زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زد فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)


دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)

کنیه على (ع):

آن حضرت را به دو کنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیده‏اند.امام حسن (ع) در حیات پیامبر پدرش را با کنیه ابو الحسین و امام حسین (ع) او را با کنیه ابو الحسن مى‏خوانده‏اند.پیامبر نیز وى را با هر دوى کنیه‏ها خطاب مى‏کرده است.چون پیامبر وفات یافت على (ع) را به این دو کنیه صدا مى‏کردند.یکى دیگر از کنیه‏هاى على (ع) ،ابو تراب است که آن را پیامبر برگزیده و بر وى اطلاق کرده بود.

در استیعاب نقل شده است:«به سهل بن سعد گفته شد:حاکم مدینه مى‏خواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر،على را دشنام گویى.سهل پرسید:چه بگویم؟گفت:باید على را با کنیه ابو تراب خطاب کنى.سهل پاسخ داد:به خدا سوگند جز پیامبر کسى على را بدین کنیت،نامگذارى نکرده است. پرسید:چگونه‏اى ابو العباس؟جواب داد:على (ع) نزد فاطمه رفت و آن‏گاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز کشید و به خواب رفت.پس از او،پیغمبر)ص) پیش فاطمه آمد و از او پرسید:پسر عمویت کجاست؟فاطمه گفت:اینک او در مسجد آرمیده است.پیامبر به صحن مسجد آمد و على را دید که ردایش بر پشت مبارکش افتاده و پشتش خاک آلود شده است.پیامبر با دست‏شروع به پاک کردن خاک از پشت على کرد و فرمود:بنشین اى ابو تراب!به خدا سوگند جز پیامبر کسى او را بدین نام،نخوانده است.و قسم به خدا در نظر من هیچ اسمى از این نام دوست داشتنى‏تر نیست.

نسایى در خصایص از عمار بن یاسر نقل کرده است که گفت:«من و على بن ابیطالب (ع) در غزوه عشیره از قبیله ینبع با یکدیگر بودیم.تا آنجا که عمار گفت:سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتادیم تا آنکه در زیر سایه نخلها و روى زمین خاکى و بى گیاه آرمیدیم.سوگند به خدا که جز پیامبر کسى ما را از خواب بیدار نکرد.او با پایش ما را تکان مى‏داد و ما به خاطر آنکه روى زمینى خاکى دراز کشیده بودیم،به خاک آلوده شدیم.در آن روز بود که پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود.تو را چه مى‏شود اى ابو تراب؟چرا که پیامبر آثار خاک را بر على (ع) مشاهده کرده بود.

البته ممکن است که این واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد.در روایتى دیگر آمده است:چون پیامبر على را در سجده دید در حالى که خاک بر چهره‏اش نشسته و یا آنکه گونه‏اش خاک آلود بوده به او فرمود:«ابو تراب!چنین کن‏.

همچنین گفته شده است پیامبر با چنین کنیه‏اى،على (ع) را خطاب کرد.چرا که گفت:اى على! نخستین کسى که خاک را از سرش مى‏تکاند تویى.

على (ع) ،این کنیه را از دیگر کنیه‏ها بیشتر خوش مى‏داشت.زیرا پیامبر وى را با همین کنیه خطاب مى‏کرد.دشمنان آن حضرت مانند بنى امیه و دیگران،بر آن حضرت به جز این کنیه نام دیگرى اطلاق نمى‏کردند.آنان مى‏خواستند با گفتن ابو تراب،آن حضرت را تحقیر و سرزنش کنند و حال آنکه افتخار على (ع) به همین کنیه بود.دشمنان على،به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذکر کنیه ابو تراب بر فراز منابر،آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و این کنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند.چنان که حسن بصرى گفته است،گویا که ایشان با استفاده از این عمل،لباسى پر زیب و آرایه بر تن آن حضرت مى‏پوشاندند.چنان که جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیر المؤمنین (ع) اطلاق نمى‏کردند.بدان گونه که این نام،تنها بر شیعیان على (ع) اختصاص یافت.

کمیت مى‏گوید:

گفتند رغبت و دین او ترابى است من نیز به همین وسیله در بین آنان ادعا کنم و به این لقب مفتخر مى‏شوم.

هنگامى که کثیر غرة گفت:جلوه آل ابو سفیان در دین روز طف و جلوه بنى مروان در کرم و بزرگوارى روز عقر بود،یزید بن عبد الملک به او گفت:نفرین خدا بر تو باد!آیا ترابى و عصبیت؟!در این باره مؤلف در قصیده‏اى سروده است:

به نام دو فرزندت،مکنى شدى و نسل رسول خدا در این دو فرزند به جاى ماند پیامبر تو را بو تراب خواند دشمنان آن را بر تو عیب مى‏شمردند و حال آنکه براى تو این کنیه افتخارى بود

لقب على (ع)

ابن صباغ در کتاب فصول المهمه مى‏نویسد:لقب على (ع) ،مرتضى،حیدر،امیر المؤمنین و انزع (و یا اصلع) (کسى که اندکى از موى جلوى سرش ریخته باشد.) و بطین (کسى که شکمش بزرگ است.) و وصى بود.آن حضرت به لقب اخیر خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود.در روز جنگ جمل جوانى از قبیله بنى ضبه از سپاه عایشه بیرون آمد و گفت:

ما قبیله بنى ضبه دشمنان على هستیم که قبلا معروف به وصى بود على که در عهد پیامبر شهسوار جنگها بود من نیز نسبت‏به تشخیص برترى على نابینا و کور نیستم اما من به خونخواهى عثمان پرهیزگار آمده‏ام زیرا ولى،خون ولى را طلب مى‏کند

و مردى از قبیله ازد در روز جمل چنین سرود:

این على است و وصیى است که پیامبر در روز نجوة با او پیمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و این گفته را افراد آگاه در خاطر سپرده‏اند و اشقیا آن را فراموش کرده‏اند

زحر بن قیس جعفى در روز جمل گفت:

آیا باید با شما جنگ کرد تا اقرار کنید که على در بین تمام قریش پس از پیامبر برترین کس است؟!

او کسى است که خداوند وى را زینت داده و او را ولى نامیده است و دوست،پشتیبان و نگهدار دوست است،همچنان که گمراه پیرو فرمان گمراهى دیگر است

زحر بن قیس نیز بار دیگر چنین سروده است:

پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (ص(

فرستاده خداوند و تمام کننده نعمتها فرستاده پیام‏آورى و پس از او خلیفه ما کسى که ایستاده و کمک شده است منظور من على وصى پیامبر است که سرکشان قبایل با او در جنگ و ستیزند

این زحر در جنگ جمل و صفین با على (ع) همراه بود.همچنان که شبعث‏بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بودند.اما بعدا با حسین (ع) در کربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند.

کمیت مى‏گوید:

کثیر نیز مى‏گوید:وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد کننده گردنها و ادا کننده دین‏ها

همچنین آن حضرت به نام پادشاه مؤمنین و پادشاه دین(یعسوب المؤمنین و یعسوب الدین)نیز ملقب بوده است.

روایت کرده‏اند که پیامبر به على (ع) فرمود:تو پادشاه دینى و مال پادشاه ظلمت و تاریکى است.

در روایت دیگرى آمده است:این (على) پادشاه مؤمنان و پیشواى کسانى است که در روز قیامت‏با چهره‏هایى نورانى در حجله‏ها نشسته‏اند.

ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعیم در حلیة الاولیا این دو روایت را نقل کرده‏اند.در تاج العروس معناى لغوى یعسوب ذکر شده و آمده است (ملکه کندوى زنبور عسل).على (ع) فرمود:من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه کافران است.یعنى مؤمنان به من پناه آورند و کافران از مال و ثروت پناه مى‏جویند.چنان که زنبور به ملکه خود پناه مى‏برد و آن ملکه بر همه زنبوران مقام تقدم و سیادت دارد.

دربان على (ع)

در کتاب فصول المهمة ذکر شده که دربان آن حضرت،سلمان فارسى (رض) بوده است.

شاعر على (ع)

همچنین در فصول المهمه گفته شده که شاعر آن حضرت،حسان بن ثابت‏بوده است.در اینجا اضافه مى‏کنم که شاعر آن حضرت در جنگ صفین،نجاشى و اعور شنى و کسان دیگرى غیر از این دو تن بوده‏اند.

نقش انگشتر على (ع)

سبط بن جوزى در کتاب تذکرة الخواص نوشته است:نقش انگشترى آن حضرت عبارت‏«خداوند فرمانروا،على بنده اوست‏» (الله الملک على عبده) بوده است.همچنین وى مى‏نویسد:آن حضرت انگشترى را در انگشتان دست راست‏خود مى‏کرده است و حسن و حسین (ع) نیز چنین مى‏کرده‏اند.

ابو الحسن على بن زید بیهقى معروف به فرید خراسان در کتاب خود موسوم به صوان الحکمه که به نام تاریخ حکماى اسلام مشهور است در ذیل شرح زندگانى یحیى نحوى دیلمى ملقب به بطریق،چنین مى‏گوید:« یحیى فیلسوف و ترساکیش بود و عامل امیر المؤمنین (ع(در نظر داشت تا وى را از فارس بیرون براند.یحیى نیز ماجراى خود را براى على (ع(نگاشت و از آن حضرت درخواست امان کرد.محمد بن حنفیه،به فرمان على (ع) امان نامه‏اى براى یحیى نوشت که من آن امان نامه را در دست‏حکیم ابو الفتوح مستوفى نصرانى طوسى مشاهده کردم.توقیع على (ع) با خط خود آن حضرت و با عبارت «الله الملک و على عبده‏» (خداوند فرمانروا و على بنده اوست.) در پاى این مکتوب موجود بود.سبط بن جوزى این عبارت را به عنوان نقش انگشترى آن حضرت دانسته ولى مطابق با نقل بیهقى این توقیع به دست‏حضرت نوشته شده است و بعید نیست که گفته بیهقى متین‏تر باشد.

همچنین احتمال دارد که آن حضرت نامه‏ها را چنین امضا مى‏کرده و سپس همان عبارت را بر نگین انگشترى نقش زده است.ابن صباغ در کتاب فصول المهمه فى معرفة الائمه گوید:«اسندت ظهرى الى الله‏» (پشت من به خداوند متکى است) نقش نگین آن حضرت بوده است.عده‏اى دیگر نقش نگین آن حضرت را«حسبى الله‏»ذکر کرده‏اند.کفعمى نیز در مصباح گوید:نقش نگین انگشترى آن حضرت‏«الملک لله الواحد القهار»بوده است.البته بعید نیست که آن حضرت داراى چند انگشترى با نقوش متعدد بوده است.

دانش و فرهنگ امام

على بن ابیطالب در عقل و اندیشه، یگانه و بى همتاست و بهمین جهت او محور فکرى اسلام و جامع و سرچشمه علوم عربى است.

على بن ابیطالب، بسرپرستى پسر عمویش، پیامبر، پرورش یافت و سپس شاگرد وى شد و اخلاق و روش او را درباره زندگى و خلق، فرا گرفت و به ارث برد و این میراث در قلب و عقل او، بطور یکسان نفوذ یافت. در بررسى قرآن با بینش و نظر حکیمانه‏اى - که مغز اشیاء را جستجو مى کند تا حقائق آنها را بدست آورد - دقت نمود و در زمان طولانى خلافت ابوبکر و عمر و عثمان، فرصت‏یافت که به این بررسى عمیق و کامل بپردازد و ظاهر و باطن قرآن را بخوبى بداند و درک کند و زبان و قلب او، بوسیله آن استوار گردد و با آن به هم آمیزد.

علم او نسبت‏به حدیث چیزى نیست که بر آن غبار شک بنشیند. و هیچ جاى تعجب هم نیست، زیرا که امام، بیشتر از هر صحابى و مجاهد دیگرى با پیامبر در تماس بود و از او علاوه بر چیزهائى که همه شنیدند، مطالبى شنید که دیگران نشنیدند و مى‏گویند على هیچ حدیثى را روایت و نقل نکرد، مگر آنکه خود از پیامبر شنیده بود و او اطمینان داشت که از احادیث پیامبر، کلمه‏اى هم از قلب و گوش او فوت نشده است. و به على گفتند: «چطور شده که از همه اصحاب پیامبر بیشتر، حدیث دارى؟» در جواب گفت: «براى اینکه اگر من از پیامبر سؤال مى‏نمودم به من پاسخ مى‏داد و اگر سکوت مى‏کردم، پیامبر خود شروع مى‏کرد و به من حدیث مى‏گفت‏.

طبیعى است که على بن ابى طالب فقه اسلامى را هم از همه بهتر بداند چنانکه از همه بهتر به آن عمل مى‏کرد، و آنهائى که در عصر او بودند، کسى را کاملتر و صالحتر از او در فقه و فتوى نشناختند.

دانش على در فقه اسلامى، منحصر به نصوص و احکام فقهى نبود، بلکه در علوم مقدماتى فقه نیز، از قبیل حساب، بر دیگران تفوق و برترى داشت. و اگر ابو حنیفه را در قرون پس از على «امام اعظم‏» فقه مى‏دانند، باید توجه داشت که او شاگرد على بود، زیرا او در پیش جعفر بن محمد درس خوانده و جعفر بن محمد از پدرش استفاده کرده بود... و سلسله به على بن ابیطالب منتهى مى‏گردد.

مالک بن انس نیز با چند واسطه شاگرد على بود، زیرا او از ربیعه و ربیعه از عکرمه و عکرمه از عبد الله بن عباس و عبد الله بن عباس از على استفاده کرده بود. به ابن عباس که استناد همه اینها بود گفته شد: «نسبت علم تو با پسر عمویت - على - چگونه است؟» در جواب گفت: «مانند قطره بارانى در برابر اقیانوس‏.

شامل 22 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله زوایای شخصیتی امام علی(ع)

دانلود تحقیق کامل درمورد نقش امام در پیروزی انقلاب اسلامی ایران

اختصاصی از زد فایل دانلود تحقیق کامل درمورد نقش امام در پیروزی انقلاب اسلامی ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد نقش امام در پیروزی انقلاب اسلامی ایران


دانلود تحقیق کامل درمورد نقش امام در پیروزی انقلاب اسلامی ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 10

 

نقش امام در پیروزی انقلاب اسلامی ایران

بی نام خمینی انقلاب اسلامی ایران در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست "بی نام خمینی انقلاب اسلامی ایران در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست " .این جمله ای است که رهبر معظم انقلاب "حضرت آیت الله خامنه ای " در توصیف نقش متمایز و بارز "امام خمینی "(ره) در رهبری انقلاب اسلامی ایران بیان کرده اند. این تعبیر بی‌گمان گویاترین تعبیر از پیوند عنصر رهبری با انقلابی است که به گفته بسیاری از تحلیلگران سیاسی دنیا ماهیت، ویژگیها و عملکرد آن با هیچکدام از نمونه های مشابه آن در تاریخ تمدن بشری قابل مقایسه نیست. اگرچه در هر انقلاب، عنصر رهبری نقش اساسی و تعیین‌کننده در سرنوشت آن دارد، اما میزان و تاثیر این نقش در هرکدام از آنها و در مراحل مختلف انقلاب‌ها متفاوت بوده است. نگاهی به نقش رهبرانی مانند "لنین "، "مائو"، "کاسترو"و امثال آنها که رهبری و هدایت انقلاب های بزرگ ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی رابه عهده داشته‌اند و مقایسه نقش آنها با نقش امام خمینی (ره)در سه مرحله آغاز انقلاب، پیروزی انقلاب و تثبیت و تداوم انقلاب، به خوبی منحصر به فرد بودن رهبری انقلاب اسلامی ایران را نشان می‌دهد. امام خمینی(ره) نخستین گام‌ها در راه انقلاب اسلامی را از حوزه های علمیه برداشت و با تدریس مباحث مذهبی و سخنرانی درباره نقش مذهب در اداره جامعه برای طلاب جوان، زمینه ذهنی را برای ترویج این مباحث در کل جامعه از طریق این طلاب فراهم ساخت. روحیه انقلابی و پای بندی شدید ایشان به مسئولیت روحانیت در قبال جامعه باعث شد که به برنامه‌ها و اقدامات ضد ملی و اسلامی رژیم دیکتاتور شاه به طور علنی اعتراض کند و مردم را نسبت به عواقب ناگوار این برنامه ها هشیار سازد. نقطه عطف این مرحله از نقش رهبری امام خمینی(ره)به ????خرداد ??????باز می گردد که دراین روز مردم شهرهایی از قبیل تهران، قم، ورامین و .....در اعتراض به دستگیری و تبعید امام خمینی (ره) راه پیمایی کردند و در فضای خفقان و پلیسی کشور در آن زمان ، نخستین جرقه های انقلاب اسلامی ایران را روشن کردند. اگرچه رژیم شاه با جدا کردن فیزیکی امام خمینی(ره) از ملت ایران سرعت انقلاب اسلامی را کند کرد، اما جاذبه سخنان و دیدگاههای او که در قالب نوار و یا انتشار اعلامیه در داخل کشور از طریق شبکه رسانه های سنتی مساجد، تکیه ها، حسینیه‌ها و امثال آنها پخش می‌شد، این خلاء را پرکرد. این نوع فعالیت‌ها که از نظر میزان و گستره تاثیر در نوع خود بی‌نظیر بود بعد از حدود ????سال نتیجه داد و مردم ایران از سال ??????نخست در چند شهر بزرگ و از سال ??????در اکثر شهرهای ایران با حمل تصاویرامام خمینی (ره) و پلاکاردهای حاوی بیانات ایشان به راه پیمایی و تظاهرات اعتراض آمیز علیه رژیم منحط پهلوی و درباریان فاسد پرداختند و عملا به رهبری حضرت امام در این نهضت لبیک گفتند. ورود مقتدرانه و پیروزمندانه امام خمینی (ره) در ????بهمن ??????به میهن اسلامی و استقبال میلیونی مردم ایران از وی در حالی که رژیم تادندان مسلح شاه هنوز پابرجا بود، نشانه ای آشکار از نفوذ و سلطه معنوی ایشان بر قلبها و جان های مردم ایران بشمار می‌رود. هژمونی که در نوع خود کم نظیر است و فقط در اندکی از رهبران انقلابی جهان مشاهده شده است. نقش آن پیر فرزانه در جریان انقلاب به ویژه در ????روز حیاتی و تعیین کننده بعد از ورود ایشان به کشور از ????بهمن تا پیروزی انقلاب اسلامی در ????بهمن ??????قابل قیاس با هیچیک از انقلاب های جهان نیست. درک دقیق از شرایط حساس انقلاب، شناخت کامل از فضای حاکم بر داخل کشور به رغم دوری ????ساله از ایران، اعتقاد راسخ به صحت و درستی راهی که در پیش گرفته بود، متکی نبودن به پشتیبانی هیچ قدرت خارجی و اتکا صرف به پشتیبانی الهی و قدرت لایزال مردم مسلمان ایران و سازش ناپذیری دربرابر انواع پیشنهادهای مصالحه و تقسیم قدرت با رژیم در حال احتضار شاه از جمله خصایص بی‌نظیر امام خمینی (ره) بود که نقش رهبری ایشان را بر یک انقلاب بزرگ در اواخر قرن بیستم جاودانه ساخت. اهمیت نقش رهبری امام خمینی (ره) در مرحله تثبیت انقلاب اسلامی که از ???? بهمن ??????تا زمان ارتحال ایشان در????خرداد ??????به طول انجامید نیز کمتر از دو مرحله پیش از پیروزی و مقطع پیروزی انقلاب اسلامی نبوده است. در این مرحله که بیش از ????سال طول کشید و ???سال آن با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران همراه بود، هدایت نظام جمهوری اسلامی ایران با آن همه فراز و نشیب های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در داخل و تحولات منطقه ای و جهانی به بهترین وجه و با درایت خاص از سوی امام خمینی (ره) انجام شد. به گفته اکثر تحلیلگران سیاسی داخلی و خارجی مستقل، اگر رهبری داهیانه امام خمینی (ره) در طول این سالها بخصوص دوران سرنوشت ساز جنگ نبود معلوم نبود که چه سرنوشتی در انتظار انقلاب اسلامی بود و مسیر آن به کدام سمت انحراف پیدا می‌کرد. مواضع شجاعانه امام خمینی (ره) در قبال شخصیتها، گروهها، احزاب، جناح ها و جریانهای سیاسی که در عین صلابت و تحکم با عدالت و بی‌طرفی کامل اتخاذ می شد همراه با مواضع روشن و شفاف ایشان در قبال قدرتهای جهانی و منطقه ای، نشانه ای از اقتدار و ظرفیت بالا رهبری ایشان به شمار می‌رود. *رهبری و انتظار فرج یکی از عمده‌ترین خدمات و زیباترین اثر وجودی امام خمینی (ره)احیا معنویت و ارزشهای مکتب حیات بخش اسلام از جمله انتظار فرج بوده است. به گفته تحلیلگران این موضوع، زیربنای همه موفقیت‌ها و خدمات بزرک وبی نظیر ایشان به اسلام و مسلمین و عامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی ایران بوده است. در واقع فقیهی که نظام فقاهتی را از تئوری به صورت علمی در آورد و آیات و احکام الهی وارزشهای معنوی را در عمل به مردم نشان داد و چهره اسلام ناب محمدی (ص ) را از زنگارهای مهجوریت و خرافه و برداشت های نادرست پاک کرد و مسایل ثبوتی اسلام را در تشکیل حکومت اسلامی به اثبات رساند، کسی جز امام خمینی (ره) رهبر کبیرانقلاب اسلامی نبود. ایشان زمانی سکان انقلاب اسلامی را به دست گرفتند که فرهنک مبتذل غرب در سایه نظام منحط شاهنشاهی بر بلاد اسلام و مسلمین نفوذ کرده و جوامع اسلامی را به یاس و انحطاط کشانیده بود.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد نقش امام در پیروزی انقلاب اسلامی ایران

دانلود تحقیق کامل درمورد امام على علیه السلام

اختصاصی از زد فایل دانلود تحقیق کامل درمورد امام على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد امام على علیه السلام


دانلود تحقیق کامل درمورد امام على علیه السلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 22

 

مفهوم شخصیت

از نظر فلسفى مجموعه نفسانیات هر کسى شخصیت او را تشکیل میدهد ولى در اصطلاح عموم،شخصیت اشخاص در نتیجه ظهور و بروز صفت خاصى مشخص و تعیین میگردد مثلا کسى که شم قوى در امور سیاسى داشته باشد شخصیت سیاسى نامیده شده و اگر عالم و دانشمند باشد بعنوان شخصیت علمى از وى نام مى‏برند و چون در روانشناسى ثابت شده است که نفسانیات و صفات جسمانى در همدیگر اثر دارند لذا براى معرفى کامل شخصیت هر فردى باید صفات جسمانى و خصوصیات روحى و اخلاقى او را بررسى نمود.

از طرفى براى مطالعه صفات جسمى و خصال روحى اشخاص باید از روش معمول در علوم طبیعى یعنى از مشاهده و تجربه استفاده نمود زیرا حقیقت نفسانیات مانند خود نفس غیر قابل شناخت و مجهول است و فقط از آثار آنها میتوان بوجودشان پى برد.

موضوع دیگر اینکه شناسائى ما درباره شخصیت اشخاص اعم از اینکه این شناسائى سطحى و یا علمى باشد منوط بدارا بودن صفات مشابهى از صفات صاحب شخصیت است بعبارت دیگر انسان از طریق حالات درونى خود بکیفیات نفسانى دیگران نیز پى مى‏برد و همین روش در مورد آلام و لذایذ جسمانى نیز صادق میباشد هنگامیکه آدمى از فوت نزدیکان خود متأثر میشود و یا از درد عضوى ناله‏میکند تأثر و درد سایرین نیز براى او قابل ادراک میباشد.

از طرفى کیفیات نفسانى هر کسى منحصر بخود او بوده و تشکیل یک سلسله واحدى را میدهند که در اصطلاح روانشناسى آنرا وحدت گویند و این وحدت در طول زمان محفوظ مانده و هویت شخص را نشان میدهد.

با در نظر گرفتن نکات معروضه اگر ما بخواهیم شخصیت على علیه السلام را چه از نظر صفات جسمانى و چه از لحاظ ملکات نفسانى مورد مطالعه قرار دهیم بیک اشکال مهم و لا ینحلى برخورد خواهیم نمود زیرا سجایاى اخلاقى و صفات خجسته و عالیه على علیه السلام که در روح بزرگ او نهفته بود براى ما مجهول است.

على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است،کارهاى آنحضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود !

اعمال و افعال او کلا خارق العاده و عجیب بود،کسى که زورمند و توانا باشد تسلیم دیگرى نمیشود و در برابر اجحاف دیگران صبر و تحمل نمیکند زیرا صبر در برابر عجز است نه در برابر توانائى اما على علیه السلام در کمال قدرت و نیرو نهایت صبر و حلم را داشته است و این عمل را جز اعجاز بچه میتوان تعبیر نمود؟

همچنین کسى که ادیب و خوش قریحه باشد فاقد صفت رزمجوئى بوده و بدرد صحنه کار زار نمیخورد اما على علیه السلام ادیب و خطیب منحصر بفرد بود و در عین حال دل و زهره شجعان عرب در میدانهاى جنگ از ترس و هیبت او ذوب میگردید.

سید رضى (رحمة الله علیه) در مقدمه نهج البلاغه میگوید اگر کسى در خطبه‏ها و کلمات على علیه السلام بدون اینکه آنحضرت را بشناسد تأمل و اندیشه نماید یقینا چنین تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان باید کسى باشد که از مردم کناره گرفته و جز عبادت و توجه بامور معنوى و اخلاقى بچیز دیگرى اهتمام نورزد،و هرگز تصور نخواهد کرد گوینده این سخنان کسى است که از شمشیرش خون چکیده و چه بسا که یکتنه در میان امواج خروشان دریاى سپاه غوطه‏ور بوده است و این ازفضائل عجیبه آنحضرت است که جمع بین اضداد نموده است.

همچنین ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد که ما هرگز شجاع بخشنده‏اى ندیده‏ایم،آنگاه طلحه و زبیر و عبد الله بن زبیر و عبد الملک بن مروان را نام مى‏برد که اینها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امیر المؤمنین على علیه السلام معلوم است که بچه مقدار بوده است و این از احوال عجیبه و اوصاف مخصوصه آنحضرت است.

بر همگان معلوم است که اشخاص فروتن و متواضع فاقد هیبت و وقار بوده و بعلت تواضعشان کسى مرعوب آنها نمیگردد ولى على علیه السلام با کمال تواضع و شکسته نفسى که حتى روى خاکها نشسته و ابو ترابش میگفتند چنان هیبت و رعب و شکوهى داشت که دل شیر را آب میکرد چنانکه روزى معاویه بقیس بن سعد گفت خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود،قیس گفت بخدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان فزون‏تر بود و آن هیبت تقوى بود که آنجناب داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.

این مطلب نیز بدیهى و مسلم است که هر کس در صفتى و یا در حرفه‏اى متخصص باشد در آن حرفه و فن مخصوص بر کس دیگرى که اطلاعات کلى و عمومى در چند فن و حرفه داشته باشد فضیلت و ارجحیت دارد مثلا یک پزشک متخصص در بیماریهاى قلبى در مورد معالجه آن عضو نسبت به یک پزشک عمومى که در سایر دستگاههاى بدن من جمله قلب هم اطلاعات کلى دارد مهارت و برترى خواهد داشت بعبارت دیگر هر ذو فنونى مغلوب ذو فن است چنانکه گویند.

هر چند که ذو فنونى اما 
ذو فن ز ذوفنون بسى به

ولى فقط على علیه السلام بود که با وجود دارا بودن کلیه صفات کمالیه و فضائل نفسانى در هر یک از آنها نیز سرآمد همگان بوده واحدى را یاراى برابرى و مقابله در هیچیک از صفات مزبور با او نبوده است.

نیرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت میگیرد و اگر نیرو و کالرى حاصله از غذا کمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعیف و رنجور گردد وبشهادت عموم مورخین خوراک على علیه السلام منحصر بنان جوینى بود که سه لقمه بیشتر نمیخورد ولى نیروى بازوى او توانست درب خیبر را از بیخ و بن بر کند و مرحب خیبرى را با ضربتى بخاک افکنده و همگان را بتحیر و تعجب وادارد چنانکه خود آنحضرت فرماید:

آنکس که نان جوین مرا در سفره دید تعجب کرد که چگونه با این نان جوین بر لشگرى انبوه حمله میکنم و سپاهى را بتنهائى در هم میشکنم!

و باز کسانى که شجاع و خونریز و مرد جنگ و شمشیر باشند فاقد غریزه ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تیرگى و قساوت فرا میگیرد جز على علیه السلام که ابطال و شجعان عرب را طعمه شمشیر خود میکرد و در عین حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت که از مشاهده حال بینوایان اندوهگین میشد و از دیدن طفل یتیمى اشگ چشمش جارى میگشت،چه خوب گفته گوینده این شعر :

اسد الله اذا صال و صاح‏ 
ابو الایتام اذا جاد و بر

(موقعى که حمله میکرد و صیحه میزد شیر خدا بود و هنگام جود و احسان پدر یتیمان بود) .

و از اینجا است که آنحضرت را اعجوبة العجایب گفته‏اند که وجود مبارکش مجمع اضداد و صفات متباین بوده و این خود معجزه بزرگى است زیرا که بظاهر از نظر منطق اجتماع ضدین و نقیضین محال است.

دانشمندان طبیعى و علماى علم النفس ثابت کرده‏اند که مغز آدمى مرکز ادارکات و تعقلات بوده و چنانچه بناحیه‏اى از آن آسیب برسد در طرز تعقل و ادراک و بخصوص در قوه حافظه و بایگانى ذهن اختلالاتى پدید میآید که منجر بفراموشى و هذیان و پرت گوئى و امثال آنها میشود،با قبول این مطلب چه اعجازى از این بالاتر که وقتى فرق مبارک على علیه السلام از شمشیر زهر آلود ابن ملجم علیه اللعنة شکافته گردید مغز متلاشى و مسموم شده و اصلا مغزى باقى نمانده بود تا مرکز ادراکات و تعقلات باشد ولى آنحضرت با همانحال میفرمود سلونى قبل ان تفقدونى!و سخنان گهربارى که در وصیت‏هاى خود فرمود حاوى نکات علمى و اخلاقى بوده وبا خطبه‏هاى دیگر او که در حال سلامت و تندرستى ایراد نموده است کوچکترین فرقى ندارد و باز عجب اینکه ضمن موعظه و وصیت گاهى بحالت اغماء و بیهوشى میافتاد و پس از بهوش آمدن دنباله مطلب را بیان میفرمود بدون اینکه کوچکترین تغییرى در اسلوب کلمات و الفاظ و یا در ارتباط معانى و مضامین آنها بوجود آمده باشد!!

بنابراین همچنانکه در مقدمه این فصل اشاره گردید شرح و توصیف شخصیت على علیه السلام از عهده تقریر همگان خارج بوده و اعمال و رفتار او باقیاسات ما قابل تفهیم نمیباشد.لذا بقول مولوى باید کار پاکان را قیاس از خود نگیریم و بلکه بعجز و ناتوانى خود از درک هویت و شخصیت على علیه السلام اقرار کنیم که افکار کوچک ما قابلیت درک واقعیت آنرا نخواهد داشت.

مطالبى که در فصول آینده براى معرفى و نمایاندن شخصیت آنحضرت با توجه بمناقب و مکارم اخلاقى او نگاشته میشود براى اقناع ذهن ما است و الا درباره شخصیت واقعى على علیه السلام نه زبان را یاراى گفتن است و نه قلم را توانائى نوشتن زیرا آنجناب در تمام فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى وارث نبى اکرم صلى الله علیه و آله بوده و بآن کوه مرتفع و بلندى ماند که طایر خیال بقله آن پرواز نتواند نمود و چون اقیانوس ژرفى است که غواص اندیشه را قدرت رسیدن بقعر آن نخواهد بود بدینجهت پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام خطاب فرمود که خدا را سزاوار معرفتش کسى جز من و تو نشناخت و ترا نیز چنانکه باید و شاید کسى جز خدا و من نشناخت:

یا على ما عرف الله حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیرى (1) .

و مناسب این مقال سخن یکى از متکلمین مشهور بنام نظام است که در حق آنحضرت چنین میگوید :

کار امیر المؤمنین علیه السلام سخت مشکل است چه اگر بخواهیم در مدح‏و ثناى او باقتضاى حق و مقام سخن گوئیم غالى میشویم،و اگر قصور ورزیم کافر گردیم،و یک حالت میانه میان این دو حال است که بسیار لطیف و دقیق،و ادراک آن منوط بتوفیق است (2) .

پى‏نوشتها: (1) مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 ص .51(2) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 ص .127

ایمان و عبادت على علیه السلام

لم اعبد ربا لم اره.(على علیه السلام)

حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشى از غیر اوست،بزرگترین فضیلت نفس ستایش مقام الوهیت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبى است،عبادت اگر با شرایط خاص خود انجام شود مقام بسیار بزرگ و افتخار آمیزى است چنانکه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بوسیله کلمه عبد تجلیل شده و قبل از عنوان رسالت عبودیت او قید گردیده است:

اشهد ان محمدا عبده و رسوله.

براى سیر مراتب کمال بهترین وسیله پیشرفت،تهذیب و تزکیه نفس است که راه عملى آن با عبادت حقیقى صورت میگیرد.انجام عبادت تنها براى رفع تکلیف نیست بلکه وسیله نمو عقل،و موجب تعدیل و تنظیم قواى وجودى است که نفس را از آلودگیهاى مادى باز میدارد،بهترین وجه عبادت انجام امرى است که بدون ریا و سمعه بوده و صرفا براى خدا باشد و در این شرایط است که صفت تقوى ظهور میکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نیفتد.

تقوى و ورع انحراف از جهان مادى و فانى بوده و توجه بعالم روحانیت و بقاء است و ایمانیکه بزیور تقوى آراسته شود ایمان حقیقى است و در اثر اخلاص در عبادات،شخص را بمرحله یقین میرساند.

با توجه بنکات معروضه،على علیه السلام در ایمان و تقوى و زهد و عبادت و یقین منحصر بفرد بود در اینمورد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:لو ان السموات و الارض وضعتا فى کفة و وضع ایمان على فى کفة لرجح ایمان على (1) .

یعنى اگر آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان على در کفه دیگر گذاشته شوند بطور حتم ایمان على بر آنها فزونى میکند.

على علیه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت میکرد زیرا عبادت او براى رفع تکلیف نبود بلکه او محب حقیقى بود و جز جمال دلرباى حقیقت چیزى در نظرش جلوه‏گر نمیشد.

على علیه السلام در تقواى دینى و عبادت چنان کوشا بود که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسانى که از تندى على علیه السلام در نزد وى گله میکردند فرمود:على را ملامت نکنید زیرا او شیفته خدا است (2) !

على علیه السلام هنگامیکه مناجات میکرد و مشغول نماز میشد گوشش نمى‏شنید و چشمش نمیدید و زمین و آسمان،دنیا و مافیها از خاطرش فراموش میشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقیقت معطوف میداشت چنانکه مشهور است در یکى از جنگها پیکان تیرى بپایش فرو رفته و بقدرى دردناک بود که نمیتوانستند آنرا بیرون بیاورند وقتیکه بنماز ایستاد بیرون کشیدند و او متوجه نشد!

على علیه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا میلرزید و لرزش خفیفى وجود مبارکش را فرا میگرفت و چون در محراب عبادت میایستاد رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى اشگ چشمانش بر محاسن شریفش جارى میشد،سجده‏هاى او طولانى بود و سجده‏گاهش همیشه از اشگ چشم مرطوب !شاعر گوید،

هو البکاء فى المحراب لیلا 
هو الضحاک اذا اشتد الضراب

یعنى او در محراب عبادت بشدت گریان و در شدت جنگ خندان بود.ابو درداء که یکى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله است گوید در شب تاریکى‏از نخلستانى عبور میکردم آواز کسى را شنیدم که با خدا مناجات میکرد چون نزدیک شدم دیدم على علیه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفى کردم و دیدم که او با خوف و خشیت تمام با آهنگ حزین مناجات میکرد و از ترس آتش سوزان جهنم گریه مینمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مینمود و آنقدر گریه کرد که بى حس و حرکت افتاد!گفتم شاید خوابش برده است نزدیکش رفتم چون چوب خشگى افتاده بود او را تکان دادم حرکت نکرد گفتم حتما از دنیا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا علیها السلام رسانیدم فرمود مگر او را چگونه دیدى؟من شرح ما وقع گفتم،فاطمه علیها السلام گفت او نمرده بلکه از خوف خدا غش نموده است (3) .

على علیه السلام علاوه از نمازهاى واجبى نوافل را نیز انجام میداد و هیچوقت نماز شب آنحضرت ترک نمیشد حتى در موقع جنگ نیز از آن غفلت نمى‏نمود،در لیلة الهریر نزدیکى‏هاى صبح بافق مینگریست ابن عباس پرسید مگر از آنسو نگرانى داراى آیا گروهى از دشمنان در آنجا کمین کرده‏اند؟فرمود نه میخواهم ببینم وقت نماز رسیده است یا نه!

حضرت على بن الحسین علیهما السلام که از کثرت عبادت و سجده‏هاى طولانى بکلمه سجاد و زین العابدین ملقب شده بود در برابر سؤال دیگران که چرا اینقدر مشقت و رنج بر خود روا میدارى فرمود:

و من یقدر على عبادة جدى على بن ابى طالب؟

کیست که بتواند مثل جدم على علیه السلام عبادت کند؟

ابن ابى الحدید بنحو دیگرى این مطلب را بیان کرده و مینویسد بعلى بن الحسین علیهما السلام که در مراسم عبادت بنهایت رسیده بود عرض کردند که عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه میزان است؟فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلى الله علیه و آله است (4) .

از ام سعید کنیز آنحضرت پرسیدند که على علیه السلام در ماه رمضان بیشتر عبادت میکند یا در سایر ماه‏ها؟

کنیز گفت على علیه السلام هر شب با خداى خود به راز و نیاز مشغول است و براى او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.

وقتى که آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه مى‏بردند نگاهى بمحل طلیعه فجر افکند و فرمود اى صبح تو شاهد باش که على را فقط اکنون(بحکم اجبار) دراز کشیده مى‏بینى!

ابن ابى الحدید گوید عبادت على علیه السلام بیشتر از عبادت همه کس بود زیرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتى هنگام جنگ نیز نمازش ترک نمیشد،او عالمى بود با عمل که نوافل و ادعیه و تهجد را بمردم آموخت.

على علیه السلام موقع نماز در برابر مبدأء وجود با دل پاک و توجه تام میایستاد و براز و نیاز مشغول میشد عبادت و پرستش او مانند اشخاص دیگر نبود زیرا هر کسى بنا بهدف خاصى که دارد خدا را عبادت میکند چنانکه خود آنحضرت فرماید:

ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید،و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار (5) .

یعنى گروهى از مردم خدا را از روى میل و رغبت(بامید نعمتهاى بهشت) بندگى کردند پس این نوع عبادت عبادت تاجران است،عده اى هم از ترس(آتش دوزخ) خدا را عبادت کردند این هم عبادت بندگان است و گروهى دیگر خدا را براى سپاسگزارى عبادت کردند و این عبادت آزادگان است .

و خود آنحضرت به پیشگاه خداى تعالى عرض میکند:

الهى ما عبدتک طمعا للجنة و لا خوفا من النار بل وجدتک مستحقا للعبادة.

خدایا من ترا بطمع بهشت و یا از ترس جهنم عبادت نمیکنم بلکه ترا مستحق‏و سزاوار پرستش یافتم.

هر فردى حتى هر ذیر وحى بنا بغریزه حب ذات همیشه در صدد دفع ضرر و جلب منفعت است و تنها على علیه السلام بود که عبادت را بدون جلب نفع(بهشت) و دفع ضرر(دوزخ) صرفا براى خداوند بجا میآورد!و اینگونه خلوص در عبادت از یقین او سرچشمه میگرفت یقینى که بالاتر از آنرا نمیتوان پیدا نمود زیرا آنجناب بمرحله نهائى یقین رسیده بود چنانکه خود فرماید:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا!اگر پرده برداشته شود من چیزى بیقین خود نمیافزایم!

على علیه السلام خود را مانند موجى در اقیانوس حقیقت مستغرق ساخته بود و تمام فکر و ذکر و حرکات و سکنات او همه از حقیقت خواهى وى حکایت میکرد.

على علیه السلام در تزکیه و تهذیب نفس،و سیر مراتب کمالیه وجود یگانه و بى‏نظیر و لوح ضمیرش چون جام جهان نما بود،او به هر چه نگاه میکرد خدا را میدید چنانکه فرمود:

ما رایت شیئا الا رایت الله قبله و معه و بعده.

چیزى را ندیدم جز اینکه خدا را پیش از آن و با آن و پس از آن مشاهده کردم.

على علیه السلام میفرمود:لم اعبد ربا لم اره.عبادت نکردم بخدائى که او را ندیدم!پرسیدند چگونه خدا را دیدى؟فرمود با چشم دل و بصیرت،نه باغ دیده ظاهرى.

بچشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست‏ 
نه بسته است کسى شاهراه دل‏ها را

على علیه السلام در مقابل عظمت خدا و مبدء هستى خود را ملزم بخضوع و خشوع میدید و دعاها و مناجاتهاى او روشنگر این مطلب است.

دعاى کمیل که بیکى از اصحاب خود(کمیل بن زیاد) تعلیم فرموده است یکى از شاهکارهاى روح بلند و ایمان قوى و یقین ثابت آنحضرت است که در فقرات آن معانى عالى و بدیع در قالب الفاظى شیوا و عباراتى کاملا رسا ریخته شده است،گاهى در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا امید گشته و زمانى قدرت و جبروت خدا چنان بیم و هراسى در دل او افکنده است که بى اختیار بحال تضرع و خشوع افتاده‏است.همچنین دعاى صباح و نیایشهاى دیگر وى که هر یک حاوى مراتب سوز و گداز بیم و امید،توجه و خلوص او میباشد.

وقتى ضرار بن ضمره بر معاویه وارد شد معاویه گفت على را برایم وصف کن!ضرار پس از آنکه شمه‏اى از خصوصیات اخلاقى آنحضرت را براى معاویه بیان نمود گفت شبها بیدارى او بیشتر و خوابش کم بود در اوقات شب و روز تلاوت قرآن میکرد و جانش را در راه خدا میداد و در پیشگاه کبریائى او اشک میریخت و خود را از ما مستور نمیداشت و کیسه‏هاى طلا از ما ذخیره نمى‏نمود،براى نزدیکانش ملاطفت و بر جفا کاران تند خوئى نمیکرد،موقعیکه شب پرده ظلمت و تاریکى میافکند و ستارگان رو بافول مینهادند او را میدیدى که در محراب عبادت دست بریش خود گرفته و چون شخص مار گزیده بخود مى‏پیچید و مانند فرد اندوهگینى(از خوف خدا) گریه میکرد و میگفت اى دنیا!آیا خود را بمن جلوه داده و مرا مشتاق خود میسازى؟هیهات مرا بتو نیازى نیست و ترا سه طلاق داده‏ام که دیگر مرا بر تو رجوعى نیست!سپس میفرمود آه از کمى توشه و دورى سفر و سختى راه!معاویه گریه کرد و گفت اى ضرار بس است بخدا سوگند که على چنین بود خدا رحمت کند ابو الحسن را! (6) .

عبادت على علیه السلام منحصر بنماز و روزه و انجام سایر فرایض مذهبى نبود بلکه تمام حرکات و سکنات او عبادت بود زیرا در حدیث آمده است که(انما الاعمال بالنیات) و چون نیت آنجناب در تمام حرکات و سکناتش ابتغاء مرضات الله بود لذا تمام اعمال و اقوال او در همه حال عبادت خدا محسوب میشود و این خود یکى از موجبات تفوق و فضیلت وى بر همگان میباشد .

پى‏نوشتها: (1) غایة المرام طبع قدیم ص 509ـفضائل الخمسه جلد 1 ص .191-(2) شیعه در اسلام نقل از مناقب خوارزمى ص 92ـتلخیص الریاض جلد 1 ص .2-(3) امالى صدوق مجلس 18 حدیث 9 با تلخیص عبارات-(4) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 -(5) نهج البلاغه کلمات قصار-(6) امالى صدوق مجلس 91 حدیث .2

علم و حکمت على علیه السلام

ان ههنا لعلما جما (على علیه السلام)

در مورد علم امام و پیغمبر عقاید مردم مختلف است گروهى معتقدند که علم آنان محدود بوده و در اطراف مسائل شرعیه دور میزند و جز خدا کسى از امور غیبى آگاه نمیباشد زیرا آیاتى در قرآن وجود دارد که مؤید این مطلب است من جمله خداوند فرماید:

و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو)

(1) کلیدهاى خزائن غیب نزد خدا است و جز او کسى بدانها آگاه نیست) و همچنین فرماید: (و ما کان الله لیطلعکم على الغیب) (2) و خداوند شما را بر غیب آگاه نسازد) در برابر این گروه جمعى نیز آنها را بر همه امور اعم از تکوینى و تشریعى آگاه دانند و عده‏اى هم که مانند اهل سنت بعصمت امام قائل نمى‏باشند امام را مانند دیگر پیشوایان دانسته و گویند ممکن است او چیزى را نداند در حالیکه اشخاص دیگر از آن آگاه باشند همچنانکه عمر در پاسخ زنى که او را مجاب کرده بود گفت. (کلکم افقه من عمر حتى المخدرات فى الحجال) (3) همه شما از عمر دانشمندترید حتى زنهاى پشت پرده) .

بحث در این موضوع از نظر فلسفى مربوط است بشناسائى ذهن و دانستن ارزش معرفت آدمى و اینکه علم از چه مقوله‏اى میباشد و خلاصه آنکه علم انکشاف‏واقع است و بدو قسم ذاتى و کسبى تقسیم میشود (4) .علم ذاتى مختص خداوند تعالى است و ما را بتصور حقیقت و کیفیت آن هیچگونه راهى نیست،و علم کسبى مربوط بافراد بشر است که هر کسى میتواند در اثر تعلم و فرا گرفتن از دیگرى دانشى تحصیل نماید.و شق سیم علم لدنى و الهامى است که مخصوص انبیاء و اوصیاء آنها میباشد و این قسم علم مانند علم افراد بشر کسبى و تحصیلى نیست و باز مانند علم خدا ذاتى هم نیست بلکه علمى است عرضى که از جانب خدا بدون کسب و تحصیل به پیغمبران و اوصیاء آنها افاضه میشود و آنان با اذن و اراده خدا میتوانند از حوادث گذشته و آینده خبر دهند و در برابر هر نوع پرسش دیگران پاسخ مقتضى گویند چنانکه خداوند درباره حضرت خضر فرماید : (و علمناه من لدنا علما) (5) و ما او را از جانب خود علم لدنى و غیبى تعلیم دادیم) و همچنین حضرت عیسى علیه السلام که از جانب خدا علم لدنى داشت بقوم خود گوید:

(و انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فى بیوتکم) (6) .

(شما را خبر میدهم بدانچه میخورید و آنچه در خانه‏هایتان ذخیره میکنید.)

بنابر این آیاتى که در قرآن علم غیب را از غیر خدا نفى میکند منظور علم ذاتى است که مختص ذات احدیت است و در جائیکه آنرا براى دیگران اثبات میکند علم لدنى است که بوسیله وحى و الهام (7) از جانب پروردگار بدانها افاضه میشود و آنان نیز با اراده خدا از امور غیبى آگاه میگردند چنانکه فرماید:

(عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول (8) ... (خداوند داناى غیب است و ظاهر نسازد بر غیب خود احدى را مگر کسى را که براى پیغمبرى پسندیده باشد.)

با توجه بمفاد آیات گذشته،رسول اکرم صلى الله علیه و آله که سر حلقه سلسله عالم امکان و بساحت قرب حق از همه نزدیکتر است مسلما علم بیشترى از جانب خداوند باو افاضه شده و برابر نص صریح قرآن کریم که فرماید (علمه شدید القوى (9) آنحضرت برمز وجود و اسرار کائنات بیش از هر کسى آگاه بوده است و علم على علیه السلام هم که مورد بحث ما است مقتبس از علوم و حکم آنجناب است زیرا على علیه السلام دروازه شهرستان علم پیغمبر بود،و برابر نقل مورخین و اهل سیر از عامه و خاصه نبى اکرم فرموده است:

انا مدینة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب (10)

همچنین نقل کرده‏اند که فرمود:

انا دار الحکمة و على بابها (11) .

خود حضرت امیر علیه السلام فرمود:

لقد علمنى رسول الله صلى الله علیه و آله الف باب کل باب یفتح الف باب (12) .

یعنى رسول خدا مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابى هزار باب دیگر باز میکند.

شیخ سلیمان بلخى در کتاب ینابیع المودة مینویسد که على علیه السلام فرمود.

سلونى عن اسرار الغیوب فانى وارث علوم الانبیاء و المرسلین (13) .

(درباره اسرار غیب‏ها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم) و باز نوشته‏اند که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلى اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و على در آن یک جزء هم اعلم مردم است (14) .

و از ابن عباس روایت شده است که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود:على بن ابى طالب اعلم امتى،و اقضاهم فیما اختلفوا فیه من بعدى (15) یعنى على بن ابیطالب دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داورى کردن است.

ابن ابى الحدید که از دانشمندان بزرگ اهل سنت بوده و نهج البلاغه را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامى از على علیه السلام تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهاى خود با بلیغ‏ترین وجهى ایراد نموده است.

على علیه السلام صریحا فرمود:سلونى قبل ان تفقدونى.بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن میشود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمى آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آنحضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائى بغیر از وى از کسى دیده و شنیده نشده است چنانکه ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدى از صحابه و علماء نگفته سلونى قبل ان تفقدونى مگر على بن ابیطالب (16) .

علماء و مورخین (از عامه و خاصه) نوشته‏اند که على علیه السلام فرمود سلونى قبل ان تفقدونىـاز من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید بخدا سوگند اگر بر مسند فتوى بنشینم در میان اهل تورات باحکام تورات فتوى دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوریکه اگرخداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند على راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوى داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را (در زیر خاک) بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیه‏هاى قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر میدهم (17) .

على علیه السلام با آنهمه علم و دانش در میان اشخاص جاهل و نادان افتاده بود و مردم جز تنى چند از خواص اصحابش از علم او بهره‏مند نمیشدند و مصداق سخن سعدى را داشت که گوید:

عالم اندر میانه جهال‏ 
مثلى گفته‏اند صدیقان‏ 
شاهدى در میان کوران است‏ 
مصحفى در سراى زندیقان

على علیه السلام همیشه آرزومند بود که صاحب کمالى پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و میفرمود:ان ههنا لعلما جماـدر سینه من دریاى خروشان علم در تموج است ولى افسوس که کسى استعداد فهم آنرا ندارد.

قوانین کلى طبیعى و اصول مسلمه‏اى که مورد تحقیق دانشمندان اروپا قرار گرفته است در سخنان و خطبه‏هاى على علیه السلام کاملا هویدا است و خطبه‏هاى آنحضرت مشحون از حقائق فلسفى و معارف اسلامى است که دانشمندان و فلاسفه بزرگ مانند صدر المتألهین و غیره استفاده‏هاى شایانى از آنها نموده‏اند.

خلفاى ثلاثه که مدت 25 سال مسند خلافت را اشغال کرده بودند چنانکه سابقا اشاره شد در رفع مشکلات علمى و قضائى از آنجناب استمداد میکردند.

در زمان خلافت آنحضرت دو فیلسوف یونانى و یهودى بخدمت وى مشرف شدند و پس از اندکى گفتگو از خدمتش مرخص گردیدند،فیلسوف یونانى گفت:فلسفه را از سقراط و ارسطو بهتر میداند،حکیم یهودى گفت:بتمام جهات فلسفه‏احاطه دارد (18) .

شریفترین علوم علم مبدأ و معاد است که در کلام على علیه السلام به بهترین وجهى بیان شده است بطوریکه اسرار و رموز آنرا کسى جز آنحضرت نتوانسته است شرح و توضیح دهد.

حدیث نفس و حدیث حقیقت که در برابر سؤال کمیل بن زیاد بیان فرموده مورد تفسیر علماى حکمت و عرفان قرار گرفته و در شرح آنها کتابها نوشته‏اند.هنوز براى عالم بشریت زود است که بتوانند سخنان آن بزرگوار را چنانکه باید و شاید ادراک کنند.على علیه السلام در حدود یازده هزار کلمات قصار (غرر و درر آمدى و متفرقات جوامع حدیث) در فنون مختلفه عقلى و دینى و اجتماعى و اخلاقى بیان فرموده و اول کسى است که در اسلام درباره فلسفه الهى غور کرده و بسبک استدلال آزاد و برهان منطقى سخن گفته است و مسائلى را که تا آنروز در میان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده است و گروهى از رجال دینى و دانشمندان اسلامى را تربیت نموده که در میان آنان جمعى از زهاد و اهل معرفت مانند اویس قرنى و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید هجرى وجود داشتند که در میان عرفاء اسلامى مصادر عرفان شناخته شده‏اند (19) .

على علیه السلام در ادبیات عرب کمال تبحر و مهارت را داشت و قواعد علوم عربیه را او دستور تنظیم داد و علم نحو را بوجود آورد،در مسائل غامضه و مشکله جواب فورى میداد و معانى بزرگ و عالیه حکمت را در قالب کلمات کوتاه بیان مینمود،هر گونه سؤالى را درباره علوم مختلفه اعم از ریاضى و طبیعى و دیگر علوم بدون تأمل و اندیشه پاسخ میگفت و هرگز راه خطاء نمى‏پیمود،کسى از حضرتش کوچکترین مضرب مشترک اعداد را از یک تا ده سؤال کرد فورا فرمود:اضرب ایام اسبوعک فى ایام سنتک.

یعنى شماره روزهاى هفته (7) را در روزهاى سال (360) ضرب کن که عدد منظور (2520) بدست خواهد آمد که از یک تا ده بدون کسر به آنها قابل تقسیم است.

سرعت ادراک و انتقال،و تیز هوشى آنجناب بقدرى بود که همه را متحیر و متعجب میساخت چنانکه عمر گفت:یا على تعجب من از اینکه تو بر تمام مسائل علمى و قضائى و فقهى احاطه دارى نیست بلکه تعجب من از اینست که تو هرگونه سؤال مشکلى را در هر موردى که باشد بلافاصله و فورى و بدون اندیشه و تأمل جواب میدهى!حضرت فرمود اى عمر این دست من چند انگشت دارد؟عرض کرد پنج انگشت.فرمود پس چرا تو در پاسخ این سؤال اندیشه نکردى؟عرض کرد این واضح و معلوم است احتیاجى باندیشه ندارد،على علیه السلام فرمود کلیه مسائل در نظر من مانند پنج انگشت دست در نظر تست!

على علیه السلام در اسرار هستى و نظام طبیعت حکیمانه نظر میکرد و سخنانى در توحید و الهیات و کیفیت عالم نامرئى بیادگار گذاشته است که در نهج البلاغه و سایر آثار او مندرج است.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد امام على علیه السلام

دانلود مقاله کامل درباره قرآن ‏شناسی از دیدگاه امام خمینی (ره)

اختصاصی از زد فایل دانلود مقاله کامل درباره قرآن ‏شناسی از دیدگاه امام خمینی (ره) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره قرآن ‏شناسی از دیدگاه امام خمینی (ره)


دانلود مقاله کامل درباره قرآن ‏شناسی از دیدگاه امام خمینی (ره)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 12
بخشی از توضیحات:

قرآن ‏شناسی از دیدگاه امام خمینی(ره)

قرآن شناسان تاکنون قرآن را از زاویه‏ های مختلف نگاه کرده‏اند. همچنین افکار و اندیشه‏ های امام خمینی (ره) به عنوان یک قرآن شناس برجسته و تأثیرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسی و تحقیق شده است. نویسنده مقاله حاضر کوشیده است تا قرآن‏ شناسی امام را از نظر راه و رسم برخورداری از قرآن طرح و شرح کند. ما امیدواریم که این مقاله از یک سو فتح بابی باشد برای قرآن‏ شناسی دیگران و از سی دیگر، گامی هرچند کوچک در فراخوانی از همه آنان که مایلند در ویژه ‏نامه قرآن‏ شناسی امام خمینی ما را یاری رسانند.

این کتاب بزرگ الهی که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده... از بزرگترین مظاهر رحمت مُطلقه الهیه است. این مطلبی است که امام خمینی در کتاب آداب الصلواة عنوان کرده‏ اند.

قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران می‏ماند. این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانی است، نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحکام اَحکام و اتقان تنظیم عایله و امثال آن، که هر یک مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلکه می‏توان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود که در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را درک می‏کردند و جهات مهم‏تری که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراکش عالی‏تر بود اعراب آن زمان درک نکردند. الآن نیز آنهایی که هم افق آنها هستند، جز ترکیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراک نکنند.1
قرآن یک سفره گسترده‏ای است که همه از آن استفاده می‏کنند، منتها هر کس به وضعی استفاده می‏کند.2 آن برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلکه عایله بشری از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی (ص) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند. این صحیفه الهیه، کتاب احیای قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است. این کتاب خداست و به شؤون الهیه جل و علا دعوت می‏کند.4

اهداف و مقاصد نزول قرآن

ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات برهانی، که خود به ما مقصد را می‏فهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم. صاحب کتاب مقصد خود را بهتر می‏داند. اکنون به فرموده‏های این مصنف راجع به شؤون قرآن نظر می‏کنیم، می‏بینیم خود می‏فرماید: "ذالک الکتاب لاریب فیه هدی" للمتقین". این کتاب را کتاب هدایت خوانده است. می‏بینیم در یک سوره کوچک چندین مرتبه می‏فرماید: "ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مذکر" می‏بینیم می‏فرماید "وانزلنا الیک الذکر تبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون". می‏فرماید: "کتاب انزلناه مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب". (سوره ص آیه29)
بدان که این کتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارک و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدسی خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج کمال و قوت و انسانیت.5،
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه می‏فرماید: هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است. باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است تا منتهی النهایه آن که حقیقت قلب سلیم است... به‏دست آورد. و سلامت قوای ملکیه و ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر آنرا استخراج کند.6 هیچ جا بهتر از قرآن نیست. هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است که ما را هدایت می کند به مقاصد عالیه که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمی‏دانیم. 7
اتصال معنویت به مادیات و انعکاس معنویت در همه جهات مادیت از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است. قرآن در عین حالی که یک کتاب معنوی، عرفانی و آنطوری است که به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرییل امین هم نمی‏رسد، در عین حال یک کتابی است که تهذیب اخلاق می‏کند، استدلال هم می‏کند، حکومت هم می‏کند، و وحدت را هم سفارش می‏کند و قتال را هم سفارش می‏کند
[ آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر معرفت ایجاد کند، معرفت به حق تعالی در راس همه امور این معناست. اگر تزکیه گفته شده و دنبالش تعلیم گفته شده است، برای این است که نفوس تا تزکیه نشوند نمی‏توانند برسند.9] از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت و بالجمله، کیفیت سیر و سلوک الی الله است10
قرآن و کتاب‏های حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است با رساله‏های عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته می‏شود، از لحاظ جامعیت و اثری که در زندگی اجتماعی می‏تواند داشته باشد به کلی تفاوت دارد نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است.11 کتابی است که آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حرکت بکند، یک همچو کتابی است که هم معنویات انسان را درست می‏کند و هم حکومت را درست می‏کند، همه چیز توی قرآن هست.12 قرآن کتاب تعمیر مادیات نیست. همه چیز است. انسان را به تمام ابعاد تربیت می‏کند، مادیات را در پناه معنویات قبول دارد ، و مادیات را تبع معنویات قرار می‏دهد.13 ما یک همچو کتابی داریم که مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، کشورداری و همه چیزها در آن هست. قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مایحتاج بشر است.15
انگیزة بعثت بسط این سفره در بین بشر از زمان نزول تا آخر است این یکی از انگیزه‏های کتاب است و انگیزه بعثت است. "بعث الیکم" رسولی را که تلاوت می‏کند بر شما قرآن را، آیات الهی را، ویزکیهم و یعلمهم الکتاب الحکمه" این شاید غاین این تلاوت باشد، تلاوت می‏کند برای تزکیه و برای تعلیم و برای تعلیم همگانی، تعلیم همین کتاب و تعلیم حکمت که آن هم از همین کتاب است. پس انگیزه بعثت نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است که تزکیه پیدا کنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی که در آنها موجود است تا اینکه بعد از اینکه نفوس مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل این بشود که کتاب و حکمت را بفهمند.16 انگیزه نزول این کتاب مقدس این است که این کتاب در دسترس همه قرار بگیرد و همه از او به اندازة سعه وجودی و فکری خودشان استفاده کنند. 17

مهجوریت قرآن و راه‏های رهایی از آن

اکنون ببیینم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعه الهی و ماترک پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم. مسایل اسف انگیزی که باید برای آنها خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی شروع شده است. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله‏ای کردند برای حکومتهای ضد قرآنی و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را با بهانه‏های مختلف و توطیه‏های از پیش تهیه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت، قرآن را، که برای بشر تا ورود به حوض، بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بوده و هست از صحنه خارج کردند و هر چه این بنیان کج به جلو آمد، کجی‏ها و انحراف‏ها افزون شد. تا آنجا که قرآن کریم را که برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلکه عایله بشری، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی تنزل کرد، که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده "علم الاسماء" را از شر شیاطین و طاغوت‏ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل برساند و حکومت را به دست اولیاء الله معصومین، علیهم صلوات الاولین و الاخرین بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند که گویی نقشی برای هدایت ندارد... و مع‏الاسف به دست دشمنان توطیه‏گر و دوستان جاهل، قرآن، این کتاب سرنوشت ساز، نقشی جز در گورستان‏ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن که باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلی از صحنه خارج شد.18
ای قرآن، ای تحفه آسمانی و ای هدیه رحمانی! تو را خدای جهان برای زنده کردن دل‏های ما و باز کردن گوش و چشم توده مردم فرستاد، تو نور هدایت و رهنمای سعادت ما هستی تو ما را از منزل حیوانی می‏خواهی به اوج انسانی وجود رحمانی برسانی، فسوسا که آدمیزادگان قدر تو را ندانسته و پیروی تو را فرض خود نشمردند، اسفا که قانون های تو در جهان عمل نشد تا همین ظلمتخانه و جایگاه مشتی وحشیان و درندگان که خود رامتمدنین جهان می‏دانند، رشک بهشت برین شود و عروس سعادت در همین جهان در آغوش همه درآید. 19
اسلام همه چیز برای مسلمین آورده است، همه چیز، قرآن در آن همه چیز است لکن مع‏الاسف ما استفاده از آن نکرده‏ایم و مسلمین مهجورش کردند یعنی استفاده‏ای که باید از آن بکنند نکردند. 20
قرآن و اسلام مهجور و مظلوم‏اند، برای اینکه مهجوریت قرآن و مهجوریت اسلام به این است که مسایل مهم قرآنی و مسایل مهم اسلامی یا به کلی مهجور است یا برخلاف آنها بسیاری از دولت‏های اسلامی قیام کرده‏اند. 21
بر قرآن آموز و آنکه از قرآن بهره می بردلازم است که یکی دیگر از آداب مهمه را به کار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع است که ما از آنها تعبیر می‏کنیم به حجب بین مستفید قرآن. این حجابها بسیار است که ما به بعض از آنها اشاره می‏نماییم.
از حجاب‏های بزرگ، حجاب خودبینی است که شخص متعلم، خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند استفاده نداند. و این از شاهکارهای مهم شیطان است که همیشه کمالات مرهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه که دارد راضی و قانع کند و ماورای آنچه پیش اوست، هر چیز را از چشم او ساقط کند. مثلاً اهل تجوید را به همان علم جزیی قانع کند و آن را در نظر آنها جلوه‏های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفکند و حَمَله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق دهد و آنها را از فهم کتاب نورانی الهی و استفاده از آن محروم کند و اصحاب ادبیت را به همان صورت بی‏مغز راضی کند و تمام شؤون قرآن را در همان که پیش آنهاست نمایش دهد. و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم کند به وجوه قرایات و آرای مختلف از باب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مکی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور... شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق کند و از ماورای این حجب به قرآن نظر کند و در هیچیک از این حجاب‏ها توقف نکند که از قافله سالکان الی الله باز ماند و از دعوت‏های شیرین الهی محروم شود.22
یکی دیگر از حجاب‏هایی که مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آن که مفسرین نوشته یا فهمیده‏اند، کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکر و تدبر را به تفسیر به رای که ممنوع است، اشتباه نمودند و به واسطه این رأی فاسد و عقیدة باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری و قرآن را به کلی مهجور نموده‏اند در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد. 23
یکی دیگر از حجب که مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این کتاب آسمانی است، حجاب معاصی و کدورات حاصله از طغیان و سرکشی نسبت به ساحت پروردگار عالمیان است که قلب را حاجب شود از ادراک حقایق. 24
از حجب غلیظه، که پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیاست که به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن کند و وجهه قلب یکسره دنیوی شود و قلب به واسطه این محبت از ذکر خدا غافل شود و از ذکر و مذکور اعراض کند. و هرچه علاقه‏مندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیم‏تر گردد. 25


پاورقیها:

1- آداب الصلوة، ص 264-263
13- همان، ج 5، ص 16
11- ولایت فقیه، ص50
11- ولایت فقیه، ص50
14- همان، ج 18، ص 275
12- صحیفه نور، ج 2، ص 34
17- همان ، ج 14، ص 252
19- کشف الاسرار، ص 220
15- همان، ج 20، ص 82
18- همان، ج 21، ص 169
10- آداب الصلوه، ص 186
16- همان، ج 14، ص 252
22- آداب الصلوه، ص 197-195
27 - چهل حدیث، ص 499-497
29 - همان، ص 505-504
2- صحیفه نور، ج 19، ص 84
23- همان. ص 199
26 - صحیفه نور، ج 12، ص 253
21- همان، ج 15، ص 184
24-همان، ص 201
20- صحیفه نور، ج 1، ص 88
25- همان، ص 202
28 - همان، ص 3 و 5-500
35 - آداب الصلوه، ص 217-216
34 - چهل حدیث، ص 499
32 - شرح حدیث عقل و جهل، ص 61
33 - آداب الصلوه، ص 301-299
30 - همان، ص 500-499
38 - همان، ص 500
37 - چهل حدیث، ص 208
31 - آداب الصلوه، ص 181-180
3- همان، ج 21، ص170
36 - جلوه‏های رحمانی، ص 26
4- آداب الصلوه، ص 194-193
5 - همان، ص 185-184
6- همان، ص 203
7- صحیفه نور، ج 12، ص 225
8- همان، ج 17، ص 252
9- همان، ج 19، ص 143

منابع:
1.امام خمینی، آداب الصلوه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1370ش.
2.امام خمینی، جلوه‏های رحمانی، معاونت فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1371 ش.
3.امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1373 ش.
4.امام خمینی، شرح حدیث عقل و جهل، نسخه خطی موجود در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
5.امام خمینی، کشف الاسرار، انتشارات مصطفوی، قم.
6.امام خمینی، چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1371 ش.
7.امام خمینی، صحیفه نور، (مجموعه 22 جلدی) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره قرآن ‏شناسی از دیدگاه امام خمینی (ره)

دانلود تحقیق کامل درمورد زندگانی امام هادی علیه السلام (از آغاز تولد تا شهادت)

اختصاصی از زد فایل دانلود تحقیق کامل درمورد زندگانی امام هادی علیه السلام (از آغاز تولد تا شهادت) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد زندگانی امام هادی علیه السلام (از آغاز تولد تا شهادت)


دانلود تحقیق کامل درمورد زندگانی امام هادی علیه السلام (از آغاز تولد تا شهادت)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 103
فهرست و توضیحات:

مقدمه

مشخصات معصوم دوازدهم: امام دهم، حضرت هادی علیه السلام

بخش اول

امام هادی علیه السلام از آغاز تولد تا آغاز خلافت متوکل عباسی

بخش دوم

مبارزات فرهنگی و تربیت شاگردان برجسته

بخش سوم

امام هادی (ع) و خلفای عباسی و شهادت امام

بخش چهارم

سخنان و سیره عملی امام هادی علیه السلام

منابع

 

مقدمه

ارزش و اهمیت مطالعه دربارة رسول خدا (ص) و اهل بیت علیهم السلام و تربیت آنها، خصوصیات و فضیلتهایشان، ریشة عاطفی و احساسی ندارد، بلکه اجابت امری است که از جانب پروردگار عالم هستی مطرح شده است.

زمانی که به محمدبن عبدالله (ص) وحی کرد که بشریت را از تاریکی های کُفر و شرک برهاند و به سوی نور و ایمان و توحید، هدایت کند و آنگاه که اینچنین به رسول خود امر فرمود:

«برای چیزی اجر و پاداش قرار نمی دهم مگر دوست داشتن اهل بیت» اظهار ارادت و دوستی به معصومین (ع) که در زندگی با دشواریها و سختی ها و شکنجه های فراوان مواجه شدند و صبر پیشه کردند و راز نگه داشتند و جان در طبق اخلاص نهادند، لازم بوده و هست.

در راستای آشنایی با زندگی حضرات معصومین (ع)، به یاری حضرت دوست زندگانی امام دهم – حضرت علی النقی – را هر چند مختصر بررسی می نماییم.

مشخصات معصوم دوازدهم:

امام دهم، حضرت هادی علیه السلام

نام:امام علی (ع)

القاب معروف:هادی، نقی (ع)

کنیه:ابوالحسن سوم (ع)

پدر و مادر:امام جواد (ع) ، سمانه (س)

وقت و محل تولد: 15 ذیحجه سال 212 هجری در روستای صریّا ، نزدیک مدینه

وقت و محل شهادت: سوم رجب سال 254 در سن 41 سالگی در شهر سامرّا بر اثر زهری که بادسة «معتّز» توسط معتمد عباسی، به آن حضرت خوراندند، به شهادت رسید.

مرقد شریف: شهر سامرّا، واقع در عراق

دوران زندگی:         

  • حدود هشت سال قبل از امامت (از ذیحجه سال 212 تا 220 هـ.ق)
  • دوران امامت در زمان خلفای قبل از متوکل، دوازده سال (از سال 220 تا 232 هـ.ق)
  • دوران امامت در سخت ترین شرایط، در زمان خلافت پانزده سالة دیکتاتوری متوکل (دهمین خلیفة عباسی) و سپس خلفای بعد که عبارت بودند از: منتصر، المستعین و المعتّز.

آن حضرت حدود 33 سال امامت کرد.

بخش اول

امام هادی علیه السلام از آغاز تولد تا آغاز خلافت متوکل عباسی

 

حضرت سمانه مادر امام هادی علیه السلام

حضرت «سمانه» علیه السلام از اهالی مغرب (حدود بین آفریقا و اندلس) بود که دست تقدیر او را به مدینه آورد و همسر امام جواد علیه السلام گردید. این بانوی با کمال، به قدری در راه کمالات و فضایل معنوی، ممتاز بود که او را «سیّده و اُمّ الفضل» (مادر ارزشها) می نامیدند. در زهد و تقوا در عصر خود بی نظیر بود و بیشتر روزهای سال، روزه سنّتی می گرفت.

هنگامی که سمانه با کاروان مغرب، به مدینه آمد و توسط «محمدبن فرج» به خانة امام جواد علیه السلام راه یافت و همسر آن حضرت گردید، امام جواد علیه السلام در شأن او چنین فرمود:

«نام او سمانه است. او بانویی است که به حقّ مرا می شناسد او از بانوان بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نشود و نیرنگ طاغوت عنود به او راه نیابد. او همواره مورد نظر لطف خداوندی است که هرگز خواب ندارد و همطراز مادران افراد صدّیق و صالح است.»

عالم بزرگوار، سید مرتضی در کتاب «عیون المعجزات» ، در شأن حضرت سمانه می نویسد:

«او از بانوانی بود که در مقام عبادت خدا نهایت خشوع و خضوع را داشت و پیوندش با خدا بسیار گرم و تنگاتنگ بود.»

ولادت و نامگذاری امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام در روستای (و به تعبیر دیگر در مزرعة) «صریّا» که در یک فرسخی مدینه قرار داشت و امام کاظم آن را احداث نموده بود، در روز سه شنبه نیمه ذیحجّه دیده به جهان گشود. [1]  

امام جواد علیه السلام نام او را «علی» نهاد. هم نام اجداد پاکش امیر مؤمنان علی علیه السلام و علی بن الحسین، امام سجاد و علی بن موسی الرضا علیه السلام و چه نام گذاری شایسته ای. چرا که شجاعت و بلاغت و سخنوری امیر مؤمنان را داشت و در عبادت و تقوا و بندگی همچون سیّد ساجدان بود و در کمالات و سیاست و تدبیر، بسان حضرت رضا بود.

کنیة او را «ابوالحسن» نهاد چرا که یادآور شهامت و صبر ابوالحسن اول امام کاظم علیه السلام بود و علم و حلم ابوالحسن دوم حضرت رضا علیه السلام را داشت.

امام هادی علیه السلام لقب های متعددی مانند: نقی، هادی، امین، طیّب، فقیه، مؤتمن، متوکل، عالم و … داشت، که هر یک از این لقب ها بیانگر یکی از صفات ارزشمند او است و او به طور کامل از آن صفات بهره مند بود. [2]  

شباهت به پدر

هنگامی که امام جواد علیه السلام (در سال 202 هـ.ق به دعوت اجباری «معتصم» ، می خواست از مدینه به سوی بغداد حرکت کند، پس از آنکه به جانشینی امام هادی علیه السلام تصریح کرد. او را (که در آن هنگام هفت سال داشت) در آغوش گرفت و فرمود: «چه دوست داری تا از عراق برای تو هدیه و سوغات بیاورم؟»

حضرت هادی علیه السلام عرض کرد: «شمشیری که گویا آتش شعله ور است».

سپس امام جواد علیه السلام به پسر دیگرش موسی توجه کرد و فرمود: «تو چه دوست داری تا از عراق برایت به عنوان هدیه بیاورم؟»

موسی عرض کرد: یک اسب برایم بیاور (و به قولی گفت: فرش خانه ای )!

امام جواد علیه السلام فرمود: «ابوالحسن حضرت هادی، به من شباهت دارد و مانند من است ولی موسی به مادرش شباهت دارد.» [3]

در مورد چهرة ظاهری امام هادی علیه السلام نوشته اند: او قامتی معتدل، چهره ای سفید متمایل به سرخی، چشمهایی درشت، ابروانی گشاده، سیمایی شاداب و دلی آرام داشت. و در کتاب فصول المهّمه نقل شده آن حضرت گندمگون بوده. [4]

او همچون پدرانش، قامتی پر شکوه، وقار و هیبتی چشمگیر داشت، به گونه ای که خود به خود حاضران و بینندگان را به خضوع و تعظیم در برابرش فرا می خواند لذا در وصفش این چنین گفته شده است.

«او پاکیزه ترین و خوشبوترین انسانها از نظر روح و روان و راستگوترین لهجه را داشت. از نزدیک نمکین ترین و از دور کاملترین انسانها بود. هر گاه سکوت می کرد هیبت و شکوهش آشکار و چیره می شد و هر گاه سخن می گفت بها و مقامش چشمگیر می گردید. نشانة خاندان رسالت از سیمایش می درخشید، چرا که او میوة درخت رسالت و شاخه ای از باغستان نبوّت و گزیده ای از دودمان پیامبر اکرم (ص) بود.» [5]

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید

دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد زندگانی امام هادی علیه السلام (از آغاز تولد تا شهادت)