زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله مددکاری اجتماعی

اختصاصی از زد فایل دانلودمقاله مددکاری اجتماعی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 


مقدمه:
مددکاری اجتماعی رشته است پیچیده که تخصص هایی گوناگون را در بر
می گیرد و بر تعهدات والای اخلاقی و انسانی استوار است اهمیت این ریشه در ایران به خصوص پس از جنگ تحمیلی که ضایعات روانی و جسمانی ظالمانه ای بر ما وارد کرد بیش از پیش آشکار شده است بنابراین با نگاهی به فلسفه علوم در می یابیم مبانی علم مددکاری اجتماعی رشه در باورهای مذهبی دارد که در طول شکوفایی علوم به یکی از رشته های علوم انسانی تبدیل گردیده است در طول این تحولات کشورهای رقیب با دستیابی به ارزش و جایگاه علم و حرفه مددکاری که بر پایه روابط انسانی و انسان ها استوار است به تاسیس مراکز آموزشی این رشته تا سطح دکترا پیش رفته اند و در حال حاضر متخصصین آن در اکثر مراکز و نهادهای انسانی از فرد و خانواده کوچکترین نهاد تا وسیعترین مجتمع های تجاری- صنعتی- بهداشتی- فرهنگی – اجتماعی سعی در شناخت ارزش ها و توانائیهای انسان و استفاده از استعدادهای او داشته و با مدد امکانات شناخته و ناشناخته تلاش در بهبود کیفی زندگی جوامع انسانی دارند این علم زمانی به این پیشرفت نائل آمده است و او راه خود را در میان سایر علوم متعدد انسانی باز شناخته که متفکران و رهروان خود،‌به امر مطالعه و تفکر پرداخته اند و دست آورد ها و تجربیات خود را به قلم تحریر در
آورده اند. توسعه انتشارات در محدوده این علم آن را غنی و نیاز به تعالی علمی آن تاسطح دکترا طلب نموده است در کشور ما که سابقه علم مددکاری اجتماعی و اشتغال در حرفه مقدس آن چندان کم نیست منابع و کتب فارسی در زمینه آن بسیار معدود قلیل است و آنچه که هم اکنون در حداکثر مقطع کارشناسی آن بکار گرفته می شود آمیزه ای از ترجمه منابع خارجی و تالیفات مختصر و پراکنده داخلی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موقعیت جغرافیایی، طبیعی و اقلیمی استان کرمان:
استان کرمان،‌پهناورترین استان کشور با مساحت 714/181 کیلومتر مربع در جنوب شرقی فلات مرکزی کشور بین 25 درجه و 55 دقیقه تا 32 درجه عرض شمالی و 53 درجه و 26 دقیقه تا 59 درجه و 29 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است.
این استان مرتفع در حد شمالی با استانهای خراسان جنوبی و یزد، در حد جنوبی با استان هرمزگان، در حد شرقی با استان سیستان وبلوچستان و در حد غربی با استان فارس همجوار می باشد.
بر اساس آخرین تقسیمات کشوری، استان کرمان با تعداد 16 شهرستان، 57 شهر ،‌142 دهستان، 45 بخش حدود 11 درصد از مساحت کشور در جنوب شرقی فلات مرکزی ایران را می پوشاند. رشته کوه باریکی که در امتداد جنوب شرقی یزد واقع شده است کرمان را به دوقسمت شرقی و غربی تقسیم می کند و دشتهای وسیع استان را از هم جدا می سازد و ارتفاعات آن دنباله ی رشته کوههای مرکزی ایران است و تا بلوچستان امتداد دارد.
استان کرمان به علت پستی و بلندی ها و شرایط خاص اقلیمی و وضعیت محیطی و طبیعی و وسعت منطقه از تنوع آب و هوایی از گرم، شدیداً خشک،‌نه چندان خشک، سرد و ییلاق، متمایل به استپ و نیمه خشک تا کویری برخوردار است و در مجموع از نظر وضعیت آب و هوایی، کم نظیر و منحصر به فرد
می باشد.
شهرستان های استان عبارت از: بافت،‌بردسیر، بم، جیرفت، راور، رفسنجان، زرند،‌رودبار جنوب، سیرجان، شهربابک، عنبرآباد،‌قلعه گنج،کوهبنان، کهنوج و منوجان مرکز استان کرمان شهر تاریخی کرمان است که با آسمانی صاف و زلال، بر بلندای کویر لوت قرار گرفته و شبهای افسانه ای آن از شهرت خاصی برخوردار است.
وجه تسمیه ی کرمان:‌ نام کرمان را در سنگ نوشته های داریوش می توان دید. در آنجا کرمان نام ناحیه ای است که از آن چوب (یاک) برای کاخهای هخامنشی حمل می شود. نوشته های یونانی هم آن را کرمان خوانده و مردم کرمان را تیره ای از پارسیان گفته اند. کرمان از ریشه کر گرفته شده (کرمن) به معنی کار و کوشش و وظیفه،‌و نیز کارکن و کوشا، (کرمینه) به معنی ماهر و استاد (کرمان بندا) به معنی کاربنده یا وظیفه شناس و واژه های دیگر که از کرمان ساخته شده اند،‌همه معنای کار و کوشش را می رسانند. ریشه دیگر (کر) که به اوستا (کر) و به سنسکریت (کری) تلفظ می شود به معنی بریدن و کشتن و جنگیدن است و واژه های کارد،‌پیکار، و کارزار نیز از آن است اما از واژه هایی که از آن برآمده است هیچکدام به کرمان،‌کرمن نزدیک نیست.
اگر چه کرمان در گذشته نام های دیگری چون بوتیا، کارمانیا،‌گواشیر و غیره داشته اما در مجموع این نظر که نام کارمان (کار به معنی تلاش و سازندگی، و مان به معنای محل و مکان) در طول زمان به کرمان تبدیل شده بیش تر مانوس و منطقی است ، چرا که اصولا زندگی سخت و دشوار در کویر، همتی بزرگ و والا، و تلاشی افزون را می طلبیده.
آثار و بناهای تاریخی: از غنی ترین عناصر و فرهنگ مادی هر سرزمین که نشانه تمدن نیاکان آن جامعه و شناسنامه ای برای بیان موجودیت یک تاریخ است،‌آثار باستانی به جای مانده آن اقلیم می باشد.در جای جای سرزمین پهناور اسلامیمان، بخصوص در اقلیم ایرانیان باستان (کرمان )آثار و
نشانه هایی از تاریخ کهن و دیرینه کشورمان وجود دارد که هر یک از آنها گوشه هایی از تمدن و تاریخ پر افتخارمان را باز می نمایند. حفظ و حراست از این آثار و ابنیه علاوه بر اینکه باعث پاسدرای از قدمت و دیرینگی تاریخی سرزمینمان را سبب می شود، می تواند زمینه ساز رشد و توسعه صنعت گردشگری نیز شود. اگر چه جاذبه هایی چون مشتاقیه، گنبد جبلیه، مسجد جامع، مسجد امام و... در کرمان و آثاری چون آستانه شاه نعمت الله ولی ، باغ شاهزاده، در ماهان و آستانه شاهزاده حسین در جوپار و ارگ تاریخی بم مورد بازدید قرار می گیرد اما آثاری با قدمت بیش تر در کرمان وجود دارد مانند تپه یحیی در صوغان بافت،‌مجموعه سنگی میمند،‌تل ابلیس در بردسیر، آقوس شهداد و ویرانه های شهر دقیانوس یا شهر دسیوس جیرفت که طول عمر برخی مانند مجموعه میمند به قریب 10 هزار سال پیش از این می رسد،‌اثری که رد پای تاریخ و فرهنگ این دیار به شمار می رود و نشان از انسانهائی است که فرهاد گونه با تیشه عشق و ایمان ، دل سنگ را شکافته و نقشی از همت و حمیت خود را بر سینه کوه نشانده اند.
ارگ بم: بزرگترین شهر خشتی جهان بوده که حدود 2200 سال قدمت دارد این بنا در شمال شرقی بم بر فراز تپه ای آذرین قرار گرفته است و از چهار قسمت ، 38 برج دیده بانی، یک خندق و بارویی عظیم تشکیل شده بود، مساحت ارگ حدود 20 هکتار است. دور تا دور ارگ، خندقی قدیمی بوده که طی قرنها این مجموعه را از یورش ها حفظ کرده است،‌مصالح اصلی بنا، خشت خام و گل رس است. به ندرت سنگ، آجر و تنه ی خرما نیز در بنای ارگ به کار رفته است.
از مکان های شناخته شده ی ارگ بم یک راهروی اصلی است که در گذشته بازار بوده و علاوه بر این در مجموعه ارگ بم آثاری از بقایای آتشکده دروه ساسانی، زورخانه، حمام عمومی، اصطبل، سرباز خانه، زندان، و عمارت چهار فصل نیز باقی بوده است. در این بنای بزرگ خانه های عمومی متصل به هم ساخته و به یکدیگر راه داشته اند و در بعضی از خانه ها آثاری از حمام های خصوصی دیده می شود و نیز اصطبل ها در مکانی جدا از خانه ها قرار داشته اند. تعدادی از خانه های ارگ دو طبقه ساخته شده بودند که این امر نشان از روند ازدیاد جمعیت در یکی از دوره های گذشته دارد.
گنبد جبلیه:‌پلان گنبد هشت ضلعی و روی اضلاع آن طاقنماهای متعددی به چشم می خورد این بنا مربوط به اواخر دوره ی ساسانی می باشد که در اوایل اسلام مرمت شده همچنین در بنای گنبد از ملات مخصوصی (شیر شتر) استفاده شده که هرگز پوسیدگی به خود نمی گیرد.
کرمان به روایت تاریخ، قلعه دختر و قلعه اردشیر از آثار دوران ساسانی در مشرق شهر کنونی کرمان که هنوز خرابه های آنها برجاست گواه بر این است که لااقل در زمان اردشیر بابکان در همین محل،‌شهری آباد یا قلعه ای مهم وجود داشته است.
در حدود 220 سال پیش از میلاد به هنگام فتح کرمان به دست اردشیر این محل گواشیر نام داشته و مرکز ولایت کرمان بوده است بنا به گفته هرودت (کرمانیا) از قبایل دوازده گانه ی ایران می باشد و ساتراپی چهاردهم مشتمل بر ایالت کرمان بوده است.
در روایات اساطیری آمده است که کیخسرو، کرمان و کران را به رستم بخشیده همچنین نشانی هایی از فرمانروایی بهمن بر این خطه می دهند و اینکه در زمان هخامنشیان، کوروش آن را تبعیدگاه «نبونیه» قرار داد، در زمان حکومت خلفای عباسی کرمان شورشهای مکرری داشته ، ولی هیچ یک به سامان نرسیده است، در عصر غزنویان،؛ فرمانروایان خونریز و هوسران،‌آرامش را از مردم گرفتند. تنها در عهد سلجوقیان- حکومت ملک قاورد و فرزندانش بود که کرمان روی رفاه و آسایش دید و آثاری چون مسجد ملک پدید آمد.
پس از حکومت حدود 150 ساله سلاجقه، باز بلای «غز» بر کرمان نازل شد. با حمله ی مغول «براق حاجب» از سرداران قراختائیان، کرمان را به تصرف در آورد. از اعقاب وی، ترکان خاتون بر کرمان فرمانروایی یافت که در آبادانی شهر کوشید و دخترش پادشاه خاتون نیز حاکمی فاضل و حامی دانشمندان بود. تیموریان از سال 796 تا 834 بر کرمان حکومت کردند. سلاطین صفوی از 915 هجری، کرمان را به متصرفات خود افزودند. در 1005 هجری گنجعلیخان از سوی صفویه به حکومت کرمان رسید که بر اثر تدبیر و تداوم حکومت او، شهر، چندی روی آسایش و آرامش دید و زمانه برای ترقی و آبادانی مناسب شد.
در روزگار افول قدرت صفویان ، افغانها، کرمان را به جزای شهامت و مقاومت در برابر آنان به خاک و خون کشیدند و نادرشاه افشار هم هنگامی به کرمان رسید که بر اثر کشتن رضا قلی میرزا به جنون آدمکشی مبتلا شده بود دستور گردن زدن مردم بی گناه را صادر کرد ویکی از بزرگترین قتل عامهای معروف تاریخ کرمان را به راه انداخت.
بازارهای کرمان: سابقه درخشان تجارت و وجود کارخانجات بافندگی ابرشیم و پنبه و پشم، در قرون اولیه در شهر و واقع شدن بر سر راه هندوستان، ضرورت پیدایش مکانهای مناسبی برای عرضه کالاهای داخلی و وارداتی را ایجاب کرده است. همچنین برای عرضه محصولات کارخانه های کرمان نیاز به وجود چنین بازارهایی احساس می شده و داد و ستدهایی پایاپای بر اهمیت این مکان افزوده است بازارهای قدیمی که محل عرضه کالاهای داخلی و خارجی بوده اند عبارت از:
بازار مظفری، بازار وکیل، بازار اختیاری، بازار گنجعلیخان، بازارکوچه باغ، بازار نقاره خانه، بازار عزیز، بازار کفاشها، بازار قیصریه، بازار کلاه دوزها، بازار مسگری، بازار ریگ آباد، بازار لحاف دوزها، بازار مسجد ملک، بازارچهار سوق، بازار قدمگاه، بازار شتر، بازار شاه.
کاروانسراها: استان کرمان به دلیل موقعیت جفرافیایی خاص خود و قرار گرفتن بر حاشیه ی کویر و واقع شدن بر گذرگاه تجارت و نیز راه ابریشم، کاروانهای تجارتی زیادی را پذیرا بوده است همین امر از یک سو و گرمای طاقت فرسای منطقه و بیابانهای خشک وسوزان از سوی دیگر سبب به وجود آمدن کاروانسراهایی با ساخت حفاظتی ویژه گردیده است. کاروانسراهای عمده کرمان عبارتند از: کاروانسرای گلشن، کاروانسرای گنجعلیخان، کارونسرای سردار، کاروانسرای هنود یا هندوها، کاروانسرای حاج مهدی، کاروانسرای میرزا صالح، کارونسرای حسین خان، کاروانسرای خراسانی ها، کاروانسرای وکیل، کاروانسرای حاج آقا علی.
وجود کاروانسراهایی چون هندوها، نشانه رونق اقتصادی کرمان در روزگاران گذشته است آن طور که تجار هندی، ادویه و چای از هندوستان به کرمان آورده و حنا،‌زیره و.. با خود می بردند.
سوغات کرمان: معروفترین سوغات کرمان عبارت از:
1- زیره: گیاهی خوشبو و مقوی است و در چرخه داروئی نیز قرار دارد و انواع مختلفی دارد از جمله زیره هفتادم، نودم و زیره کبکو.
مرغوبترین نوع آن سیاه رنگ است و در دامنه کوههای هزار ودیگر کوههای استان می روید.
2- پسته: کله قوچی ، اوحدی، رباطی و ممتاز می باشند.
3- قوتو(قاووت)که از گیاهانی مانند سیاه دانه‌، خرفه، قهوه،‌کنف، جو، بذرکتان، موردانه، هل باد و... به دست می آید و انواع دیگر آن شامل: پسته ای، نارگیلی،‌نخودی است.
دیگر سوغات کرمان خرما، حنا، روشور، شیرینی های خاص کرمان (کلمپه، کماچ سهن، سوهان زرند،‌مسقطی سیرجان) می باشد. علاوه بر این صنایع دستی چون پته، شیر یکی پیچ، قالی، ظروف مسی قلم کار نیز از جمله سوغات کرمان به شمار می رود.
صنایع دستی: مدیریت صنایع دستی کرمان که در سال 85 به دلیل حجم فعالیتها و برخورداری از شاخص های والای هنری به سازمان صنایع دستی کرمان ارتقاء‌ یافت با بیش از 30 سال سابقه،‌متولی شناساندن هنر سنتی و تاریخی کرمان می باشد. هنر سنتی نماد همبستگی و پیوند اقوام مختلف ایران است و ریشه های عمیق و استوار در فرهنگ فنی و باور ایران اسلامی دارد. ارائه ی ارزش های گوناگون صنایع دستی به مردم ایران و جهان و تبدیل این آثار متنوع به اعتبار فرهنگی و اقتصادی در زمره ی اهداف والای این مدیریت می باشد.
فعالیتهای سازمان صنایع دستی کرمان در چارچوب توسعه، ترویج،‌اشاعه، حفظ و احیاء‌و آموزش رشته های مختلف صنایع دستی است که در برنامه ریزی و اجرای فعالیتها،‌هم به جنبه ی نوع و بازار مصرف و هم به ذوق،‌اندیشه و فرهنگ تولید کنندگان توجه شده است.
به همین منظور سازمان صنایع دستی استان کرمان در سال 1384 در 20 شهرستان و بخش با بهره گیری از استادان و مربیان مجرب، پایگاه هایی در قالب کارگاهها و مراکز آموزشی دایر کرده و در این مرکز به آموزش بیش از 20 رشته ی صنایع دستی پرداخته است از جمله: پته دوزی، گلیم وشیر یکی پیچ بافی،‌مشبک،‌معرق و منبت چوب، طراحی سنتی، طراحی گلیم،‌طراحی قالی، تذهیب،‌مینیاتور، مس تزئینی ،‌مجسمه سازی، ساخت عروسکهای محلی، دوخت لباسهای محلی، آئینه دوزی، سکه دوزی و چاقوسازی که در این خصوص موفق به آموزش قریب به ده هزار تم هنرجو در مقاطع مقدماتی، پیشرفته و به آموزی گردیده است.
معادن:‌اقلام عمده ی سنگهای معدنی گران قیمت همچون: نقره و فیروزه، از روزگاران قدیم در کرمان وجود داشته که باعث رونق تجارت در شهرهای این خطه شده است به همین علت «کرمان بهشت معدنکاران» لقب گرفته است. معادن استان عبارت از:
زغال سنگ (منطقه زرند- راور) آهن (مجتمع معدنی سنگ آهن گل گهر سیرجان) تیتان (کهنوج) مس (سرچشمه،‌میدوک؛ چهار گنبد) کرومیت (اسفندقه- فاریاب) سرب وروی ، سنگ های تزئینی،‌سیلیس،‌آهک،‌نمک، گچ، کائولین، منگنز .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  186  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مددکاری اجتماعی

دانلودمقاله جدول مندلیف

اختصاصی از زد فایل دانلودمقاله جدول مندلیف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

در قرن 19 ابتدا یوهان دوبراینر خواص مجموعه ای از عناصر را به صورت 3 تایی مورد بررسی قرار داد.سپس جان نیولندز قانون 8 تایی خود را تنظیم و ارائه کرد.طبقه بندی نوین تناوبی عناصر از کایولیوس لوتامیر به ویژه مندلیف نشات میگیرد.هنری موزلی توانست بر پایه طیف خطی پرتو ایکس هر عنصر عدد اتمی صحیح آن را تعیین کند.بنا بر این توانست مشکل عناصری را که بر اساس وزن اتمی در جای درست خود قرار نمیگرفتند حل کند
تاریخ ها نیز برای سالی هستند که جدول خودشون رو ارائه کردند .
لاووازیه ۱۷۸۹
برزیلیوس ۱۸۰۸
دوبرامیز ۱۸۱۷
لوشان کورتوا ۱۸۶۲
نیولندر ۱۸۶۳
ادلینگ ۱۸۶۴
مندلیف ۱۸۶۹ :‌ (جدول)

لوتارمیر ۱۸۷۰
بوهر ؟ :‌ (‌جدول)

 

و اینم یه جدولی هست که نمی دونم که کی اون رو درست کرده :

 




در سال ۱۸۷۱ دیمتری ایثوانوویچ مندلیف (۱۹۰۷- ۱۸۳۴) دانشمند نابغه روسی طرح جدول تناوبی خود را مطرح نمود.جدول تناوبی مندلیف بر پایه ویژگی های شیمیایی و فیزیکی ۶۳ عنصر کشف شده تا آن زمان استوار بود. قبل از مندلیف دانشمندانی چون دوبرنیر، نیولندز و می یر نیز سعی کرده بودند تا عنصرهای کشف شده را به صورتی طبقه بندی نمایند که از روی موقعیت آنها در جدول تناوبی بتوان خواص شان را پیشگویی نمود. اما دسته بندی مندلیف به دلیل ابتکاراتی که مندلیف در تهیه آن بکار برده بود بسیار موفق تر از سایر دسته بندی ها بود.
مندلیف با بررسی عناصر مختلف متوجه شد که یک نظام و الگوی مشخص در تکرار تناوبی خواص عناصر وجود دارد. این نظام که بر پایه آن گفته می شد، هرگاه عنصرها را بر اساس افزایش جرم اتمی مرتب نماییم، خواص شیمیایی و فیزیکی آن ها به طور تناوبی تکرار می شود، اساس طبقه بندی مندلیف گردید.
مندلیف در تنظیم جدول خود از دو اصل زیر استفاده نمود:
۱- عنصرها برحسب افزایش تدریجی جرم اتمی آن ها در ردیف هایی کنار یکدیگر قرار می گیرند.
۲- عنصرهایی که در یک گروه قرار می گیرند، باید خواص مشابهی داشته باشند.
وی در مواردی مجبور شد برخی از خانه های جدول تناوبی خود را خالی بگذارد، تا سایر عناصر با خواص مشابه در یک گروه قرار بگیرند. در توجیه این مسئله مندلیف معتقد بود که هنوز تعدادی از عناصر کشف نشده اند. او خواص این عناصر را پیش از کشف آنها پیش بینی نمود و همین مسئله سایر دانشمندان را در کشف این عناصر مشتاق کرد. از جمله عناصری که مندلیف جای آنها را خالی گذاشت می توان به عناصری با عدد جرمی ۴۴، ۶۸و ۷۲ اشاره کرد، که بعدها این عناصر کشف شده و باعث شهرت و اعتبار هرچه بیشتر مندلیف شدند.

علاوه بر سه عنصر فوق مندلیف خواص ۷ عنصر دیگر را نیز به همین ترتیب پیشگویی کرده بود که بعدها یکی پس از دیگری کشف شده و باعث شهرت یافتن جدول تناوبی مندلیف شدند.
از دیگر خلاقیت هایی که مندلیف در تنظیم جدول خود بکار برد می توان به ترجیح دادن شباهت خواص عناصر یک گروه بر افزایش تدریجی جرم اتمی اشاره نمود. وی در مورد عناصری مانند تلور با عدد جرمی ۱۲۷.۶۰ و ید با عدد جرمی ۱۲۶.۹ با اینکه می بایست ید را را در گروه ششم و قبل از تلور قرار می داد با توجه به خواص آنها برعکس عمل نموده و ید را علیرغم کم بودن جرم اتمی آن بعد از تلور در گروه هفتم قرارا داد. او در مورد کبالت(۵۸.۹۳) و نیکل (۵۸.۶۹) و همچنین آرگون (۳۹.۹۵) و پتاسیم ( ۳۹.۱) نیز اصل شباهت خواص را بر افزایش جرم اتمی ترجیح داد تا اینکه عناصر دارای خواص شیمیایی و فیزیکی مشابه در یک گروه قرار بگیرند.
در سال ۱۹۱۳ میلادی ازمایش های هنری موزلی با رتوی تازه کشف شده X نشان داد که در هسته هر اتم تعدادی بار مثبت وجود دارد که همان عدد اتمی یک عنصر می باشد. عدد اتمی هر عنصر مقداری معین و ثابت بوده و برخلاف جرم اتمی اعشار ندارد.










هم چنین معین شد که عدد اتمی ید از تلور، نیکل از کبالت و تاسیم از آرگون بزرگتر است. بنابراین مبنای اصلی جدول مندلیف از جرم اتمی به عدد اتمی تغییر یافته و جایگاه هر عنصر در جدول تناوبی بر اساس یک قانون علمی به نام قانون تناوبی معین گردید.
بر اساس قانون تناوبی، هرگاه عنصرها را بر اساس افزایش عدد اتمی آنها مرتب نماییم، خواص فیزیکی و شیمیایی آنها به طور تناوبی تکرار می شود.
جدول تناوبی امروزی بر ایه قانون تناوبی استوار است. در این جدول عنصرها به ترتیب افزایش عدد اتمی در ردیف های افقی قرار گرفته اند. این جدول ۱۸ ستون عمودی و ۷ سطر افق دارد. هر ستون را یک گروه یا خانواده و هر ردیف را یک دوره یا تناوب می نامند.بنابراین ما در جدول تناوبی ۱۸ گروه داریم که ۲ گروه سمت چپ و ۶ گروه سمت راست را گروههای اصلی و ۱۰ گروه میانی را گروه عناصر واسطه یا گروههای فرعی می نامند.


در روشهای قدیمی عناصر واسطه را به ۸ گروه تقسیم می کردند به همین جداول قدیمی ۱۶ گروه داشتند. ولی در روش جدید ۱۸ گروه در جدول وجود دارد.
بسیاری از خواص فیزیکی و شیمیایی یک عنصر را تعداد الکترون های لایه ظرفیت اتم آنها تعیین می کند. لذا از آنجایی که در یک گروه آرایش الکترونی لایه ظرفیت تمام اعضا مشابه است بنابراین خواص شیمیایی و فیزیکی عناصر یک گروه مشابه یکدیگر می باشد. به کمک آرایش الکترونی یک اتم می توان شماره گروه و تناوب آن را تعیین نمود. در اتم عنصرهای متعلق به گروههای اصلی تعداد الکترون های لایه ظرفیت با شماره گروه و شماره بیرونی ترین لایه الکترونی، نشان دهنده شماره تناوب عنصر است.
برای تعیین موقعیت عناصر واسطه در جدول تناوبی بایستی تعداد الکترونهای s و d لایه های آخر را باهم جمع کنیم، چنانچه مجموع الکترونها کمتر از ۸ باشد، شماره گروه عنصر را معین می کند. چنانچه مجموع الکترونها برابر با ۸، ۹ و یا ۱۰ باشد، عنصر به گروه VIIIB متعلق است. و اگر مجموع الکترونها برابر با ۱۱ یا ۱۲ باشد عنصر به ترتیب به گروه IB و IIB تعلق دارد. در عناصر واسطه شماره زیر لایه s بیرونی ترین لایه الکترونی، شماره تناوب عنصر را معین می کند.
از میان ۱۰۹ عنصری که تا به حال خواص آنها به طور کامل مورد بررسی قرار گرفته استُ ۹۱ عنصر به طور طبیعی در طبیعت یافت شده و بقیه طی واکنشهای هسته ای در آزمایشگاهها ساخته شده اند.
فلزها بیش از ۸۰ درصد عناصر جدول را به خود اختصاص می دهند. بیشتر عناصر اصلی و تمام عناصر واسطه و واسطه داخلی فلز هستند. این عناصر در دمای اتاق جامد بوده ( بجز جیوه که مایع است.) و نقطه ذوب و جوش اغلب آنها زیاد است. سطح فلزات براق بوده و گرما و جریان الکتریسیته را به خوبی از خود عبور می دهند. چکش خوار، تورق پذیر و شکل پذیر هستند.
نافلزها اغلب در دمای اتاق یا جامد هستند و یا گاز (بجز برم که مایع است.) سطح نافلزها براق نبوده و رسانای خوبی برای برق و گرما نیستند. برخلاف فلزها، شکننده بوده و قابلیت چکش خواری و مفتول شدن را ندارند.
تعدادی از عناصر جدول برخی از خواص فلزات و برخی از خواص غیرفلزات را توأمان دارند، به این عناصر شبه فلز می گویند که نقش بسیار مهمی در صنایع الکترونیک دارند. از جمله شبه فلزات مهم می توان به سیلیسیم اشاره نمود.

نام عنصر نشانه اتمی عدد اتمی چگالی نقطه ذوب جرم اتمی شعاع اتمی شعاع یونی رنگ شعله
لیتیم Li 3 0.534 453.7 6.94 0.152 0.068 قرمز
سدیم Na 11 0.971 371 22.99 0.185 0.098 زرد
پتاسیم K 19 0.862 336.8 39.10 0.227 0.133 بنفش
روبیدیم Rb 37 1.532 312.2 85.47 0.247 0.148 قرمز
سزیم Cs 55 1.873 301.6 132.91 0.265 0.167 آبی
فرانسیم Fr 87
این گروه شامل فلزات لیتیم(Li)، سدیم(Na)، پتاسیم(k)، روبیدیم(Rb)، سزیم(Cs)، و فرانسیم (Fr) است که به آنها گاهی فلزات قلیایی نیز گفته می شود. فرانسیم از سری عناصر تجزیه رادیواکتیو طبیعی بوده و بر اثر واکنش های هسته ای به طور طبیعی تشکیل می شود. تمام ایزوتوپ های فرانسیم طول عمر کوتاهی دارند.
واکنش پذیری فلزات قلیایی از سایر فلزات بیشتر بوده و به همین دلیل هیچ یک از این فلزات در طبیعت به صورت آزاد یافت نمی شوند. این عناصر یک الکترون منفرد در لایه ظرفیت خود دارند که به واسطه از دست دادن این الکترون به آرایش گاز بی اثر ماقبل خود رسیده و یون یک بارمثبت M+ تولید می کنند. با توجه به کوچک بودن نخستین انرژی یونیزاسیون در این گروه و با در نظر گرفتن این واقعیت که یونهای +M آنها کاملا کروی بوده و قطبیت پذیری آنها کم می باشد، چنین نتیجه می شود که شیمی این عناصر اساساً شیمی یونهای ۱+ آنهاست و جز حالت اکسایش ۱+ حالت دیگری برای اکسایش آنها نمی توان در نظر گرفت. در بعضی موارد مانند مولکولهای دو اتمی و گازی شکل Na2 و Cs2 و ... پیوندهای کووالانسی در بین عناصر این گروه مشاهده می شود و بدون شک در کی لیتها و ترکیبات آلی فلزی پیوند این عناصر با اکسیژن، نیتروژن و کربن به مقدار جزئی خصلت کووالانسی دارد. تمایل به داشتن خصلت کووالانسی در لیتیم حداکثر و در سزیم حداقل می باشد. با بررسی های انجام شده در مورد فرانسیم نیز مشخص شده که رفتار یون فرانسیم به همان صورتی است که از موقعیت آن در این گروه می توان انتظار داشت. در فلزات قلیایی اثر افزایش اندازه و جرم بر روی خواص شیمیایی و فیزیکی، از همه گروههای جدول تناوبی آشکارتر می باشد. از این رو در این سری با افزایش عدد اتمی نقطه ذوب، گرمای تصعید، نقطه جوش، قدرت پیوندهای کووالانسی M2 ، انرژی شبکه کلیه نمکها( به جز آنهایی که اندازه آنیون در آنها بسیار کوچک است.) و ... از بالا به پایین کاهش می یابد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله جدول مندلیف

دانلود مقاله حافظ

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله حافظ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


مقدمه
آدمی در عصر ارتباطات بوسیله اینترنت و رسانه ها با اقشار دیگر جامعه در ارتباط است . انسان امروزی دیگر فرصتی برای دست کشیدن از فعالیتهای روزمره و پرداختن به تفریح و استراخت را ندارد و اگر هم داشته باشد فرصت بسیار ناچیز که به کارهای مربوط به شغلش می پردازد و در پی امرار معاش خانواده ی خویش است . و حتی اگر وقت هم بکند وقت بسیار اندکی دارد که آن را هم با مطالعه کتاب پر می کند .
قصد ما از جمع آوری مطالبی اندک از چند کتاب و ارائه این تحقیق کمک کردن به دانش آموزانی است که علاقمند به شعر و شاعری و بزرگان ایرانی هستند تا با این کار خویش توانسته باشیم به تعداد ناچیزی از سئوالات مبهمی که از حافظ در ذهن آنها نقش بسته را پاسخگو باشیم و امیدواریم که مورد رضایت آنها قرار گرفته باشد و لازم به ذکر است که از زحمات معلم گرانقدرمان جناب آقای ابراهیمی نهایت تقدیر و تشکر را بکنیم و امیدواریم که این تحقیق مورد رضایت ایشان قرار گیرد .
زشعر دلکش حافظ کسی بودآگاه که لطف طبع و سخن گفتن آناتول فرانس ادبیات را شیوه بیان می گوید و معتقد است زیر آسمان کبود مضمون و مفهوم تازه ای نیست ، لااقل زیاد نیست و آنچه تازه است غالب است .
ادبیات جز طرز تعبیر چیزی نیست ، هر کس قالب بهتر و تعبیر موثر پیدا کند ابداعی کرده است . راستی هم فصاحت و بلاغت جز این نیست که مفهوم را به شکل کامل و موثری به ذهن دیگر وارد سازند . اگر هنر خطبا و شعرا و نویسنده گان در رسیدن به این هدف باشد ، حافظ یکی از بزرگترین هنرمندان به شمار می رود و قله ایست که ادبیات ایران به آنجا منتهی می شود . مطالعه دیوان حافظ این نکته را در ذهن می آورد که استادان بزرگ پنج قرن قبل از حافظ اعم از غزلسرایانی که درخشندگی سعدی نام آنها را تحت الشعاع قرار داده است مانند: جمال الدین عبدالرزاق ، کمال الدین اسمعیل ، همام تبریزی ، اوحدی ، عراقی و قصیده سرایانی چون مسعود سعد و انوری و خاقانی در پخته کردن این زبانی که دیگر کسی نتوانست به حریم آن نزدیک شود موثر بوده اند . تعبیرات و مضامین آنها ( مخصوصاً سعدی ) در دیوان حافظ پراکنده است و چون این مضامین یا مصراعها میان اهل ادب معروف بوده ، حافظ که پیوسته از اطناب و حشو اجتناب داشته ، نیازی در این نمی دیده است که اشاره به تضمین آن کند . به نظر او همه می دانند بیت :
سالها سجده صاحبنظران خواهد بود بر زمینی که نشان کف پای تو بود
از همام تبریزیست و اگر او دو مصراع را مقدم و موخر گذاشته و در طی یکی از غزلیات خود به این شکل در آورده است .
بر زمینی که نشان کف پای تو بود سالها سجده ی صاحبنظران خواهد بود
حال تضمین را دارد و محتاج اشاره نیست . دیگر نمی دانست چنان ( تحفه ی سخن او دست به دست می رود ) و به قدری شایع خواهد شد که مردم همام را به کلی فراموش خواهند کرد. باری قریحه در وی به حدی قوی و دایره ی ابتکار چنان وسیع است که اثر این استفاضه نامحسوس گردیده ، زیرا هر چه از دیگران گرفته در بوته ی ذوق خود ذوب کرده و سپس عنصر جدید درخشان ، کالای نقلید ناپذیر و غیر قابل وصولی آفریده است که گوئی سعدی یک قرن قبل در باره ی وی گفته است :
حد همین است سخن دانی و زیبایی را
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
این غزل معلوم نیست در پرتو چه حالت روحی گفته شده و شاعر از چه نحو کشف و سیر معنوی الهام گرفته است ولی طرز بیان ، پختگی سخن ، انسجام و استحکام جملات ، تعبیرات و اشارات به افکار فلسفی و عرفانی و همه ی آنها نشان می دهد که گوینده به معارف زمان خود آشنا و در ادبیات ورزیده بوده است ، یا چگونه تصورات سخیف و تعلیلات ابلهانه مخلوط می شود ! موحققاً حافظ بر معلومات عصر خود احاطه داشته است . اینکه می گویند قرآن را از حفظ می دانسته و خود او نیز بدان اشاره می کند ( به قرآنی که اندر سینه داری ) تنها عبارت قرآن نبوده است ، حقیقت قرآن با تمام تفاسیری که تا آن تاریخ دماغهای فعال و متبحر علمای دین نوشته و بر حقایق آن روشنائی پاشیده بودند می دانسته و از فقه و حدیث و حکمت ، مخصوصاً حمکت اشراق بهره ی وافر داشته است . بر علوم ادبی زبان عرب مسلط و به زبان فارسی و گنجینه های بی مانند آن مستولی بوده و آثار تمام استادان بزرگ را به طور تفصیل خوانده است . شاید در تصوف قدم زده و به کنه معارف آنها رسیده و مدتی هم سالک طریقه ای بوده و سپس در تحت تاثیر فکر آزاد خود که در قالبی نمی گنجیده است ، از حوزه رسمی صاحبان طریقت کناره گیری کرده و ( چهار تکبیر ) زده ( یکسره بر هر چه هست ) . این دیوانی که در دست ماست و همه " بیت الغزل معرفت است " با معتکف شدن در بابا کوهی و سه روز متوالی روزه گرفتن فراهم نمی شود . فقط دماغ افسانه باف ماست که معلول را بدون علت جستجو و هر کاری را بی رنج و تهیه ی اسباب آرزو می کند . بی سوادی ، با یک شب در آب به سر بردن ، عربی یاد می گیرد و حافظ با سه روز روزه ناگهان حافظ می شود و برابر استاد استادان سخن ظاهر می گردد .
سخن حافظ بی گمان یکی از مشخص ترین شیوه های ادبی ایران است . وجه تشخیص آن چون آثار سایر سرایندگان بزرگ در انتخاب مفردات ، ابداع ترکیبهای خاص ، کیفیت نشاندن کلمه میان جمله و طرز تلفیق آن است ، شیوه ی سخن حافظ خویشاوندی نزدیکی به شیوه ی خاقانی دارد که به تناسب لفظی و رعایت صنایع شعری اهمیت خاصی می دهد و در ابداع مضمون و آوردن تعبیرات تازه ، در بکار بردن اشعار و تشبیه و کنایه ، در استعمال مفاهیم مختلف لغات ، سبکی مشخص دارد و از این حیث سبک او متمایزتر می شودکه در گفتارش اشاره به قرآن حدیث و نسب اسلامی ،اشاره به افسانه و تاریخ قومی، اشاره به عادات و مرسومات زمان خود حد وفور آمده است. حافظ نیز چنین است با این تفاوت که در مراعات تمام این نکات از مرز اعتدال نمی گذرد. اضافه بر این به موسیقی کلمات و خوشاهنگی جمله علاقه شدیدی دارد و هیچگاه آن را فدای مضمون نمی کند و گویی در قریحه بهره ای کامل از فصاحت و سهولت بیان سعدی و انوری دارد از اینرو سخنش از تعقید و دشواری شیوه ی خاقانی رها گشته است و در دیوان ارجمند او کمتر به تعبیرات و ابیاتی برمی خوریم که روشن شدن آن محتاج مراجعه به کتاب لغت یا جستجو در تاریخ و معتقدات وسنن و عادات زمان باشد . مانند: "این بحث با ثلاثه غساله می رود"، خرقه ازسربه درآورد و به شکرانه به سوخت " ،" گر همچو سر ونگارم بدست بازآید."
حافظ چو آب لطف ز نظم تو می چکد حاسد چگونه نکته تواند برآن گرفت
با وجود ذخایر ادبی بی مانندی که گویندگان بزرگ برای ما گذاشته اند هنوز محققین ما در خواص کلمات ، کیفیت ترکیب جمله ها ، تاثیر اوزان عروضی و سایر نکاتی که باعث پیدایش زبانی چون زبان خواجه می شود بحث های روشن و باروری نکرده اند شاید حق با آنها باشد. زیرا چیزی که زبان گوینده ای را از گوینده ی دیگر متمایز می کند تنها ظواهر و مراعات بعضی اصول ادبی و عروضی نیست. البته هجاهای کوتاه و بلند یا مصوتهای زیروبم ، انتخابات وزنی و قافیه ای برای بیان مقصودی که گوینده در نظر دارد موثر است و حتماً گویندگان بزرگ متوجه این نکات بوده و همه ی اینها را مراعات کرده اند، معذلک رموز دیگری است که قابل تعلیل و بیان نیست. به قول یکی از فضلا:( این غزل سعدی:
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر
از حیث تقطیع ، بر وزن این قصیده ی فرخی است:
یاد باد آن شب کان شمسه ی خوبان طراز بطرب داشت مرا تا بکه بانگ نماز
ولی خواندن آنها دو حالت مختلف در ما ایجادمی کند، به حدی که آدم خیال می کند در دو وزن مختلف گفته شده اند و البته این قضاوت به واسطه ی این است که در شعر فرخی هجاهای بلند به کاررفته و در شعر سعدی هجاهای کوتاه ، هجاهای بلند برای قصیده و اشعار حماسی مناسبتر است و هجاهای کوتاه برای غزل شایسته تر .
اما به نظر بعید می آید که فرخی و سعدی در گفتن اشعار خود این قصیده و تعمد را در انتخاب هجاها داشته اند. آنچه زبان سعدی و فرخی را به گفتن دو گونه شعر گشوده است تنها موارین فنی و ادبی نبوده، بلکه امری طبیعی و ذاتی ، یعنی تراوش قریحه و ذوقی شخصی آنها است. از سعدی شاعری چیره تر و مسلط تر بر کلمات و ترکیبات فارسی نداریم، معذلک سعدی نمی تواند به سبک شعرای خراسان و زبان حماسی و پر طمطراق آنان چیزی بگوید. قصیده ی بهاریه ی وی " بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار " از حیث انسجام و پختگی و از حیث مضامین و توصیف بهار ، از بهترین قصاید فارسی است ، ولی نه جلالی ابهت قصاید فرخی یا مسعود سعد را داراست و نه زیبایی وحشی قصاید منوچهری را . اگر در دست او بود که هجاهای بلند یا مصوتهای هم را بکار ببرد ، تا جلال و آهنگ اشعار حماسی و قصاید خراسانی را بدان ببخشد شاید بکار می برد و بهتر همین بود . چه اگر می توانست شبیه فرخی و انوری قصیده سراید دیگر سعدی نبود . سعدی برای این سعدی است که به زبان خاص خود سخن گوید و زبان او تراوش ذوق او باشد ، اگر می توانست طور دیگر و به سبک دیگران شعر بگوید مبتکر و صاحب سبک نمی شد . تفاوت سبکها و تنوع آنها ناشی از همین است که هر گوینده ی بزرگی قریحه ی خود را به کار می اندازد و شعر او زائیده ی روح و فکر اوست ، نه مولد معرفت و فن و معلومات لغوی و ادبی .
البته اطلاعات ادبی و معرفت شاعر به مدد قریحه ی او میشتابد ، ولی آنچه شخصی و غیر قابل انتقال ، و اقتباس است همان قریحه و موهبت است که در حافظ به حد وافر و موثری موجود و به واسطه نیروی این قریحه ی خاص است که هر مضمون پیش پا افتاده ای هم ، در زبان وی رونق و جلای تازه و بدیع به خود می گیرد . همه ی شعرا از گریه ی خود سخن گفته اند و به جای اشک خون از دیده ریخته اند و از اغراق فروگذار نکرده اند :
قلزم و جیحون و عمان و فرات و رودنیل اینهمه یک قطره ای از چشم گریان من است
ضمیمه ی :
سیلاب سراشک از در او میبردم آه عمری اثر گریه ی بی حاصلم این است
هلالی :
نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد
معرفت نیست در این قوم خدایا مددی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
حافظ از بی معرفتی قوم خود رنج می برد ، از شیوع ریا و تزویر رنج میبرد ، از بی ایمانی و رواج دروغ رنج می برد ، از استعداد افراد و مردن اصل عدل و انصاف رنج می برد ، مرگ آزادی فکر و بی اعتنایی به هنر او را رنج می دهد . یکی از خطوط قیافه تابناک حافظ مبارزه با عوام فریبی ، با بی ذوقی ، با تعصب و خرافات ، با فکرهای محدود واندیشه های متحجر در تقلید است . مخصوصاً محیط زندگانی او عرصه ی اضطرابها و تشنجات سیاسی است . آرامش و سکون ، ثبات در فکر و روش عقلی نیست . در این گیر و دارهائی که برای رسیدن به قدرت صورت می گیرد ، اخلاق و ذوق به منتها درجه ی انحطاط و آشفتگی میافتد ، همه در این اندیشه اند که خوان یغما نصیبی ببرند ، یا اقلاً گلیم خود را از آب بیرون کشند ، در اینموقع است که فضائل بی ارزش بازار دروغ و تقلب رایج می شود ، استبداد و خودرائی ، نه تنها بر افراد و طبقه ی حاکمه ، بلکه در افراد هم به حد وسوا و اشمئاز انگیز می رسد ، " خراج و هرتبه " می شود و حافظ آرزوی ( فکر حکیمی ورای برهمنی ) می کند و گاهی با حیرت و تعجب از خود می پرسد :
ازین سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که بوی گلی ماند و رنگ نسترنی در این تیرگی های مشوش و هراسناک ، سیمای فروزان حافظ ، با صفای باطن دور از فرومایگیهای محیط ، منزه از دنائت های رایجه آز و طمع و پاکیزه از تعجب های جاهلانه در افق شیراز طالع می شود و فکر روشن او می خواهد بر تاریکهای زمان فرو ریزد . حافظ در این تیرگیها می درخشد ، فکر حکیم خود را نه به صورت استهزاء گزنده ی وستر ، بلکه مانند اندیشه ی آرام گوته پخش می کند .
حسن صباح و بابک خرم دین نیست ، خیام است و بتابیدن اندیشه قناعت می کند ، اما رنج می برد و گاهی این رنج با تعبیر پوشیده و خاص او بدین صورت در می آید :
بهر یک جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس
این جرعه تنها جرعه ی شراب نیست که مردم نمی پسندند و مرتکب آشامیدنش را " تعزیر " یا " تکفیر " می کنند ، جرعه ی آزادی اندیشه و آزادگی روح نیز هست که طبیعت برده پسند مردم نمی تواند آنرا تحمل کند . از خواندن این بیت ، حافظی در ذهن نقش می بندد که نمی تواند اندیشه و احساس خود را ظاهر سازد زیرا نتیجه حتمی آن بیزاری و نفرات عمومی و حتی تعقیب و تفکیر و طرد از جامعه است و حیرتی دردناک بر او مستولی می شود که چرا عامه مردم متوقعند همه مانند آنان فکر کنند و معتقداتی که بارث و تلقین به آنها رسیده , یعنی هیچ تلاش عقلی در پیدایش آن تاثیر نداشته است ، ملاک صحت و سقم عقاید دیگران قرار گیرد . به قول سنائی بشر به دست خود اهریمن هائی نقش می کند و سپس از آن اهریمن ها به جزع و فزع میافتد و اگر افرادی پیدا شدند که از این اهریمنها نترسند و بت هائی را که غوه ی واهمه آفریده است بشکنند مورد تحقیر و نفرت و حتی کینه و زجر قرار می گیرند . چه کردارها و رفتارهائی که زیانی بدیگران نمی رساند ولی از بیم مقررات و عقاید وآداب عمومی انسان نباید بدانها تجاهر کند . حافظ در این بیت به تمام این معانی نظر داشته و از این حیث در شهر خود در میان آشنایان خود غریب و تنها زیسته و رنج نداشتن هم نفس و همفکری او را در زندان مجرد انداخته است . می گویند بر اثر همین جنجال و انتظار وقایعی نظیر آن ،کسان حافظ دست و پای خود را جمع و اشعار وی را مخفی و پراکنده یا قسمتی از آنرا معدوم کردند . از اینرو دیوان حافظ بعد از وی جمع آوری و تدوین شد ، وجود اشعار سست یا غزلهای مشکوک در دیوان او بدین علت است که خود آنرا ضبط و تدوین نکرده است . سایرین هم اشعار دیگران و هم اشعار جعلی خود و هم شاید اشعار متوسط اول جوانی وی را در آثار گرانبهای قریحه ی او ریخته اند .
ای حافظ !
گناه تو همین است ، گناه تو این بود که پیشانی فرو افتاده ی بنده نداشتی . گناه تو این بود که معرفت و مناعت روح ، ترا از آن لجن زاری که هم عصران تو در آن میخزیدند بسی برتر برده بود. اگر گدا بودی ، پادشاهان از اموال وقف بی نیازت می کردند. آنوقت دیگران سوی بساط رنگین تو به گدائی می آمدند ، ترا می ستودند ، ترا احترام می کردند و خرقه ی تو رهن میکده ها نمی شد . اگر ریا و دروغ را پیشه می ساخت در مسلمانی تو شک نمی کردند.

 


حافظ !
بیهوده به خود مبال که از حال وقف در می تصرف نکردی ، اگر از مال وقف درمها می داشتی هرگز برای " گل و نبید " منتظر وظیفه نمی شدی و هیچگاه این گدا زنده از دهان تو بیرون نمی آید . نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد – چاره نیست که سجاده بمی بفروشیم اما حافظ آنقدر که از استبداد و ریا استغناء روح چاره می کند ، فقر را با معرفت و تابناکی اندیشه به کشور پهناوری مبدل می کند که ( از ماه تا ماهی منبسط است ) .
ولی رنجی که درمان پذیر نیست و تا اعماق روح آزردگان را می گذارد ، پایمال شدن آزادگی است در زیر لگد زورمندان و خاموش شدن صدای عقل است در مقابل غوغای جهل و خرافات . در این وضع ، هنر گناه است . آزادی ، تقصیر ، جهنم و ادراک ، مایه ی آوارگی و طرد از جامعه است و ( صحرا فال گوهر ناشناسی خرچهره را با در برابر می کنند ) . مشتی شمشیر زن و غارتگر ، بدلیل اینکه شمشیرزن و غارتگرند ، حکومت می کنند به دلیل اینکه فکر کوتاه ورای علیل دارند ، فکر کوتاه و رأی علیل خود را معیار صحت عقاید عمومی و اصل ثابتی برای نظام اجتماع قرار می دهند . این داعیه سفتها نه آنها را بتعصب و محدود کردن آزادی فردی و انواع ذائل و اعمال خلاف انسانی می کشاند .
راستی هم هیچ ظلمی تاریکتر و هیچ استبدادی از این مهیب تر نیست که فردی با گروه قلیلی بخواهند بر ارواح و عقول مردم حکومت کنند . این استبداد تاریک و مهیب تاریخ بشریت را ملوث کرده و خردمندان را به طغیان و نفرت بر انگیخته است . مشاهده ی این بی بندو باری دنیا ، این نظام نامعقول اجتماع که جاهل به جهل خود بنازد و نادانی خود را سرمشق رفتار عقلا قرار دهد ، فکر حافظ را حتی به طغیان بر ضد نظام کون بر میانگیزد :
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف شکافیم و طرح نو در اندازیم
یکی از عقل می لافد یکی طامات میبافد بیاکاین داوری ها پیش داور اندازیم
حافظ قصاید طولانی در وصف بهار نگفته : بساط زمردین بر دشت نگسترده و از قطرات باران الماس و لولوبر باغ و بوستان نپاشیده است ، ولی در سراسر دیوان حافظ حساسیت شدید وی نسبت بزیبائی های طبیعت دیده می شود . آمدن گل و بهار او را دیوانه می کرده ، نسیم بامدادی مشام فرحبخش او را به نازنینی می انداخته است که ( بروش می گلگون نوشد )با همه ی فقر و تنگدستی بر آن بوده است از اولین وجهی که برسد ( گل و بید ) تهیه کند . در گفتن این آرزوها صادق بوده و صحنه سازیهائی برای گریز زدن به مدح پادشاهی یا تملق از ستمگری نبوده است . وقتی هوای می و مرطوب سرش میزده حاضر بوده است تنها چیز قابل فروش خود را به گرو بگذارد ولی میترسیده و نگران بوده است که ( خرقه پشمین را به گرو نستانند.
این حساسیت شدید نسبت به زیبائی های طبیعت در امور معنوی قویتر و سرکش تر می شود . زبان عفیف و باوقار او را بر ضد بدیها و زشتی باز می کند . در زمانی که جمال انسانی از حدود کمال جسمی تجاوز نکرده و شعرا جز از محاسن اندام سخن نمی گویند ، حافظ در جستجوی چیزی گرانبها تر و ارزنده تر از زیبائیهای ظاهریست :از بتان آن طلب از حسن شناسی ایدل – این کسی گفت که در علم نظر بینا بود . بلندی نظر حافظ در این عرصه خوب مشاهده می شود حافظ تشنه ی زیبائی است ولی زیبائی ظاهر ، روح منبع او را سیراب نمی کند . انسان وقتی زیباست که انسان باشد ، به مکارم و فضائل آراسته باشد ، تاریکی شر و غرور و خود خواهی بروح او راه نیافته باشد ، آزادگی ، وارستگی ، همت و بی نیازی او را از عبودیت و پستی باز دارد . حافظ غلام همت آنهائی می شود که ( از رنگ تعلق آزادند ) و آن ( رندان پاکبازی ) را می ستاید که ( هر دو کون نیرزد به نزدشان یک کاه ) و از شر و بدی مطلقاً دور و بیزار است :
ما نگوئیم بد و میل به حق نکنیم جامعه ی کسی سیه و دلق خود ازرق نکنیم
فراوانی ابیاتی از این قبیل در دیوان حافظ نشان می دهد که خواجه آنها را حس کرده و از اعماق ضمیر او بیرون جسته است – ابیاتی که جهت سیر روحی حافظ را نشان می دهد . آرزوی سیر نشدنی او را به مدینه ی فاضله ، جامعه ای که انسان ها انسان باشند و زیبائی و خوبی و کمال جای خوی درندگان و شهوات حیوانی را بگیرد تفسیر می کند . حافظ در بیان اینگونه آراء سعی می کند نشان دهد که زشتیها و پلیدیها قبل از همه به حال خود شخص مضر است ، او را زیبائی میاندازد ، آدمی را در جهنم سوزان درون خود معذب می دارد . خود بینی انسان از خود خواهی غریزی حیوان که در همان حدود حفظ نفس متوقف میماند شدیدتر است و او را بورطه ای پائین تر از مرتبه ی درندگان میاندازد . زیرا منشاء انواع شایع و حرائم و حتی اعمال سفاهت آمیزی می شود که شخص را در جامعه منفور و لااقل مضحکه و هدف استهزاء قرار می دهد . اینگونه افکار ، حافظ را بلند ، زیبا و ستایشگاه اهل نظر و جمال پرستان قرار می دهد . حافظ شهره ی شهر است به عشق ورزیدن ولی ( در نظر بازی او بی خبران حیرانند ) چه نمی توانند از ماوراء این جثه نحیف و موجود آرام ، دریای متلاطم عشق و خوبی را حدس بزنند . نمی دانند او تشنه است ، تشنه ی خوبی و زیبائی است و از اینرو ( آبش از بالا و پست ) می جوشد .
یعنی در هر کجا و هر سو زیبائی و خوبی می بیند در جان پر از وجد و شوق او جهانی از خوبی و زیبائی گسترده است زیرا آتشی که نمی ( همیشه در دل ) خود داشته است . اما انسان محکوم به ضعف و پیریست ، دل به سردی می گراید و آتش به خاموشی ، ولی برای آن رو جهانی توانگر از عشق و خوبی آتش زیر خاکستر نهفته است استعداد عشق ورزی همیشه هست ، بادی می وزد ، خاکستر به کنار می رود آتش بازگرمی و روشنی می بخشد . گاهی انسان خیال می کند که پیرانه سر برای حافظ چنین ماجرائی روی داده است که زبان وی را به یکی از مترنم ترین و حساسترین غزلها گشوده است .
حافظ با نظری و فکری آزاد در جهان مینگرد و سعدی در دایره ی مقررات دینی محدود و حتی می توان گفت در قالب آنها اسیر است ، سعدی عقاید درست شده ی زمان خود و پدران خود را یک اصل مسلم و غیر قابل شک می داند . حافظ در همه ی آنها شک می کند و تابع پرش فکر وارسته خویش است با فکر خود می خواهد تاریکی الهام را بشکافد ، البته نمی تواند ، ولی این مزیت را دارد که در مقابل خود جهان هستی را پر از غموض و معماهای تاریک می بیند . اما در عوض ، به واسطه ی عقل و اعتدال بی نظیری که در روح وی نهفته است عجز و جهل خود را دلیل نفی مطلق قرار نمی دهد ، و بر خلاف ابوالعلا و خیام ، احتمال می دهد و بانگ ( جرسی ) می شوند . تفکرات صوفیانه ی حافظ که با شک خیام مخلوط شده است او را از حیث فکر در فضائی بس رفیع تر و پهناورتر از سطحی که سعدی در آن زندگی می کند به پرواز آورده است . حافظ مشربی وسیع دارد ، جنبه ی تصوف و بیان اندیشه های فلسفی در او می چربد .
از این رو که بگذریم تفاوت محسوس سعدی و حافظ در عالم لفظ است : سعدی فصیح تر ، روان تر ، ساده تر است . اشعار وی مانند معماری یونانی از فرط سادگی و بی پیرایگی می درخشد . حتی غالباً هنگامی هم که صنایع شعری را به کار می برد قدرت ترکیب چنان است که خواننده متوجه آن نمی شود و مثل آبهای شفاف جویباری که روی هم میغلتند روان است . حافظ استعارات و تشبیهات زیادتر بکار می برد ، با کلمات مرصع کار می کند . مانند زرگر هنرمندیست که با موهبت خاصی می داند جواهر گوناگون را چسان پهلوی هم تعبیه کند که چشم بیننده را خیره سازد و به ذهن مشکل پسند کسی خطور نکند که ممکن بود نگین ها جور دیگر کنار هم نشانده شود . سخن او کاخ با رفعتی است که نقش و نگارهای بدیع آنرا شاهکار تعادل و موزونی ساخته است . دقیق ترین و نهفته ترین تفاوت سعدی و حافظ در لهجه و طرز بیان آنهاست . تفاوت این دو لهجه را احساس می کنیم ولی نمی توانیم آنرا به طور روشن و محسوسی نشان دهیم . در لهجه سعدی روح جوان ، یک نوع حالت رایگان و مایل به شادی روح جوانمرد ورزشکاری که باید هنگام غلبه عاری از خودستائی و هنگام شکست مجرد از کینه باشد – روح با صفا و بی خیال نهفته است . لهجه سعدی حتی در هنگام شکایت و شکست در عشق از این روح کریم و بی خیال جوانی – این روحی که هنوز واقف به مصائب نیست و همه چیز را در زندگانی زیبا می بیند برخوردار است :
با خداوندگاری افتادی کش سربنده پروریدن نیست
ما خود افتادگان مسکینیم حاجت دام گستریدن نیست
سراسر تسلیم است ولی تسلیم خالی از سینه و تذلل و مثل این است که هنوز روح جوان و امیدوار در او نمرده است . در لهجه ی حافظ هم تذلل نیست ولی یک نوع خستگی افتادگی و خاکساری احساس می شود ، رنج درون را نشان می دهد و عجب این است که از این رنج شکایت نمی کند ، کسی را مقصر نمی داند . بخت و اتفاق بیشتر مسئولند . این شیوه بدو سیمای آزموده ئی می بخشد که بی اعتنائی و رشادت عشقبازی سعدی در آن مشاهده نمی شود :
بر من جفا زبخت بر آمد وگرنه یار حاشا که رسم لطف طریق و کرم نداشت
حق بود نخست حافظ در مقابل خیام قرار داده شود زیرا همزمان خیام مقدم بر سعدی بوده و هم حافظ بیش از هر شاعر دیگری از خیام ارث برده است چه اصل پرور شعر اندیشه است و اندیشه های خیامی در سراسر دیوان حافظ به چشم می خورد .
تفکرات خیام درباره مرگ ، زندگی ، حقارت وجود بشر ، حیرت در برابر راز آفرینش همچنین حساسیت شدید وی در مقابل زیبایی طبیعت ، خوشی های زندگی ، اغتنام فرصت و بهره مندی از عمر ، احساس ناپایداری تمام خوبیها و خوشی ها ، ظهور شبح مرگ در برابر ذهن بیدار او ، آزادی از اوهام و بی اعتنایی به مقررات .... همه در دیوان حافظ منعکس است. ولی طبع معتدل و روح تلاش همه جا از تلخی و تندی این افکار می کاهد و یک نوع لاابالی گری و سهل انگاری راحت بخش بر آن می باشد . حافظ بیش از خیام رنج کشیده ، بیش از او تلخی های زندگانی را چشیده ، محرومیت و فشار آرزو بر دوش او بیشتر سنگینی کرده است زیرا علاوه بر عسرت و مقتضیات سخت زندگانی شخصی ( که از اشعار وی به وضوح استنباط می شود ) در عصر پر آشوب و محیط منقلب تری میزیسته و آثار این وحشت و قلق دائم در دیوان وی منعکس است . با وجود همه اینها باز بدبینی او به پای خیام نمی رسد و اظهاراتی از قبیل ابیات زیر در تراوشهای روح حافظ دیده نمی شود :
نا آمدگان اگر بدانند که ما از دهر چه می کشیم نایند دگر
بدیهی است آنچه زبان خیام را به بیان این اندیشه های ناگوار گشوده است عسرت زندگانی و صعوبت اوضاع شخصی او نیست ، بلکه تفکرات فلسفس یک روح حساس و اندیشه گر است که در سطح افکار و عقاید عالی خود باقی نمانده و به غور زندگانی رسیده است ، زندگی را جز مرگ مستمر ، جز روشن شدن شعله ی آرزو و خاموشی آن چیزی نمی داند .
هستی ما تابش برقی است در تاریکیهای متراکم عدم ، لذایذ برای این آفریده شده است که برای یک لمحه آلام متوالی را فراموش و بعد آنها را بهتر احساس کنیم و خلاصه ادراک عمیق و قوی او بیهودگی زندگی را درک کرده است . حافظ نیز چنین فکر می کند و همین مشرب فلسفی او را رنج می دهد . او هم مثل خیام شک دارد در اینکه جهان هستی مولود حکمتی بوده و بر پایه موازین عقلی کار گذاشته شده باشد . با وجود چنین اندیشه های ناگوار موجبات دیگری در کار بوده است که میبایستی ذائقه او را تلختر کرده و دنیا را تاریکتر بنگرد از قبیل عسرت وضع معاشی ، قرار داشتن در محیطی محدود که مخالف هرگونه آزادی فکر است و از این رو با حرارت فریاد می زند :
زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس
ایکه از دفتر عقل آیت عشق آموزی ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست هم قصه ای غریب و حدیثی عجیب است
با هم به قصه غریب و حدیث عجیب شمس الدین محمد گوش کنیم ، قصه ای که خوشتر از طنین کلماتش در زیر گنبد دوار به یادگار نمانده و از هر زبان که می شنوی نامگرراست .
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
یک قصه بیش نیست غم عشق واین عجب کزهر زبان که می شنوم نامگرراست
گوش فرا داریم و به یاد داشته باشیم که قصه گو سینه اش مخزنی ست سرشار و صادق به دلیل حفظ قرآن خاصه در چهارده روایت کسی ست که (حافظ ) لقب اوست و طبیعی است که قصه اش آمیخته از ( لطائف حکمی) و سرشته از ( نکات قرآنی ) باشد و بدین دلیل فقط عشق را فریادرس داند و خویش را فریادگر این تنها فریادرس .
استشهاد دیوان خواجه و تعریفی که وی از نیروهای مادون عشق ( وهم و عقل ) به دست می دهد ما را با منزلت و مقام سالک مردانه و بی تعصب برای حل مشکل از مراحل مادون عشقی فراتر آمده و اینک به عشق آویخته و آشناتر خواهد نمود . در مرغزار سرسبز دیوان حافظ به نهال ابیاتی برمیخوریم که خواجه این نهالها را در مزمت و نکوهش وهم و خیال ، این سو و آن سو نشانده . باری در ملامت (وهم ) یعنی نیرویی که در باور خواجه مادون عقل است واغواکننده به سوی اعتباریات و فریب دهنده به طرف تکلفات دست و پاگیر و تصنعی نیرویی که فقط محسوسات را ادراک می کند و ماوراء محسوس را نمی فهمد و نمی شناسد . نیروی ضعیفی که حدود فرمانش در جزئیات امور است وطبق درک اندک خود بر نفوس عوام حکم می راند ، نیرویی که حیوان و انسان در بهره وری از آن مشترک اند و کمالش در این است که محکوم عقل گردد ، محکوم نیرویی که وجه امتیاز انسان از حیوان است . باری خواجه مزمت کن ، سرزنش گر و ملامتگوی چنین خرد و عقل و هوشی ست . عقل ، هوش و خردی که خام است و ناپخته ، وسوسه کننده است و بی حس شونده ، ضعیف است و فضول و راستی را مگر تا کنون در تأیید و تمجید از (وهم و موهومات ) از هیچ عاقلی دیده یا شنیده ایم و مگر نه آنکه شاعر عارف ما در تمامی دیوانش بسیار و چه بسیار لاف عقل زده و با افتخار بدان بالیده است :
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم من لاف عقل می زنم این کار کی کنم ؟
چراکه این ( عقل ) به عقیده وی همان نیرویی است که نه وجه اشتراک بلکه وجه امتیاز میان انسان و حیوان است . حال ببینیم خواجه چنین نیرویی را مترادف با چه عناصری در شعر خویش عنوان و معرفی می کند :
1. عنصری که خواجه عشق می نامد با هوس هیچ رابطه ای ندارد .
2. عشق از اسرار الهی و علم غیب می باشد که اعتراض به آن معترض گشتن به عالم غیب است و ......
شاید تنها کلامی که در سراسر دیوان خواجه بدون هیچ ابهام و اشاره و جدا از هر مترادف یا ضمیری دیده شود کلمه قرآن بوده باشد و این به خاطر قدر و جلالتی ست که شمس الدین محمد برای این کتاب آسمانی که آمیخته با جان و باطن اوست قایل می باشد . به قطع و یقین می توان گفت که در قلمرو شعر و ادب اسلامی در هیچ زمان و از هیچ زبان اینگونه که از حافظ می بینیم شور و شوقی نسبت به منزلت قرآن ابراز نگشته است و این سخن متکی و مستند به تصریحات بسیار وی در دیوان معرفت آموزش می باشد و اینکه حضرتش می فرماید: شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است بدلیل پیوستگی شعرش با قرآن مجید است که رنگ و بوی همان پیام و صحیفه الهی را به خود گرفته و واقعاً چون قرآن معرفت آموز گشته است . همچنانکه بسیاری از محققین قدیم و برخی از نویسندگان جدید اشاره کرده اند حافظ یقیناً پنجاه سال از عمر شصت و چند ساله اش را در تحصیل و تدرسی قرآن گذرانده تا جائی که در نحوه سخنوری صورت و ساختمان غزلش کاملاً متأثر از نثر و سجع قرآن می نماید و اکثر غزلهای وی بیش از آنکه تاثیری از سبک غزلسرایی کهنه فارسی را دارا باشد شکل گرفته از اسلوب آیات و سور قرآنی است به گونه ای که همان عدم پیوند معانی که در نگاه اول و مطالعه نخست از سوره های قرآن نظر هر خواننده را به خود جلب می کند 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   35 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حافظ

دانلودمقاله مدیریت تعارض

اختصاصی از زد فایل دانلودمقاله مدیریت تعارض دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


تعارض پدیده ای است که آثار مثبت و منفی روی عملکرد افراد و سازمان ها دارد،.استفاده صحیح و مؤثر از تعارض موجب بهبود عملکرد و ارتقای سطح سلامتی سازمان می گردد و استفاده غیر مؤثر از آن موجب کاهش عملکرد و ایجاد کشمکش و تشنج در سازمان می شود.استفاده مؤثر از تعارض مستلزم شناخت و درک کامل ماهیت آن و همچنین علل خلق کننده و کسب مهارت در اداره و کنترل آن است که البته امروز به عنوان یکی از مهمترین مهارت های مدیریت به شمار می آید. توانایی برخورد با تعارض و اداره آن، در موفقیت مدیران سازمان ها نقش ارزنده ای دارد. اگر تعارض ها سازنده باشند، موجب بروز افکار نو و خلاق می شوند و زمینه تغییر و نوآوری و تحول سازنده را در سازمان فراهم می سازند و در نهایت به مدیریت کمک می کنند تا به اهداف سازمانی خویش نائل آید.
در این مقاله سعی بر آن است تا مفهوم تعارض، دیدگاه های سنتی، روابط انسانی و تعاملی و انواع تعارض را تبیین و به مدیران سازمان ها کمک کند تا با مهارت های مدیریت تعارض آشنا و در مواقع لزوم آن را به کار گیرند.
مفهوم تعارض
در فرهنگ لغات فارسی، تعارض به معنای متعرض و مزاحم یکدیگر شدن، باهم خلاف کردن و اختلاف داشتن معنی شده است.رابینز در تعریفی می گوید: «تعارض فرآیندی است که در آن، شخص الف به طور عمدی می کوشد تا به گونه ای بازدارنده سبب ناکامی شخص در رسیدن به علایق و اهدافش گردد.»
وی توضیح می دهد که در این تعریف، مفاهیم ادراک یا آگاهی (Perception)، مخالفت(Opposition)، کمیابی (Scarcity) و بازدارندگی (Blockage) نشاندهنده ماهیت تعارض هستند.
سایر وجوه مشترک تعریف های واژه تعارض عبارت از مخالفت، نزاع، کشمکش، پرخاشگری و آ شوب است.
جایگاه تعارض در مدیریت
بنابر آنچه که گذشت نتیجه می گیریم آنچه که تعارض را ایجاد می کند، وجود نظرات مختلف و سپس ناسازگاری یا ضد و نقیض بودن آن نظریات است. درک نظرات مختلف به مدیران کمک می کند تا شیوه مناسبی را برای حل تعارض انتخاب کنند.با توجه به سیر پیشرفت مکاتب فکری مدیریت در طول سالهای اخیر، سه نظریه متفاوت در مورد تعارض در سازمان ها وجود دارد.نخستین دیدگاه اعتقاد دارد که باید از تعارض دوری جست چرا که کارکردهای زیانباری در درون سازمان خواهد داشت، به این دیدگاه نظریه سنتی تعارض(تئوری یگانگی) می گویند.
دومین دیدگاه، نظریه روابط انسانی است که تعارض را امری طبیعی می داند و در هر سازمانی پیامدهای حتمی و مسلمی خواهد داشت، ضرری ندارد و به طور بالقوه نیروی مثبتی را برای کمک به عملکرد سازمان ایجاد می کند.
و سومین نظریه و مهمترین دیدگاه اخیر، مبنی بر این است که تعارض نه تنها می تواند یک نیروی مثبت در سازمان ایجاد کند، بلکه همچنین یک ضرورت بدیهی برای فعالیت های سازمانی به شمار می آید که به این نگرش، نظریه تعامل تعارض می گویند.
نظریه سنتی
بر اساس این نظریه، هیچ تضادی در سازمان وجود ندارد. چون سازمان را یک مجموعه هماهنگ و منسجم می داند که برای یک منظور مشترک به وجود آمده است. از این رو از کارکنان زیر دست هیچ انتظار اعتراض به تصمیمات مدیریت نمی رفت و اگر چنین می شد، آن را یک ضد ارزش تلقی می کردند و خود به خود از سیستم خارج می شد.در این نظریه، تعارض یک عنصر بد و ناخوشایند است و همیشه اثر منفی روی سازمان دارد. تعارض را با واژه هایی چون ویران سازی، تعدد، تخریب و بی نظمی مترادف می داند و چون زیان آور هستند، لذا باید از آنها دوری جست و در نتیجه مدیر سازمان مسئولیت دارد سازمان را از شر تعارض برهاند. این نحوه نگرش به مسئله تعارض از سال ۱۹۰۰ تا نیمه دوم دهه ۱۹۴۰ بوده است.

 

نظریه روابط انسانی
این نظریه تعارض را یک پدیده طبیعی و غیرقابل اجتناب در همه سازمان ها می داند که با موجودیت آن در سازمان موافق است. همچنین طرفداران مکتب مزبور عقیده دارند که تعارض را نمی توان حذف یا از بین برد، حتی در موارد زیادی تعارض به نفع سازمان است و عملکرد را بهبود می بخشد. نظریه روابط انسانی از آخرین سالهای دهه ۱۹۴۰ تا نیمه دوم دهه ۱۹۷۰ رواج داشت.
نظریه تعامل
در حال حاضر تئوری تعارض حول محور دیدگاهی می چرخد که، آن را مکتب تعامل می نامند. اگرچه از دیدگاه روابط انسانی باید تعارض را پذیرفت ولی در مکتب تعامل بدین سبب پدیده تعارض مورد تأیید قرار می گیرند که یک گروه هماهنگ ، آرام و بی دغدغه، مستعد این است که به فطرت انسانی خویش برگردد، یعنی احساس خود را از دست بدهد، تنبلی و سستی پیشه کند و در برابر پدیده تغییر، تحول و نوآوری هیچ واکنشی از خود نشان ندهد.
نقش اصلی این شیوه تفکر درباره تعارض این است که این پدیده مدیران سازمان ها را وادار می کند که در حفظ سطحی معینی از تعارض بکوشند و مقدار تعارض را تا حدی نگه دارند که سازمان را زنده، با تحرک، خلاق و منتقد به خود نگه دارد.

 


تقسیم بندی تعارضات سازمانی
۱- تعارض بر حسب طرف های تعارض
نوعی از دسته بندی تعارض، بر اساس طرف های تعارض در سازمان می باشد. بر این اساس شش نوع تعارض در سازمان ها مشاهده می شود:
- تعارض درون فردی
- تعارض میان افراد
- تعارض درون گروهی
- تعارض میان گروهی
- تعارض میان سازمانها
- تعارض میان اشخاص و گروه ها
۲- تعارض سازنده در برابر تعارض مخرب
یک شکل دیگری از تعارض که در میان اشکال مختلف تعارض از عمومیت بیشتری برخوردار است خود به دو دسته تقسیم می شوند: تعارض سازنده در برابر تعارض مخرب. نظریه تعاملی بر این فرض استوار نیست که همه تعارض ها خوب هستند، بلکه بعضی از آنها از هدف های سازمانی پشتیبانی می کنند، که به این نوع تعارضات، تعارض سازنده می گویند و برخی دیگر مانع تحقق اهداف سازمانی می شوند و حالت غیرسازنده ای دارند که به این نوع از تعارضات، تعارض مخرب می گویند.
هیچ سطحی از تعارض نمی تواند در همه شرایط قابل قبول یا مردود باشد. امکان دارد یک نوع یا یک مقدار از تعارض در یک شرایط موجب افزایش سلامتی و تحقق هدف های سازمانی شود که در آن حالت تعارض سازنده است.ولی ممکن است در سازمان دیگری یا در همین سازمان و در زمان دیگری بسیار مخرب باشد. ملاک تشخیص تعارض سازنده یا مخرب، عملکرد سازمان است.
با به کارگیری مفهوم مدیریت تعارض، ماهیت و کاربرد تعارض در سازمان بیش از پیش روشن می شود که:
مدیریت تعارض از یک سو به معنی به حداقل رساندن قدرت تخریبی تعارض است و از سوی دیگر تعارض را به صورت یک پدیده اثربخش، خلاق، سازنده و سودمند مبدل می سازد.در موارد زیر تعارض می تواند سازنده باشد:
هنگامی که بتواند کیفیت تصمیمات را بهبود بخشد، زمانی که موجب ابتکار عمل و نوآوری و خلاقیت شود، هنگامی که مایه کنجکاوی و تشدید علاقه اعضای گروه به یکدیگر گردد و در نهایت هنگامی که بتواند جو و محیط سیستم داوری و پدیده تحول را تقویت کند.
ارزیابی منشأ تعارضات سازمانی
منشأ تعارض را ارزیابی کنید. تعارض ها خود به خود به وجود نمی آیند، بلکه عواملی سبب آنها شده است. برای این که بهتر بتواند شیوه برخورد با تعارض را انتخاب کنید، نخست باید بدانید که منشأ بروز تعارض چه بوده است. به بیان دیگر لازم است منشأ و منبع تعارض را تعیین کنید.
استیفن رابینز بر اساس یافته های تحقیق، دلایل بروز تعارض را به سه دسته کاملاً مجزا تقسیم کرده است:
اختلاف های شخصی(تفاوت های فردی)
اختلاف های ساختاری
اختلاف های ارتباطی
الف- اولین منشأ تعارض، تفاوت های فردی یا اختلاف های شخصی است. تعارض می تواند ناشی از خصوصیات رفتاری، اخلاقی و نظام های مورد ارزش افراد باشد. عواملی از قبیل: تحصیلات، سابقه کار، تجربه و آموزش، هر فرد را به صورت یک شخصیت بی همتا با مجموعه ارزش های ویژه، از دیگری متمایز می سازد. عدم درک این خصوصیات یا به عبارت بهتر عدم درک این تفاوت های فردی اگر موجب تعارض گردد و نگرش های منفی را ایجاد کند، ممکن است عده ای را از سوی دیگران به عنوان افرادی غیر قابل اعتماد، عجیب، ریاکار و فرصت طلب به حساب آورد و همین دیدگاه موجب کشمکش و تعارض می شود.
ب- اختلاف های ساختاری موجب عدم انسجام و یکپارچگی میان واحدهای سازمان می شود و زمانی به وجود می آید که روی اهداف سازمانی، شقوق تصمیم گیری، معیارهای عملکرد، تخصیص منابع، قوانین و مقررات و روش ها و رویه ها، توافق وجود نداشته باشد. اینها باعث بروز تعارض در سازمان می شوند. به عنوان مثال، اگر سازمانی هدف های ناسازگاری را انتخاب کند. کارکنان نمی دانند در کدام جهت یا هدف گام بردارند.
ج- اختلاف های ارتباطی، عدم توافق هایی هستند که از پیچیدگی های علم معانی، عدم درک پیام و اختلاف در مجاری ارتباطی ناشی شده است. معمولاً تعارض های درون فردی ناشی از ضعف ارتباط است ولی تعارض های بین فردی و درون گروهی ناشی از تفاوت در انتظارات نقش سازمانی، شخصیت و نظام ارزشی یا عوامل مشابه است که دلیل آن فزونی ارتباطات است، که ممکن است این ارتباطات، رابطه ای مؤثر و صمیمی نباشد.
مدیریت تعارض
از انتخاب هایتان آگاهی داشته باشید!
مدیر از چه ابزار یا فنونی برای حل تعارض استفاده کند؟ و زمانی که تعارض زیاد است چگونه می تواند آن را کاهش دهد؟ مدیران ضرورتاً راه حل های ذیل را می توانند داشته باشند:
استراتژی اجتناب
تقویت مشترکات کارکنان
استفاده از قدرت(اجبار)
به کارگیری استراتژی سازش(نرمی)
به وجود آوردن زمینه مشارکت
مصالحه
تدوین و طراحی دستورالعمل های وحدت آفرین
گذشت(ایثار)
توزیع عادلانه امکانات سازمانی
تغییر فلسفه ارزیابی عملکرد
گردش شغلی
اعتماد و احترام متقابل
استفاده از نظام پیشنهادات
شفاف کردن ارتباطات سازمانی
تغییر روابط سازمانی
(و بالاخره) آموزش کارکنان
استراتژی ایجاد تعارض سازنده در سازمان
فرهنگ سازمانی را تغییر دهید
اولین گام در انگیزش تعارض(یا ایجاد تعارض سازنده)، انتقال این پیام به زیردستان است که «تعارض در سازمان جایگاه قانونی دارد و مورد حمایت قرار می گیرد» اگر این فرهنگ ایجاد شود که افراد می توانند عقاید و نظرات مخالف وضع را بدون ترس و وحشت ابراز کنند. مدیریت سازمان می تواند، افکار جدید را شناسایی و در تصمیم گیری های خود به کار برد. چنین فرهنگی باعث بروز افکار جدید و خلاقیت ها و در نتیجه نوآوری می شود.این فرهنگ را می توان از طریق ترفیعات، افزایش حقوق، پاداش ها و دیگر مکانیزم های مثبت، تقویت و توسعه داد.
از افراد بیرون از سازمان استفاده کنید
یکی دیگر از راهکارهای ایجاد تعارض سازنده در سازمان یا قسمتی از آن، استفاده از افراد بیرون از سازمان است که سوابق، تجارب، ارزش ها و رفتارهایشان و یا روش مدیریتی شان با افراد داخل سازمان فرق دارد. ولیکن خیلی از شرکت ها و سازمان ها از این روش بیشتر برای پر کردن پست های خالی مدیریت استفاده می کنند.
سازمان را مورد تجدید نظر قرار دهید
همان گونه که قبلاً اشاره شد، متغیرهای ساختاری مانند؛ اهداف، قوانین و مقررات، روش ها، رویه ها و بخشنامه ها و... یکی از منابع تعارض به شمار می روند. بنابر این منطقی است که مدیران، ساختار را به عنوان ابزاری برای انگیزش تعارض مورد توجه دقیق تر قرار دهند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  26  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مدیریت تعارض

دانلود مقاله بازاریابی

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله بازاریابی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

چکیده
در دنیای رقابتی امروز مشتریان در کانون اصلی توجه شرکتها قرار دارند و رضایت‌مندی آنها عامل اصلی کسب مزیت رقابتی سازمانها است. لازمه جلب رضایت مشتریان برآورده ساختن کامل نیازهای آنها و شناسایی دقیق خواسته‌ها، انتظارات، تمایلات، تواناییها و محدودیتهای آنها در خرید محصولات است. با دستیابی به چنین اطلاعاتی می‌توان عوامل تأثیرگذار بر رفتار مصرف‌کنندگان را به خوبی تشخیص داد و در اتخاذ تصمیمات بازاریابی شرکتها از آن استفاده کرد. بنابراین محصولات شرکتها باید مطابق با مزایای مورد انتظار مشتریان باشد. در این راستا شناخت ابعاد مختلف گرایش خریدار و تعیین ارتباط بین آنها با عناصر آمیخته بازاریابی ضروری است.
بنابراین در این مقاله با مروری بر ادبیات موجود در تئوری‌های مدیریت، مفهوم آمیخته بازاریابی و تحولات آن از آغاز تا کنون به دقت مورد کنکاش قرار گرفته و براساس این مطالعات آمیخته نوین بازاریابی ارائه شد. در ادامه توجه ویژه‌ای به بحث رفتار خرید مصرف‌کننده شده است. در این بخش ابتدا مدل جامعی از رفتار خرید مصرف‌کننده که مورد توافق عموم متخصصان بازاریابی است، ارائه شده است. سپس مفهوم گرایش خریدار و ابعاد پنج‌گانه آن به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته و در ادامه مدلی از ارتباط بین گرایش خریدار و بازاریاب و در انتها نیز مدل مناسبی برای تعیین ارتباط بین رفتار خرید مصرف‌کننده و هر یک از عناصر آمیخته بازاریابی ارائه شده است.
مقدمه
در بازاریابی پیچیده و رقابتی فعلی، کسب شهرت و اعتبار بسیار دشوار و از دست دادن آن بسیار آسان است. شرکتهای درون‌گرا، نسبت به تحولات سریع بازار، رقبا، نظام توزیع، رسانه‌های جمعی و فناوریهای جدید، علائق و سلیقه‌های مشتریان و انتظارات آنها از محصولات شرکت بینش و آگاهی لازم را بدست نمی‌آورند و از تحولات موجود در جهت رسیدن به اهداف خود استفاده نمی‌کنند. از طرف دیگر شرکتهای برون‌گرا، شرکتهایی هستند که در پی تأمین رضایت مشتریان هستند. رسالت واقعی واحدهای بازاریابی آنها درک نیازها و خواسته‌های مشتریان و ارائه راهکارهایی برای تولید محصولاتی متناسب با آن نیازها و خواسته‌هاست. شرکتهای برون‌گرا شرکتهایی هستند که صرفاً به دنبال فروش نیستند، بلکه به دنبال رضایت بلندمدت مشتریان از طریق ارائه محصولاتی با کیفیت برتر همراه با نیل به اهداف بلندمدت و حیات مستمر خودشان هستند (کاتلر، آرمسترانگ، 1379، ص86).
بازاریابی یک وظیفه مدیریتی است. بازاریابی بر رسیدن به اهداف مشتریان در کنار رسیدن به اهداف سازمان تأکید دارد. بازاریابی با درک نیازهای مشتریان، توسعه محصولات و خدمات برای رفع این نیازها، قیمت گذاری کارای محصولات و خدمات، اطلاع‌رسانی به مشتریان در مورد قابلیت دسترسی به این محصولات و خدمات، ‌تحویل کارا و اطمینان از رضایت‌مندی در طول و بعد از فرآیند مبادله همراه است. بنابراین بازاریابی باید یک جزء ضروری در شرکتها باشد. اما بسیاری از شرکتها تفسیر بدی از بازاریابی دارند. بعضی‌ها بازاریابی را تقلب، اسراف‌‌گر، مزاحم و غیر حرفه‌ای می‌دانند. بعضی‌ها نیز آن را معادل با تبلیغات و فروش می‌دانند. اما در سالهای اخیر بازاریابی از تصویر قدیمی‌اش جدا شده و امروزه به‌طور فزاینده‌ای به‌ یکی از مهم‌ترین وظایف در کسب اهداف سودآوری سازمانها تبدیل شده است. به‌طور سنتی، تولید و فروش دو وظیفه مهم هر کسب‌وکاری هستند. گرایش بعدی این بود که کارآفرینان معتقد شدند کیفیت محصولات یا خدمات تنها عاملی است که فروش آنها را تعیین می‌کند. اما این نیز چندان طول نکشید. چرا که در بازار رقابتی امروزی درست نیست. تولید، ‌فروش و بازاریابی باید در کنار هم کار کنند تا منجر به بهترین نتایج شوند. بازاریابی، ‌فرآیند پاسخ‌گو برای شناسایی‌، پیش‌بینی و برآورده ساختن سودآور نیازهای مشتریان است. با این شیوه سازمان قادر خواهد بود محصولات یا خدمات خود را مطابق با نیازهای مشتریان قرار دهد و نه اینکه چیزی را تولید کند و انتظار رسیدن مشتریان را داشته باشد (شاوپنگ، هوی مینگ، 1997، ص273).
محصول (کالا و خدمت) باید مطابق با مزایای مورد انتظار مشتری باشد. قیمت باید متناسب با تواناییهای خریدار باشد. این محصول باید در دسترس مشتری قرار گیرد تا در خرید آن دچار مشکل نشود و در نهایت ترفیعات لازم نیز انجام گیرد تا مصرف‌کنندگان بالقوه از وجود چنین محصولی باخبرشوند. درواقع مفهوم آمیخته بازاریابی، مسیر عملکرد سازمان را با استفاده از یک سری متغیرهای قابل کنترل در محیطی که عوامل غیرقابل کنترل زیادی دارد (بازار خارجی)، مشخص می‌کند (بنت، 1997، ص151).

 

پیدایش مفهوم 4P
در متون مختلف بازاریابی مفهوم 4p به عنوان یک اصل مورد پذیرش واقع شده است. 4p مخفف 4 واژه محصول (product)، قیمت (price)، ترفیع (promotion) و مکان (place) است.
مفهوم آمیخته بازاریابی برای اولین بار در دهه 1950 به‌وسیله نیل بوردن معرفی شد و به 4p معروف گشت (گرانروس، 1997، ص323). آمیخته بازاریابی بر مدل‌ها و روشهای سنتی مدیریت بازار مانند روش کارکردگرای پویای آلدرسون در کنار سایر روشهای سیستمی و نیز تئوری پارامتر که توسط دانشگاه کپنهاگ در اروپا توسعه یافت، غلبه کرد و روشهای جدید مانند دیدگاه محصولی، دیدگاه وظیفه‌ای و دیدگاه جغرافیایی نیز با چنین سرنوشتی مواجه شدند. تنها تعداد کمی از این مدل‌ها توانسته‌اند بقای خود را در مقابل 4p حفظ کنند (گرانروس، 1997،ص323).


آمیخته بازاریابی نمایان‌گر فعالیتهای اساسی مدیران بازاریابی است. پس از انتخاب یک بازار هدف، مدیران بازاریابی باید یک برنامه سیستماتیک برای فروش به مشتریان و ایجاد روابط بلندمدت تدوین کنند (دویلی، 1995). برنامه بازاریابی از تصمیماتی راجع به محصول، قیمت، ترفیع و توزیع تشکیل می‌شود. اینها مهمترین نوع بخشهایی هستند که مدیران بازاریابی برای رسیدن به اهداف فروش و سودآوری، منابع شرکت را به آنها تخصیص می‌دهند (گولداسمیت، 1999، ص179).
رابینز (1991) یک واژه جایگزین برای آمیخته بازاریابی به نام4Cs را معرفی کرد که شامل مشتریان (خریداران کالاها یا خدمات در بازار) ، رقبا (عرضه‌کنندگان جانشین برای کالاها و خدمات)، ظرفیتها و شرکت (هر دو اشاره به توانایی ارضای نیازهای مشتری دارند( است. این لیست طبقه‌بندی کامل‌تری را (1967) جز در مورد مباحث محیطی کلان پوشش می‌دهد و عوامل درونی و بیرونی را به هم مرتبط می کند. هر چند به بهترین شیوه این کار را انجام نمی‌دهد.
در یک شمای مشابه، اوهما (1982) مدل 3Cs را مطرح می کند که شامل مشتریان، رقبا و شرکت است و بر تعامل و ارتباط استراتژیک بین این سه عامل تأکید می‌کند.

 

عوامل نوین در آمیخته بازاریابی
تئوریسین‌های بازاریابی خدمات، مطالعات زیادی را در زمینه تفاوت بین بازاریابی خدمات و بازاریابی محصولات انجام دادند (بری، 1980). بخش عمده‌ای از این تلاشها صرف تأکید بر مفهوم آمیخته بازاریابی و اینکه آمیخته بازاریابی خدمات با آمیخته بازاریابی کالاها متفاوت است، شد. با نشان دادن این نکته که بازاریابی خدمات مستلزم تصمیمات متفاوتی نسبت به کالاهاست، این اندیشمندان توانستند بازاریابی خدمات را از بازاریابی کالاها متمایز سازند. درآمیخته‌ بازاریابی‌خدمات ‌ما ‌3P دیگر شامل پرسنل، داراییهای فیزیکی و رویه‌ها (فرآیندها) را در جمع 4p مشاهده می‌کنیم که درنهایت یک آمیخته بازاریابی با 7p برای خدمات به‌وجود می‌آید. بدین ترتیب تئوریسین‌های بازاریابی خدمات، یک تئوری مدیریتی جدید را ایجاد کردند و آن را از بازاریابی کالاها متمایز ساختند (لاولاک، 1996؛ گولداسمیت، 1999).
این توسعه مفهومی باعث ارزیابی مجدد مدیریت بازاریابی سنتی و ایجاد مرزی بین کالاها و خدمات شد. بدین ترتیب محصولات شامل کالاهای محسوس و خدمات نامحسوس شد (گولد اسمیت، 1999، ص179).
بسیاری از مدیران بازاریابی اساس روابطشان را با مشتریان برمبنای رویه‌ای که «فردگرایی»، «مشتری گرایی انبوه» یا « شخصی سازی» نام دارد، قرار می دهند. هسته انجام این سبک، تطبیق کالاها و خدمات با نیازها و خواسته‌های تک تک مشتریان است، نه اینکه یک نوع کالا و خدمت برای همه مشتریان ارائه شود. بدین ترتیب می توان شخصی‌سازی را نیز به‌عنوان یکی از عوامل آمیخته بازاریابی در کنارمحصول، قیمت، ترفیع، مکان، پرسنل، داراییهای فیزیکی و رویه‌ها (فرآیندها) فرض کرد. بدین ترتیب یک آمیخته بازاریابی جدید با 48 شکل می‌گیرد (گولداسمیت، 1999، ص179).


رفتار خرید مصرف‌کننده
رفتار خرید مصرف‌کننده همواره به‌عنوان یک موضوع مهم بازاریابی مطرح بوده است. اساس رفتار مصرف‌کننده بر طبق 5 مرحله زیر است:
1. شناسایی مشکل
2. جستجوی اطلاعات
3. ارزیابی گزینه‌ها
4. تصمیم خرید
5. رفتار پس از خرید (کونستانتینیدیس، 2004، ص111)
شکل 1 مدل رفتار خرید مصرف‌کننده و متغیرهای تأثیرگذار بر آن را به خوبی نشان می‌دهد. این مدل مورد پذیرش متخصصان بازاریابی قرار گرفته است و پایه و اساس رفتار خرید مصرف‌کننده بر مبنای این مدل است. (اسمیکین، 2000، ص154)
همان‌گونه که در این مدل مشاهده می‌شود، محرکهای فردی (اجتماعی، روانی و فردی) و محرکهای بیرونی (محیطی، سازمانی و بین فردی) در مراحل مختلف رفتار خرید مصرف‌کننده تأثیر می‌گذارند.

 

گرایش خریدار
به‌طور کلی خریدار در خرید کالاها و خدمات از طرفی اطلاعات کاملی از عوامل آمیخته بازاریابی ندارد و از طرف دیگر به‌دنبال به‌دست آوردن مزایایی از محصولات ارائه شده است. گرایش خریدار به فرآیندی اشاره دارد که در آن مشتری بالقوه با تفکر، ارزیابی، مشورت و درنهایت تصمیم درمورد منبع مناسب عرضه، برای خرید محصول اقدام می‌کند. فرآیند منبع‌یابی مشتری را «گرایش خریدار» می‌نامند. گرایش خریدار به‌طور کلی 5 بعد دارد که شامل ارزش، کارایی، مقدار، تنوع و مزایا است. در بخش زیر هر یک از این ابعاد به تفصیل مورد بررسی قرارگرفته است (بنت، 1997، ص152).


ارزش
جدا از ویژگیهای آشکار ارزش مانند کیفیت، مناسب بودن برای هدف، اطمینان و غیره، قیمت، عملکرد و شهرت عرضه‌کننده نیز برای خریدار مهم است. به‌علاوه خریداران به‌دنبال ظرفیت فنی و ویژگیهای سمبولیک مانند منحصربه‌فرد بودن، غیر قابل جانشین بودن و جایگاه مارک هستند. اما ملاحظات دیگری نیز در این بین وجود دارد. ارزش صرفاً به پول بستگی ندارد و مسائل دیگری نیز برای خریدار مهم هستند. مانند تلاش فیزیکی، مسافت و زمان لازم برای یافتن یک منبع مناسب عرضه محصول. همچنین مشکلاتی مانند چند واسطه‌ای بودن محصول و انحصاری بودن منبع عرضه نیز در این امر مؤثر هستند.

 

کارایی
منبع مشروع و کارآمد عرضه محصول، می‌تواند به نزدیکی شخص به منبع بستگی داشته باشد. بنابراین مسافت برای خریدار مهم است. مسافت نه تنها به دسترسی، انتخاب، آزادی برای انتخاب و استطاعت خریدار بستگی دارد، بلکه به زمان که غالباً مهم‌ترین عامل است نیز بستگی دارد.
قدرت و شهرت براند، قابلیت تکرار خرید، نتایج خرید و شکل قفسه‌ها نیز در کارایی مؤثر هستند. کارایی در مجموع زمانی حادث می‌شود که خریدار قابلیت دسترسی کلی به عرضه‌کننده را مطابق با انتظارات خود داشته باشد.

 

مقدار
یکی از مشکلات مرتبط با مدل هدف‌گذاری که در بازاریابی مشاهده می شود، ماهیت محدود بعضی از محصولات (کالاها و خدمات) برای تحویل به خریدار است. برای مثال مکانیکی که به یک قطعه نیاز دارد و مجبور است یک سری کامل از این قطعات را خریداری کند و یا فردی که قصد رفتن به مهمانی و اجاره یک لباس برای یک شب مهمانی را دارد. اما مجبور است لباسی را که حداقل مدت اجاره آن سه روز است را تحویل بگیرد. اینها نمونه‌هایی از صرفه‌جویی به مقیاس در فروشگاه‌ها است و به نظر می‌رسد نمی‌تواند نظر مساعد خریدار را جلب کند. در واقع این صرفه‌جویی به مقیاس از لحاظ هزینه‌ای به زیان خریدار است. مقدار به عواملی نظیر کمیت، تعداد، قابلیت تقسیم، ثبات، قطعات یدکی، اندازه بسته و ... گفته می شود.

 

تنوع
مشتریان نیاز به آزادی انتخاب دارند. توانایی انتخاب غالباً به وسیله تولیدکنندگان کالاها و خدمات و نیز بازاریابان نادیده گرفته می‌شود. انتخاب، حق مسلم مشتری و عامل ضروری در بازاریابی اثربخش است. بسیاری از اشخاص در انتخاب‌هایشان دارای محدودیت هستند. درک عمیق‌تر بعد تنوع می‌تواند باعث ایجاد دیدگاه وسیع‌تر از مصرف‌کنندگان شود. اما انتخاب را نه تنها با ارائه تنوع محصولی، بلکه با تنوع قیمت، تنوع شیوه‌های پرداخت و تحویل، تنوع خدمات پس از فروش، بیمه، گارانتی و ... نیز می‌توان تضمین کرد.
صرفه‌جوییهای مقیاس عرضه‌کننده باعث عدم تنوع محصولی می شود که این امر نکات منفی را برای عرضه‌کننده به همراه دارد. مثلاً در لباس فروشی، باعث محدودیت خریدار در انتخاب اندازه دلخواه، ایجاد ناکامی بالقوه در خریدار و در مواقع بحرانی باعث تغییر مارک و یا حتی تعویض عرضه‌کننده می‌شود.

 

مزایا
مشتریان مزایای محصول را مشاهده می‌کنند و در صورتی که آن را مطابق با انتظارات خود دریابند، روابطشان را با ارائه‌کننده ادامه می‌دهند. ماهیت اصلی و منسجم فرآیند منبع‌یابی به این بستگی دارد که مشتری تشخیص دهد منبع مورد نظر او بهترین مزایا را ارائه کرده است.
جدول شماره 2 پنج معیارگرایش خریدار را نشان می دهد (بنت، 1997، ص153).



گرایش خریدار و بازاریاب
با توجه به گرایش خریداران در به‌دست آوردن 5 معیار مورد نظر، بازاریابان نیز باید در طراحی آمیخته بازاریابی، مشتریان هدف را در نظر بگیرند.
شکل شماره 2 تعامل بین خریدار و بازاریاب را به نمایش می‌گذارد. قسمت چپ این شکل در مورد فعالیتهای بازاریابی و قسمت راست شکل در ارتباط با گرایش خریدار است. قسمت میانی شکل هم معیارهای هدف را نشان می‌دهد که تعادل بین اهداف خریدار و بازاریاب را نشان می‌دهد.
هدف مشتری از انجام فعالیتهای خرید، یافتن بهترین عرضه‌کننده و مصرف است. در حالی که بازاریاب به دنبال هدف‌گذاری است.

 

خریدار و آمیخته بازاریابی
برای تعیین ارتباط بین رفتار خریدار و آمیخته بازاریابی، معیارهای مشخص‌کننده گرایش خریدار و عناصر آمیخته بازاریابی در انطباق با یکدیگر در یک ماتریس تجزیه و تحلیل می‌شوند. جدول شماره 3 این انطباق را نشان می‌دهد. ساختار این ماتریس یک روش یکپارچه برای بازاریابی و ارتباط مستقیم بین گرایش خریدار (5V) و عناصر آمیخته بازاریابی (4p) است. بازاریابی بیان می‌دارد که هر محصول را می توان با یک مجموعه مجزای آمیخته بازاریابی تشریح کرد. با تخصیص منابع سازمانی به ارائه کالاها و خدمات، چنین استراتژی در نهایت منجر به رسیدن به اهداف شرکت خواهد شد (بنت، 1997، ص154).

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بازاریابی