دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 23
نظریه زیبایی
مقدمه
الحمدلله رب العالمین باری الخلائق اجمعین والصلوه والسلام علی عبدالله و رسوله وحبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذبالله من الشیطان الرجیم:
ان الله یامربالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکروالبغی یعظکم لعلکم تذکرون.[1]
شناختن اینکه اخلاق از چه مقولهای است و اینکه از یک مقوله است یا از چند مقوله، تاثیر فراوانی دارد در اینکه ما بدانیم اگر بخواهیم اخلاق را در جامعه تکمیل و تتمیم بکنیم از کجا باید شروع بکنیم، و اتفاقاً چنین سرگشتگیی وجود دارد.
افرادی که طرز تفکرشان همان طرز تفکر هندی و مسیحی است می گویند اخلاق یعنی محبت بیاورید، دشمن نداشتن، کدورت نداشتن. اگر می خواهید اخلاق در جامعه بیاورید، حس محبت را در جامعه زیاد کنید و کاری کنیدکه کدورتها، نفرتها و دشمنیها از میان برود. دشمنی را در جامعه از میان ببرید و محبت را در دلها برقرار کنید، این اخلاق است.
ولی آن کسی که اخلاق را از مقوله علم می داند مانند سقراط، حرفش چیز دیگر است. او می گوید مردم را بیاموزانید، تعلیم کنید، دانا کنید؛ وقتی مردم دانا شدند همان دانش برای آنها اخلاق است. طبق این عقیده، هر آدم فاسدالخلاقی به آن دلیل فاسدالخلاق است که نادان است. منشا فساد اخلاق، نادانی است. پس علم برقرار کنید کافی است: علموهم و کفی، تعلیم بکنید که تعلیم، تربیت هم هست. تعلیم از تربیت ، و تربیت از تعلیم جدا نیست. دیگر نمی گوید کدورتها را از میان ببرید، محبتها را زیاد کنید. می گوید دانشها را زیاد کنید.
آنکه مانند ارسطو می گوید از دانش به تنهایی کاری ساخته نیست، اراده را باید تقویت کرد، او راه دیگری را پیشنهاد می کند. آن کسی که در اخلاق، تکیه اش روی وجدان فطری انسان است می گوید در درون هر انسانی یک منادی مقدس اخلاق هست که انسان را فرمان می دهد به کارهای نیک و باز می دارد از کارهای زشت.
برای این که یک ندا خوب شنیده بشود باید نداهای مخالف را خاموش کرد. در دیدن هم این جور است. ما به این شرط خوب می بینیم که گردی، غباری ، دودی در کار نباشد، والا هر مقدار هم چنین ما بینا باشد اگر گردوغبار زیاد شد اشیاء را درست نمی بینیم. در واقع ما می بینیم ولی گردوغبار نمی گذارد. برای اینکه ببینیم باید گردوغبار را فروبنشانیم. به قول سعدی:
حقیقت، سرایی است آراسته هوی و هوس گردبرخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد
حقیقت، سرایی است آراسته هوی و هوس گردبرخاسته
نبینی که هر جا که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد
تو را تا دهن باشد از حرص، باز نیاید به گوش دل از غیب ، راز
پس آنکه میگوید اخلاق یعنی ندای وجدان، چنانچه ازاو بپرسیم:
اگر ما بخواهیم جامعه را به سوی اخلاق سوق بدهیم چه باید بکنیم؟
میگوید کاری بکنید که فرد، ندای وجدانش را بشنود. چه کار کنیم؟
سروصداهای دیگر را کم کنید. آن ندا همیشه هست و خاموش نشدنی نیست. سروصداهای مخالف نمی گذارد به گوش شما برسد. می گوید اخلاق یعنی بشنوندای قلب خودت را .
آن کسی که می گوید اخلاق از مقوله زیبایی است، می گوید حس زیبایی مکارم الاخلاق راْ، زیبایی اخلاق کریمه و بزرگوارانه را حس بکند، مرتکب اعمال زشت نمی شود. علت اینکه افراد دروغ می گویند این است که زیبای راستی رادرک نمیکنند . علت اینکه خیانت می کنند این است که زیبایی امانت را درک نمی کنند.پس ذوق فرد را پرورش بدهید. ذوق مربوط به زیبایی است. کاری بکنید که او تنها زیباییهای محسوس را زیبایی نداند، به زیباییهای معقول هم توجهی داشته باشد، پا در دائره زیباییهای معقول هم بگذارد.
نظریه زیبایی- آیا زیبایی قابل تعریف است؟
اولین سوال این است که جمال یا زیبایی چیست.
زیبایی داخل در کدام مقوله است؟
آیا می شود فرمولی برای زیبایی به دست آورد.
و بالاخره زیبایی چیست؟ این سوالی است که هنوز احدی به آن جواب نداده است که زیبای جیست؟
درباب فصاحت که از مقوله زیبایی است علما می گویند فصاحت را در حقیقت نمی شود تعریف واقعی کرد، ممایدرک ولا یوصف است یعنی درک میشود، توصیف نمی شود.
افلاطون تعریفی از زیبایی کرده است. تعریف او اولا درحدش معلوم نیست تعریف درستی باشد، و ثانیا تعریف کاملی نیست.
گفته است: زیبایی هماهنگی میان اجزا است باکل. یعنی اگر یک کل داشته باشیم مانند یک ساختمان، چنانچه همه اجزائش: در دیوار ، پایه سقف و غیره با یک تناسب معینی در آن به کار رفته باشد ، آن کل زیباست . زیبایی وجود دارد گو اینکه بشر نمی تواند آن را تعریف بکند . حتی بشر همین نیروی برق را تعریف بکند اما شک ندارد که و جود دارد.
زیبایی مطلق است یا نسبی؟
سوال دوم که در اینجا مطرح است این است که آیا زیبایی مطلق است یا نسبی؟ یعنی آیا آن چیزی که زیبا است فی حدّ ذاته زیبا است قطع نظر از اینکه انسانی زیبایی آن را درک بکند یا درک نکند، مثل خیلی چیزها که در عالم وجود دارد؟ شما می بینید انسانی، شیء یا انسان دیگری (معشوقش) در نظر فوق العاده زیبا است، و حال آنکه یک انسان دیگر او را زیبا نمی بیند. پس معلوم می شود به قول این اشخاص زیبایی حقیقت مطلقی نیسیت، یعنی ممکن است یک انسان در نظر انسانی در نهایت زیبایی باشد، و همان انسان در نظر انسانهای دیگر اصلاً زیبایی نداشته باشد. داستان معروف مجنون همین است. مجنون که در وصف لیلای خودش اینهمه شعر و غزل گفت، هارون الرشید خیال کرد لیلا لعبتی است که نظیر او در دنیا پیدا نمی شود. وقتی آن لیلای بدوی وحشی را از بیابان آوردند دید یک زن عادی سیاه سوخته ای است که اصلاً هیچ قابل توجه نیست.
به مجنون گفت روزی عیبجویی که پیدا کن به از لیلا نکویی
که لیلا گرچه در چشم تو حوری است به هر عضوی ز اعضایش قصوری است
چو مجنون این سخن بشنید آشفت در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در کاسة چشمم نشینی بجز از خوبی لیلی نبینی
برخلاف آنچه انسانها خیال می کنند که زیبایی، عشق می آفریند، برعکس است: عشق، زیبایی می آفریند، یعنی اول زیبایی وجود ندارد که بعد در اثر زیبایی، عشق ایجاد بشود، اول عشق وجود پیدا می کند و بعد عشق زیبایی را خلق می کند.
زیبایی حقیقتی است. گیرم حقیقت نسبی هم باشد باز خودش حقیقتی است.
رابطه زیبایی با عشق و حرکت
آنجا که زیبایی وجود پیدا می کند یک نیروی جاذبه ای هم هست. زیبا جاذبه دارد. آنجا که زیبایی وجود دارد، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، یعنی خود زیبایی موجب حرکت و جنبش است. حتی به عقیدة فلاسفة الهی تمام حرکتهایی که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساسی که تمام قافلة عالم طبیعت را به صورت یک واحد جنبش و حرکت درآورده است مولود عشق است: کتحریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل.1 ‹‹وحشی بافقی›› شعرهایی دارد راجع به ‹‹میل›› که میل و جاذبه در تمام ذرات عالم وجود دارد. بعد می گوید فیلسوفان این را عشق می نامند. به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد، عشق و طلب وجود دارد، حرکت و جنبش وجود دارد، ستایش و تقدیس وجود دادر. زیبایی به دنبال خودش ستایش و تقدیس می آورد.
زیبایی منحصر به زیبایی مربوط به غریزه جنسی نیست
آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان، آن هم زیباییهایی که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک می کنند خصوصاً در جنس زن؟ و وقتی می گویند ‹‹زیبا›› یعنی مثلاً اندام و چهره یک زن زیبا؟ و دیگر غیر از این در عالم، زیبایی وجود ندارد.
هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم طبیعت وجود دادر. تمام زیباییها که منحصر به آن زیبایی که با شهوت جنسی انسان سروکار دارد نیست. آن کسی که زیبایی را منحصراً در شهوت جنسی درک می کند، در حقیقت اصلاً زیبایی در درک نمی کند. زیبایی تنها مربوط به غریزة جنسی انسان نیست ک تا می گویند ‹‹زیبایی›› بعضی اشخاص فوراً فکر می کنند یعنی مسائل مربوط به غریزة جنسی. این جور نیست. و اساساً ‹‹خوب›› در هر حسی یعنی زیبا. پس این اشتباه پیدا نشود که تا می گویند ‹‹زیبایی›ت افرادی که درکشان از زیبایی بسیار ضعیف است فوراً توجهشان به مسائل جنسی معطوف میشود.
زیبایی غیرمحسوس
زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است. زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست؟ یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان را به سوی خودش می کشد و جذب می کند؟ نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب می کند؟ حدود هفتصد سال از زمان سعدی می گذرد.چرا آن جمله های کوتاه سعدی هنوز هم در زبانها تکرار می شود و انسان وقتی که می شنود مجذوب آن میشود؟ آیا زیبایی لفظ است؟ نه ، تنها لفظ نیست، معانی این الفاظ است. البته خود لفظ هم در فصاحت دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست. معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را می کشد به سوی خودش و جذب می کند.آنهایی که زیباییهای خیال را درک می کنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها می شوند که اصلاً از خود بیخود می شوند.
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید