اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمه سواء بیئنا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئنا و لا یتخذ بعضنا بعضا از بابا من دون الله . (1)
در مرحله سوم درباره وابستگى این دو نوع آزادى به یکدیگر یعنى درباره اینکه آیا مثلا آزادى معنوى بدون آزادى اجتماعى میسر هست یا نه ، و بالعکس آیا آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى میسر هست یا نه ، و بیشتر در قسمت دوم بحث مى کنیم ، یعنى وابستگى آزادى اجتماعى به آزادى معنوى
کلمه مولا
در مقدمه سخنم مطلبى را به مناسبت امروز که روز ولادت مولاى متقیان على علیه السلام است و من به همین مناسبت این بحث را انتخاب کردم ، عرض مى کنم از جمله کلماتى که ما زیاد درباره وجود مقدس ایشان استعمال مى کنیم کلمه مولا است : مولاى متقیان ، مولى الموالى و گاهى مولا به طور مطلق ، مولا چنین فرمود به قول مولا چنین این کلمه را اول بار شخص مقدس رسول اکرم درباره على علیه السلام در آن جمله معروف که شیعه و سنى درباره آن اتفاق نظر دارند اطلاق کرد، فرمود: من کنت مولاه فهذا على مولاه (2) آن که من مولاى او هستم ، این على (که من دست او را بلند کرده ام ) مولاى اوست . بگذریم از اینکه در قرآن هم آیه اى هست که این کلمه در آن به کار رفته و در تفسیر آن وارد شده مقصود على علیه السلام است ، آنجا که مى فرماید: فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المومنین (3) ولى این جمله اى که عرض کردم نص صریح رسول اکرم است .
کلمه مولا یعنى چه ؟ امشب نمى خواهم درباره کلمه مولا زیاد صحبت کنم . همین قدر اجمالا عرض مى کنم که مفهوم اصلى این کلمه قرب و دنو است . در مورد دو چیز که پهلوى یکدیگر و متصل به یکدیگر باشند، کلمه ولا یا ولى یا کلمه مولا به کار برده مى شود و لهذا غالبا در دو معنى متضاد به کار مى رود. مثلا به خداوند اطلاق مولا نسبت به بندگان شده است و بالعکس ، به آقا هم اطلاق شده و به غلام هم گفته مى شود یکى از معانى کلمه مولا که مقصودم همین است ، معتق یعنى آزاد کننده است . به کسى که آزاد مى شود معتق مى گویند. کلمه مولا، هم به معتق اطلاق شده است و هم به معتق یعنى هم به آزادکننده مولا مى گویند، هم به آزاد شده .
اینکه رسول اکرم فرمودند: من کنت مولاه فهذا على مولاه مقصود چیست ؟ مقصود کدامیک از معانى مولا است ؟ من نمى خواهم بگویم که چه معانى از نظر عقیده خودم در اینجا درست است ولى به مناسبت بحثم عرض مى کنم ملاى رومى همین حدیث را در مثنوى آورده و یک ذوقى به خرج داده است و از کلمه مولا یعنى معتق یعنى آزادى بخش را گرفته است . ظاهرا در دفتر ششم مثنوى است . داستان معروفى دارد، داستان قاضى خیانتکار و زن ، که قاضى مى خواهد در صندوق مخفى بشود او را مخفى مى کنند و به دوش حمال مى دهند بعد قاضى به آن حمال التماس مى کند که هر چه مى خواهى به تو مى دهم ، تو برو و معاون مرا خبر کن تا بیاید این صندوق را بخرد معاون او را خبر مى کنند، مى آید صندوق را مى خرد و او را آزاد مى کند بعد ملا از اینجا گریز مى زند، مى گوید: همه ما در صندوق شهوات تن زندانى شهوات تن زندانى هستیم ولى خودمان نمى دانیم احتیاج به آزاد کننده اى داریم که ما را از این صندوق شهوات نفس و بدن نجات بخشد، انبیاء و مرسلین آزادکننده و نجات بخش هستند. سپس مى گوید:
نام خود وان على مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست
ابن عم من على مولاى اوست
کیست مولا، آن که آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند
این واقعا یک حقیقتى است ، یعنى قطع نظر از اینکه معنى جمله من کنت مولاه فهذا على مولاه همین باشد یا نباشد، یعنى پیغمبر که خودش و على را مولا نام نهاد به اعتبار آزادبخشى بود یا نبود، این خود حقیقتى است که هر پیغمبر بر حقى براى آزاد کردن مردم آمده است و خاصیت هر امام بر حقى همین جهت بوده است .
معنى آزادى
حال ببینیم معنى آزادى چیست . این آزادى و آزادگى که مى گویند یعنى چه ؟ آزادى یکى از لوازم حیات و تکامل است ، یعنى یکى از نیازمندیهاى موجود زنده آزادى است . فرق نمى کند که موجود زنده از نوع گیاه باشد یا از نوع انسان ، هر حال نیازمند به آزادى است . منتها آزادى گیاه متناسب با ساختمان آن است ، آزادى حیوان طور دیگرى است ، انسان به آزادیهاى دیگرى ماوراى آزادیهاى گیاه و حیوان نیاز دارد. هر موجود زنده خاصیتش این است که رشد مى کند، تکامل ندارند، نیازمند به آزادى هم نیستند. اصلا آزادى براى جمادات مفهوم ندارد. ولى گیاه باید آزاد باشد. موجودات زنده براى رشد و تکامل به سه چیز نیاز دارند:
1. تربیت 2. امنیت 3. آزادى
تربیت عبارت است از یک سلسله عوامل که موجودات زنده براى رشدشان به آنها احتیاج دارند. مثلا یک گیاه براى رشد و نموش به آب و خاک احتیاج دارد به نور و حرارت احتیاج دارند یک حیوان احتیاج به غذا دارد و یک انسان تمام احتیاجات گیاه و حیوان را دارد، بعلاوه یک سلسله احتیاجات انسانى که همه آنها در کلمه تعلیم و تربیت جمع است این عوامل به منزله غذاهایى است که باید به یک موجود زنده برسد تا رشد بکند باور نکنید که یک موجود زنده بتواند بدون غذا رشد بکند قوه غاذیه یکى از لوازم زندگى موجود زنده است .
دومین چیزى که موجود زنده به آن احتیاج دارد امنیت است امنیت یعنى چه ؟ یعنى موجود زنده چیزى را در اختیار دارد، حیات دارد، لوازم و وسایل حیات را هم دارد، باید امنیت داشته باشد تا آنچه را دارد از او نگیرند، یعنى از ناحیه یک دشمن ، از ناحیه یک قوه خارجى ، آنچه دارد از او سلب نشود. انسان هم به تعلیم و تربیت احتیاج دارد و هم به امنیت ، یعنى جان دارد جانش را از او نگیرند، ثروت دارد ثروتش را از او نگیرند، سلامت دارد سلامتش را از او نگیرند، آنچه را دارد از او نگیرند.
سومین چیزى که هر موجود زنده اى به آن احتیاج دارد آزادى است . آزادى یعنى چه ؟ یعنى جلوى راهش را نگیرند پیش رویش مانع ایجاد نکنند. ممکن است یک موجود زنده امنیت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد ولى در عین حال موانع جلوى رشدش را بگیرد، مثلا یک درخت وقتى مى خواهد رشد بکند باید جلویش فضاى بازى باشد اگر شما نهالى را در زمین بکارید در حالى که بالاى آن یک سقف بزرگى باشد. ولو این نهال نهال چنار باشد امکان رشد براى آن نیست هر موجود زنده اى که مى خواهد راه رشد و تکامل را طى کند، یکى از احتیاجاتش آزادى است پس آزادى یعنى چه ؟ یعنى نبودن مانع ، انسانهاى آزاد انسانهایى هستند که با موانعى که در جلوى رشد و تکاملشان هست مبارزه مى کنند، انسانهایى هستند که تن به وجود مانع نمى دهند، این هم تعریف مختصرى از آزادى .
اقسام آزادى
انسان که یک موجود خاصى است و زندگى او زندگى اجتماعى است و علاوه بر این در زندگى فردى خود موجود تکامل یافته اى است و یا گیاه و حیوان بسیار تفاوت دارد، گذشته از آزادیهایى که گیاهان و حیوانات به آنها نیازمندند یک سلسله نیازمندیهاى دیگرى هم دارد که ما آنها را به دو قسم منقسم مى کنیم یک نوع آزادى اجتماعى است . آزادى اجتماعى یعنى چه ؟ یعنى بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادى داشته باشد، دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند، به حالت یک زندانى درنیاورند که جلوى فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استعباد نکنند، یعنى تمام قواى فکرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند، این را مى گویند آزادى اجتماعى خود آزادى اجتماعى است که انسان از ناحیه افراد دیگر آزاد باشد.
یکى از گرفتاریهاى زندگى بشر در طول تاریخ همین بوده است که افرادى نیرومند و قدرتمند از قدرت خودشان سوء استفاده کرده و افراد دیگرى را در خدمت خودشان گرفته اند، آنها را به منزله برده خودشان قرار داده اند و میوه وجود آنان را که باید متعلق به خودشان باشد به نفع خود چیده اند.
مى دانید کلمه استثمار یعنى چه ؟ یعنى چیدن میوه دیگرى . هر کسى وجودش مثل یک درخت پرمیوه است . میوه درخت وجود هر کسى یعنى محصول کار و فکرش ، محصول فعالیتش ، محصول ارزشش باید مال خودش باشد. وقتى که افرادى کارى مى کنند که محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق مى دهند و میوه هاى وجود آنها را مى چینند، مى گویند این فرد فرد دیگر را استثمار کرده است یکى از گرفتاریهاى بشر در طول تاریخش همین بوده است که فردى فرد دیگر را، قومى قوم دیگر را استثمار مى کرده به بردگى خود مى کشیده است یا حداقل براى اینکه میدان براى خودش باز باشد میدان را از او مى گرفته است ، او را استثمار نمى کرده ، ولى میدان را از او گرفته است مثلا فرض کنید زمینى بوده است متعلق به دو نفر، هر دو از زمین استفاده مى کرده اند، آن که قویتر و نیرومندتر بوده ، براى اینکه میدان خودش وسیعتر باشد زمین دیگرى را از او مى گرفته و او را از زمین بیرون مى کرده است ، و یا او را هم با زمین در خدمت خود مى گرفته که این اسارت و بردگى نام دارد.
کتاب آزادی معنوی شهید مطهری