلامی را می‌توان از جمله بدیع‌ترین نظام‌های سیاسی جهان معاصر خواند. این نظام که از سال 1358 پس از تصویب قانون اساسی برای نخستین بار فراروی جامعه جهانی قرار گرفت از ویژگیهای منحصر بفرد حقوقی و سیاسی برخوردار است.

ترکیب و تحقق  دو عنصر اسلامیت و جمهوریت در قالب قوانین اجرایی از اصلی‌ترین ویژگیهای این نظام  به شمار می‌آید.

تحقق جمهوریت از طریق تشکیل مجلس شورای اسلامی با انتخاب مستقیم نمایندگان توسط مردم و بعنوان یکی از جلوه های حاکمیت ملی باوظیفه قانونگذاری و تحکیم سندیت شرعی و قانون اساسی و تحقق اسلامیت در قوانین از طریق تشکیل نهاد شورای نگهبان ، ترکیبی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 پیش بینی شده بود.

بدیهی است در فرآیند نخستین سالهای شکل‌گیری و تحقق نظامی نو با ویژگیهای یاد شده ، اختلاف نظر پیرامون منطبق‌ساختن قوانین کشور با احکام شرع و قانون اساسی اجتناب‌ناپذیر نماید.

از جمله مجلس شورای اسلامی با ملاحظه ضرورتها، لوایح و طرحهایی را به تصویب می رساند که بعضا" وضعیت جدیدی را پایه گذاری می کرد، شورای نگهبان نیز گرچه همین هدفها را محترم می شمرد ولی این قبیل مصوبات را حسب وظایف قانونی خود خلاف شرع یا قانون اساسی تشخیص می داد و وظیفه ای نیز برای مبنا قراردادن احکام ثانویه و حکومتی، ضرورتها و مصلحتها نداشت.

در چنین مواقعی شورای نگهبان به دلیل نوع و شیوه قانون گذاری در کشور، الزام داشت نظرات خود را به مجلس شورای اسلامی اعلام کند. (عودت مصوبه مجلس) تاکید مجلس شورای اسلامی بر مصوبه خود و عدم تامین نظر شورای نگهبان شرایطی را به وجود می آورد که ضرورت ایجاد یک نهاد فصل الخطاب برای تشخیص مصلحت اجتناب ناپذیر نشان می داد.

با وجود رهبری در راس نظام جمهوری اسلامی، تدوین کنندگان قانون اساسی در سال 1358 تشکیلات و جایگاه جداگانه ای برای حل اختلاف بین دو نهاد یاد شده پیش بینی نکرده بودند ولی تکرار اختلاف نظرها که رو به تزاید بود عملا" باعث ورود مقام رهبری به مباحث درونی یک قوه بعنوان یک روش می گردید و حضور معظم له در مسیر مستقیم قانون گذاری را بطور محسوسی افزایش می داد و چنین روشی با دیدگاههای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر پرهیز از ورود مستقیم و گسترده در حوزه وظایف قوا تناسب نداشت (البته این مسئله با مدیریت بحران ها و حل معضلات اساسی که همواره به عهده مقام رهبری است ،متفاوت است).

اختلاف نظرهای مورد بحث در سالهای نخست شکل گیری نهادهای قانونگذاری عمدتا" در دو موضوع قانون کار و قانون اراضی شهری بیش از همه ظهور پیدا کرد.

سرانجام پس از مکاتباتی بین مقامات عالیرتبه و ذیربط وقت کشور، درخواستی در بهمن ماه 1362 به امضاء رئیس جمهور وقت (حضرت آیت ا... خامنه ای)، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی آیت ا... هاشمی رفسنجانی ، رئیس وقت دیوان عالی کشور آیت ا... موسوی اردبیلی، نخست وزیر وقت جناب آقای مهندس میر حسین موسوی و حجه الاسلام حاج سید احمد خمینی به حضرت امام خمینی (ره) برای چاره جویی در این باره ، تقدیم گردید.

حضرت امام (ره) در تاریخ 17 بهمن 1366 هجری شمسی با صدور فرمانی، مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای رسیدگی به این قبیل امور تاسیس فرمودند. این مجمع که در آغاز تاسیس ، صرفا" بمنظور تشخیص مصلحت در موارد اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان تاسیس گردیده بود، هنگامیکه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال 1368 مورد بازنگری قرار گرفت پس از بحث های مشروح درباره جایگاه مجمع تشخیص مصلحت، وظایف یازده گانه ای مستند به اصول 112، 111، 110 و 177 برعهده این مجمع قرار گرفت، تا بعنوان حلقه تکمیلی در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی و در شرایط مختلف ایفای نقش نماید.

 

فهرست مطالب:

مقدمه و ضرورت تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام

وظایف مجمع تشخیص مصلحت نظام

آیین نامه داخلی مجمع

فصل اول : کلیات

فصل دوم: کمیسیونهای دائمی، کمیسیونهای خاص،چگونگی تشکیل و طرز کار

فصل سوم: شورای مجمع، حد نصاب، چگونگی تشکیل جلسات و طرز کار

فصل چهارم: دبیرخانه مجمع

مقررات نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام

سیاست های کلی نظام


دانلود با لینک مستقیم


پروژه رشته حقوق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام. doc

تحقیق در مورد بررسی تطبیقی مفهوم مصلحت از دیدگاه امام خمینی

اختصاصی از زد فایل تحقیق در مورد بررسی تطبیقی مفهوم مصلحت از دیدگاه امام خمینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد بررسی تطبیقی مفهوم مصلحت از دیدگاه امام خمینی


تحقیق در مورد بررسی تطبیقی مفهوم مصلحت از دیدگاه امام خمینی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه34

فهرست مطالب

بررسی تطبیقی مفهوم مصلحت از دیدگاه امام خمینی(ره) و اندیشمندان غربی

محمد منصور نژاد

الف) مصلحت از دیدگاه اندیشمندان غربی "ارسطو, آکوئیناس, هابز و آدام اسمیت"

1) مصلحت در اندیشه ارسطو

2)مصلحت در اندیشه آکوئیناس

3) مصلحت در اندیشه هابز

4) مصلحت در اندیشه آدام اسمیت

امام خمینی و مصلحت

1) مصالح کشور: "نقل عین عبارات امام"

2) مصالح مسلمین: "در پاسخ به طلاب"

3) در رابطه با مجمع تشخیص مصلحت:

4) مصلحت اسلام: (‏68/1/2)

5) مصلحت نظام: "پاسخ به استعفای قائم مقام رهبری"

6) مصلحت زجر کشیده ها:

7) مفهوم صلاح:

8) تحلیل مصلحت از دیدگاه امام خمینی:

نتیجه گیری

 

 

پیش از ورود در بحث ذکر نکاتی لازم است:

1) اگر همه مباحث حکومتی در دو سطح "منشأ" حکومت و حاکمیت و "اعمال"
حکومت و حاکمیت قابل تقسیم باشد, بحث در مفهوم مصلحت [1] مربوط به سطح اعمال
حاکمیت می باشد; یعنی اگر در منشأ حکومت, مشروعیت حاکمیت به هرگونه توجیه
شود (الهی ـ غیر الهی, مردمی ـ غیر مردمی و…) در بحث "مصلحت عمومی" سخن بر
سر آن است که این حکومت صلاح عموم را لحاظ می کند و در "مصلحت دولت" خیر و
صلاح نظام را محور قرار می دهد.

مبحث مصلحت عمومی چنان می تواند موضوعیت داشته باشد که در مسئله "اعمال
حاکمیت" هم, چه از نوع "فردی", "گروهی" و یا "جمهور" حکومت کنند, باز
مصلحت عمومی می تواند میزان داوری حکومت حَسَن و قبیح باشد, چنان چه در
مباحث ارسطو خواهد آمد.

 

 

 

 

|139|

 

2) در بررسی تطبیقی مقاله حاضر از سویی مفهوم مصلحت از دیدگاه اندیشمندان
"غربی" در مقایسه با اندیشمندان "اسلامی" می آید. به اعتبار دیگر مفهوم مورد بحث از
نگاه "دینی و غیر دینی" مورد مداقه قرار می گیرد. و از حیث دیگر در یک مقایسه "درون
دینی" نگرش "اهل سنت" و "تشیع" ملاحظه و تطبیق می گردند.

همین جا قابل ذکر است در حالی که مفهوم مصلحت هم در غرب سابقه دار است
"حدود 52 قرن" و هم در اهل سنت قرن هاست که مورد ملاحظه و مطالعه بوده است, اما
این مفهوم در نگرش سیاسی و حکومتی شیعی, پدیده ای کم سابقه و نوظهور است و به
صورت کاملاً مشخص و محوری در جمهوری اسلامی ایران و از سوی حضرت
امام خمینی, آن هم در سال های آخر عمرشان مورد بحث و تأکید قرار گرفته است.

3) مفهوم "مصلحت", اگر در لغت به آسانی قابلیت تعریف داشته باشد, در اصطلاح
با توجه به دیدگاه اندیشمندان یاد شده کار آسانی نیست; مثلاً در حالی که مفهوم مصلحت
را مرحوم "دهخدا" به نحو زیر معرفی کرده است: مأخوذ از تازی مصلحه, مقابل مفسده,
خلاف مفسدت, صواب, شایستگی, صلاح, آن چه که صلاح و نفع تشخیص شود. و
مصلحت آمیز, یعنی مطابق صلاح کار, بر وفق مصلحت و مقتضا". [2]

اما مفهوم اصطلاحی, با مراجعه به متون قابل حصول, تعریفی از آن نیامده است که
کار مطابقه را دشوار می کند و یا با توجه به خصلت مفاهیم علوم انسانی تعریف به "حدّ
تام" و "جامع و مانع" اصلاً ممکن نیست. به عنوان شاهد می توان به مقاله ای از "بریان
باری" در باب "مصلحت عمومی" اشاره نمود که پس از طرح و نقد و بررسی تعاریف
متعدّد, نهایتاً این گونه اظهار نظر می کند که "به نظر من تمام تعاریف دیگری که از
مصلحت ارائه شوند یا نامربوط اند, و یا آن که به جملاتی از سنخ تعریفی که من کردم
قابل تحویل اند. به این ترتیب, تنها تعبیری که می شود از این سؤال کرد این است که
مصالح شما چیستند یا کدامند?… این تعریف با ایجاز کمتر این گونه می شود, یک
سیاست یا قانون و یا رسم و عادت در صورتی می تواند به مصلحت کسی باشد که شرایط
ذیل را تأمین کند. یک سیاست یا قانون و یا رسم و عادت در صورتی به مصلحت کسی

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد بررسی تطبیقی مفهوم مصلحت از دیدگاه امام خمینی

تحقیق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام

اختصاصی از زد فایل تحقیق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام


تحقیق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام

لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*

 

فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه :24

 

فهرست مطالب:

 

مقدمه و ضرورت تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام:

وظایف مجمع تشخیص مصلحت نظام

آیین نامه داخلی مجمع

درباره آئین‌نامه داخلی

فصل اول : کلیات

فصل دوم: کمیسیونهای دائمی، کمیسیونهای خاص،چگونگی تشکیل و طرز کار

ماده 5 : کمیسیونهای تخصصی دائمی عبارتند از:

فصل چهارم: دبیرخانه مجمع

 

مقدمه و ضرورت تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام:

 جمهوری اسلامی را می‌توان از جمله بدیع‌ترین نظام‌های سیاسی جهان معاصر خواند. این نظام که از سال 1358 پس از تصویب قانون اساسی برای نخستین بار فراروی جامعه جهانی قرار گرفت از ویژگیهای منحصر بفرد حقوقی و سیاسی برخوردار است. 

ترکیب و تحقق  دو عنصر اسلامیت و جمهوریت در قالب قوانین اجرایی از اصلی‌ترین ویژگیهای این نظام  به شمار می‌آید.

تحقق جمهوریت از طریق تشکیل مجلس شورای اسلامی با انتخاب مستقیم نمایندگان توسط مردم و بعنوان یکی از جلوه های حاکمیت ملی باوظیفه قانونگذاری و تحکیم سندیت شرعی و قانون اساسی و تحقق اسلامیت در قوانین از طریق تشکیل نهاد شورای نگهبان ، ترکیبی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 پیش بینی شده بود.

بدیهی است در فرآیند نخستین سالهای شکل‌گیری و تحقق نظامی نو با ویژگیهای یاد شده ، اختلاف نظر پیرامون منطبق‌ساختن قوانین کشور با احکام شرع و قانون اساسی اجتناب‌ناپذیر نماید.

از جمله مجلس شورای اسلامی با ملاحظه ضرورتها، لوایح و طرحهایی را به تصویب می رساند که بعضا" وضعیت جدیدی را پایه گذاری می کرد، شورای نگهبان نیز گرچه همین هدفها را محترم می شمرد ولی این قبیل مصوبات را حسب وظایف قانونی خود خلاف شرع یا قانون اساسی تشخیص می داد و وظیفه ای نیز برای مبنا قراردادن احکام ثانویه و حکومتی، ضرورتها و مصلحتها نداشت.

در چنین مواقعی شورای نگهبان به دلیل نوع و شیوه قانون گذاری در کشور، الزام داشت نظرات خود را به مجلس شورای اسلامی اعلام کند. (عودت مصوبه مجلس) تاکید مجلس شورای اسلامی بر مصوبه خود و عدم تامین نظر شورای نگهبان شرایطی را به وجود می آورد که ضرورت ایجاد یک نهاد فصل الخطاب برای تشخیص مصلحت اجتناب ناپذیر نشان می داد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد مجمع تشخیص مصلحت نظام